۱۳۹۲-۱۱-۳۰

دوست

 دوست

گاه چونان وصف ناپذیر زیبایی که به هر چه مینگرم نا خواسته به یاد تو می افتم . به یاد زیبایی . به یاد طلوع . به یاد لحظه ای که خورشید سر از کنجی برون می اورد و تاریک ها را به روشنی می گرایاند ...
گاه چونان بی حساب می آیی و طوفنده می کوبی که همه چیزم در هم کوبیده میشود نه من می ماند . نه بودنم و نه هستی .
تنها وقوعیست که رخ می دهد و من چشم هایم مات . مبهوت تماشایم .
گاهی چونان بی حساب زیبایی که چشم تاب ندارد و تنها می توان به دل دید . تنها دل . و دل نیز میخواهد از سینه برون بیفتد .
گاه بوی تو نیز مست میکند .
امان از اینکه بیایی ...

__ طوفان - 29 بهمن 92 __

Toofan Eshgh

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر