۱۳۹۲-۱۱-۲۹

یار نوشت


___ یار نوشت

آمدی با خضورت رنگی زدی بر هر چه هست و نیست. حالا من نشسته ام به تماشا. هر روز طرحی نو. رنگی نو. هر روز به دگر بار همه چیز می شکند. همه ی طرح ها می شکند. گویی هر دم باید این داشته ها را دوباره بر زمین زد. هر بار محکم تر. به هر چیز رسیدی و دیدی چنان محکم بر زمین بکوبی که گویی با ذره ذره ی جانت فریاد بزنی دیدم و تمام شد. دل نمیبندم. و من این را از تو آموختم که بگذرم. که هیچ چیز را چنگ نزنم. که به محض چنگ زدن اسیرم میکند. آموختم ببینم و بگذارم زمین. ای استاد جان. برای همه چیز و از همه مهم تر برای این تغییر نگاه به داشته ها و تغییر منظر شاهدی از تو ممنونم. به من آموختی به آنچه میبینم دل نبندم. به من آموختی ببینم و زمین بگذارم و این زیباترین نکته بود. زیباترین ...


Toofan Eshgh

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر