ما قادر به تحمل عظمت الهی نیستیم !
ما قادر به درک خداوند نیستیم
و خدا پرده از رخ برنمی دارد و ما فقط تجلیاتش را در اختیار داریم و اگر خدا نقاب از گوشه چهره بر نمی دارد چون ما قادر به درک نیستیم !
نمی توانیم آن عظمت را تحمل کنیم !
هر کسی یک برداشتی و تصوری درباره خداوند دارد که ازآن چیزی که هست کمتر است و غلط است !
هر چه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه ناید آن خداست
ما هر کدام برای خودمان یک خدایی ساختیم !
در یک جایی عیب ندارد و گفته:
هیچ ترتیب و آدابی مجوی
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
اما کم کم باید پیش برویم و تصورات خود را تغییر بدهیم !
نمی گوئیم ظرف یک شب، اما باید از این تصورات و تخیلات جدا بشویم و واقف بشویم به عدم، به بی نامی الله !
واقف بشویم به « سبحان الله عما یصفون »
(او از هر وصفی مبراست)، اما تا زمانی که اینجا هستیم: این تصور این تخیل لعبت است
تا تو طفلی پس بدانت حاجت است
تا زمانی که ما همین پایین هستیم مجبوریم بگوئیم:
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
بنابراین این بحث کیمیا ایجاب می کند تعریف ما از خدا، از تصور و تخیل دورتر بشود و به آن چه هست نزدیک بشود !
رشد انسان شامل تعریف صحیح از خدا هم هست !
البته ارتقا تعریف خدا به سمت تعریف بی تعریفی می رود !
هر چه می رویم جلوتر تعریف محدودتر می شود تا یک جا به بی نامی او معطوف بشویم
و این تازه آغاز ماجرای دیگری است !
تا زمانی که فکر می کنیم نام دارد در یک دنیایی هستیم !
همان دنیای تصور و تخیل و وقتی فهمیدیم نام ندارد پا میگذاریم در دنیای دیگری !
دردم نهفته به، ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبش دوا کنند
دوره 5 - استاد طاهری
ما قادر به درک خداوند نیستیم
و خدا پرده از رخ برنمی دارد و ما فقط تجلیاتش را در اختیار داریم و اگر خدا نقاب از گوشه چهره بر نمی دارد چون ما قادر به درک نیستیم !
نمی توانیم آن عظمت را تحمل کنیم !
هر کسی یک برداشتی و تصوری درباره خداوند دارد که ازآن چیزی که هست کمتر است و غلط است !
هر چه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه ناید آن خداست
ما هر کدام برای خودمان یک خدایی ساختیم !
در یک جایی عیب ندارد و گفته:
هیچ ترتیب و آدابی مجوی
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
اما کم کم باید پیش برویم و تصورات خود را تغییر بدهیم !
نمی گوئیم ظرف یک شب، اما باید از این تصورات و تخیلات جدا بشویم و واقف بشویم به عدم، به بی نامی الله !
واقف بشویم به « سبحان الله عما یصفون »
(او از هر وصفی مبراست)، اما تا زمانی که اینجا هستیم: این تصور این تخیل لعبت است
تا تو طفلی پس بدانت حاجت است
تا زمانی که ما همین پایین هستیم مجبوریم بگوئیم:
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
بنابراین این بحث کیمیا ایجاب می کند تعریف ما از خدا، از تصور و تخیل دورتر بشود و به آن چه هست نزدیک بشود !
رشد انسان شامل تعریف صحیح از خدا هم هست !
البته ارتقا تعریف خدا به سمت تعریف بی تعریفی می رود !
هر چه می رویم جلوتر تعریف محدودتر می شود تا یک جا به بی نامی او معطوف بشویم
و این تازه آغاز ماجرای دیگری است !
تا زمانی که فکر می کنیم نام دارد در یک دنیایی هستیم !
همان دنیای تصور و تخیل و وقتی فهمیدیم نام ندارد پا میگذاریم در دنیای دیگری !
دردم نهفته به، ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبش دوا کنند
دوره 5 - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر