۱۳۹۲-۱۲-۰۹

به نام خداي رحمان و رحيم

به نام خداي رحمان و رحيم

آنان که خاک را به نظر کيميا کنند
آيا بود که گوشه چشمي به ما کنند
دردم نهفته به، ز طبيبان مدعــي
باشد که از خزانه غيبش دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ بر نمي کشد
هر کس حکايتي به تصور چرا کند
چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهدي است
آن به که کار خود به عنايت رها کنند
حالي درون پرده بسي فتنه مي رود
تا آن زمان که پرده بر افتد چه ها کنند
بگذر ز کوي ميکده تا در زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند

دوره 5 - استاد طاهري 

علم شيطان !

علم شيطان !

يکي از لشگريان شيطان نا آگاهي است !

يعني مهمترين بحث اش، نا آگاهي است !

نا آگاه بودن يعني اتوماتيک زير علم شيطان سينه زدن !

و دانايي يعني زير علم الهي سينه زدن است !

دوره 5 - استاد طاهري

ا ایها المدثر (گلیم به خود پیچیده)

ا ایها المدثر (گلیم به خود پیچیده)

توصیه این استکه به سمت آینده حرکت کنید:

(یا ایها المدثر) (ای گلیم بر خود پیچیده)
کدام گلیم؟ گلیم افکار گذشته که مثل یک گلیم پوسیده بر خودمان پیچیده ایم.

بنابراین اگر این گلیم کهنه و پوسیده خوب بود و میتوانست ما را خوشبخت کند، تا بحال کرده بود و ما دنبال راه نوین نمی رفتیم و اگر خوب بود که ما به تکاپو نمی افتادیم.

دوره 6
استاد محمد علی طاهری

بعد درمانی ارتباط قونیه

بعد درمانی ارتباط قونیه
(از راه دور امکان ندارد، فقط راه نزدیک)

نحوه استفاده درمانی از این ارتباط بدین شکل است که
شما ابتدا برای خود ارتباط قونیه را اعلام می کنید
و همزمان برای بیمار فرا درمانی اعلام می کنید،
ببینید درمان با این ارتباط چقدر متفاوت است.

باید این ارتباط را در عمل تجربه کنید و قیاس کنید تا ببینید تفاوت کجاست.
چون ما در ارتباط قونیه کانال آگاهی هم میشویم،
در عین حال که ممکن است متوجه انرژیهایی هم بشویم.

بدن ما از آگاهی تشکیل شده است.
در این حالت که ما کانال آگاهی هستیم
این آگاهی در فردی که دارد درمان میگیرد ریزش دارد
و همین آگاهی در فرد باعث میشود که آن پیچیدگیها و مشکلات حل بشود.
و این تفاوت این ارتباط با فرادرمانی است.

در فرادرمانی ما میسپاریم به شبکه
و شبکه با سلسله مراتبی درمان را انجام میدهد
اما در این ارتباط ما آگاهی هم در فرد میریزیم
و چون از جنس آگاهی هستیم
کمک میکند پیچیدگیها با سرعت بیشتری باز بشود.

مثلا خانمی الان با این ارتباط در لحظه، اسکن شدند و گریه کردند
واین گریه میتواند پیچیدگیها و گرههایی را در روان باز کند
و با سرعت اثر کند و عمل کند.

حالا باید خودتان کار کنید و قیاس داشته باشید.

همه ارتباطات ممکن است در شروع زمینهای را فراهم کند.
ممکن است ابتدا در یک خواب عمیق فرو بروید.
این ایجاد مقدمه هدفمند است تا ارتباط انجام شود.

برای ارتباط قونیه لازم است
کارهایی روی شما انجام بشود تا آماده بشوید برای ارتباط.

دوره 6 - استاد طاهری

حرکت ذاتی

ما در این چرخه الیه راجعون مسیر حرکت داریم که به آن (ارض) می‌گوئیم، پس ارض یعنی مسیر حرکت و زمین به معنای ارض نیست.
همانطور که قبلاً گفتیم اکثر واژه‌ها دو معنی دارند (یک معنای آشکار و یک معنای مجازی و پنهان).
معنای آشکار ارض، همین زمینی است که می‌شناسیم و معنی پنهان آن، کل این مسیر الیه راجعون ارض است و کل مسیر الیه راجعون مسیر حرکت است و ما در هر گوشه هستی که قرار بگیریم کل ذهنیت ما بر اساس کمال خواهد بود و این که از کجا آمده ایم و به کجا می خواهیم برویم.
فرقی نمی کند کجا ساکن هستیم، اگر روی کره دیگری هم زندگی کنیم، همین سؤال ها برای ما پیش می آید.
پس ما فقط روی زمین رسالت نداریم هر جای دیگری هم که برویم در روال کمال لازم است که پاسخگو باشیم.
لذا کل این حرکتی را که ما مقطع به مقطع طی می کنیم، حرکتی است که ذاتاً الیه راجعون است و خود الیه راجعون ذاتاً حرکتی است به سمت کمال.

دوره 6 
استاد محمد علی طاهری

معجزات

آن قوم معجزات شکافته شدن نیل و ... را دیدند اما باز هم دنبال میکائیل راه افتادند.

این ماجرای انسان است، ما هم الان مرتب دنبال معجزه هستیم!

در آن داستان هم گفته شده اگر برای انسان نان هم از آسمان ببارد، باز هم ممکن است نرود دنبال کمال!
این قطعی نیست، که اگر شکم انسان سیر باشد، می رود دنبال کمال!
اگر معجزه ببیند می رود دنبال کمال. نه اینطور نیست!

اگر کسی بخواهد برود دنبال کمال می رود، به سیری و گرسنگی نیست!

اگر دقت کنید در تمام طلسم ها نوشته شده میکائیل و اسرافیل و عزازیل!
یعنی عزیز خدا که نام دیگر شیطان است و پشت این اسم درس است که اگر عزیز خدا باشی و «اناخیرمنه» بگوید باز هم سقوط میکنی!

پس درس پشت این مسائل برای ما اهمیت دارد!

می بینید ما از این ملائک استفاده نمی کنیم چون آنها ملایک قدرت هستند و ما با قدرت کاری نداریم و با ملک آگاهی کار داریم که نادانسته ها را به ما برساند!

در ادامه یک سؤال ...
من معنوی بعد از مرگ انتقال پیدا می کند و تا دم در جهنم وکیل ماست!
من معنوی وجود تعریف شده ثابت دارد و به نوعی حکم بین ما و خداست، از کارگزاران هست، مثل وکیلی که یک بچه را وکالت می کند و آن بچه بزرگ هم بشود می تواند وکیلش باشد!

من معنوی وکیل تسخیری است که جهت کمال، گذاشتند کنار دستمان که اگر خواستیم در جهت کمال حرکت کنیم نگوئیم کمکی کنار دستمان نداشتیم!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری

مفهوم بسم الله الرحمن الرحیم

چون بحث حرکت ادراکی را گفتیم به مفهوم بسم الله اشاره کنیم:
بسم الله الرحمن رحیم، رحمان که حلقههای رحمانیت و تسهیلات است که داریم حلقههای متعدد را تجربه میکنیم.
رحیم که گفتیم مرگ و جهنم است
و بسم الله که گفتیم:
« فاینما تولوا فثم وجه الله » هرجا نگاه کنیم وجه خداست. هر چیزی نگاه کنیم نامی دارد و هر نام نام خداست.
پس هرچه که نام دارد، جزء هستی است، پس بسم الله، در واقع هستی است و خود او که نام ندارد پس بسم الله اینجا کل قضیهای را در هستی برای ما نشان میدهد.
بسمالله اشاره به تجلیات اوست.
بسم الله یعنی به نام تجلیات او.

بنابر این مختصر و مفید:
بسم الله تجلیات او، رحمان تسهیلات حرکت و رحیم ضمانت حرکت است.
یعنی وقتی به رحیم میرسیم، ضمانت حرکت را میکند.
اگر بحث رحیم بودن مطرح نمیشد، صرفاً تسهیلات کافی نبود.
ولی ضمانت الیه راجعون مرگ و جهنم یعنی همان رحیم بودن، است.

پس این یک خط که در ابتدای همه سورهها هم تکرار میشود، کلیتی را مطرح میکند که توجه ما را به تجلیات جلب میکند، چون ما گفتیم که به غیر از تجلیات نمی توانیم بفهمیم، ما را ارجاع داده به تجلیات خود، که در دوره 2 هم به صورتی مورد بررسی قرار دادیم.

گفتیم ما تا یک جایی بیشتر نمیتوانیم درک کنیم که تا همان تجلیات هست.
ما در سطح تجلیات میتوانیم مانور بدهیم نه در سطح خود او.

و اینجا وقتی میگوید به نام، نه اینکه به نام خود او، چون او نامی ندارد، اگر میگفت به نام خود خود من، اشکالی پیش می آمد، پس ما را به نام تجلیاتش ارجاع داده است.

قرار است تمام کارهایی که ما انجام میدهیم در محدوده تجلیات او باشد و قرار است از همین تجلیات به کمال برسیم.

گفتیم همین تجلیات است که قرار است، کمک کند دید من ارتقاء پیدا کند و به کمال و روشنبینی برسم.

او جدای از این حرفها و بحثها و نامهاست:

آنچه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه ناید آن خداست
فهم او درخور هر هوش نیست
حلقه او سخره هر گوش نیست

بنابر این دوباره اشاره به این که نام بود و کلمه بود و کلمه جسم پوشید و این مراحل نشان میدهد که بحث تقدس کلمه و بحث تقدس نامهاست و آنچه نامیده میشود، از تقدس برخوردار است.

یادتان هست از هتک حرمت جهان هستی حرف زدیم و گفتیم هتک حرمت جهان هستی یا پوشانیدن تقدس هر ذره از جهان هستی کفر است.

گفتیم «هر ذره» اینجا میتوانیم اضافه کنیم «نام هر ذره».
چون نام بود که جسم پوشید و در بین ما ظاهر شد.
پس هر ذره نام و عینیت پیدا کرده و در بین ما ظاهر شده است.

دوره 6 
استاد محمد علی طاهری

اعوذ بالله

اعوذ بالله

در دوره 7
ماجرای « اعوذ بالله » و
« فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم:
وقتی میخواهید قرآن بخوانید پناه بر خدا ببرید» را داریم.

خوب، چه طور پناه بر خدا ببریم؟
همه ما میگوئیم پناه بر خدا، اما آیا کار تمام است؟
پس آنجا متوجه میشویم که این کار حفاظی میخواهد.

حالا وقتی از این حلقه استفاده کنیم
تجربه میکنیم که حفاظ به وجود می آید.

دوره 6 - استاد طاهری

۱۳۹۲-۱۲-۰۸

آيا ارتباط روح جمعي با فيزيولوژي بدن مرتبط است و تاثير مي گذارد؟!

سؤال:
آيا ارتباط روح جمعي با فيزيولوژي بدن مرتبط است و تاثير مي گذارد؟!

پاسخ:
الان متوجه شديم که کل هستي از شعور جمعي و فردي تاثير مي گيرد
يعني شعور تک تک ما تاثير مي گذارد،
تحت تاثير شعوري، فيدبکي صورت مي گيرد که در اثر آن فيدبک،
مي بينيم که ميکروارگانيزم هايي يک دفعه فعال شدند،
يا موجوداتي در اکولوژي از بين مي روند،
حتي مثل خودکشي دسته جمعي نهنگ ها،
پس ممکن است به دنبال فيدبک اين شعور منفي
عواقب و مسائل مختلفي را داشته باشيم !

جداي اين تاثيرات روي اکوسيستم،
دوباره موج شعور منفي که به خود ما بر مي گردد
ايجاد پارازيت شعوري در ما مي کند و به دنبال آن اختلال انرژي،
اختلال فعاليت سلولي و ... در وجود ما پيش مي آيد
و به همين خاطر بشر با نسلي رو به روست که مريض احوال است
و درصد افراد سالم خيلي کم هستند
و ما الان به تجربه داريم مي بينيم که
يک نفر که مشکلي نداشته باشد، تقريبا نداريم !

وقتي روح جمعي را اعلام مي کنيم و درخواست مثبت داريم
حداقل ما را مي برد به فاز مثبت و روي ما اثر مثبت دارد !

الان روانشناسي تا حدي بحث روح جمعي را قبول کرده
گرچه آنها مسائل متافيزيکي را قبول ندارند،
اما به طور تجربي متوجه شدند که
يک جامعه يک دفعه تحت تاثير يک روحي قرار مي گيرد !

مثلا مردم آلمان شب خوابيدند و صبح بلند شدند
و همه روحيه نژاد پرستي پيدا کردند
يا در جامعه خودمان ديديم که مردم شب خوابيدند و صبح بيدار شدند
و يک دفعه يک تب " به سرعت پولدار شدن" همه مردم را گرفت !

حتي روانشناسان تحقيق کردند که
اين روح جمعي فقط مخصوص انسانها نيست !

دوره 5 - استاد طاهري

حرکت در حلقه اي که شما مي گوئيد، فرقش با تناسخ چيست؟!

سؤال:
حرکت در حلقه اي که شما مي گوئيد، فرقش با تناسخ چيست؟!

پاسخ:
فرقش اين است که اين تسلسل است و آن تناسخ !

اينجا يک حلقه اليه راجعون وجود دارد که پله پله آمديم پايين و پله پله مي رويم بالا !

وقتي الست بربکم را پرسيدند،
اگر بگوئيم خودم خدا هستم، دوباره برمي گرديم حلقه را طي مي کنيم !

اما تناسخ مي گويد در همين دنياي دو قطبي ما مي ميريم و دوباره مي آييم !
يک نوزاد را تسخير مي کنيم و بر مي گرديم به همين جا !

يعني همه چرخه براي آنهايي که به تناسخ معتقد هستند، همين جاست !
در همين مقطع دو قطبي !

اما در تسلسل، چرخه مرحله به مرحله به جلو مي رود !
هر چه مي رويم بالاتر کم تضادتر مي شويم تا اينکه مي رسيم به لا تضادي !

و در آخر:
هست در پس پرده گفت و گوي من و تو
چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من

دوره 5 - استاد طاهري

اين وجدان بيدار براي من خيلي وقتها به وجود مي آيد و بعضي وقتها ناديده ميگيرمش؟!

سؤال:
اين وجدان بيدار براي من خيلي وقتها به وجود مي آيد و بعضي وقتها ناديده ميگيرمش؟!

پاسخ:
بحث سنسور
ممکن است هر آن براي کسي اين دريچه را باز کنند تا بتواند دقيق نگاه بکند

و بحث تشعشع
مال حرام و مال حلال و چرا در قديم بدترين فحش حرام لقمه بوده؟!
و تاثيرش روي موجود غير ارگانيک به گونه اي است که
مال حرام موجودات غير ارگانيک را مي کشند به سمت م !

ممکن است پرده را بزنند کنار و ما اصل ماجرا را ببينيم
بعد يک دفعه پرده را مي بندند
حالا شما يک درکي داريد، با آن چه کار مي خواهيد بکنيد؟!
ممکن است حالا شما ببينيد و توجه نکنيد و ناديده بگيريد!

اصولا واجد ديدن شدن يک استحقاقي مي خواهد
به هر کسي نشان نمي دهند
يک کسي را مي گويند بابا اصلا ولش کن اين « ختم الله علي قلوبهم » اس !
شايد هم اينطور نباشد نمي دانيم.

بعضي ها (عده کثيري) اصلا واجد شرايط نمي شوند
که چيزي به آنها نشان بدهند
يک عده اي واجد شرايط مي شوند !

مثلا در فرادرماني يک عده اي قبول مي کنند
يک عده اي قبول نمي کنند
ولي شما آنها را واجد شرايط تشخيص داديد، که با آنها صحبت کرديد درست است؟!

بنابراين در اين مسير واجد شرايط پرده کنار زدن را عمدتا داريم !

حالا پرده را نشان دادند و پرده را بستند
چه استفاده اي مي خواهيم بکنيم، دوباره مائيم و اختيار ما !

دوره 5 - استاد طاهري

قبلا مي گفتند ترس عدم شناخت است.

سؤال:
قبلا مي گفتند ترس عدم شناخت است. مثلا در تاريکي (استاد جواب مي دهند که الان هم همين را مي گويند) من از هواپيما مي ترسم، سوار هم که مي شوم اينقدر دعا مي کنم تا برسم، در برگشت هم دوباره به همين شکل. کلا از هر چيزي که روي هوا و روي آب و زير زمين(مثل مترو) باشد مي ترسم، فقط روي زمين دوست دارم راه بروم. شما مي فرماييد اين ترسها به خاطر نگرش غلط ماست يا نوع تربيت ما اين بوده. مثلا مادري که خيلي ترسوست بچه اش هم ترسو بار مي آيد. وقتي شما مي گوييد عدم شناخت است و به خاطر نوع نگرش ماست، آيا ما خوب مي شويم؟ يعني من ديگر از هواپيما نمي ترسم؟

پاسخ:
اگر قرار باشد که خوب نشويم يعني بگوييم که ديگر راه بسته است حالا نه اين مورد، همه موارد، چون مشکل ما اين يک مورد نيس،
بي نهايت مورد داريم، اين بي نهايت مورد ناشي از نوع نگرش يا جهان بيني ماست !

مثلا شما فرض کنيد که يک جسد سوزانده شود اگر قرار باشد به ما بگويند جسدتان قرار است سوزانده بشو، ما چه احساسي داريم؟!
اگر همين موضوع رادر هند مطرح بکنند،
آنها مي گويند مگر به غير از اين کار راه ديگري هم هست؟!
يعني يک نفر در آنجا برايش عادي است، که جسد بايد سوزانده شود تمام !

پس او با اين نگرش بزرگ شده و نگاه مي کند و ما با نگرش ديگري !

ما مورد به مورد نمي توانيم بياييم مسائل را حل و فصل کنيم!
هر کسي از چيزي مي ترسد، يکي از مرگ مي ترسد، يکي از تاريکي و ...
اما اگر ما در جهان بيني خودمان مسئله مرگ حل بشود،ديگر از اين که سوار هواپيما بشويم نمي ترسيم و ...
ما نمي توانيم مورد به مورد بياييم موردها را حل کنيم چون نمي توانيم سوار هواپيما نشويم، نمي توانيم سوار کشتي نشويم،
بالاخره بايد سوار يک وسيله اي بشويم !
وقتي که آن جهان بيني بيايد، مي گويد که از چي مي ترسي؟!
من مي گويم که از خطر سقوط هواپيما مي ترسم، ميترسم که سقوط کند و من کشته بشوم !

وقتي که به جهان بيني مجهز شده باشد مي گويد:
چون مرگ رسد چرا هراسم
کان راه به توست مي شناسم

و يک دفعه مي بينيم ديگر فرقي نمي کند
به چه نحوي و به چه شکلي مرگ اتفاق بيفتد
خصوصا که تجربه تشعشع دفاعي به ما مي گويد
که هيچ کالبد ذهني درباره نوع مرگش حساسيت ندارد
که واي من چه جوري مردم، هواپيما سقوط کرد، منفجر شدم و ...
يادشان مي آيد که چه جوري مردند، ولي مي گويند من در يک انفجار مردم !
ولي خيلي عادي راجع به اين قضيه صحبت مي کند !
نمي گويد که واي نمي دونيد من چه زجري کشيدم !
چون اصلا همچين چيزي نيست.
چون تجربه مرگ جدايي کالبد ذهني از جسم يکي از شيرين ترين تجارب است
که در دوره 7 اين تجربه را بتوانيد داشته باشيد !

شاه کليدهايي در جهان بيني هست
که آن شاه کليدها بايد حل و فصل بشود
و با حل و فصل شدن آن کليات يک دفعه مي بينيم که ترس از هواپيما و ترس از کشتي و ... همه به يک مطلب بر مي گشت، همه اينها بر مي گردد به ترس از مرگ!

دوره 5 - استاد طاهري

همه زندگانيم را به تب تو بگذراندم

همه زندگانيم را به تب تو بگذراندم
چه تبي زدي براين دل ز پي ات شدم روانه
زتب هواي وصلت چه بگويم از دل خود
که زدل بهر بهانه بکشد الو زبانه
که بسوخت جانم از سر که فتاده ام من از پا
تو بيا نظر بمن کن که شود مرا بهانه
زدي اتشي به جودم که بسوخت تار و پودم
که نه تار و پود ماند و نه اثر ز يار و خانه

ش:محمود

ارسالي از همسفر عاليقدر جناب Mahmoud Mnik‌ با طلب خير

۱۳۹۲-۱۲-۰۷

اعلام ارتباط بخشش (قرار است ما ببخشيم) !

اعلام ارتباط بخشش (قرار است ما ببخشيم) !

حالا در رابطه با خودمان هم ارتباطي برقرار مي کنيم تا ببينيم خودمان به خودمان هم ظلم کرديم يا نه !

جايي هم مي بينيم ما بايد بخششي روي هستي داشته باشيم. چون گاهي براي اين که قوانين هستي جاري بشود به ما لطمه خورده !

مثلا زلزله نمي تواند اتفاق نيافتد اما وقتي جاري شده به بعضي از ما ضربه هم خورده
در عين حال که اگر زلزله نبود ما اصلا نبوديم !

حالا مکانيزيمي وجود دارد که وقتي افراد درگير هم هستند يک اتصال نامريي دارند که براي ما ايجاد بستگي و سنگيني مي کند و با باز شدن اين اتصال هاي نامرئي يعني با روي دادن بخشش، احساس سبکي مي کنيم !

ما قرار است در اين ارتباطها شاهد بشويم و ذهنمان دنبال چيزي نگردد اما الان ما عادت ذهني داريم که خودمان جستجو کنيم، اين مساله با ادامه ارتباطها درست مي شود !

حالا فکر کنيم هيچ کس به ما ظلم نمي کرد، ما چه مي شديم؟!
يعني تا اينجا آمده بوديم و زمين نخورده بوديم و تجربه اي نداشتيم !

در حاليکه ظلم اسباب تجربه پيدا کردن است !
اين چالش ها و افت و خيزها در رشد و ورزيده شدن ما موثر است !

دوره 5 - استاد طاهري 

چطور به ارتقا ديد برسيم !

چطور به ارتقا ديد برسيم !

کمال = ارتقا ديد ناظر

اما چه طور قرار است به اين ارتقا ديد ناظر برسيم ؟!
ممکن است هزاران تکنيک را پشت سر بگذاريم و سالها بگذرانيم تا در يک لحظه پرده از جلوي چشم ما برود کنار و ما به درک نائل بشويم !

من معنوي مي بيند که ما در زمينه کمال چقدر مصمم هستيم !

براي حرکت در مسير کمال
ما من معنوي را بيدار کرديم و او کل قضيه را مي بيند و مي داند که ما مي خواهيم در مسير کمال حرکت کنيم !

من معنوي نگاه مي کند ما در زمينه کمال مصمم هستيم و خودش برنامه ريزي هايي انجام مي دهد مثل لشکرهاي قديمي که پيش قراول داشته و مي رفته جلو سپاه و راه را مي ديده و بعد مي آمده به لشکر، اطلاعات و اجازه حرکت مي داده !

من معنوي در هر دوره نسبت به آن دوره اطلاعات کامل دارد و اطلاعاتش انتقال پيدا مي کند به زندگي بعدي و ما را همراهي مي کند و جلوتر از ما به عنوان پيش قراول حرکت هايي انجام مي دهد تا دم در جهنم و يکي از شفعا هست !

دوره 5 - استاد طاهري

ولي الله همان من معنوي است !

ولي الله همان من معنوي است !

من هميشه مساله ولي الله را کنار من معنوي مي بينم !
يعني هم ما را ياري مي کند و هم بالا را !

و بدون من معنوي عدالت و حکمت براي جاري شدن دچار مشکل مي شود !
شايد منظور از استاد درون که گفته شده همين من معنوي باشد !

دوره 5 - استاد طاهري

حد ظلم چقدر است ؟!

حد ظلم چقدر است ؟!

در بحث ظلم فرض کنيد مي گويند:
ايشان ظلم کرده پس ظالم است، شما هم به ايشان ظلم کردي !

ما وقتي مي گوئيم ظالم يعني کسي که ظلم کرده، چه کسي حد و Limit ظلم را تعيين مي کند؟!
ما چقدر ظلم کنيم ظالم هستيم يا نيستيم؟!

در حاليکه ما فهميديم ما هم ظلم بينهايت داريم !
به ما ثابت مي کنند که همه ما ظالم هستيم !

پس من مي بينم ايشان به من ظلم کرده و من هم به ايشان ظلم کردم، پس همه بايد همديگر را ببخشيم تا يقه همديگر را رها کنيم !

اين ماجرا اصلا کميتي نيست !

ما به اين نتيجه مي رسيم يک لحظه يقه همديگر را رها کنيم در غير اين صورت نمي توانيم به آنطرف برويم و حلقه اليه راجعون متوقف مي شود !

در نهايت متوجه مي شويم عدل و داد و ...
براي اين بوده که چيزهايي را ياد بگيريم و بنويسيم !
پس خودمان هستيم که خودمان را رها مي کنيم !

در مرحله يوم القيامه ما يقه همديگر را رها کرديم و بعد مي رويم در کانال که يک طرف آگاهي هستي است و يک طرف آن چيزي است که من دارم !

يک دفعه قياس مي کنم مي بينم اي داد بيداد چقدر ما به خودمان ظلم کرديم !

دوره 5 - استاد طاهري

ارتباط روح جمعي !

ارتباط روح جمعي !

روح جمعي بخشي از ماست که آخرين لايه ما و به وسعت هستي است !

ما بي نهايت کالبد و لايه داريم و چند تا از اين کالبدها را مي شناسيم و کالبد روح جمعي ما به وسعت جهان هستي است و معلوم نيست به واسطه روح گسترده اي که داريم جهان درون ماست يا ما در جهانيم !

جهان انسان شد و انسان جهاني
از اين پاکيزه تر نبود کلامي

در ارتباط حلقه روح جمعي ما در حلقه اي قرار مي گيريم که اين حلقه يک قسمتش در روح جمعي ما قرار دارد و در اين روح جمعي کارهايي که منفردا سنگ بزرگ به حساب مي آمد، سنگ بزرگ نيست و تاثير خواهد گذاشت !

يک مثال مي زنيم:
به نظر شما يک فرد اگر يک اسلحه دستش باشد، آيا مسلح است؟ هم بله هم خير !

بايد تعريف کنيم اين فرد کجا باشد مسلح است و کجا نيست !
در مقابل يک تعداد آدم، مسلح است و در مقابل يک تانک غير مسلح و انگار چماق دستش است !

ما هم گاهي، شبيه همين مثال هستيم مثل اينکه براي کسي تشعشع مثبت مي دهيم و فرادرماني کار کرديم، اينجا مسلح هستيم، اما اگر بخواهيم براي صلح بشريت در روح جمعي پالس بدهيم بايد تجهيزات داشته باشيم و به تنهايي نمي توانيم !

فراموش هم نکنيم، آنهايي که در شبکه منفي هستند دارند اين پالس را مي دهند
و هم آنهايي که در شبکه مثبت هستند !

مي بينيم که چقدر استعداد براي رفتن به شبکه مثبت و شبکه منفي وجود دارد !
وقتي نشستيم در جايي تا مي گوئيم عرفان خيلي ها بر مي گردند و تا بگوئيم قدرت باز هم تعداد زيادي بر مي گردند تا ببينند چه مي گوئيم !

پس براي انجام يک کار کلان،
تجهيزات مخصوص خودش را نياز داريم
و بايد کارهاي کلان را در حلقه روح جمعي اجرا کنيم !

مثلا اگر جدي بخواهيم براي بشريت و صلح دعا کنيم بايد در روح جمعي باشيم !
کلا هر دعايي که انفرادي نيست و جمعي است بايد در حلقه روح جمعي باشد !

مثلا آگاهي در مورد موضوعي مثل آيينه عاشورا که شما خوانديد در روح جمعي اعلام و جاري شد و به همين خاطر بود که هر کس مطلب مربوط به آيينه عاشورا را دستش مي گرفت و مي خواند فکر مي کرد آشناست و مي پذيرفت !

الان شبکه منفي دارد نهايت استفاده را از حلقه روح جمعي مي کند و اطلاعات و آگاهي منفي را در روح جمعي جاري مي کند !

االان مي توانيد تشعشع مثبت يک و پيامها را در حلقه روح جمعي اعلام کنيد !
مثلا پيام صلح وآرامش در روح جمعي و ساير پيام هاي مثبت !

دوره 5 - استاد طاهري

نکته اي درباره موجودات غيرارگانيک !

نکته اي درباره موجودات غيرارگانيک !

در مورد موجودات غير ارگانيک ديد ما رحمانيت است !

شما هيچ آثاري از خشونت نمي بينيد همه جنبه ارشادي و پيشنهاد دارد !

مي گوئيم اينجا جاي تو نيست و برو !

متاسفانه ممکن است بعضي از دوستان به نيت خير و کمک مي روند در فاز منفي و مي خواهند با زور آزمايي موجود غير ارگانيک را بيرون کنند در حاليکه بيرون کردن موجود غير ارگانيک صرفا در فاز مثبت انجام مي شود !

پس اصولا ديد فرادرمانگر چه در فرادرمانگري و چه در تشعشع دفاعي ديد رحمانيت است !

يعني آن رحمانيت به ما تابيده و از ما انعکاس پيدا مي کند به سمت آن سوژه !

به هيچ عنوان نبايد از ديد رحمانيت بياييم بيرون !

اين ديد رحمانيت را بايد گسترش بدهيم و آموزش بدهيم !

اين کار با مهرباني و عطوفت، بهتر انجام مي شود و با سماجت و مهرباني در نهايت مي شکنند !

ما معتقديم دوستان بايد صاحب شناخت و صاحب ديد بشوند و مطلع باشند و کارشناس قضيه باشند !

اما متاسفانه مسائلي اتفاق افتاده و وجهه کار خراب شده !

اميدواريم سطح آگاهي جمعي با توضيحات و آيين نامه ها بالا برود !

اما متاسفانه مواجه هستيم که افراد تمايل دارند در ارتباطها ابتکار عمل نشان بدهند، تا نمي دانم به چه برسند؟!

دوره 5 - استاد طاهري 

نکته اي بسيار مهم در باره دريافت ما و آگاهي ما !

نکته اي بسيار مهم در باره دريافت ما و آگاهي ما !

دريافت ما و آگاهي ما نبايد ناقض اصل قضيه باشد !

اصل قضيه هم يعني شعور الهي و هيچ تکميل کننده نمي خواهد !

نه دست و نه پا و ... !

اگر بخواهيم دخالت کنيم و ابتکار عمل داشته باشيم يعني هوشمندي ناقص است و ما مي خواهيم کاملش کنيم !

بعضي از دوستان مي خواهند ابتکار عمل انجام بدهند و شبکه منفي از اين فرصت  ستفاده مي کند و يواش يواش آگاهي هايي از شبکه منفي به فرد مي رسد و خود درمانگر نمي داند اين آگاهي از شبکه منفي است و باعث سقوطش مي شود !

اگر ما در درمان عصباني بشويم نا اميد بشويم و به ستوه بياييم، يعني رفتيم در فاز منفي !

دوره 5 - استاد طاهري

قدرت از دست دادن !

قدرت از دست دادن !

يکي از اين مسائل قابليت بخشش و قدرت از دست دادن است. بالاترين قابليت، قابليت از دست دادن است !

قدرت به دست آوردن را همه دارند !
اما همه نمي توانند از دست بدهند،
آن کسي هم که مي تواند ظرفيتي دارد که اگر بيشتر از آن ظرفيت از دست بدهد، صدايش در مي آيد !

يکي از الگوهايي که قدرت از دست دادن را به نمايش گذاشته حضرت ايوب است !
که از دست بدهد، بدهد، بدهد و ... آنها گفتند صبر ايوب !
اما ما داريم از يک زاويه متفاوت نگاه مي کنيم.

پس در حاشيه آن حلقه که به ما عنايت مي کنند و گستردگي پيش مي آيد، ما مي توانيم کارهايي انجام بدهيم که اين گستردگي راحت تر و گسترده تر باشد !

يکي از اين مسائل اين است که کمندي در دستمان نباشد !
وقتي کمند دستمان هست بايد حواسمان به کمند باشد و ذهنمان درگير است !

پس هر کس که کسي را نبخشيده يک جور بستگي پيش مي آورد. يکي از راه هاي بستن به همين طريق نبخشيدن است !
خصوصا فرد در بحث کمال و رهايي احساس بسته بودن دارد،مي خواهد بپرد اما احساس سنگيني مي کند !

من معنوي کمک مي کند بند باز شود و راحت بپريم !

در اين رابطه يکي از چيزهايي که کمک مي کند راحت تر بپريم من معنوي است !

من معنوي دو موضوع را براي ما روشن مي کند:
يکي مفهوم ظلم و دوم کمک مي کند اين بندها باز بشود !

ما ميتوانيم در اينجا از من معنوي کمک بگيريم !

دوره 5 - استاد طاهري

قانون بازتاب، کارما، اقراء کتابک !

قانون بازتاب، کارما، اقراء کتابک !

تصور بعضي ها اين است که بخشيدن ما يعني تمام کارهايي که فرد ظالم کرده ناديده گرفته مي شود ! در حاليکه مفهوم قضيه اين نيست.
بحث قانون (قانون بازتاب، کارما، اقرا کتابک) وجود دارد.
از دست شما فرار کند، آنجا چه کار مي خواهد بکند !

ما کاري که مي کنيم اين است که کمند را رها کنيم که خودمان به کارمان برسيم !

اتفاقي که مي افتد به منزله پاک کردن اعمال او نيست، اعمال او ثبت است !

پس منظور از بخشش اصلا اين نيست که آن فرد هر کاري کرده، کرده !

اعمال ثبت است، ما خودمان را نجات مي دهيم !
ما براي اين که بپريم سر کمند را رها مي کنيم !

دوره 5 - استاد طاهري

مقام معصوميت !

مقام معصوميت !

زماني انسان مي تواند زندگي بدون ظلم را تجربه کند که به درک انا الحق برسد !
به درک جمال يار برسد !

وقتي با کيهان هم فاز شد وقتي تن واحده را درک کرد
آنوقت مقام معصوميت حاصل مي شود !

دوره 5 - استاد طاهري

هنر انسان: بازي با ظلم !

هنر انسان: بازي با ظلم !

در کنار اين بحث هم گفتيم من معنوي کمک مي کند ظلم را بفهميم.
چون انسان نمي داند ظلم چيست
اگر معناي درست ظلم را بفهميم مي بينيم که همه آدمها ظالم هستند
و اصولا انسان ظالم است !

« انّه کان ظلوماً جهولا »
ما داريم در بستر ظلم حرکت مي کنيم.
ما يک کشتي هستيم که در اقيانوس ظلم حرکت مي کنيم،
انسان قرار است از دل اين ظلم حرکت کند !

« من الظلمات الي النور »
ظلمات، کثرت مي آورد و نور وحدت مي آورد
و ما نسبت به ظلمت خودمان هم شکر گزاريم.
ما اگر در ظلمت و ظلم نبوديم، نور مفهومي نداشت !

پس آن چه خداوند طراحي کرده نعمت است !
خودش اين درياي ظلم را طراحي کرده، اما هدفمند است !

يعني آيا اگر ما را در اين آتش قرار نمي داد، ما کار آزموده مي شديم؟ نه !
اگر ما را در اين بستر قرار نمي داد، من الظلمات الي النور پيش نمي آمد ؟!

هنر اين موجود ( انسان) اين است که چه طوري با ظلمت و گناه بازي کند
که در آخر به سمت نور برود.
اگر ما با ظلمت بازي نمي کرديم، آيا مي توانستيم نتيجه بگيريم که به سمت نور برويم؟!

دوره 5 - استاد طاهري

تجربه مرگ !

تجربه مرگ !

مرگ هم يک بحث مهمي در جهان بيني است
با حل شدن اين همه آن ترسها حل و فصل مي شود !

عشق بازي با مرگ دو جنبه دارد:
جنبه عرفاني دارد: جنبه اي است که عارف با مرگ عشق بازي مي کند !

خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم
يا
اين مرگ نه مرگ باغ و بوستان است
راهي به سراي دوستان است

اقتلوني اقتلوني يا ثقات
ان في قتلي حياتاً في حيات

بکشيد مرا اي دوستان نزديکم
که همانا در مرگ من زندگي در زندگي در زندگي است !

اين آرزوي مرگ با آن آرزوي مرگ جداست!
در تجربه مرگ ما را جدا مي کنند و مزه جدا شدن را مي چشانند
و جداشدن و برگشتن تجربه مي شود !
جدا شدن بسيار لذت بخش است
يعني يکي از شيرين ترين تجارب بحث جدا شدن است !
ولي وقتي بر مي گرديم يکي از تلخ ترين تجارب است !
يعني وقتي مي خواهيم برگرديم و جسم را تکان بدهيم
و دوباره به کار بگيري يکي از عظيم ترين فشارها را بايد تحمل کنيم
و بسيار زجر آور است.
در بحث ادراکات شبيه سازي اتفاق مي افتد، يعني الگو مي سازد

مثلا در تجربه مرگ براي درک ما مرگ را شبيه سازي مي کنند
ما که عملا نمرديم، ولي تجربه اش واقعا مثل مرگ بوده
ولي نمي دانيم که مرديم يا نمرديم
اما مزه اش براي ما به جا مانده است!

در عمل عده اي که مي ميرند و آن طرف رفتند
بسيار شيرين است، مي توانيد تحقيق کنيد
اما عده اي که به جسمشان وابستگي دارند
به زندگي وابستــــگي دارند، مــرگ را قبول نمي کنند
مي خواهد جسم را تسخير کند و جسم را تکان بدهد !

اگر ديده باشيد که در قبر مرده را تکان مي دهند و اصطلاحا مي گويند تلقين !

شما ممکن است بخنديد به اين موضوع که مرده را تکان مي دهند
که او ببيند که مرده و کار تمام است و قبول بکند که مرده است !
چون قبول نمي کند، در صد قابل توجهي قبول نمي کنند که مرده اند !
دوباره مي خواهند جسم را تسخير کنند و تکانش بدهند
مي روند در جسم و سخت ترين و دردناک ترين تجربه براي کالبد ذهني پيش مي آيد
و فشار وحشتناک !

مي توانيد اين مسئله را سوال بکنيد.
در دوره تشعشع دفاعي ما از کالبدهاي ذهني سوال کرديم !
سوال کرديم که آيا تلاش کردي که جسمت را تکان بدهيد؟!
در صد قابل توجهي اين تجربه را کسب کردند
خواستند داخل جسم بشوند و دوباره تکانش بدهند
چون مي بينند که زنده هستند، مي گويند ببينيم شايد بتوانيم جسم را تکان بدهيم !

هم داخل قبر و هم بيرون قبر ممکن است اين مسئله را تجربه کنند !
اين فشار قبري که گفتند اين نيست که قبر فشار بياورد !
قبر که تکان نمي خورد !

دقيق ترين سنسورها را در قبر کار بگذاريد
که ميکرو ميليمتر را ثبت بکند در قبر کار بگذاريد اگر قبر يک ذره تکان خورد ؟!

فشار قبر، فشار وابستگي به جسم است !

دوره 5 - استاد طاهري

۱۳۹۲-۱۲-۰۵

بیا ساقی که من گردانده خواهم

بیا ساقی که من گردانده خواهم


بیا ساقی که من گردانده خواهم
ز جامی از شرابی خوانده خواهم
بریز آنقدر ز می تا می توانی
که بر پیمان دیگر مانده خواهم

ش:محمود

ارسالی از عزیزی همسفر و بسیار با محبت جناب Mahmoud Mnik با طلب خیر

بیا با من، بیا سویم، تو را من چشم در راهم

بیا با من، بیا سویم، تو را من چشم در راهم


بیا با من، بیا سویم، تو را من چشم در راهم
صدایم کن که این ره را کنیم طی طریق "با هم"

مکن ناله، مخور غصه، که یارت گشته ام "شخصا"
شباهنگام و روز هنگام، چه در پیدا، چه در مبهم

همه عالم سرای ماست، ولی "دلها" مکان ماست
ز غیر من خذر کن تا، شوم پاداش تو در دم

حدیث "عشق" را بشناس، نه آن لیلی و مجنون را
ببین عشق مرا بر خود، "بشو عاشق همانندم"

بیا سویم، تو دانایی، تو خود سالار دنیایی
"مشو غره" به آنان هم، که "من طراح این طرحم"...

ارسالی از دوست بزرگوار و بسیار با محبتم جناب Alireza Safari با طلب خیر

چه کنم با دل تنها

چه کنم با دل تنها،
چه کنم با دل خسته که به حسرت زلفونت،
با خودش تنها نشسته
هرچی بش میگم بلند شو،
فکر خربوزه و نان شو میگه که از تو چه پنهون،
کارم از اینا گذشته یه روزی مثل تو بودم،
پر شور، پر از انرژی پر عقل، پر برنامه،
پر طرحهای زمینی یه روزی از همین روزا،
سرم به کار خودم بود یه دفه صدایی اومد،
بهم گفت علی شدی مردود
خیلی من ترسیده بودم،
دنبال یه راهی بودم واسه خلاصی از ترسم،
آماده هرکاری بودم رفتم پی صداهه،
تو راه و توی بیراهه صدا گفت علی کجائی؟
میبینم دنبال مایی...؟
بذار کمک کنم من،
یا راهنماییت کنم من
ندویی اینور و اونور،
بذار رهات کنم من
بذار بگم نهایت،
کلام آخر و راحت نگاه کن به "درونت"،
رها شو از "منیت" من "خود"و رها کن،
من "من"و پیدا کن
اگر که پیداش کردی،
اونوقت میگم که تو مردی...
ارسالی از همسفر بسیار آگاه و گرامی جناب Alireza Safari‌ با طلب خیر

ترانه های شبانه

ترانه های شبانه __

و او همیشه طراوت است و او همیشه تازگیست.
و او همیشه حیات است و او با ظلمات کار ندارد چرا که همیشه نور است.
پس او همیشه پیش روست. و چشم در چشم تو دوخته است و با تو دست در گردن می آید و با تو ترانه خوان میخندد و با تو هم آغوش خنده های بی کرانه می شود. او با ظلمت نسبتی ندارد و از نور است و با ترانه های عاشقانه عجیب آشناست. نغمه ها را در گوش می خواند و سرود های شب هنگام را تا صبح در گوش کودک در حال خواب زمزمه میکند. و من کودک در حال خوابم که به زمزمه ی عشق مستم.
و دوست عجیب به این عاشق کودک عشق می ورزد. و من از این در حیرتم که چگونه این را میگویم. ولی این را خود دیشب در گوشم گفت. در همان ترانه های شبانه...

__ حسن . ش - اسفند 92 __

عصرها و نسبتها

عصرها و نسبتها ___

من در کدام عصر زیست می کنم؟
با کدام عصر همگامم. آیا همینکه به اصطلاح در عصر تکنولوژی و در قرن بیست و یکم بسر میبرم یعنی همگام با عصر خویش در حرکتم؟ چند مثال ساده بزنیم.
در هر دورانی افرادی هستند که به آنها پیشتازان تاریخ و دوران خویش می گویند. اینها گاه در زمینه ی جهان بینی، گاه نگاه دینی، گاهی برداشت های علمی و گاهی صنعتی و نظامی و غیره پیشتازند. اینان کسانی هستند که دست به ابداع و ایجاد میزنند. از سوی دیگر کسانی را داریم که گویی قرن ها از زمانه ی خود عقب تر زندگی میکنند و سعی فراوان دارند که از هر بیان نو و کلامی تازه جلوگیری نمایند. چرا که بقای خویش را در بقای داشته هاشان فرض می کنند و بس و هر کلامی تازه آنها را به وحشت می اندازد.
از این رو می توانیم به اصطلاح بگوییم فلانی با فلان دوران یا با فلان سطح شعوری هم عصر است. عصری که این مباحث در آن جاری و غالب است.
عصر ها را می توان به جلوه ها و اشکال مختلف طبقه بندی کرد. از نظر صنعت و پیشرفت های بشری ما اسامی عصر چوب و آهن و عصر ماشین بخار و غیره را شنیده ایم. اما در دیار حقیقت نیز ما با اعصار مختلف روبرو هستیم. و هر عصری برای خود دارای یک سطح شعوری منحصر به فرد است!
خاصیت مردان بزرگ در تاریخ همیشه این بوده که قدمی فراتر از عصر خویش بردارند و تغییری اساسی در نگرش مردمان زمانه ی خویش باز کنند.
اما آیا هر کسی در جامعه با این پیشتازان همراه خواهد شد؟ آیا همه به آن سطح از شعور دست می یابند؟
وقتی با عصری همگام میشوم، با شعور جاری در آن عصر و افرادی که در آن دیار سیر میکنند هم عصرم و از این باب نسبتی دارم با ایشان عمیییق. نسبت هایم را نیز در این هم عصری باز میشناسم!!
مثلاً در این دنیایی که تکنولوژی هر روزه به سرعت وحشتناکی در حال گسترش است هنوز قبایل بدوی میزیند. و دست از شکل حیات خود نمیکشند. پس آنها با همان سطح هم عصرند. از نظر بینشی هم همینطور است.
بین منجی و ما نسبتیست که باید آن را دریابیم تا او را از غیر باز شناسیم!
جالب است که هر سطحی برای خود منجی دارد! منجی هایی که چه بسا برای آن طلب کننده، ظهور میکنند. و من با هر سطحی که هم عصر باشم در پی منجی همان عصر خواهم رفت. و نسبت هایم را در همان عصر خواهم جست و خواهم یافت. و آیا هر کس خود را منجی خواند همان است که باید باشد؟
سخن به درازا کشید اما از این منظر هم به موضوع نگاه کنیم.
آگاهی کجاست؟ در حال. و من کجایم؟ و با کدام عصر همگام و هم عصرم؟ آیا به یک هم عصری نا صحیح از حال جا نمانده ام؟ و در این دور افتادگی در پی چه میگردم که برایم از حقیقت بگوید؟
خود را باز بنگرم که کلام خدا گفت:
قسم به عصر که انسان در خسران است.
و نباشد که بر جهل خویش پای بفشارم و همچنان بر تعصب های کورکورانه ام صحه بگذارم و دیگران را متهم کنم و به واسطه ی آشنایی با دین یا مکتب یا گروه یا شاخه ی عرفانی خاصی فکر کنم هم عصر دوران حقیقتم که دم به دم باید خود را بنگرم و هر لحظه می تواند مرا هم عصر با پسر نوح کند که بر داشته های خویش غره شد و بر بلندای کوه فخر کرد و شکست. هر لحظه امکان دارد همچو جاهلانی که شتر صالح را پی کردند و کشتند حقیقت را ببینم و انکار کنم و ظالم ترین تاریخ باشم. ...

التماس دعا ...

__ حسن . ش - اسفند 92 __

نغمه دل (2)

نغمه دل (2)

با خود نشسته ام میان هیاهو
هر یک ز دوستان و غریبان به گوشه ای
من جستجو کنان
می گردم از پی یک سیم ارتباط
با کی ؟ کجا ؟ چگونه ؟ نمیدانم
تنها به جستجو
گویی ز گوشه ای . میخواندم نسیم رهایی
با طعم عشق
می خواندم به ناز . میخواندم به رقص
اینک مرا ببین
از جای خواسته ام
من را نگاه کن
اینگونه چرخ خوردن عاشق به التهاب
من را نگاه کن
اینها همه به گوشه ی چشمی که گوشه ای .
گویی
میخواندم نسیم رهایی
یک نغمه ای که با تن و جان و دل آشناست
یک آشنای دور
میگویدم بیا
میگویدم برقص
میگویدم بخوان
میگویدم بخوان
میگویدم بخوان . . .

__ طوفان - اسفند 92 __

چرخه انا لله...

چرخه انا لله...


رفتن جان ز پی پرتو جانم هوس است
دیدن رب و اله و ملکوتم هوس است
که بگویید ز لحد جان من از تن برود؟
جان به جانان برسد رجعت جانم هوس است...
بار عشقی که به دوشم بنهادی ز الست
به سلامت برسانم به اله ام هوس است...
نظری کن به عنایت برسانم به طرب
مطربی با همه آفاق و سمائم هوس است...

صبا-1392

۱۳۹۲-۱۲-۰۴

نسل جوان و ضرورت ایجاد جاذبه برای معرفت جوئی!

نسل جوان و ضرورت ایجاد جاذبه برای معرفت جوئی!

در دنیای پر جاذبه امروز اگر ما موسیقی ارائه ندهیم جوان می رود دنبال موسیقی غربی و اگر نتوانیم معرفت ارائه بدهیم جوان می رود دنبال مکاتب غربی، که رفتند!

اگر نتوانیم بگوئیم منظورمان از سنت هایمان چیست و اگر نتوانیم معرفت را زنده بکنیم اجتناب ناپذیر است که جوان ترجیح بدهد بنشیند پای ماهواره یا اینترنت
و این در همه زمینه ها صادق است!

نسل جدید مثل یک کوزه می ماند که خالی است و هرکسی زودتر برسد که پرش کند، برنده است!

اما متاسفانه ما دیر می رسیم وقتی پر شده و می خواهیم تغییرش بدهیم که تغییر مشکل است و نیاز به کار فرهنگی عمیق دارد!

گناه این مسأله گردن ماست!
آن جوان یک کوزه است در معرض پر شدن!
ما باید از ابتدا به ساکن قدم به قدم با جوان جلو بیائیم!

ما الان نسل گذشته را مورد شماتت قرار می دهیم با این که می دانیم آنها هم قربانی بودند ولی الان مورد مواخذه هستند و نسل بعد هم یقه ما را خواهد گرفت که شما برای ما چه کردید؟!
چرا خوردید و خوابیدید؟!

ولی این توبیخ ها مسأله را حل نمی کند جوان خوراک می خواهد و باید افراد دلسوز برای ایجاد این خوراک دست به کار بشوند!

روح یک جامعه تفکر آن جامعه است!
هر نفری باید بتواند رسالت خودش را به بشریت و مردمش به جا بیاورد!

من فکر می کنم که همه انسانها می توانند عامل تحول دیگری باشند!

ما یک روندی طی کردیم که هر کسی عامل شکسته شدن دیگری شد و پا گذاشت جلوی پای دیگری و دیگری را سرنگون کرد، که خوب آن روند اشتباه بود ولی الان این عصر نیاز به یک وحدت دارد!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری 

شعور کمیت ندارد!

شعور کمیت ندارد!

در بحث تشعشع شعوری معتقدیم که شعور کمیت ندارد و شعور یک اتم مساوی با شعور کل هستی است و آن اطلاعات و آگاهی ای که در هستی هست در یک اتم موجود است!

بنابراین به محض این که ما یک تشعشع شعوری بدهیم در لحظه کل هستی از آن خبر دارد و این پدیده خاصیت شعور است!

حالا در دوره بعدی ما درباره این موضع مفصل تر بحث می کنیم.
پس اثر کار شما را، همه جهان هستی به صورت شعوری دریافت می کند!

در یک دوره ای همه تشنه خون هستند، در یک دوره ممکن است همه تشنه صلح باشند،
ممکن است همه تشنه معرفت باشند!

هر آن روح جمعی حاکم بر بشریت به یک سمت و سو می رود!

روح جمعی بشریت هم تکه تکه و جزء جزء و آخرش می رسد به روح جمعی خانواده!

نوسان روح جمعی به دلیل همین اثر تشعشعاتی جمعیت هایی است که دنبال کمال هستند یا دنبال شبکه منفی هستند!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری

چرا یوسف در نزد زلیخائیان، زیبا تر از همه زیبا مردان مصری بنظر می رسید؟!

 چرا یوسف در نزد زلیخائیان، زیبا تر از همه زیبا مردان مصری بنظر می رسید؟!

یادآوری:
تمدن مصر، مظهر حکومت انسان های ثروتمند و مغروری بود که همه مدعی زیبا شناسی، زیبا پروری و زیبا سازی بودند. این قوم به ظاهر غوطه ور در زیبایی، با سعی و تلاش فراوان زمینی، زیبایی و جمال الهی را در مظاهر طبقاتی آرایش وتزئین و رتبه بندی چهره ها، تن پوش ها، ساختمان ها و پیکره ها به تصویر کشیده و در جامعه خود ترویج می نمودند.

در ان جامعه زیبا پرور، میزان زیبایی هر انسان در قالب مقام و میزان قدرت اقتصادی، سیاسی، علمی، نظامی و یا معنویت در خدمت نظام، و نیز در پوشش لباس ها و صورت های خاص، تعریف و سنت گذاری شده بود، بطوری که هیچکس قادر نبود چنین سنت ظاهر نگر، مستحکم و تثبیت شده اجتماعی را نقض و یا مردود نماید.

