۱۳۹۲-۱۱-۲۹

شاهد و مشاهده


شاهد و مشاهده

داستان گم گشتگیِ ما را گویی نغمه ایست در بستر خلقت، که امتداد آن به ابتدا و انتهای هستی می رسد.
و در این گم گشتگی اثریست عجیب. آدمی در پی پاسخ، کوی به کوی و سرا به سرا می گردد. هر دم به جوابی میرسد در حد مشاهده ی خویش. حال نکته ی جالبیست. آنچه جواب منست مشاهده ی من است و آنچه مشاهده ی من است معادل هر آنچه که هستم. هستی را به نظاره نشسته ام و می نگرم. و میبینم در حد مشاهده گری خویش.
هستی را مشاهده میکنم.
و من شاهدم. شاهدم بر هستی. آیا قبول داریم که روزی شاهد به شهادت دادن بر خواهد خواست؟
و شاهد چگونه شهادت می دهد؟ آیا نه اینکه شاهد تنها گوینده و بازگو کننده ی آن چیزیست که دیده است؟
از شاهد میخواهند تنها هر آنچه که دیده است را بازگو کند. حال نیک بنگرم. من شاهدم بر هستی. با هر نگاه که ببینم به دیده ی جزئی نگر دیده ام. پس به هر حال حقیقتی را جا انداخته ام.
مگر اینکه نگاهم به نگاه کل نگر نزدیک و نزدیک تر شود. و از من شهادتی می خواهند که به حقیقت نزدیک باشد. از این مسیر که آمده ام چه با خود آورده ام. کیستی و چیستی مرا نمیخواهند. نمی پرسند کیستی؟ می گویند چه با خود آورده ای؟ ما حصل مرا می خواهند! ماحصل من معادل مشاهده ی من است از هستی. و به همین مشاهده هست که جواب گو خواهم بود. در کدام منظر ایستاده ام؟ در نقطه ی ناظری مجاز اندر مجاز؟
و آیا وحدت رو در کمال میبینم که جواب "الست بربکم" را بدهم؟
آیا دل به وهمیات خویش بسته ام؟ بر کدام پله ایستاده ام؟ من شاهدم. شاهدم بر هستی و روزی به شهادت بر خواهم خواست...
به همان چیزی شهادت خواهم داد که مشاهده کرده ام چرا که من خود مشاهده ام هستم و عین شهادتی که می دهم!!!

__ طوفان - انتهای بهمن 92 __

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر