۱۳۸۹-۰۹-۰۹

دوشنبه هشتم آذر 1389اطلاعیه مهم

دوشنبه هشتم آذر 1389اطلاعیه مهم


بسم الله الرحمن الرحیم

شنیده¬ها حاکی از آن است که جزوه ای تحت عنوان «انسان و معرفت» به عنوان کتاب اینجانب در حال انتشار میان دوستان است. با توجه به این که کتاب مورد نظر هنوز آماده چاپ نمی باشد و تا کنون مطالب آن منتشر نشده است، اعلام می گردد متن منتشر شده، معتبر و مورد تأیید اینجانب نیست و هر گونه اقدام در زمینه انتشار آن، نوعی عداوت محسوب می شود.

محمد علی طاهری

7 آذر 1389



بررسی واژه “Psymentology”

۱۳۸۹-۰۹-۰۶

اطلاعیه مهم

پنجشنبه چهارم آذر 1389


اطلاعیه مهم

بسم الله الرحمن الرحیم



با توجه به جوسازی های مکرر و تشویش اذهان عمومی از طریق برخی رسانه­ ها و جهت کاهش ابهامات احتمالی درباره دیدگاه ­های عرفان کیهانی (که با طرح سؤالات مغرضانه و بعضا قرون وسطایی در قرن 21 به آن دامن زده می شود)، مقالاتی که قبلاً منتشر شده است، در اختیار علاقه ­مندان قرار می ­گیرد. بدیهی است همچون همیشه از هرگونه پرسش منطقی و کارشناسانه جهت پاسخگویی استقبال می­ شود.



مقالات و ویژه نامه ها از قسمت پیوندهای روزانه وبلاگ قابل دسترسی می باشند.



آرشیو پیوندها                            دانلود ویژه نامه ها







تعمقی در باب «الصلوة»


تعمقی در باب «الصلوة»



«الصلوة» را اتصالی یافتم بین خود و «او» که می‌خواهم مقیم آن باشم و با آن، ساکن سر کوی

«او»؛ می‌خواهم مقیم اتصالش شوم تا حضورش را دریابم. «الصلوة»، اتصال با او است و اتصال، برقرار کردنی است، نه خواندنی و اتصال، مقیم می خواهد؛ پس با خواندن آغاز کردم تا به مقیم شدن برسم.





«الصلوة» نقطه اشتراک وجود ما با اوست. وجود خود را در میان بگذار تا وجودش را در میان بگذارد و حس حضورش بر تو آشکار شود. این سهم شراکت تو در این پیوند است و هرگاه وجود خود را متعلق به او بدانی، دائم الصلوة خواهی شد؛ یعنی هر لحظه در اتصال با او خواهی بود و در این صورت از زبان او حرف میزنی، با چشمان او می بینی، با پاهای او راه می‌روی و همه کارهای تو برای او خواهد بود. این نهایت کمال در این زندگی و مفهوم جلوه الهی پیدا کردن در جسم است که به دنبال آن به درک وحدت عالم هستی، درک انا الحق، درک بیت الله، درک جمال او، درک حضورش و ... نائل می‌شویم و سرمایه و آگاهی لازم برای زندگی بعدی را به دست خواهیم آورد تا در آن زندگی، کوری نباشیم که به عصاکش نیازمند است.



برای اقامه «الصلوة»، می ایستم تا بگویم نظام بندگی «او» را بر پا می کنم و تعظیم (رکوع) می کنم تا نشان ادای احترام بر «او» باشد و بگویم آن چه را که خواسته است، با جان و دل پذیرفته‌ام و سجده می کنم تا بگویم به درجه تسلیم رسیده و در برابر «او» با خاک یکسان شده‌ام.

«الصلوة» یک یادآوری است. به خاک سجده می برم و از آن برمی خیزم و می ایستم تا یادآور "انا لله و انا الیه راجعون" باشد و به خاطر آورم که از اویم و بسوی او خواهم رفت و تا شوق ملاقات او روح تازه ای به کالبد من بدمد.

بعد از برقراری اتصال «الصلوة» و مقیم شدن بر سرکوی او، "به نام او" آغاز می‌کنم؛ اما به چه نامی؟! او که نام ندارد و نام متعلق به جهان ما یعنی جهان تضاد است که همه چیز باید نامی داشته و موصوف باشد!



اما او در هر جهانی متناسب با آن جهان نام و نام هایی دارد و نام او تجلی او در آن جهان است. در این جا نیزکلمات لباس جسم پوشیده و نشانه هایی از نام مقدس اوست و هر جزئی از اجزاء عالم هستی نامی است از نام های او. باد و باران، ماه و خورشید، زمین و آسمان و هر سو که نظر اندازیم، روی اوست و هر چه را که بخوانیم نام او تا این جبرانی باشد بر کوتاهی آستانه فهم ما که با نگاه کردن به ماه، پی به خورشید تابان می بریم و با نگاه به تجلیات «او»، او را در می یابیم و "بسم الله " یعنی به نام او یعنی به نام همه تجلیاتش و این نام با عظمت، لزوم نگاه احترام آمیز ما بر تجلیات او یعنی احترام قائل شدن برای جهان هستی را خاطر نشان می کند.



عالم محضر اوست و محضر او جلوه شکوه مندش و جلوه او نام اوست که بدان وسیله شناخته می شود. هر چه را نگاه کنیم، جلوه اوست و هر چه راکه بخوانیم نام او.

در «الصلوة» با گفتن "رحمان" به یاد می آورم رحمانیتش را که به طور عام، همه ما را در زیر چتر خود قرار داده و ریسمانی ناگسستنی را برای مشتاقان راهش آویخته است تا چه کسی بر آن چنگی بزند و خود را از عالم کثرت رهانیده و به سوی وحدت ناب بالا بکشد. پس کسی که از این ریسمان رحمانیت غافل است، آواره ای است بی پناه. به یاد می آورم که او با این فیض عام خود، چه تسهیلاتی را برای بالا کشیدن ما قرار داده است که بدون وجود آن ها امکان صعود بسیار مشکل می شد.



و رحیم بودن او را به خاطر می آورم تا تدابیر هوشمندانه اش را از نظر بگذرانم و دریابم چگونه برای این که به سویش رویم و در وحدت محض قرار گیریم، مرگ را طراحی کرد تا این امر ممکن شود و ما دور از او در جاودانگی نباشیم و هنگام رسیدن به او نیز اثری از آثار عالم تضاد را با خود به همراه نداشته باشیم.

او را شکر می کنم؛ او را که خدای عالم تضاد و بی تضادی، ابعاد و بی ابعادی، نام و بی نامی، کثرت و وحدت، نیازمندی و بی نیازی و... است؛ اما شکری که همه ذرات وجود انسان آن را فریاد می زند؛ چنان که مانند سیل و جریانی خروشان از درون می جوشد و سد وجود یارای نگهداری آن را ندارد؛ جریانی که به گونه ای خود جوش وجود را می شکافد و خود را آشکار می کند.



«الصلوة»، صرفاً به جا آوردن تشریفات، ادای جملات و انجام حرکاتی مشخص نیست و این گونه نگاه کردن به آن سبک شماردن اتصال با «او» است. «الصلوة»، آغاز و تجدید پیمان ها و تعهدات است؛ از پیمان " ایاک نعبد و ایاک نستعین" گرفته تا تعهداتی که به دنبال آن ضرورت می یابد: زکات، انفاق، خمس. اگر در جامعه ای فقیر و یتیمی بی سرپناه و گرسنه وجود داشته باشد، معلوم می شود که تعهدات مربوط به برپایی «الصلوة» اجرا نشده است و در این صورت است که خداوند می فرماید وای بر نمازگزاران، آنانی که در این امر سهل انگاری می کنند و این سهل انگاری باعث باز داشتن از احسان و گرسنه ماندن عده ای می شود. گرسنه بر سیر، حقی خدایی دارد که باید ادا شود و این تعهدات عملی «الصلوة» متضمن کیفیت و تکمیل کننده آن خواهد بود و بدون آن انجام تشریفات و ادای جملات و انجام حرکات از هر کسی بر می آید.



دعوی عشق ز هر بوالهوسی می آید دست بر سر زدن از هر مگسی می آید

«صائب تبریزی»



پس به کوچه و خیابان برویم و اگر گدایی مشاهده کردیم، به خود آییم که وای بر نمازگزاران. جامعه ای که در آن گدا و درمانده و گرسنه باشد، «الصلوة» نماز گزارانش، تشریفاتی بیش نیست و تا مقیم شدن بر سر کوی یار، فاصله بسیاری دارد.





محمد علی طاهری



تعمقی در باب «الصلوة»


تعمقی در باب «الصلوة»



«الصلوة» را اتصالی یافتم بین خود و «او» که می‌خواهم مقیم آن باشم و با آن، ساکن سر کوی

«او»؛ می‌خواهم مقیم اتصالش شوم تا حضورش را دریابم. «الصلوة»، اتصال با او است و اتصال، برقرار کردنی است، نه خواندنی و اتصال، مقیم می خواهد؛ پس با خواندن آغاز کردم تا به مقیم شدن برسم.





«الصلوة» نقطه اشتراک وجود ما با اوست. وجود خود را در میان بگذار تا وجودش را در میان بگذارد و حس حضورش بر تو آشکار شود. این سهم شراکت تو در این پیوند است و هرگاه وجود خود را متعلق به او بدانی، دائم الصلوة خواهی شد؛ یعنی هر لحظه در اتصال با او خواهی بود و در این صورت از زبان او حرف میزنی، با چشمان او می بینی، با پاهای او راه می‌روی و همه کارهای تو برای او خواهد بود. این نهایت کمال در این زندگی و مفهوم جلوه الهی پیدا کردن در جسم است که به دنبال آن به درک وحدت عالم هستی، درک انا الحق، درک بیت الله، درک جمال او، درک حضورش و ... نائل می‌شویم و سرمایه و آگاهی لازم برای زندگی بعدی را به دست خواهیم آورد تا در آن زندگی، کوری نباشیم که به عصاکش نیازمند است.



برای اقامه «الصلوة»، می ایستم تا بگویم نظام بندگی «او» را بر پا می کنم و تعظیم (رکوع) می کنم تا نشان ادای احترام بر «او» باشد و بگویم آن چه را که خواسته است، با جان و دل پذیرفته‌ام و سجده می کنم تا بگویم به درجه تسلیم رسیده و در برابر «او» با خاک یکسان شده‌ام.

«الصلوة» یک یادآوری است. به خاک سجده می برم و از آن برمی خیزم و می ایستم تا یادآور "انا لله و انا الیه راجعون" باشد و به خاطر آورم که از اویم و بسوی او خواهم رفت و تا شوق ملاقات او روح تازه ای به کالبد من بدمد.

بعد از برقراری اتصال «الصلوة» و مقیم شدن بر سرکوی او، "به نام او" آغاز می‌کنم؛ اما به چه نامی؟! او که نام ندارد و نام متعلق به جهان ما یعنی جهان تضاد است که همه چیز باید نامی داشته و موصوف باشد!



اما او در هر جهانی متناسب با آن جهان نام و نام هایی دارد و نام او تجلی او در آن جهان است. در این جا نیزکلمات لباس جسم پوشیده و نشانه هایی از نام مقدس اوست و هر جزئی از اجزاء عالم هستی نامی است از نام های او. باد و باران، ماه و خورشید، زمین و آسمان و هر سو که نظر اندازیم، روی اوست و هر چه را که بخوانیم نام او تا این جبرانی باشد بر کوتاهی آستانه فهم ما که با نگاه کردن به ماه، پی به خورشید تابان می بریم و با نگاه به تجلیات «او»، او را در می یابیم و "بسم الله " یعنی به نام او یعنی به نام همه تجلیاتش و این نام با عظمت، لزوم نگاه احترام آمیز ما بر تجلیات او یعنی احترام قائل شدن برای جهان هستی را خاطر نشان می کند.



عالم محضر اوست و محضر او جلوه شکوه مندش و جلوه او نام اوست که بدان وسیله شناخته می شود. هر چه را نگاه کنیم، جلوه اوست و هر چه راکه بخوانیم نام او.

در «الصلوة» با گفتن "رحمان" به یاد می آورم رحمانیتش را که به طور عام، همه ما را در زیر چتر خود قرار داده و ریسمانی ناگسستنی را برای مشتاقان راهش آویخته است تا چه کسی بر آن چنگی بزند و خود را از عالم کثرت رهانیده و به سوی وحدت ناب بالا بکشد. پس کسی که از این ریسمان رحمانیت غافل است، آواره ای است بی پناه. به یاد می آورم که او با این فیض عام خود، چه تسهیلاتی را برای بالا کشیدن ما قرار داده است که بدون وجود آن ها امکان صعود بسیار مشکل می شد.



و رحیم بودن او را به خاطر می آورم تا تدابیر هوشمندانه اش را از نظر بگذرانم و دریابم چگونه برای این که به سویش رویم و در وحدت محض قرار گیریم، مرگ را طراحی کرد تا این امر ممکن شود و ما دور از او در جاودانگی نباشیم و هنگام رسیدن به او نیز اثری از آثار عالم تضاد را با خود به همراه نداشته باشیم.

او را شکر می کنم؛ او را که خدای عالم تضاد و بی تضادی، ابعاد و بی ابعادی، نام و بی نامی، کثرت و وحدت، نیازمندی و بی نیازی و... است؛ اما شکری که همه ذرات وجود انسان آن را فریاد می زند؛ چنان که مانند سیل و جریانی خروشان از درون می جوشد و سد وجود یارای نگهداری آن را ندارد؛ جریانی که به گونه ای خود جوش وجود را می شکافد و خود را آشکار می کند.



«الصلوة»، صرفاً به جا آوردن تشریفات، ادای جملات و انجام حرکاتی مشخص نیست و این گونه نگاه کردن به آن سبک شماردن اتصال با «او» است. «الصلوة»، آغاز و تجدید پیمان ها و تعهدات است؛ از پیمان " ایاک نعبد و ایاک نستعین" گرفته تا تعهداتی که به دنبال آن ضرورت می یابد: زکات، انفاق، خمس. اگر در جامعه ای فقیر و یتیمی بی سرپناه و گرسنه وجود داشته باشد، معلوم می شود که تعهدات مربوط به برپایی «الصلوة» اجرا نشده است و در این صورت است که خداوند می فرماید وای بر نمازگزاران، آنانی که در این امر سهل انگاری می کنند و این سهل انگاری باعث باز داشتن از احسان و گرسنه ماندن عده ای می شود. گرسنه بر سیر، حقی خدایی دارد که باید ادا شود و این تعهدات عملی «الصلوة» متضمن کیفیت و تکمیل کننده آن خواهد بود و بدون آن انجام تشریفات و ادای جملات و انجام حرکات از هر کسی بر می آید.



دعوی عشق ز هر بوالهوسی می آید دست بر سر زدن از هر مگسی می آید

«صائب تبریزی»



پس به کوچه و خیابان برویم و اگر گدایی مشاهده کردیم، به خود آییم که وای بر نمازگزاران. جامعه ای که در آن گدا و درمانده و گرسنه باشد، «الصلوة» نماز گزارانش، تشریفاتی بیش نیست و تا مقیم شدن بر سر کوی یار، فاصله بسیاری دارد.





محمد علی طاهری



تبریک عید غدیر

پنجشنبه چهارم آذر 1389


تبریک عید غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

فرا رسیدن عید غدیر، جشن گزینش ابر انسان دنیای معرفت، حضرت علی (ع) را به تمامی شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می کنم و از خداوند متعال، آرزوی توفیق روز افزون در پیگیری راه آن حضرت را خواهانم.



محمد علی طاهری

4 آذر 1389





تبریک عید غدیر

پنجشنبه چهارم آذر 1389


تبریک عید غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

فرا رسیدن عید غدیر، جشن گزینش ابر انسان دنیای معرفت، حضرت علی (ع) را به تمامی شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می کنم و از خداوند متعال، آرزوی توفیق روز افزون در پیگیری راه آن حضرت را خواهانم.



محمد علی طاهری

4 آذر 1389





۱۳۸۹-۰۹-۰۱

جوابیه مهم استاد محمدعلی طاهری به دکتر منصوری لاریجانی

جناب آقای دکتر منصوری لاریجانی عزیز


سلام

مجموعه عرفان کیهانی (حلقه) از ابتدای تمایل شما به همراهی، چنان پذیرای حضورتان بود که تغییر نام عرفان حلقه به عرفان کیهانی را از جنابعالی پذیرفت؛ از پیشنهاد نیکویتان برای نوشتن مقدمه کتاب¬ های این عرفان استقبال کرد؛ جای گرفتن پاورقی ¬های کتاب «عرفان کیهانی» را که دوستان علاقه مند زیر نظر شما تنظیم کرده بودند و موجب شائبه ملغمه بودن این کتاب شد، در کنار مطالب نویسنده قبول کرد؛ جلسات متعددی از کلاس-های درس را به سخنرانی شما اختصاص داد؛ کتاب¬های جنابعالی را در معرض فروش داوطلبان شرکت در دوره-های این عرفان گذاشت؛ چندی پیش بر اساس پیشنهاد شما، صرفنظر از بخش عرفانی آموزه های موجود را اعلام کرد که گویا اکنون تاوان همین اعتماد را پس می¬دهد و ... .

و امروز نیز ضمن اطمینان از این که عرفان کیهانی (حلقه) که اساس آن ارتباط با خداوند است، با حضور یا غیاب هیچ فرد یا جمعی به افول نمی ¬رسد، برای تصمیم شما مبنی بر کناره گیری احترام قائل است تا خوش¬ استقبالِ بد بدرقه نباشد. از این رو، متن دست¬نویس مقدمه¬ ی کتاب «انسان و معرفت» که در آن به اسلامی بودن این عرفان و کارآمدی آن در مقابله با عرفان¬ های کاذب تصریح کرده¬ اید و نکاتی را که سال گذشته در حاشیه¬ مطالب این کتاب مرقوم فرمودید، بر چشم می¬گذارد و اگرچه آن¬ها را در آن کتاب به چاپ نخواهد رساند، از ارتباط¬ های صمیمانه شما که تا ماه گذشته ادامه داشت، به خیر و خوشی یاد خواهد کرد.

در نهایت، به استحضار می¬ رساند افراد موحد و متعهد این مجموعه که بسیاری از آنان اندیشمندان، اساتید حوزه و دانشگاه، ایثارگران و دیگر مدافعان جدی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران هستند، همواره برای شما آرزوی توفیق دارند.

با احترام

محمدعلی طاهری

30 آبان 1389

منبع : وبلاگ  استاد طاهری



۱۳۸۹-۰۸-۱۶

نه مرادم نه مريدم




نه مرادم نه مريدم

نه پيامم نه کلامم

نه سلامم نه عليکم

نه سپيدم

نه سياهم

نه چنانم که تو گويي

نه چنينم که تو خواني

و نه آنگونه که گفتند و شنيدي

نه سمائم نه زمينم



نه به زنجير کسي بسته‌ام و برد؟ دينم



نه سرابم



نه براي دل تنهايي تو جام شرابم



نه گرفتار و اسيرم



نه حقيرم



نه فرستاد؟ پيرم



نه به هر خانقه و مسجد و ميخانه فقيرم



نه جهنم نه بهشتم



و چنين است سرشتم



اين سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم



بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم



گر به اين نقطه رسيدي

به تو سر بسته و در پرده بگويم



تا کسي نشنود اين راز گهربار جهان را



آنچه گفتند و سرودنـد تو آني



خود تو جان جهاني



گر نهاني و عياني



تو هماني که همه عمر بدنبال خودت نعره زناني



تو نداني که خود آن نقطه عشقي



تو خود اسرار نهاني



تو خود باغ بهشتي



تو بخود آمده از فلسفه چون و چرايي



به تو سوگند



که اين راز شنيدي و نترسيدي



و بيدار شدي در همه افلاک بزرگي



نه که جزئي



نه که چون آب در اندام سَبوئي



تو خود اويي بخود آيي



تا در خانه متروکه هرکس ننشيني و



بجز روشني شعشعه پرتو خود هيچ نبيني



و گل وصل بچيني



"مولانا"



۱۳۸۹-۰۸-۱۳

یک شعر زیبا


یک شعر پارسی زیبا با موسیقی افغانی --- دانلود



این پیاده می شود، آن وزیر می شود

صفحه چیده می شود، داروگیر می شود

این یکی فدای شاه، آن یکی فدای رخ

در پیادگان چه زود مرگ و میر می شود

فیل کج روی کند، این سرشت فیل هاست

کج روی در این مقام، دلپذیر می شود

اسب خیز می زند، جست و خیز کار اوست

جست و خیز اگر نکرد، دستگیر می شود

آن پیاده ضعیف راست راست می رود

کج اگر که می خورد، ناگزیر می شود

هر که ناگزیر شد، نان کج بر او حلال

این پیاده قانع است، زود سیر می شود

آن وزیر می کشد، آن وزیر می خورد

خورد و برد او چه زود چشمگیر می شود

ناگهان کنار شاه خانه بند می شود

زیر پای فیل، پهن، چون خمیر می شود

آن پیاده ضعیف عاقبت رسیده است

هر چه خواست می شود، گر چه دیر می شود

این پیاده، آن وزیر... انتهای بازی است

این وزیر می شود، آن به زیر می شود...



محمد کاظم کاظمی

منبع : وبلاگ سروش عازمی خواه

اطلاعیه مهم



چهارشنبه دوازدهم آبان 1389

۱۳۸۹-۰۸-۱۲

62

حافظ






مرحبا اي پيک مشتاقان بده پيغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فداي نام دوست

واله و شيداست دايم همچو بلبل در قفس طوطي طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من بر اميد دانه اي افتاده ام در دام دوست

سر ز مستي برنگيرد تا به صبح روز حشر هر که چون من در ازل يک جرعه خورد از جام دوست

بس نگويم شمه اي از شرح شوق خود از آنک دردسر باشد نمودن بيش از اين ابرام دوست

گر دهد دستم کشم در ديده همچون توتيا خاک راهي کان مشرف گردد از اقدام دوست

ميل من سوي وصال و قصد او سوي فراق ترک کام خود گرفتم تا برآيد کام دوست

حافظ اندر درد او مي سوز و بي درمان بساز زان که درماني ندارد درد بي آرام دوست