مردان قدرتمند در سیاست، اقتصاد، علم، جنگ آوری و حتی معنویت در خدمت حکومت هرمی مصر، چنان زیبایی خود را قانونمند و متشرع به زلیخائیان عرضه می کردند، که تمامی خریداران زیبایی را مسحور و مسخر خود نموده و کاملاً بر ایشان مسلط شده بودند، تا حدی که هر یک از زلیخائیان باور نموده بود که در همه جهان هستی، به غیر از این مردان مدعی نهایت زیبایی، دیگر زیباتری وجود ندارد؛ از اینرو زیبا پروران مصری(زلیخائیان) به ناچار می بایست گزینه مناسب خود را برای تکثیر و پرورش برای نسل های آینده، فقط از بین یکی از آن زیبائیهای متنوع انتخاب نماید.

رفته رفته کفگیر همه مردان زیبا در تمدن مصر بشری به ته دیگ زیبایی زمینی خورد، و لذا زلیخائیان عادت زده و مقلد زیبایی، تشنه پرورش زیبایی منحصربفرد آسمانی و الهی شدند، چیزی که در سراسر مصر، هیچ یک از مردان مدعی زیبایی، دیگر قادر به عرضه آن به زیبا پروران نبود. تا این که:

ظهور یوسف:
بلاخره انتظارها به پایان رسید و پروردگار زیبایی ها، در برابر مکر و برنامه ریزی زمینی همه مکاران زیبایی، مکر الهی را نیز ارائه نمود، بر طبق این برنامه دقیق و عادلانه، کودکی در کمال زیبایی، اگر چه در مرتبه برده و کاملاً نا آشنا با فرهنگ و زبان مصری، به آن سرزمین زیبا پرور وارد شد.

نام آن کودک، یوسف بود و هیچ کدام از معیارها و مقیاس های استاندارد زیبایی مصریان که زیبایان را از نازیبایان متمایز می ساخت، در آن کودک وجود نداشت. در وحله اول او تنها یک برده بود، آنگاه نه آرایشی مخصوص بر چهره و پیکر داشت و نه لباس خاص مقامات مادی و معنوی زیبایان مصری را بر تن کرده بود، تن پوش ساده او قمیصی معمولی و بدون زیور از گردن تا مچ پا بود.

با این وجود چهره او همواره معصومیت یک انسان پاک و خدامحور را تداعی می کرد، هنگامی که سخن می گفت صداقت و سادگی و شوق، در گفتارش موج می زد و هیچ نمادی از آداب و تشریفات مقامات زیبای مصری در کلامش نبود تا حدی که حتی برخی از کلمات و جملات فرهنگ رایج آنان را نیز به اشتباه تلفظ می نمود.

سخنان ساده و صریح او بدور از شائبه همه قدرت های زیبای زمینی، تنها معرف کمال الهی بود، و رفتار متین و صبورانه اش به شخصیت او جاذبه دو چندان می داد. هر چه یوسف در بینش زلیخا بزرگتر می شد، زیبایی حقیقی کمال را به صاحب خود، بیشتر نمایان و او را بیشتر از پیش شیفته و دلباخته سادگی و صداقت خود می ساخت.

زلیخا به عنوان صاحب و مالک یوسف، نخستین کسی بود که با کشف این زیبایی بی نظیر، حاضر به سنت شکنی و بدنامی خود در ساختار طبقاتی و چیدمان هرم زیبایی مصریان شد.

زلیخا اولین عاشق پرورش دهنده حقیقت زیبایی بود، ولی او برای تصاحب انحصاری زیبایی یوسف به شیوه سنتی (تکثیر زیبایی از طریق رحم جسم)، تنها از عشق انحصار طلب و ابزار عقل جزء خود بهره گرفت و لذا از آنجا که زیبایی یوسف، معرف عشق فراکل به کمال و عشق بدون ابزار با تکثیر از طریق رحم اندیشه بود، زلیخا را رسوا و این حقیقت را برای مشتاقان عشق به زیبایی کشف رمز نمود.

با افشا و اثبات انحصار طلبی زلیخا در عشق عقلانی نسبت به کمال الهی یوسف، زلیخا به استغفار از خطا و یوسف به گذشت از این ماجرا، توصیه شدند.

منبع: وبلاگ ابراهیم زمان

ماندم در این سیاهی، جانا کجا شتابان؟


دوبیتی برای عرض ارادت به استاد طاهری و ابراز عشق به خالق

ماندم در این سیاهی، جانا کجا شتابان؟
باغی ز نرگس و گل، من گوشه ای بیابان

مژگان چشم مستت، مارا کشاند درین ره
در حلقه ای خدائی، در وحدتی فراوان ...

تقدیمی از همسفر بسیار ارجمند جناب Alireza Safari با تشکر و طلب خیر کثیر

نور عشق را بر من تاباندی

نور عشق را بر من تاباندی
از جام عشقت بر من نوشاندی
حلقه های رحمتت را بر وجودم آویختی
دگر جز تو و عشقت هیچ نخواهم
چون تو مرا با عشقت آمیختی
درمان همه ما حضور پر عشق توست
ما را از حضورت لبا لب کن


تقدیمی از همسفر بسیار گرامی جناب Mi Lad با طلب خیر

ظرفیت بخشیدن و کمند نبخشیدن!!

ظرفیت بخشیدن و کمند نبخشیدن!!

در موضوع همزاد معنوی بحثی داشتیم در مورد بخشایش.
انسان تشویق شده به بخشیدن و انسانی که متقاعد به بخشش نشده این متقاعد نشدن به بخشش، به انرژی پتانسیل منفی منجر شده!

حالا به نظر شما اصلا کسی، کسی را حقیقتا بخشیده؟!
آمار می گوید اکثریت نبخشیدند. چرا؟!

تازه هر انسانی ممکن است فکر کند حتماً قابلیت بخشش را دارد و اگر از او سؤال کنید تو قابلیت بخشش داری یا نه حتماً جواب مثبت می دهد!

البته این آمار نسبی است، می خواهم بگویم که نبخشید!!
تا زمانی که ظرفیت بخشایش در ما ایجاد نشده نبخشید!!!

اگر این کار را بکنیم بعد از مدتی می بینیم که بخشش ما ظاهری بوده و ایجاد انرژی پتانسیل منفی شده و همچنین احساس سرخوردگی پیش می آورد و در ناخودآگاه ما پیش می آید که دیدی نتوانستی!!

وقتی کسی را نمی بخشیم یا کسی ما را نمی بخشد انگار ما یک کمند نامریی انداختیم و آن فرد را گرفتیم!

آن کسی که کمند انداخته هم خودش گیر کرده و هم آن کسی را که نبخشیده!
نه آن آدم رهاست نه من!

بحث یک کمند است.
هیچ کس از ماجرای عدالت و قانونمندی جهان خلاصی پیدا نمی کند!

اگر ما می توانیم مطابق با کار زمینی، قانون زمینی یقه کسی که به ما ظلم کرده بگیریم و حقمان را بگیریم، برویم بگیرم!

اما وقتی نمی توانیم از دور می ایستیم و می گوئیم نمی بخشمت!
این به درد نمی خورد!

اگر می توانی برو جلو شمشیر بکش، گردنش را بنداز!
وقتی این قضیه به ماجرای نفرت می کشد، یعنی ضد بخشایش!
یعنی فاز منفی، یعنی ما گرفتاریم!

در این عدم بخشایش، ما گرفتاریم و او هم گرفتار است!
این مسأله به این مفهوم نیست که همه ظالم ها باید از طرف آنهایی که اهل کمال هستند در امان باشند!

به دلیل این که آن کسی که اهل کمال است می خواهد مسائلی را رعایت کند و دست ظالم باز است!
این به آن معنا نیست!!

اگر اینطور بود که ما امام حسین را نداشتیم!
هیچ وقت واقعه عاشورا پیش نمی آمد!

درس عاشورا همین درس است، ابتدا منطق در مقابل منطق، اندیشه در مقابل اندیشه، وقتی کارگر نمی افتد و طرف مقابل شمشیر دستش می گیرد و می گوید هر چه من می گویم باید بشود، چون شمشیر دست من است!!
پس آدم ظلم ستیز شمشیر بر می دارد در مقابل آن شمشیر حتی اگر به شهادت منجر بشود،‌ مي ايستد!!!

اما زمانی که شد، شمشیر در مقابل شمشیر، فاز منفی نیست!

امام حسین حتماً در فاز مثبت جنگیده!
همه یاران و کسانی که در این مبارزه شرکت داشتند، در فاز مثبت بودند!

این بحثی که ما می گوئیم مقدمه رهایی است!
ما در دوره بعد بحث رهایی و گستردگی را داریم!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری 

اشتیاق عامل اصلی حرکت!

اشتیاق عامل اصلی حرکت!

موضوع اشتیاق عامل اصلی حرکت است و در هر زمینه کاربرد دارد!

یک نفر برای شرح صدری یک مقدار اشتیاق دارد و یک نفر بیشتر!
ما همه در حلقه یکسان آمدیم و قرار گرفتیم!

در خارج از این قضیه هم ممکن است مزد اشتیاق یک نفر شرح صدری باشد!
یعنی از حلقه خبر نداشته باشد، اما اشتیاق فردی او باعث بشود شرح صدری شامل حالش بشود!
در مورد پیامبر هم همین اتفاق افتاده، که گفته شد « الم نشرح لک صدرک »!

اگر از یک حلقه چیزی حس نکنید، مشکلی وجود ندارد!
چون حلقه و رحمانیت جاری است و آن حلقه تاثیرش را خواهد گذاشت!

اما نرم افزارهای ما بعضی مواقع سانسور پیش می آورند و به ما القاء می شود که نمی شود، از آسمان کاری کنند که قابلیت شرح صدری پیدا کنی!!

ما در همه مراحل داریم به خدا سپردن را آزمایش می کنیم و تمرین می کنیم به خدا سپردن را و تسلیم شدن را!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری

توضیح درباره ارتباط بارش!

توضیح درباره ارتباط بارش!

در مورد ارتباط بارش یک توضیح مجدد بدهیم.
شما می دانید که ما یک موقعی مطلبی را می شنویم با وجود این که چارچوب آن عیان است، ولی نمی فهمیم!

پس ما یک مقوله شناخت و یک مقوله درک و فهم داریم!
درک بالاتر از فهم است و به عبارتی همان گاز زدن سیب است!

عمدتاً مسائل متافیزیک نیاز به شرح صدری دارد!
فرق مسأله متافیزیک با فیزیک این است که مشهود نیست!
مسائل دنیای اشراق قابل درک و فهم فیزیکال نیست و نیاز به عنایت خاص دارد، که ما به مطلب نزدیک بشویم!

ممکن است تفکری کنیم، ما نمی گوئیم نمی شود.
ولی عمدتاً دنیای اشراق و دنیای روشن شدن، حدی دارد که فراتر از آستانه درک فیزیکال ماست و عمدتاً نیاز به عنایت دارد!

چو حسن کار نه به رندی و زاهدی است
آن به که کار خود به عنایت رها کنیم

یکی از این عنایتها بحث باز کردن سینه ماست!
منظور این است که قابلیت فهم و درک ما را گسترش بدهد و اگر بخواهیم به خودمان واگذار کنیم:

فهم او درخور هر هوش نیست!

فهم یک سری از مسائل فراتر از فهم عادی انسان است!
پس اینجا هم باید به ما گوشه چشمی بشود، تا ما با مطلب آشنا بشویم!

از فواید شرح صدری این است که تا مطلبی را در دنیای اشراق می گویند، احساس می کنیم که ما این موضوع را از ازل می دانستیم!

نمی دانیم از کی می دانستیم، با ما زاده شده؟!
از قبل از ما بوده؟! نمی دانیم، فقط می دانیم که تا گفته می شود، برای ما قابل فهم و درک است!

بدون شرح صدری باید روی هر مسأله بحث کنیم، تعقل کنیم و تصور مطالب مشکل است و حتی غیرممکن است!

اما با کمک شرح صدری مسائل آنقدر آشناست که گویی می دانستیم!

انگار هم نمی دانیم،‌ هم احساس می کنیم این را از ازل می دانستیم.

این توضیح برای این بود که اهمیت این حلقه را توجه کنید!
البته باید در عمل ببینید چه پیدا می کنید!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری 

مثال تانک در بحث روح جمعی!


در واقع مثلاً وقتی به تانک یک گلوله شلیک می کنند می خورد به بدنه و ممکن است تانک تلو تلو بخورد اما گلوله نمی تواند در تانک نفوذ کند!

به شما هم یک تنه زدند، اما از این زره نمی توانند نفوذ کنند!
اگر توانسته بودند نفوذ کنند، تا حالا دخل ما را آورده بودند!

از یک جایی به بعد حمله ای پیش نمی آید!

از جایی به بعد بحث «مخلصین» پیش می آید و آنجا رسیدیم به یک جای امن!
یک سنگر امنی پیدا می کنیم.

شما تشعشع مثبت کار کردید و شبکه منفی هم به شما تنه زد!
اگر بدانید و مطمئن باشید که نمی تواند نفوذ کند، هیچ وقت دستخوش تغییر نمی شوید!

تلو تلو می خورید و دوباره استوار هستید!

حالا تجربه کنید می بینید که بعد از چند بار، دیگر کاری ندارند و موضوع «ختم شیطان» پیش می آید!

یک جایی هست که ما در حلقه تثبیت پیدا می کنیم!

مثل آن این که در مسیر مدام به تانک شلیک می شود و تلو تلو می خورد و ممکن است کمی از مسیر جابه جا بشود!
اما وقتی می رسد به سنگر امن، دیگر استوار می شود!

در مسیر، وقتی نشود در داخل تانک نفوذ کرد، می گویند گلوله را هدر ندهید!

در این ماجرا هم شبکه منفی ختم اعلام می کند!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری 

تفکر وحدتی و تفکر کثرتی!


تفکر وحدتی و تفکر کثرتی!

یعنی انسان چه در جمع بشریت، چه در جمع یک مملکت نیاز به وحدت دارد!

تفکر عالم کثرت این است که تو باید پایت را بگذاری روی سر یک نفر تا خودت بیایی بالا!

اما تفکر وحدت می گوید: همه باید همدیگر را بکشند بیایند بالا!

مثلاً صهیونیستها با همه مشکلاتی که در مورد نژاد پرستی ایجاد کردند اما بین خودشان یک گدا وجود ندارد!
وقتی یک کلیمی ور شکست می شود باقی افراد دستش را می گیرند و اصلاً نمی گذارند ساقط بشود!

خوب آنها از این وحدت در جهت منفی استفاده کردند ولی ما می توانیم درسش را بگیریم!

الان زمانی است که وحدت ملی کارساز و چاره ساز است!
در غیر این صورت خسارتها غیر قابل جبران می شود.

قبلاً در 40 سال پیش زمین می خوردی 10 سال عقب می ماندی ولی الان زمین بخوری، بلند بشوی یک قرن از دنیا عقب افتادی!

آنقدر پیشرفت ها سریع است که یک روز خوابیدن مساوی است با چندین و چند سال عقب ماندگی!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری

۱۳۹۲-۱۲-۰۱

بررسی خاک، کیمیا، نظر !

بررسی خاک، کیمیا، نظر !

خاک: انسان یا آدم در این چرخه کلی

کیمیا: رشد کیفیتی، کیمیا در بحث خود شناسی هنر ارتقای کیفیتی انسان است.

نظر: همان است که تا حالا نتوانستیم آن را تعریف کنیم !
گوشه چشم، همان که برقرار کننده اتصال بود !
هنوز نتوانستیم نظر را تعریف کنیم.
می گوئیم گوشه چشم، اما چشمی در کار نیست و کار در دل انجام شده و به چشم کشیده نشده ولی اصطلاحا گوشه چشم عنوان می کنیم !

‹ توجه ›، خیلی بیشتر و مفصل تر از ‹ نظر › است !

اینجا صحبت از نظر الهی نیست
و صحبت از نظر من و تو است !

او رحمت و توجه و نظرش جاری است و این نیست که بگوئیم تعطیل بود و الان کاری می کنیم راه بیفتد !

او نظرش جاری بوده !
حالا اگر ما بتوانیم یک لحظه با او هم نظر بشویم، می شود عمل و یک عکس العملی خواهیم داشت، که تجربه کردیم که با این هم نظری می شود خاک را کیمیا کرد !

در بحث عرفان که نمی خواهند خاک را طلا کنند !
اگر خاک را طلا کنیم بهتر است یا انسان را بسازیم؟!

پس بحث انسان است که قرار است ارتقا پیدا کند و به طور استعاری بشود طلا !

پس امکانش هست که انسان ارتقا کیفیت پیدا کند !

دوره 5 - استاد طاهری

پاک شدن درسطح عام و پاک شدن در عرفان !

پاک شدن درسطح عام و پاک شدن در عرفان !

پاکسازی وجود ماجرایی دارد که در سطوح مختلفی متفاوت است !

آیا انسان اول پاک می شود یا به کمال می رسد؟!
خوب اگر به کمال برسی، پاک شدی !

حالا پاک شدن مفهوم دارد،
تصور ذهنی ما از پاک شدن یک چیز است، تصور کمال از پاک شدن یک چیز دیگر است !

پاک شدن سطح عام،
این است که اگر من رشوه نگیرم و آدم نکشم و دروغ نگویم و ... یعنی پاک شدم !

اما از نظر عرفان این چند امتیاز دارد؟ صفر امتیاز !
در این حالت فقط دیگران از دست و زبان من در امان هستند !

مثلا اگر انسان به درک انا الحق برسد، اگر به درک وحدت جهان هستی برسد همه ذرات می شود مثل تن خودش !

می فهمد هر جا نگاه کند روی خداست آنوقت یک رفتاری با هستی دارد که در شرایط دیگر ندارد !

پس یک پاک شدن داریم که من جلوی خودم را گرفتم که غیبت نکنم !
یک پاک شدن داریم که فهمیدم ایشان وجه الله است و پاره تن من است و ... !

ما حصل هر دو این است که من غیبت نکردم !
اما آیا این دوتا با هم فرق نمی کند؟!

یک جا غیبت نمی کنم و جلوی خودم را می گیرم که غیبت نکنم از ترس سوزانده شدن و جهنم و ...
این جا غیبت نمی کنم چون فهمیدم آن آدم وجه الله است !
درک جمال یار پیدا کردم !

یک پاک شدن برای زاهد است که محصول خودداری است !
اما عارف وقتی به کمال برسد پاک می شود !

دوره 5 - استاد طاهری

رحمانیت الهی برای گناهکاران است !

رحمانیت الهی برای گناهکاران است !

الان چه چیز شامل حال ماست؟ رحمانیت الهی !
رحمانیت الهی برای کیست؟ برای گناهکاران !

کسی که گناهکار نیست نیاز به رحمانیت الهی ندارد !

پس یک تصوری هست در خیلی از مکاتب که اول می گویند برو پاک شو بعد بیا !
اما کسی از آنها نمی پرسد کجا برود پاک بشود؟!

اگر بتواند پاک بشود که دیگر با تو کاری ندارد و رفته !

بنابر این در این وادی کسی به کسی فخر فروشی ندارد !
چون همه دارند می روند که یک چیزی بشوند و کسی نمی تواند ادعا کند که من رها شدم و من بهترم !

هر کس بگوید من بهترم انگار همان " انا خیر منه " را گفته که شیطان گفت !

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات مپرسند که هوشیار کجاست
معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی کشد
هر کسی حکایتی به تصور چرا کند

دوره 5 - استاد طاهری 

ما قادر به تحمل عظمت الهی نیستیم !

ما قادر به تحمل عظمت الهی نیستیم !

ما قادر به درک خداوند نیستیم
و خدا پرده از رخ برنمی دارد و ما فقط تجلیاتش را در اختیار داریم و اگر خدا نقاب از گوشه چهره بر نمی دارد چون ما قادر به درک نیستیم !
نمی توانیم آن عظمت را تحمل کنیم !

هر کسی یک برداشتی و تصوری درباره خداوند دارد که ازآن چیزی که هست کمتر است و غلط است !

هر چه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه ناید آن خداست

ما هر کدام برای خودمان یک خدایی ساختیم !

در یک جایی عیب ندارد و گفته:

هیچ ترتیب و آدابی مجوی
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی

اما کم کم باید پیش برویم و تصورات خود را تغییر بدهیم !

نمی گوئیم ظرف یک شب، اما باید از این تصورات و تخیلات جدا بشویم و واقف بشویم به عدم، به بی نامی الله !
واقف بشویم به « سبحان الله عما یصفون »
(او از هر وصفی مبراست)، اما تا زمانی که اینجا هستیم: این تصور این تخیل لعبت است
تا تو طفلی پس بدانت حاجت است

تا زمانی که ما همین پایین هستیم مجبوریم بگوئیم:

تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت

بنابراین این بحث کیمیا ایجاب می کند  تعریف ما از خدا، از تصور و تخیل دورتر بشود و به آن چه هست نزدیک بشود !

رشد انسان شامل تعریف صحیح از خدا هم هست !
البته ارتقا تعریف خدا به سمت تعریف بی تعریفی می رود !

هر چه می رویم جلوتر تعریف محدودتر می شود تا یک جا به بی نامی او معطوف بشویم
و این تازه آغاز ماجرای دیگری است !

تا زمانی که فکر می کنیم نام دارد در یک دنیایی هستیم !
همان دنیای تصور و تخیل و وقتی فهمیدیم نام ندارد پا میگذاریم در دنیای دیگری !

دردم نهفته به، ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبش دوا کنند

دوره 5 - استاد طاهری

خزانه غیب !

خزانه غیب !

در واقع انسان می بایستی با این خزانه غیب در تماس بوده باشد !

در واقع این خزانه غیب برایش تعریف شده بوده
نه این که پدیده جدیدی باشد از ابتدا وجود داشته و بایستی مورد بهره برداری قرار می گرفته اما موضوع انا خیر منه است !

موضوع من از او بهترم است، این که می گوئیم من می توانم !

مثل همان بچه که زور می زند و کاری که از او بر نمی آید، می گوید من می توانم !

این ماجرا انسان را عقب انداخته کارش را مشکل تر کرده، وقتش را به هدر داده !

این خزانه غیب شامل حلقه های بسیار متعددی از غیب است !

به عبارتی همان « الذین یومنون بالغیب »
به کدام غیب باید ایمان بیاورد؟!
به این خزانه غیب !

به این بحث حلقه های غیب
که قرار بوده دست انسان را بگیرد و بکشاند به سمت کمال !

اینها مباحثی است که در بحث کیمیا با آنها سر و کار داریم.

دوره 5 - استاد طاهری 

رند و زاهد !

رند و زاهد !

گفتیم رند تلفیق واقعیت و حقیقت است
و زاهدی هم که مراعات است !

حسن عاقبت به خودی خود بدون حلقه ها به وجود نمی آید
زاهدی ممکن است ما را بهتر هدایت کند
اما اینها به تنهایی کار ما را درست نمی کند !

آن به که کار خود به عنایت رها کنم، عنایت چه بود؟ !

مراحل عنایت:
ما چی کار می کردیم در حلقه ها؟!
ما تسلیم شدیم و گفتیم به عنایت خودت، گفتیم ما نمی توانیم و کاره ای نیستیم و

ودکی هستیم در این حلقه !

پس اینجا عنایت مشتمل بر تسلیم و شاهد بودن است و همه چیزهایی که مجموعا ما را

از خودمان جدا کرده !

قبلا چسبیده بودیم به خودمان
اما الان فهمیدیم باید خودمان را رها کنیم و عنایت و به خدا سپردن را تجربه کنیم و پیشه

کنیم و کار را به کاردان واگذار کنیم !

البته این عنایت مراحلی دارد !
یک کسی یک درصد کار خود را به عنایت رها می کند و یک نفر 5 درصد و یک نفر می

شود عیسی مسیح و عنایتش می شود صد درصد !

در واقع ما داریم تمرین تسلیم شدن و عنایت می کنیم !

البته این بحثی است که از ذهنیت ما دور است و ظرف یک شب ایجاد نمی شود !
تا ما ناخودآگاهی خود را متقاعد کنیم زمان می خواهد !

شما می بینید که حتی در دوره های بالاتر افراد مایلند خودشان هم در ماجراها نقشی

داشته باشند !
هنوز نمی توانیم نقش خود را تبدیل به صفر کنیم !
هنوز دوست داریم این وسط ده بیست درصد دخیل باشیم و صد در صد عنایت او نباشد !

دلیل این که نمی توانیم
از حلقه ها آنطور که باید و شاید استفاده کنیم این است که هنوز نقش خودمان صفر

نشده !

می رویم به سمت جایی که نقش ما صفر است !
وقتی کارمان را به عنایت رها کردیم یعنی ما واگذار کردیم !

مثلا شما یک موقع یک وکالت کاری به یک نفر می دهید که ایشان برود و کار را به جای

من انجام بدهد !
حالا اکثر افراد صد در صد واگذار می کنند و بعضی ها هر دقیقه زنگ می زنند و می

رسند چی شد ؟
و آن وکیل می گوید اگر کار را سپردی به من هر موقع که کار را انجام دادم می آیم به تو

خبر می دهم !

اینها تجربه های عینی ماست
و ما در مسائل زمینی قادریم صد در صد وکالت بدهیم اما در مسائل آسمانی نمی توانیم

صد درصد وکالت بدهیم !

این یک مشکل بزرگ است
ما باید این میزان عنایت و تسلیم پذیری و تسلیم شدگی را درخودمان ارتقا بدهیم تا اینکه

بگوئیم ما شدیم صفر !

محو می باید نه نحو این جا بدان
گر تو نحوی بی خطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد

وقتی طرف در دریا شنا نمی کند
همینطوری روی آب شناور است
ولی وقتی دست و پا می زند که خودش را نجات بدهد، غرق می شود !

دوره 5 - استاد طاهری 

ارتباط روح جمعی = زُمره حضور !

ارتباط روح جمعی = زُمره حضور !

بگذر ز کوی میکده تا در زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند

زمره حضور، ارتباط روح جمعی است که جمعش یک میکده را تشکیل می دهد !

میکده چیست؟!
اشاره به مکان و جایی که می جاری است !

حالا ‹ می › چیست؟!
می آگاهی است !
می از خم وحدت الهی است و در آنجا آگاهی در جریان است !

در این زمره حضور، در این ارتباط جمعی،
افراد اوقات خودشان را برای تو که شناخته یا ناشناخته هستی
صرف دعا، صرف آن تشعشع مثبت و صرف کارهای تو و کمال تو و دستگیری تو می کنند !

دعا مجموعه آن کارهایی
مثل تشعشع مثبت و کنترل تشعشع منفی ها و ...
که صرف دستگیری فرد می شود تا بلند بشود !

دوره 5 - استاد طاهری

درون پرده چیست و کجاست؟!

درون پرده چیست و کجاست؟!

حالی درون پرده بسی فتنه می رود
تا آن زمان که پرده بر افتد چه ها کنند

خوب درون پرده کجاست و چیست؟!
ما یک جهان تک قطبی و لا تضاد داریم و یک جهان دو قطبی و تضاد !

این پرده را یک جایی بین ما کشیدند
گفت: (فسجدوا الا ابلیس) این الا یک پرده ای را بین ما کشید !

هست از پس پرده گفت و گوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

هر جا صحبت از پرده است، منظور از همین پرده است !
از همین الا !
این الا یعنی آغاز خلق تضاد. !
آغاز پیدایش تضاد و آغاز یک تجربه نو !

تضاد بر اساس دو قطب !
ما آمدیم این تضاد را تجربه کنیم !
وقتی این پرده را بندازند و تضاد از بین برود من و تو می شویم ما !

این پرده که کشیدند ببینید چقدر آشوب بپاست
و حالا وقتی این پرده را بردارند
می توانیم ببینیم قرار است ما کجا برویم و چه کنیم !

گرچه ما الان آنجا هستیم !
از دید ناظر ما الان آنجاییم !
اما از دید خودمان ما فقط اینجا را می توانیم داشته باشیم !

دوره 5 - استاد طاهری

"میخوام وقتی مستر شدم"

"میخوام وقتی مستر شدم"
"برای بچه های کوچولو کلاس بزارم"
"براشون به زبون خودشون توضیح بدم "!

مزرعه های با صفا
گل و شکوفه در سماع
پرنده ی باغ خدا
بال گشوده چون هما
جوی زلال حس تو
ریخته در تن صبا
وقت سحر دم اذان
مزرعه های آسمان
باز گشوده آغوشش
بروی ما
دانه ی باغ کبریا

ایده ای بسیار زیبا - ارسالی از همسفر بزرگوار Fatemeh Mo

کاربرد حلقه وحدت !

کاربرد حلقه وحدت !

جهان هستي از حلقه تشکيل شده !
در يک جائي مي گوئيم جهان هستي از رقص آفريده شده در يک جائي مي گوئيم از نظم و بي نظمي آفريده شده
در جائي مي گوئيم از حرکت آفريده شده
در هر جائي از يک زاويه نگاهش بکنيم، هستي در واقع يک تعريف پيدا مي کند !

و همه ارکان هستي (غير از انسان که در آن فعلا معلوم نيست چه کاره است)
کاملا در يک وحدتي با هم هستند !

اکوسيستم در يک پيوند عجيب و غريبي قرار دارد و در واقع اين حلقه وحدت ما را با اين ماجرا به شکلي همفاز مي کند و به صورتي ما را از اين زاويه به هستي نزديک مي کند !
يک جائي با رقص ما را نزديک مي کند !

چرخ از بهر ماست در گردش
زان سبب همچو چرخ گردانيم

از زواياي مختلف ما به هستي نزديک مي شويم.
هر بار از يک زاويه نگاه مي کنيم و آن قدر اين قضيه روي ما ادامه پيدا مي کند تا ما به وضعيتي برسيم که در معرض آتش، مغز ما خام نماند !

اين حلقه وحدت مشکلات چند تا اسکني را که داريم (تيکهاي شخصيتي و دشارژ دروني و همزاد معنوي) سبک تر مي کند !

دوره 5 - استاد طاهري

ريزش !

ريزش !

منافق کسي است که مي خواهد ايجاد کثرت بکند يعني تفرقه ايجاد مي کند !

عکس منافق، موحد است، کسي است که ايجاد وحدت مي کند !
امانت داري نکردن در طولاني مدت ايجاد تفرقه ميکند.
عده اي هستند که تمايل دارند در يک جرياني، چيزي را قاطي بکنند و بگويند اين مال ماست و يک مني را مطرح بکنند !

به هر حال اين تخلفات هست و گريبان آنها را هم مي گيرد !

فرض کنيد که ممکن است افرادي در يک جمع بدون اجازه شروع بکنند به تشعشع دفاعي دادن !
به اين خاطر که افراد به هم بريزند و بگويند عجب ارتباطي و عجب آدم قدرتمندي بود !
ديگر نمي دانند که پشت قضيه چي بود، ما با اينها برخورد کرديم !

اين خودنمائي ها افراد را به خطر مي اندازد و خودشان را درگير يک کارماي منفي و عوارض نا مطلوبي مي کند
که شما در طولاني مدت مي بينيد که اين افراد دچار چه مشکلات عديده اي خواهند شد !

وقتي امير المومنين (ع) نتوانسته با همه آن چيزهائي که ما در او سراغ داريم همبستگي و يکپارچگي فکري را ايجاد بکند،‌ ما جاي خود داريم !

جهان دو قطبي است
هر جرياني بايد بعد منفي را در کنار خودش داشته باشد !
بايد ريزش و انحراف بشود تا يک سري بروند !
همه نبايد باشند !
البته ما سعي مي کنيم اين مسائل اتفاق نيافتد سعي مي کنيم آگاهي بدهيم !

اما درنهايت اگر انحراف شد اين قانون جهان دوقطبي است، بايد بشود !

آن شخص هم تا يک جائي جلوي خودش را گرفته و گفته بگذار ببينيم چه مي شود و خودنمائي ديگر غلبه پيدا کرده !

و الان بحث شبکه شعور کيهاني وسيله اي است براي آزمايش که ببينند با اين موضوع چه کار مي کند !

لذا اگر ريزشي ديده شد اصلا موجب ناراحتي ما نمي شود !
بلکه باعث خالص شدن جريان مي شود !

يعني آنهائي که تمايلات خودنمائي را دارند، مي روند دنبال همان قضايا لذا اصل ماجرا را رها مي کنند
و در يک جائي بايد اين قضيه مشخص شده باشد !

دوره 5 - استاد طاهري

جنگهاي تشعشعاتي و رموز پيروزي (2) !

جنگهاي تشعشعاتي و رموز پيروزي (2) !

هنر تير اندازي در ورزشهاي رزمي به اين شکل است که وقتي با تير نشانه را هدف مي گيرد، چه اصولي بر اين تير انداختن حاکم است؟!

در تير اندازي و در پرتاب نيزه يک رموزي وجود دارد !
اصلا بحث نشانه گيري نيست !
يعني يک هم فازي مي خواهد !
در يک هم فازي است که آن کار انجام مي شود !
يعني بين مبدا و مقصد يک هم فازي ايجاد مي شود !

اصلا ماجرا تمرکز و اين صحبتها نيست !
آن کسي که براي حق تير مي اندازد در يک هم فازي قرار مي گيرد، بدون اين که خودش بداند !

شمشيري که اين مي زند با شمشيري که آن يکي مي زند تفاوت پيدا مي کند !

مثلا در شمشيرزني ژاپني، شمشير جان پيدا مي کند غير از اين که دست شمشير زن همانند مغز عمل مي کند
شمشير خودش هدايت مي شود !

اصلا شما چشم شمشير زن را ببند، شمشير هدايت مي شود !

اينها يک مسائلي است که حقيقت اين چيزها را بيان مي کند که چطوري در قرآن مي گويد که: شما تير نيانداختيد ما تير انداختيم !

آن شکست علت دارد، علت زميني دارد !
آن پيروزي هم علت دارد و علت ماورائي دارد !
پشت شمشير روح شمشير است !
شمشير روح پيدا مي کند !
جان پيدا مي کند !
شعور پيدا مي کند !

هر جائي که تنزل کردند به سمت زمين آنجا شکست خوردند !

لشکريان يادشان رفته در اين جنگ براي چه هستند مي بايست هم شکست بخورند !

در خاور دور اين کار ( هم فازي مبدا و مقصد) انجام مي شود، با تمرينهائي !

روي اين قضيه وقت مي گذارند (مثل راه رفتن روي آتش است، اين کار کاملا عملي است)
منتها اين مسئله در راستاي کمال نيست !
که ما بيائيم وقت بگذاريم، ايجاد انحراف مي کند !

ما اگر بيائيم روي آتش راه برويم تمايل ما بيشتر روي مسئله قدرت هست ولي اين کار کاملا هست و در دنيا دارد اجرا مي شود !
با چشم بسته هدف را نشانه مي گيرد و مي زند !
چطوري با چشم بسته مي زند؟
به همين روشي که گفتيم، بنابراين اين مسائل اثبات شده است !

منتها اين کارها را در دنيا مي بينيم ولي نمي تواينم تعريفش کنيم !
پشتش را خبر نداريم، حقيقتش را نمي دانيم !
واقعيتش را داريم مي بينيم بعد واقعيتش را هم که مي بينيم مي گوئيم چشم بندي است !
هر کسي يک چيزي مي گويد ولي حقيقتش تعاريفي دارد که به همين صورت است که گفتيم !

دوره 5 - استاد طاهري 

جنگهاي تشعشعاتي و رموز پيروزي (1) !

جنگهاي تشعشعاتي و رموز پيروزي (1) !

يعني در جنگهاي تشعشعاتي،
وقتي که آنها شليک مي کنند،‌
ما تا آن موقع انشاء الله ياد گرفتيم که طبق قانون صليب در فاز مثبت باشيم !

هر چي مي خواهند شليک کنند
هيچ طوري نمي شود، چون شليک آنها مي خورد به در بسته !

اين که اين قدر اصرار داريم قانون صليب را مي کشيم
فاز مثبت و فاز منفي را مي گوئيم
و توضيح مي دهيم که سمت فاز منفي نرويم، تمرين است !
چون وقت زيادي هم نداريم
تا آشکار شدن اين مسئله سه يا چهار سال بيشتر وقت نمي خواهد !

يعني هر بچه اي هم در کوچه مي فهمد که تشعشع چيست !
مثلا شوخي بچه ها در چند سال آينده با هم اين است که
مي گويند بهت تشعشع مي دهم ها !

اين ماجرا کوچه و خياباني خواهد شد
و به اين صورت هر کسي نمي تواند دوام بياورد !

ما خيلي حرفها را نمي توانيم بزنيم
و خيلي مسائل را نمي توانيم بگوئيم
ما همين مسئله را هم که گفتيم شما تا انتهايش را بخوانيد
زياد نمي توانيم بازش بکنيم !

بنابراين آنجا که خداوند گفت:« اني اعلم ما لا تعلمون »
گفت: « چيزي مي دانم که شما نمي دانيد »
اين يکي از آن رمزهاست !

رمز خاک و آتش را هم گفتيم
زماني که اين روياروئي دو شبکه خيلي نزديک مي شود
شبکه منفي خيلي صدمه پذير است !

درست است که به هيچ صراطي مستقيم نيستند
و دست به هر کاري مي زنند، ولي در اين مورد صدمه پذيرند !
و روزي که اين روياروئي شروع بشود،
آنها صدمات و لطمات زيادي را متحمل مي شوند
بدون اين که خداوند پارتي بازي کرده باشد
و بدون اين که خداوند مداخله اي کرده باشد !

اين مبارزه اي است که ما بايد تمامش بکنيم
اگر قرار باشد خدا بيايد کمک ما
يعني بيايد و بساط شبکه منفي را به هم بزند، ديگر هنر ما چه بوده؟!
اين ماجرا را قرار است ما به نفع او (خدا) برنده بشويم !

خداوند مي گويد ما کرديم، ولي قانونمند است،
شما مي بينيد که يک لشکري که ايمان ندارد، يک جور حرکت مي کند
و يک لشکري که ايمان دارد، يک جور ديگر دارد حرکت مي کند !ى

در يک مبارزه زميني اين طور نيست که
يک کمک بسيار علني صورت بگيرد !

يعني خداوند بيايد مداخله کند و بگويد اين لشکر بايد برنده بشود !

دوره 5 - استاد طاهري

رستگار شدن در عرفان !

رستگار شدن در عرفان !

بحث رستگاري، مسالهاي است که ما زياد ميشنويم !
اين رستگار شدن يک مرحله از قضيه است که آن قضيه، جوانه زدن است !

بعضيها ممکن است جوانه زدن (رستگاري) را انتهاي قضيه تصور کنند !

تعريف رستگاري و الله شدن در عرفان با جاهاي ديگر متفاوت است !
در عرفان ميگوئيم رستگار شدي يعني جوانه زدي !

بعد بايد بار بدهي و ورز داده بشوي و بپزي و بشوي نان
و بعد حالا نان شدي قرار است چه اتفاقي بيفتد و ... !

همينجوري ماجرا ادامه دارد و سادهانديشي،جواب اين مساله را نميدهد که ما خيال کنيم با يک لااله الا الله رستگار ميشويم و همهچيز تمام ميشود !

گفته « کلّهم بيّنات »،
همه ما نشانه هستيم و همه ما يک صورتي از تجلي الهي هستيم و همينطور گفته « کلّهم ذات » !

دوره 5 - استاد طاهري

طلب خير براي کار خير است نه شر!

طلب خير براي کار خير است نه شر!

مثلاً کسي براي انجام کار شر به شما پيشنهاد بدهد که تشعشع مثبت بدهيد!

مثلاً در دادگاهي است که مي داند حق با او نيست!
کلاه کسي را برداشته به ما مي گويد يک تشعشع مثبت به من بدهيد!

ما تشعشع مثبت مي دهيم، کارش پيش نمي رود!

لذا براي امر شر نبايد تقاضاي تشعشع مثبت کرد!
چون نتيجه عکس مي دهد!

ما از کسي که تشعشع مثبت مي خواهد که سؤال نمي کنيم مورد چي هست!
ما فکر مي کنيم او براي امر خيري تقاضاي طلب خير دارد!

اصلاً طلب خير اسمش با خودش است ما تشعشع مثبت مي دهيم به دشمنان خود!
آنها از بخش منفي، تشعشع منفي مي گيرند!
و بعد چون در فاز منفي هستند، يک راست مي خورد به ملاجشان!

دوره 5
استاد محمد علي طاهري 

من معنوي (همزاد يا استاد درون)!

من معنوي (همزاد يا استاد درون)!

احتمالا اين گزارش را شنيديد که ميگويند ما را ديدند يا شايد خودتان اين تجربه را داشته باشيد!

امروز ميخواهيم درباره من معنوي صحبت کنيم.

« من معنوي» يکي از منهاي ماست که با ما متولد شده و قبل هم وجود داشته و بعد هم وجود خواهد داشت!

ما اسمش را گذاشتيم من معنوي و ممکن است اسمهاي ديگري هم بشنويم، مثل همزاد يا استاد درون!

اين همزاد وکيل تسخيري ماست!

يعني بين ما و خداوند بيطرف است و نقش وکيل مدافع را بازي ميکند!

کسي که قرار است محاکمه بشود بايد يک وکيل داشته باشد!
اگر خودش نتواند وکيل بگيرد قانون برايش يک وکيل ميگيرد که آن وکيل ترتيب يک محاکمه عادلانه را بدهد تا همه مطمئن باشند که عدالت اجرا شده، به اين ميگويند وکيل تسخيري!

اين وکيل براي ما کارهايي انجام ميدهد که راه حرکت ما به سمت کمال آسانتر ميشود!

به عنوان مثال اين من معنوي کارهايي انجام ميدهد!
که الان درباره آن حرف ميزنيم!

دوره 5
استاد محمد علي طاهري

انفاق و زکات!

انفاق و زکات!

اين تدابير پيش بيني شده براي پر کردن شکاف و در صورتي که اين قضايا انجام نشود:
« الذين هم عن صلاتهم ساهون، الذين هم يراؤون، ويمنعون الماعون »!
واي بر آن متصل شونده که سهلانگاري ميکند و مانع ميشود، گرسنهاي به قوت خودش برسد!

منظورش چيست که ميگويد سهل انگاري کرده؟!
نميگويد نمازش را شل خواند يا نمازش را دير خواند!
دقيقاً مي رود سراغ و يمنعون الماعون ... آن کسي که مانع شده!

مانع شده يعني چه؟!
منظور همين خمس و زکات و غيره است!
دقيقاً تعريف شده که بودجه لازم براي اين بخشها از کجا بايد تامين شود!

پس مصلين وظيفشان اين است که يک گدا نبايد سر کوچه باشد!
اما اين کاري است اجتماعي نه فردي!

انفاق و زکات پرکردن شکافهاست!
زکات هوش، سواد، مال و ... که هستي به ما داده، هر چيزي که هستي داده بايد برگردانيم!

هستي داده بايد برگردانيم، ما هم بايد بازتاب داشته باشيم، خوب خود هستي که نميخواهد، بايد صرف تجلياتش بشود!
اگر بشود قضايا حل و فصل ميشود!

دوره 5
استاد محمد علي طاهري

تشعشع منفي يعني ظلم به هستي!

تشعشع منفي يعني ظلم به هستي!

ماجرا مثل آلودگي هواست، استارت ماشين شما بخورد شما سهم داشتيد در آلودگي هوا!

ما به محض اينکه تشعشع منفي ايجاد مي کنيم، هستي را آلوده کرديم!

هستي کاري ندارد که عقلت ميرسد يا نه، چند سالت است و حق داشتي يا نه!
مثل همان که براي طبيعت فرقي نميکند که استارت ماشين را بچهات بزند يا تو بزني!

تشعشع منفي يعني به هستي ظلم ميشود!
يک جا ما خلاف قوانين هستي ميرويم جلو که دوره 3 درباره آن حرف زديم و هستي به يک شکلي از ما متضرر ميشود و حالا يک شکل ديگر داريم به هستي ظلم ميکنيم!

هستي براي پيچاندن کسي، به کسي حق و اجازه نميدهد!

حرف نهايي حرفي است بسيار سنگين و در عين حال بسيار ساده!
اين حساب دو دو تا چهار تاست که ما با هستي و هستي با ما دارد!

امروز براي چندمين بار است که ميگوئيم قانون صليب، ما يا در طرف مثبت هستيم يادر طرف منفي!

هستي با ما صفر و يک کار ميکند ما يا داريم تشعشع منفي به هستي ميدهيم و يا نميدهيم!

داريم هستي را آلوده ميکنيم!
منظور ما از آلودگي، آلودگي است که در دنياي عرفان تعريف ميکنيم!

فکر نکنيم فقط يک نفر را پيچانديم، ما داريم هستي را آلوده ميکنيم و اين تشعشع در همه هستي جريان پيدا ميکند!

شعور در آن واحد عمل ميکند!
اطلاعات هستي در درون يک اتم است، چون شعور کميت ندارد، پس يک تشعشع منفي کل هستي را آلوده ميکند!

اگر بحث شعور را دقيقتر متوجه بشويم قضيه را ميفهميم!

ديگر نميشود گفت حالا من يک تشعشع منفي دادم، حالا مگر چي شده؟!
ما نوري از اينجا بدهيم تا برسد به خورشيد 8 دقيقه طول ميکشد اما در مورد شعور اينطور نيست!
در صفر ثانيه ما در شعور هستي اختلال ايجاد ميکنيم و آن را آلوده ميکنيم!

يک روز تعريف ما از صواب و گناه اين خواهد بود!
اين تعريف دقيق است که مو لاي درزش نميرود!
آنوقت کسي نمي تواند بگويد که من ظالم نيستم!

حالا سؤالي که ممکن است پيش بيايد اين است که در زندگي زميني ما نبايد در مقابل ظلم ديگران واکنش نشان بدهيم؟! بله، يقه آنها را مي گيريم!

اين ماجرا که ما گفتيم مال اينجا نيست!
کار زميني قانون زميني دارد و کسي که درباره ما ظلم کند، ما کوتاه نميآئيم!
مگر اين که ماجراي بخشش باشد و ما در مقابل ظلم کوتاه نميآئيم و اين وظيفه ما نيست، وظيفه من معنوي ماست که نميدانيم چه جوري عمل ميکند!

اما بخش ديگر من معنوي ما اين هست که در رابطه با فعاليتهاي ما خودش راسا اقدام ميکند!

در آدمهاي معمولي من معنوي در اغماست و صداي خر و پفش به آسمان مي رود!

مثل شرکتي که کار ندارد و وکيل آن هم در خواب است!

اما در افرادي که در زمينه تعالي و معنويت حرکت ميکنند اين بخش فعال است و من معنوي جلوتر از اين افراد مسير معنوي را فراهم ميکند!

به عنوان مثال چه کساني با خود من برخورد کردند در خواب يا بيداري؟!
کساني هم گزارش ميدهند که همين الان با شما دارند برخورد ميکنند!

در کتب مقدس داستانهايي درباره دعوت شدن وجود دارد!
صحبت از حکمت الهي کرديم و قانون بازتاب!

ترم 5
استاد محمد علي طاهري

کمال مزد اشتياق!

کمال مزد اشتياق!

گفتيم کمال مزد اشتياق است!

شما فرض کنيد يک نفر مي گويد، اي کاش من ميتوانستم درد کسي را تسکين بدهم و به ديگران کمک کنم!

اين اشتياق است و بايد برود بالا و طبق قانون عدالت و حکمت حکم ميکند، ايشان مزد اشتياق خود را بگيرد!
اين اشتياق مي رود بالا و حواله صادر ميشود و حواله بايد به ايشان برسد!
حالا ممکن است حواله همان لحظه يا سالها بعد براي ايشان ارسال شود!

اينطوري که دوتا خانم در صف نانوايي با هم برخورد ميکنند و يکي از آنها بدون مقدمه و دور از انتظار با ديگري راجع به کلاس عرفان صحبت مي کند و نهايتاً نفر دوم هم وارد کلاس عرفان مي شود و پاسخ اشتياق سالهاي پيش خود را ميگيرند!

شايد حتي آن من معنوي، ايشان را سر راه ديگري قرار ميدهد و اسباب و وسايل آن اشتياق فراهم ميشود!

البته اين نکته ظريف است و جبر نيست!

دوره 5
استاد محمد علي طاهري 

ظالمين بازنده هاي حقيقي!

ظالمين بازنده هاي حقيقي!

کساني که ظلم ميکنند و ظاهرا در ناز و نعمت زندگي ميکنند!
در واقعيت به نظر مي آيد که آنها برندهاند!

اما طبق قانون بازتاب، تشعشع منفي ايشان از طريق شبکه به خودشان برميگردد و درون آنها درب و داغون است!

اگر خودمان و شرايط زندگي خود را با آنها مقايسه کنيم واقعيت ميگويد ما باختيم اما حقيقت اين استکه آنها بازنده هستند و حقيقتاً درون آنها بهم ريختهاست!

استاد محمد علي طاهري

۱۳۹۲-۱۱-۳۰

ما می توانیم بگوئیم خوشبختی قانع بودن به چیزی است که داریم؟

سؤال:
ما می توانیم بگوئیم خوشبختی قانع بودن به چیزی است که داریم؟!

پاسخ استاد:
بله مقام رضا معادل همین ماجراست!

البته بحث مقام رضا گسترده تر است، وقتی که تضادها حل شد، تضاد با خدا، تضاد با خود، تضاد با جهان هستی و دیگران حل شده و فرد می داند از آن چیزی که دارد چه طور باید استفاده کند!

ما یک معیار داریم:
به ما بگو چقدر آرامش داری تا ما بگوئیم چقدر خوشبختی !

این ملاکی است که از مقام رضا بیرون می آید.
اگر آرامش داری خوشبختی و بقیه ملاکهای ظاهری تاثیری ندارد!

حیف که آرامش کیفیتی است و نمی شود گفت هر کس چند واحد خوشبختی دارد!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری

الان آدم هایی هستند که بسیار ظلم می کنند، اما چه طور زندگی خوب دارند؟!

سؤال:
الان آدم هایی هستند که بسیار ظلم می کنند، اما چه طور زندگی خوب دارند؟!

پاسخ استاد:
زندگی خوب را معنی کنید!
بحث ثروت و امکانات به نظر شما یعنی زندگی خوب؟!

اما ما ملاک مان چیز دیگری است.
ملاک ما این است که طبق قانون صلیب مثبت هستند یا منفی !
ما باید خوشبختی و بدبختی را تعریف کنیم.
چه ملاکی بدهیم که خوشبختی و بدبختی چیست؟!

ما می توانیم فاکتورهایی بیاوریم برای خوشبختی مثل ثروت، سلامتی، زیبایی و ...
اما اگر تمام روانشناسان را جمع کنیم و ملاک خوشبختی را بپرسیم می بینیم که این مسائل ظاهری نمی تواند خوشبختی بیاورد!

اولاً که همه چیز نسبی است!
اما مثلاً در مورد ثروت، جایی که تجملات زیاد است اضطراب بیشتر می شود!

پس «کمال زمینی» برای خودش ایجاد استرس می کند!
آن چیزی که ما می خریم و می آوریم در خانه محصول استرس است تا اینکه اگر بعداً تحت تاثیر شعور مثبت قرار بگیرد شعور معیوب آن اصلاح بشود!

شما تجربه کنید که جایی که تجملات زیاد است احساس آرامش دارید یا استرس؟!

مثلاً در یک خانه روستایی که دیوارها کاه گل خانه روستایی که دیوارها کاه گل و کج است، احساس آرامش وجود دارد!
چون آنها موقع درست کردن دیوار در استرس کج و راست بودن دیوار نبودند!

بنابراین ما باید خوشبختی را تعریف کنیم.
هیچ کدام از این ملاک های ظاهری، ما را به نتیجه نمی رساند!

اگر اینطور بود که کار انسان راحت بود.
اما هیچ وقت نمی شود بگوئیم انسان به چقدر ثروت برسد خوشبخت است!

این قانون است که:
زمین را گر شوی مالک، طمع بر آسمان داری
دم مردن همی بینی، نه این داری نه آن داری

و « خلق الانسان هلوعا ؛ انسان حریص است »!

الان آدمی وجود دارد که اگر صد پشتش بخورند ثروتش تمام نمی شود اما باز هم امشب فکر می کند که چه کند پول بیشتری به دست بیاورد!

بنابراین ما مشکل خودمان را گم نکنیم!
مشکل ما نان و آب و امکانات نیست!
مشکل ما فکری است!

اگر فکر ما ساخته شده باشد، ما با آنچه داریم احساس خوشبختی می کنیم!
اما وقتی فکر غلط باشد، هیچ چیز رضایتمان را جلب نمی کند!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری