وظيفه همراهان در غيبت استاد
سؤال:
بعد از پايان ترم 8 اکثر شاگردان با بي نهايت سؤال بي جواب رها شده دارند و چه کنيم؟
استاد:
اولاً همه دوستان ميدونند ما هدفمون ايجاد سؤال بوده، ما اصلاً قرار نبود جواب سؤالات را بديم، ما فقط قرار بود که خواب خوش را بيايم مختل بکنيم، لا اقل شب ها که ميخوايم بخوابيم، با يکي دو تا سؤال سرگرم بشيم و روزها هم همين طور. اولين نقطه تحوّل سؤال مند شدنه. و حالا توي اين سؤال مند شدن هم اشتياق هاي ما ظاهر ميشه، ببينيد براي همه سؤال پيش مياد. يکي دو بار ميگه ولش ميکنه تموم ميشه، يکي اون سؤال را نميتونه رهاش کنه و همين طوري مي بيني که ميشه خوره جونش و ولش نميکنه، ما دنبال اين خوره جونه مي گرديم. و در واقع قرار نيست که ما ذهنمون درونمون اينها حالا آروم بشه و آروم بشينه. تو سؤال مندي چيزهايي تظاهر پيدا ميکنه از جمله اون اشتياق، ما اون اشتياقه را ميخوايم، همونه يک عامل مهّمي بود ديگه مگه نه؟ يک عامل مهّمي بود حالا دير يا زود جواب اون سؤالها را هم به هر حال مورد بررسي قرار ميديم، زمانه اينطور شد، يعني اگر اون روند که ما داشتيم مي اومديم جلو، ميدونيد که مثلا خود من هر روز از 8 صبح، 9 صبح همين جوري سر پا با دوستان در حال تبادل اطلاعات بوديم تا 10، 11 شب. خُب حالا زمانه اين طوري شده و دير يا زود ان شاء الله ميشينيم با همديگه حل و فصلش مي کنيم و نمي گذاريم اين طوري بمونه.
ولي خُب يک محکي و يک ميدان آزمايشي برامون هست که در اين شرايط دوباره ما چکار مي کنيم، در اين بي جوابي، در اين ماجرا ها دلسرد ميشيم، دلگرم ميشيم، رهاش مي کنيم، نمي کنيم، اينها همه يک ميدان هاي آزمايشي است که برامون پيش مياد.
ضمن اينکه اصلاً ترم 8، اصولا يک مطلبي را که در دل خودش داشته بحث حمله تضاده. و همه ما در معرض يک آزمايشي قرار ميگيريم، که شايد هم الان که ميگم ميگيريم، گرفتيم، يک يورش «که چي؟» سراغ ما مياد، يک وسوسه خاصي همه را ميگيره، حالا اون در دوره 8 خودمون هم اين مسئله و توضيح بوده، يک که چي؟ و به اصطلاح از اون ترمز دستي هايي است که چندتاش را داريم، يکيش در ترم 8 مُنتها حالا اگر دوستان به گزارش هاشون مراجعه بکنند، به خودشون مراجعه بکنند، يکدفعه در مقابل چيزي قرار مي گيرند که، که چي؟ کساني در واقع ميتونند بقيه قضيه را دنبال بکنند، که از اين که چي رد بشن.
خُب و ما بايد براي اين که چي؟ در اين مرحله جوابي خودمون داشته باشيم، ديگه من نيست که بگم شما اينو بگيد. اين مطلبي است که هر کسي منفرداً باهاش روبرو ميشه که چي؟ خيلي ها براي اين که چي؟ جوابي نخواهند داشت، ميگذارند کنار، خيلي ها جوابي دارند، مي بينند مشتاق تر شدند، بيشتر ميخوان بدونند، اين کافي نبوده، همين بحث سؤال مندي پيش مياد، همه اينها پيش مياد و تازه ميخوان ادامه بِدَن و بِرَن جلوتر و ببينند که، که چي؟
بنابراين، اين سؤال ها را يادداشت بکنيد، داشته باشيد، باهاش کلنجار بريد، همه جور درگير بشيد، باز مي بينيد چه سؤال هاي ديگه اي هم، اين سؤال ها، سؤال هاي ديگه اي، چون سؤال، سؤال هم مياره، علم مياره، علم دوباره سؤال مياره و همين جوري اين مسئله ها را فعلا نگه داريد تا ان شاء الله بيينيم که يه روزي چه کارش کنيم، که يک کاريش ان شاء الله خواهيم کرد حتما.
وظيفه همراهان در غيبت استاد
منبع: دقيقه (55:41) ديدار با استاد - بهمن 88
سؤال:
بعد از پايان ترم 8 اکثر شاگردان با بي نهايت سؤال بي جواب رها شده دارند و چه کنيم؟
استاد:
اولاً همه دوستان ميدونند ما هدفمون ايجاد سؤال بوده، ما اصلاً قرار نبود جواب سؤالات را بديم، ما فقط قرار بود که خواب خوش را بيايم مختل بکنيم، لا اقل شب ها که ميخوايم بخوابيم، با يکي دو تا سؤال سرگرم بشيم و روزها هم همين طور. اولين نقطه تحوّل سؤال مند شدنه. و حالا توي اين سؤال مند شدن هم اشتياق هاي ما ظاهر ميشه، ببينيد براي همه سؤال پيش مياد. يکي دو بار ميگه ولش ميکنه تموم ميشه، يکي اون سؤال را نميتونه رهاش کنه و همين طوري مي بيني که ميشه خوره جونش و ولش نميکنه، ما دنبال اين خوره جونه مي گرديم. و در واقع قرار نيست که ما ذهنمون درونمون اينها حالا آروم بشه و آروم بشينه. تو سؤال مندي چيزهايي تظاهر پيدا ميکنه از جمله اون اشتياق، ما اون اشتياقه را ميخوايم، همونه يک عامل مهّمي بود ديگه مگه نه؟ يک عامل مهّمي بود حالا دير يا زود جواب اون سؤالها را هم به هر حال مورد بررسي قرار ميديم، زمانه اينطور شد، يعني اگر اون روند که ما داشتيم مي اومديم جلو، ميدونيد که مثلا خود من هر روز از 8 صبح، 9 صبح همين جوري سر پا با دوستان در حال تبادل اطلاعات بوديم تا 10، 11 شب. خُب حالا زمانه اين طوري شده و دير يا زود ان شاء الله ميشينيم با همديگه حل و فصلش مي کنيم و نمي گذاريم اين طوري بمونه.
ولي خُب يک محکي و يک ميدان آزمايشي برامون هست که در اين شرايط دوباره ما چکار مي کنيم، در اين بي جوابي، در اين ماجرا ها دلسرد ميشيم، دلگرم ميشيم، رهاش مي کنيم، نمي کنيم، اينها همه يک ميدان هاي آزمايشي است که برامون پيش مياد.
ضمن اينکه اصلاً ترم 8، اصولا يک مطلبي را که در دل خودش داشته بحث حمله تضاده. و همه ما در معرض يک آزمايشي قرار ميگيريم، که شايد هم الان که ميگم ميگيريم، گرفتيم، يک يورش «که چي؟» سراغ ما مياد، يک وسوسه خاصي همه را ميگيره، حالا اون در دوره 8 خودمون هم اين مسئله و توضيح بوده، يک که چي؟ و به اصطلاح از اون ترمز دستي هايي است که چندتاش را داريم، يکيش در ترم 8 مُنتها حالا اگر دوستان به گزارش هاشون مراجعه بکنند، به خودشون مراجعه بکنند، يکدفعه در مقابل چيزي قرار مي گيرند که، که چي؟ کساني در واقع ميتونند بقيه قضيه را دنبال بکنند، که از اين که چي رد بشن.
خُب و ما بايد براي اين که چي؟ در اين مرحله جوابي خودمون داشته باشيم، ديگه من نيست که بگم شما اينو بگيد. اين مطلبي است که هر کسي منفرداً باهاش روبرو ميشه که چي؟ خيلي ها براي اين که چي؟ جوابي نخواهند داشت، ميگذارند کنار، خيلي ها جوابي دارند، مي بينند مشتاق تر شدند، بيشتر ميخوان بدونند، اين کافي نبوده، همين بحث سؤال مندي پيش مياد، همه اينها پيش مياد و تازه ميخوان ادامه بِدَن و بِرَن جلوتر و ببينند که، که چي؟
بنابراين، اين سؤال ها را يادداشت بکنيد، داشته باشيد، باهاش کلنجار بريد، همه جور درگير بشيد، باز مي بينيد چه سؤال هاي ديگه اي هم، اين سؤال ها، سؤال هاي ديگه اي، چون سؤال، سؤال هم مياره، علم مياره، علم دوباره سؤال مياره و همين جوري اين مسئله ها را فعلا نگه داريد تا ان شاء الله بيينيم که يه روزي چه کارش کنيم، که يک کاريش ان شاء الله خواهيم کرد حتما.
وظيفه همراهان در غيبت استاد
منبع: دقيقه (55:41) ديدار با استاد - بهمن 88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر