۱۳۹۲-۱۱-۱۰

کعبه دل !

کعبه دل !

گه احرام، روز عيد قربان
سخن ميگفت با خود کعبه، زينسان

که من، مرآت نور ذوالجلالم
عروس پرده بزم وصالم

مرا دست خليل الله برافراشت
خداوندم عزيز و نامور داشت

نباشد هيچ اندر خطه خاک
مکاني همچو من، فرخنده و پاک

چو بزم من، بساط روشني نيست
چو ملک من، سراي ايمني نيست

بسي سرگشته اخلاص داريم
بسي قربانيان خاص داريم

اساس کشور ارشاد، از ماست
بناي شوق را، بنياد از ماست

چراغ اين همه پروانه، مائيم
خداوند جهان را خانه، مائيم

پرستشگاه ماه و اختر، اينجاست
حقيقت را کتاب و دفتر، اينجاست

در اينجا، بس شهان افسر نهادند
بسي گردن فرازان، سر نهادند

بسي گوهر، ز بام آويختندم
بسي گنجينه، در پا ريختندم

بصورت، قبله آزادگانيم
بمعني، حامي افتادگانيم

کتاب عشق را، جز يک ورق نيست
در آن هم، نکته اي جز نام حق نيست

مقدس همتي، کاين بارگه ساخت
مبارک نيتي، کاين کار پرداخت

درين درگاه، هر سنگ و گل و کاه
خدا را سجده آرد، گاه و بيگاه

«انا الحق » ميزنند اينجا، در و بام
ستايش مي کنند، اجسام و اجرام

در اينجا، عرشيان تسبيح خوانند
سخن گويان معني، بي زبانند

بلندي را، کمال از درگه ماست
پر روح الامين، فرش ره ماست

در اينجا، رخصت تيغ آختن نيست
کسي را دست بر کس تاختن نيست

نه دام است اندرين جانب، نه صياد
شکار آسوده است و طائر آزاد

خوش آن استاد، کاين آب و گل آميخت
خوش آن معمار، کاين طرح نکو ريخت

خوش آن درزي، که زرين جامه ام دوخت
خوش آن بازارگان، کاين حله بفروخت

مرا، زين حال، بس نام آوريهاست
بگردون بلندم، برتريهاست

بدوخنديد دل آهسته، کاي دوست
ز نيکان، خود پسنديدن نه نيکوست

چنان راني سخن، زين توده گل
که گوئي فارغي از کعبه دل

ترا چيزي برون از آب و گل نيست
مبارک کعبه اي مانند دل نيست

ترا گر ساخت ابراهيم آذر
مرا بفراشت دست حي داور

ترا گر آب و رنگ از خال و سنگ است
مرا از پرتو جان، آب و رنگ است

ترا گر گوهر و گنجينه دادند
مرا آرامگاه از سينه دادند

ترا در عيدها بوسند درگاه
مرا بازست در، هرگاه و بيگاه

ترا گر بنده اي بنهاد بنياد
مرا معمار هستي، کرد آباد

ترا تاج ار ز چين و کشمر آرند
مرا تفسيري از هر دفتر آرند

ز ديبا، گر ترا نقش و نگاريست
مرا در هر رگ، از خون جويباريست

تو جسم تيره اي، ما تابناکيم
تو از خاکي و ما از جان پاکيم

ترا گر مروه اي هست و صفائي
مرا هم هست تدبيري و رائي

درينجا نيست شمعي جز رخ دوست
وگر هست، انعکاس چهره اوست

ترا گر دوستدارند اختر و ماه
مرا يارند عشق و حسرت و آه

ترا گر غرق در پيرايه کردند
مرا با عقل و جان، همسايه کردند

درين عزلتگه شوق، آشناهاست
درين گمگشته کشتي، ناخداهاست

بظاهر، ملک تن را پادشائيم
بمعني، خانه خاص خدائيم

درينجا رمز، رمز عشق بازي است
جز اين نقشي، هر نقشي مجازي است

درين گرداب، قربانهاست ما را
بخون آلوده، پيکانهاست ما را

تو، خون کشتگان دل نديدي
ازين دريا، بجز ساحل نديدي

کسي کاو کعبه دل پاک دارد
کجا ز آلودگيها باک دارد

چه محرابي است از دل با صفاتر
چه قنديلي است از جان روشناتر

خوش آن کو جامه از ديباي جان کرد
خوش آن مرغي، کازين شاخ آشيان کرد

خوش آنکس، کز سر صدق و نيازي
کند در سجدگاه دل، نمازي

کسي بر مهتران، پروين، مهي داشت
که دل چون کعبه، زالايش تهي داشت

زنده ياد پروين اعتصامي

بعضي از موجودات به تکامل نرسيده اند،

سؤال:
بعضي از موجودات به تکامل نرسيده اند،
موجوداتي به حالت سنگ در قسمت کم عمق آب وجود دارند که دو و نيم ميليون سال از عمرشان ميگذرد، آيا اين موجودات از اين رده ( تکامل ) خارج هستند، چون به همان شکل هنوز باقي مانده اند ؟!

استاد طاهري:
اکوسيستم براي خودش مهندسي خاص خودش را دارد
و براي تطابق و براي اينکه در حال تعادل باشد يک کارهايي ميکند !

الان آمده ايم بند نافمان را نگهداري کرديم مفهومش از نظر شما چيست ؟!

حضار: که بتوانيم از حافظه سلوليش استفاده بکنيم !

استاد طاهري:
حالا اگر اکوسيستم بيايد بند نافش را نگهدارد !
اکوسيستم کارش بيخود و بي جهت نيست،
کارش هدفمند است
ممکن است بند ناف خودش را در قالب يک تکه سنگ که اينقدر ميليارد سال قدمت دار نگهداري کند و قطعا اين کار را هم کرده !

حالا ما امروز به عقلمان رسيده که بند نافمان را نگهداري بکنيم !
اکوسيستم به عقلش نرسيده است که اينکار را بکند !!!!؟

از مباحث فرا پزشکي - استاد طاهري

بر هر کاري مقدم است !

 بر هر کاري مقدم است !


زمانيکه در بخشهاي اجزا ء وجودي ( حلقه پيوند شعوري )
پيوندهايشان از هم گسسته تر ميشود
اشکالات نرم افزاري براي مديريت توزيع شعور بدن و اينها بيشتر ميشود

لذا ما هر روز شاهد اين هستيم که بيماريهاي جديدي رخ ميدهد
که باعث طغيان و از دست رفتگي يک بخش ديگر ميشود !

از مباحث فرا پزشکي - استاد طاهري

سايتهاي وجودي ما قابل هک شدن است

" سايتهاي وجودي ما قابل هک شدن است " !
اين اساس جنگهاي تشعشعاتي است !

پس هر سايتي نياز به سيتمهاي حفاظتي دارد !
مثلا شما مي بينيد در علوم غر...
چطوري مي توانند بروند در سايتي
و يکنفر را هر کاري خواستند با او بکنند !

ديدار با ياران تبريز - استاد طاهري

آنچه را که ایجاد میشود که اسمش ایجاد است

آنچه را که ایجاد میشود که اسمش ایجاد است
و ما به آن میگوئیم هوش، وابسته به الهام است !

الهام وابسته به سنسورهای فرا ذهنی است !

یعنی اگر ما میگوئیم برویم بنشینیم در ارتباط،
حالا دنبال یک چیزی هستیم اسمش را آگاهی یا الهام یا هر چی میگذاریم
در واقع این هم یک بهانه است برای اینکه ما در معرض جریانی قرار بگیریم
که سنسورهای فرا ذهنی فعال بشود !

و ما حصلش همین شعرها و دریافتهای مختلفی هست که دارید !

استاد طاهری دانشگاه تهران - قسمت1

یکی از مشکلات بینشی بزرگ،

یکی از مشکلات بینشی بزرگ،
عامل بیماری،
یعنی یکی از بزرگترین عاملهای ایجاد کننده بیماری در بخش بینشها،
عدم شناخت هدف و وسیله است !

استاد محمد علی طاهری - دوره 3

در هر دوره‌اي به فراخور ارتباطاتي كه در آن دوره داريم،

در هر دوره‌اي به فراخور ارتباطاتي كه در آن دوره داريم،
چون يك بحث عملي داريم،
يك بحث نظري داريم،
بحث‌هاي نظري‌مان بايد با بحث‌هاي عملي‌مان مطابقت داشته باشد.
براي اينكه اين كلاس و اين تجمع كه دور هم هستيم صرفاً بحث نظري نيست،
صرفاً يك موضوعي نيست كه سخنراني باشد،
چون بنده هم اصلاً سخنران نيستم.
لذا ما يك بحث اتصال و حلقه و چيزهايي را دنبال مي‌كنيم
و بحث‌هاي نظري‌اش را هم باز مي‌كنيم.

ترم دوم، جلسه پنجم، زنگ دوم
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی

کاربرد حلقه ها برای دیگران نه برای خود !

کاربرد حلقه ها برای دیگران نه برای خود !

در دنیای عرفان گفته می شود:

نبندی زان میان طرفی کمر وار
اگر خود را ببینی در میانه

به جایی میرسیم که دیگر فرد برای خودش هیچ کاری نمیکند
حافظ می گوید:

تا عقل و فضل بینی بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی

عارف به جایی میرسد که همه چیزها به سمت بیرون است
این خود یک مرحله ای است !

در دوره يك اصرار داشتیم که
قبل از اینکه بخواهیم روی خودمان کار کنیم روی دیگری کار کنیم !

دلیلش این است که داریم آماده میشویم
برای جایی که قادر باشیم خودمان را نبینیم !

دوره 4 - استاد طاهری

عدالت

طرح عدالت عجيب و غريب است
مثلا نکته اي را خدمت شما بگويم که عدالت فقط براي انسان نيست !
عدالت براي تمام ذرات عالم هستي هست !

تمام ذرات عالم هستي مرکز هستي به حساب مي آيند !
نکته بسيار جالبي که حتي دنياي علم هم در اين مسئله مانده است.
هر ذره در هستي در محاصره گذشته خودش است.
هر ذره هر جا را نگاه ميکند با گذشته روبرو است !

روي اين حساب هر ذره اي مي تواند مرکز هستي باشد !
مثلا گفته ميشود Big Bang رخ داده انفجار بزرگ روي داده
همين جا ميتواند مرکز Big Bang باشد
و هر جاي ديگري هم ميتوانيد مرکز Big Bang در نظر بگيريد !

چون هر ذره (به واسطه خاصيتي که عرض کردم)،
تا امروز به هر شکلي حساب کردند
فضا در همه جهات چگالي هاي يکنواختي دارد
چگالي نور، چگالي جرم !

در سمينار هوا و فضا به عنوان سخنگو
با موضوع "فضا از منظري ديگر" شرکت داشتيم !!

و مطرح شد که هر ذره در محاصره گذشته خودش است
از هر طرف نگاه کنيم
از اين طرف نگاه کنيم ميرويم به 5 ميليارد، 10 ميليارد سال
و از آن طرف نگاه کنيم همينطور !

معلوم نيست که از کدام جهت برويم به يک مرکزي بيشتر نزديک ميشويم !

اين نکته جالب است و ما از منظر خودمان مي بينيم که
حتي روي هستي نيامدند به يک جا يک اولويتي بدهند
و بگويند که اين مرکز هستي است !

دنياي علم و نجوم دنبال اين موضوع است که
يک مرکزي را براي هستي پيدا کنند !

با روشي ساده اثبات مي شود که
هر ذره اي در عالم هستي مرکز هستي به شمار مي رود !

هر چه انسان جلوتر برود بيشتر به اين موضوع پي مي برد.
بنابراين وقتي عدالت را روي خودمان بررسي مي کنيم
مي بينيم که چقدر مشکلتر است
و چه پيش بيني هايي براي اين قضيه وجود دارد !

جايي که يک جا خدا حقي را از خودش سلب کرده
مثلا از جانب شما نمي تواند کسي را که به شما ظلم کرده است ببخشد !

اگر ظلمي به شما شده باشد
فقط شما مي توانيد ببخشيـد و خدا نمي بخشد !

حالا ببينيـد چه مکانيزمهايي بايد باشد که ما نجات پيدا کنيم
اينجا بحث وکيل تسخيري پيش مي آيد که موضوع بسيار مفصلي است !

بخشي که روي عدالت کار مي کند
و روي ما مي خواهد کار بکند
چگونه اين طراحي را دنبال کرده
او چه مسئله اي دارد
و ما چگونه به اين قضيه نگاه ميکنيم
و خلاصه کلام اگر صرفا به مسئله ظاهر بخواهيم اکتفا بکنيم
مسلما نتيجه اي بهتر از گذشتگان نمي توانيم بگيريم !

خداوند گفت: « اني اعلم ما لا تعلمون:
چيزي ميدانم که شما نميدانيد » !

چيزي که ميداند اين است که:
خاک مي تواند آتش را خاموش کند
و خاک شکل پذير است
و خاک مي تواند شکوفايي داشته باشد
و خاک باروري دارد !

به زبان زميني گفتند:
ما خاکيم
ولي در زبان آسماني معنا نميدهد !
چون در عالم بالا خاکي نبوده که ما را با آن بيافرينند !
و به زبان زميني دارند با ما صحبت مي کنند !

ولي آتش فقط ميتواند خاک را سنگ بکند
و شکننده بکند
و در اين رابطه رمزي است که انسان کشف مي کند
و موفق ميشود خودش را از شبکه منفي مصون بکند !
از آسيب پذيري جلوگيري بکند !

در اين رابطه
راههاي نفوذ شبکه منفي که به چه طريقي توانسته ستاد ما را اشغال بکند،
مثل بحث موسيقي (شعور و ضد شعور) کشف ميشود
و انسان متوجه مي شود که از کجا دارد ضربه مي خورد
و راه ورود اين ضربات مورد شناسايي قرار مي گيرد
و مي تواند از اين ضربات جلوگيري بکند
و يک دفعه به طرز باور نکردني
و غير قابل قبولي انسان بتواند بر مسائل شبکه کنترل داشته باشد
و قضايايي را در اختيار بگيرد
و بعد در آنجا مفهوم « اني اعلم ما لا تعلمون » را متوجه ميشويم !

اگر روند به اين شکل طي نشود
يعني رمزي نباشد
و ما به جلو نرويم
نتيجه اين مي شود که خدا شکست مي خورد !

ملائک بر حق مي شوند
و مي گويند: خدايا ما که گفتيم و پيش بيني ملائک درست در مي آيد !

مي دانيد اگر پيش بيني ملائک درست در بيايد
يعني اطلاعات آنها در مقابل خداوند بيشتر بود
و ديدشان کاملتر بود
و درست تر ديدند
ولي آيا اينطوري است؟ خير !

دوره 4 - استاد طاهري

تشعشع مثبت يک

موضوعي که تا اينجا براي ما جا افتاده
و ثابت شده اين است که زبان انسان زبان تشعشعات است !

در زمينه عکس برداري از مولکولهاي آب که انجام شد
آن مطلب به ما اثبات شد در اين جريان ديديم که
همه چيز مي تواند تحت تاثير شعوري قرار بگيرد !

هر کسي مي تواند ديگري را ببندد !
اين بستن، بستني است ناديدني !

کافي است که کسي بخواهد بيايد اينجا،
بدون کلام با قيافه خوب بگويم که نکند بيايد اينجا و يا نکند برود !

يک نفر مي تواند روي ديگري يک موجي پياده کند که ستاد ديگري را مختل کند !

کافي است که من به طوري از درون يک نيروي ارادي را پياده کنم
که نکنه يا نره يا نياد يا.... !

قديم مي گفتند که سر راه همديگر نفوس بد نزنيد و نه نگوئيد، نه نياوريد !

سر راه مسافرت نه نياوريد !

بنابراين آنها با يک بصيـرتي با روشني بيشتري
نسبت به قضايا مي توانستند نگاه بکنند
چون وقتي بر مي گرديم و نگاه مي کنيم مي بينيم که مثل اين که قديميها چيزهايي را متوجه بودند و مي دانستند !

بنابراين ما در معرض نوعي تشعشع منفي قرار مي گيريم
که اين تشعشع منفي ارادي است
و روي اراده هم تاثير مي گذارد
و روي عملکرد ستادي ما اثر گذار است !

کارهايي را مي بينيم که از چند جانب بسته شده از چند جانب بستند !

يک کار خيري است مي گوئيم نه
و ديگري هم مي گويد نه و.. اصطلاحا مي گويند " کار به خنسي خورده"
يعني اصلا نمي دانيم چرا بسته شده؟
100 تا دانا مي آيند مي بينند که اين کار هيچ موردي ندارد
و بايد راه بيفتد ولي راه نمي افتد
و ما اختلالات شعوري ايجاد کرديم !

و اين اختلالات شعوري بستني است که به طرف مي گويند شما را بستند !

اين يک تشعشع ارادي است
که مي تواند پياده بشود و هر کسي مي تواند ديگري را ببندد !

در قديم اگر کسي مي خواسته مسافرت بکند
حتما مراسمي را ترتيب مي دادند
مثل اسفند دود کردن.
حتما تشريفاتي را علم مي کردند
اين تشريفات کاري به خودي خود انجام نمي داده است !

مثلا ميگويند آش پشت پا بپزند !
مسافر که عازم است
براي اين که به محض اين که مي رود افراد پشت سرش ننشينند
و نگويند نکنه اين جور نکنه اون جور ...
و او را شروع کنند به بمباران تشعشعات منفي
آمدند گفتند سرشان را گرم کنيد
آش پشت پا بپزيد
آش پشت پا يعني ديگ ببر ديگ بيار نخود بيار و پاک کنيد و...
و اين کار زمان را مي گرفته و فرصت را از افراد مي گرفته
که بنشينند و ارادي تشعشع منفي بفرستند
و اختلال شعوري را ايجاد بکنند
بنابراين سرشان را گرم مي کردند تا اين آش درست بشود
و بعد آش تقسيم کردن مي خواسته و...
و يک روزي از مسافرت گذشته
و در اين يک روز جلوي اضطراب و نگراني و... که تشعشع منفي ايجاد مي کرده
و گريبان مسافر را مي گرفته کنترل مي کردند !

در سر تا سر دنيا شايد قومي نباشند که از اين چيزها نداشته باشند
و همه اينها بحث کنترل تشعشعات مخربي است که در اين مورد به کار مي رود
و باعث بستـه شدن مي شود !

دوره 4 - استاد طاهري

بستن عام

هر چقدر سطح فرهنگ يک جامعه پائين تر باشد
و افراد يک جامعه بيشتر در بخل و حسد و انحصار طلبي و... باشند
افراد آن جامعه بيشتر بسته هستند !

اين هم قانونمند است
چرا بايد اين طور باشد؟
در يک جامعه اي افراد مي توانند باعث رشد و شکوفايي همديگر بشوند !
در صد قابل توجهي از کارهاي ما اتوماتيک دچار بستگي است !

بستگي اي که خودمان ايجاد کرديم
در صد قابل توجهي از کارهاي ما دچار اين بستگي است
و جلو نمي رود از غير عادي بودنش مي فهميم
يعني هر جور فکر مي کنيم مي بينيم که حالت عادي ندارد !

شرح کاربرد تشعشع مثبت 1،
به عنوان راه حل بستگي عام (به عنوان يکي از حلقه هاي طلب خير ):

تشعشع مثبت معادل استخاره (طلب خير کردن )است
يک جايي گفته شده هيچ کاري را بدون استخاره شروع نکنيد !

و بحث اين است که طلب خير کنيد
يعني يک جامعه متعالي جامعه اي است که همه براي هم طلب خير مي کنند !بر عکس يک جامعه پست همه همديگر را مي بندند !

« ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغير ما بانفسهم »
اين آيه از اين قانون است که مي گويد خودتان چه ميخواهيد
خودتان وقتي خودتان را مي بنديد از خدا چه انتظار داريد ؟!
اگر خودتان رشد خودتان را ميخواهيد من هم مي آيم !

منظور از بدون استخاره کاري را شروع نکنيد
نه اين است که از خودتان سلب اختيار کنيد !
منظور اين است که گره را اينطوري باز کنيد !

طلب خير کلامي ( براي کسي که اتصال ندارد) ميتواند باشد
و اتصالي (کسي که اتصال دارد) هم مي تواند باشد !

پس تشعشع مثبت 1 طلب خير است !
از طريق اتصال يعني تشعشعاتي است و کلام در آن نيست !

ممکن است مسئله ازدواج، خريد و فروش بسته شده باشد !

طلب خير اجازه نمي خواهد
هر کسي مي تواند شفاعت ديگري را کند !

اجازه شفاعت را به ما داده
هر کسي مي تواند ديگري را شفاعت کند !

« من ذي الذي يشفع عنده الا بإذنه »
يعني اذن را داده !
اذن او حلقه او است !

اگر حلقه را نميداد ما دور هم جمع ميشديم صحبتي بکنيم؟!
پس اذنش را داده
هر کسي هم مي تواند ديگري را شفاعت کند !

دوره 4 - استاد طاهري 

شفاعت


شفاعت !

شفاعت سطح و سطوح مختلف دارد:

يک سطحش اين است که همه ما شفيع هستيم !

يک جا فقط خود او است !

يک جا ميگويد: « نعم المولي و نعم الوکيل »
من بهترين وکيل شما هستم !
و بهترين يار شما هستم !

يک جا هم ملائکه (هستي) از هر ذره خودش شفاعت مي کند !

وقتي تشعشع مثبت را ميدهيم
کارش اين است که اگر روي افراد بندهايي وجود دارد
تشعشع مثبت 1 بندها را قطع مي کند !

دوره 4 - استاد طاهري 

۱۳۹۲-۱۱-۰۸

گم کرده راه مقصود ...

بارها شده است در پی چیزی گشته ایم . در حالیکه آن چیز در فاصله ای اندک از ما بوده است .
مثلا احساس کرده ایم به یک کتاب احتیاج داریم . از جایمان بلند شده ایم . رفته ایم سراغ کتابخانه و کمد ها . وسایل را گشته ایم . پیدا نکرده ایم . بعد برگشته ایم دیده ایم روی میز است .
اگر دقایقی ذهنمان را مرور کنیم ، هر کداممان از این دست قصه ها بسیار داریم .
در هر وقوعی پیامیست برای دل عاشق .
می گردم . در پی عشق . در پی دوست . در پی محبوب . در پی جواب . در پی حل شدن مشکلاتم . در پی لذت . در پی رهایی . در پی هزاران هزار چیز دارم میگردم و ...
مدام در حال گشتنم و غافل از آنم که جواب همینجاست .
سرگردانی می کشم . چرا که نزدیک ترین ها را نمی بینم .
صدای یار می آید که میگوید : از رگ گردن به شما نزدیک ترم ."نحن اقرب الیه من حبل الورید" *(1)

آنچه به ما نزدیک تر است از مشاهده ی ما بیشتر غافل میماند ...
و او نزدیک ترین به ماست .
و ما در حجابیم . و او را گم کرده ایم .
و در به در میگردیم .
داستان اسماعیل و هاجر هم از همین سخن میگوید .
سعی هاجر . هفت بار رفت . هفت بار برگشت . و بی تابی و عجز . و صدایی گفت آی هاجر . چه میکنی ؟
کجا را میگردی ؟
مگر جواب جایی غیر از آغوش عشق می تواند باشد؟ مگر جواب را باید جای دیگری جست ؟
پس به کدام جست و جویم ای دل ؟
کدام جست و جوی باطل . که من هرجا را که میگردم به اعتبار های خود میگردم . و با شناسه های خودم .
و او نه شناسه دارد و نه جا و مکان . تنها باید به عشق او دل داد و رها کرد خود را و به نظاره نشست که او خود میگوید گفتنی ها را . و خود به جان جاری میکند . که هرچه او بخواهد از خویش خواهد شناساند و بدانچه خود بخواهد شیدا خواهد کرد و در این دیار به مدعیان راه عشق احتیاجی نیست . و برای سرکشان مدعی مجال سخن باقی نخواهد بود ...

التماس دعااا ..

*(1) آیه 16 سوره ی قاف


__ حسن . ش - بهمن ماه 92 __

توصیه و سفارش بسیار مهم استاد !

توصیه و سفارش بسیار مهم استاد !

باید یک روزی یه جایی بیاییم بگوییم که هر کاری انجام شود100% از آن بالا انجام می گیرد و یک میلیونیم درصدش هم من نیستم.

این یکی از ایستگاههایی است که باید از آن عبور بکنیم و آنجا به یقین رسیده ایم که تسلیم شویم،

هیچ چیز را نباید به خود منتسب کنیم، باید همه چیز را از آنجا بدانیم !

دوره مربیگری - استاد محمد علی طاهری

مراحل بعد از جهنم !

بعد از جهنم سه مرحله دیگر طی می شود: مرحله جنات، عدن، رضوان !

- جنات: بهشت در کثرت است !
هر کسی برای خودش بهشت می سازد.

« جنات تجری من تحتها الانهار خالدون فیها »:
جنات یعنی بهشت ها، یعنی بهشت در کثرت
یعنی در واقع به تعداد بهشت داریم
این بهشتها چگونه ساخته می شود؟

من تحتها الانهار:
نهر کانال جاری شدن آگاهی است
آب آگاهی است
و نهر کانالی است که آگاهی جاری می شود
بهشت هیچ دو نفری مثل هم نخواهد بود
هر کسی بهشت خودش را خودش می سازد
و بعد یکی ممکن است در آن حوری قرار دهد !
یکی غلمان قرار می دهد و... !

چگونه ساختن بهشت بستگی به سواد و اطلاعات هر کسی دارد !
بعد از آن اولین مقدمه ای را که ما طی می کنیم این است که
آگاهی ما و قدرت الهی دست به دست هم می دهد چه میسازد؟
این میشود اولین مرحله تجربه خلیفه اللهی !

مرحله بعد:
- رضوان: بهشت در وحدت است !
در این بهشت ما متوجه میشویم که هدف ساخت بهشت نیست
بلکه هدف تجربه خود اریکه قدرت الهی است نه ساخت بهشت !

مرحله بعد:
- جنتی :
برای ورود به جنتی (خدایی در وحدت) نیاز به گذراندن آزمایش آخر است !

بهشت در لاتضادی است
یعنی الیه راجعون !

آزمون این است: « الست بربکم » !
خدایی را تجربه کردی حالا بگو ببینم هنوز من خدای تو هستم؟!
یا برای خودت خدایی؟
اگر جواب بله هست که « راضیه مرضیه » پیش می آید
و ما از او راضی و او از ما راضی
و الیه راجعون
و به جنتی که بهشت لاتضادی که لامکان و لازمان و لاتضاد است می رویم !

دوره 4 - استاد طاهری

الیه راجعون !

الیه راجعون در واقع کثرت در وحدت است مثل آب !

آب درس کثرت در وحدت را می دهد.
بینهایت مولکول H2O دور هم جمع شدند
اما یکی از آنها ندائی غیر از آب سر داده؟!
شما می بینید می گوئید آب !
هیچ مولکول آبی می گوید که من از مولکول کناری آب ترم؟!
یا سرترم؟!
همه آنها متفق القول از یک اقیانوس H2O کنار هم دارند ندای کثرت در وحدت را میدهند !

این ماجرایی است که در الیه راجعون دنبال می شود، یعنی کثرت در وحدت !

بحث « هو الذي جعلكم خلائف الأرض »
« و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه »

گفتیم که ارض بستر حرکت است.
این هستی که ما می بینیم یک جزء کوچکی از ارض است !
ارض یعنی حلقه انا لله و انا الیه راجعون !

بیشتر واژه هایی که در قرآن بکار رفته دو معنی می دهد
مثل حوا، مثل ارض یک معنی آن زمینی است و یک معنی آسمانی است !

مثلا:
حوا: هم معنی نفس میدهد هم معنی زن و یا همسر می دهد !
ماء: هم معنای آب می دهد هم معنای آگاهی !

اگر الان عده ای در ایستگاه فضایی ساکن شوند
و عده ای در آینده نزدیک در کرات منظومه شمسی ساکن می شوند
آیا دیگر از ارض خارج شدند؟!
دیگر جانشین الهی نیستند؟!
روی مریخ هم برود میگوید خالق کیست؟!
15 میلیارد سال نوری هم از زمین فاصله بگیریم دوباره آنجا هم می گوئیم خالق کیست؟!
اصلا مگر ما می توانیم از این ماجرای هوشمندی و از بحث خلقت جدا بشویم؟!
هر جائی برویم می گوئیم که من کیستم؟!
از کجا آمده ام؟!
چرا آمده ام؟!
به کجا میروم؟!

پس مفهوم ارض را که گرفتند این زمین
در واقع هیچ یک از این ماجراها را ندیدند !

آنجائی که گفت من می خواهم جانشین قرار بدهم تمام شد !
پس ما میشویم جانشین خدا !
میشویم خلیفه الله !

بنابراین ما دو بخش پیدا می کنیم یک بخش اینجا که جهان تک قطبی است
و یک ارض در تک قطبی جای او
و الان ما می گوئیم که ما چرا اینجائیم؟!
ولی وقتی برسیم به لاتضادی دیگر تضاد نیست که سوال کنیم چرا ما اینجائیم؟!

اما اینجا الان به تبع این جایگاه مجبوریم سوال کنیم !
مجبوریم عدل را تعریف کنیم !
مجبوریم حکمت را تعریف کنیم !
اما وقتی میرسیم به لاتضادی عدل و حکمت و همه اینها دیگر بی معنی میشود !
چون دیگر تضادی نیست که شما چیزی را عنوان کنید

و این چرخه ازلی و ابدی همواره هست
یک سو تجربه است و یک رو صفت است و یک رو ذاتی است !

برادر هر دو عالم سایه توست
بهشت و دوزخ از پیرایه توست
توئی از روی ذات سایه شاه
شه از روی صفات سایـــه تو

دوره 4 - استاد طاهری

منظور از سمبلیک !

سمبولیک بوده یعنی در قالب کشف رمز است !

مثلا فرض کنید می گوید « قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس»
کشف رمز می خواهد
آنجا که می گوید « و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه »
آیا خدا نیاز داشته به ملائک بگوید که من می خواهم در ارض یک جانشین قرار بدهم؟!

اصلا وقتی میگه "و اذ قال ربک : وقتی گفت "
وقتی یعنی جایی که زمان جاری است !
آیا بر خدا زمان جاری است؟!

« ثم عرضهم علی الملائکه »:
سپس، سپس یعنی زمان آیا بر خدا زمان جاری است؟!

آنجا که گفت جانشین میخواهم قرار بدهم
که ملائک گفتند خونها می ریزد و فسادها می کند کشف رمز است !
به ما دارد میگوید آنجا زمان نبود تا به ملائک گفت آنها همه چرخه را دیدند !

و گفتند: « اتجعل فیها من یفسد فیها و یفسک الدماء »
موجودی را می گذاری که خونها بریزد و فسادها کند ملائک فقط توانستند خونریزی و فساد ما را ببینند بخش دیگر را ندیدند !
چرا ندیدند؟!
چون عشق را نمیفهمیدند !

یک بچه به بزرگ نگاه میکند می بیند که دارند دعوا میکنند بچه یک سری مسائل را نمیداند
یک بچه نگاه میکند می بیند که یکی برای یکی جوکی تعریف کرد و می بیند به هم زهایی گفتند و این گفت و آن یکی خندید بعد بچه میگوید که اینها چرا خندیدند؟!
بچه با افکار کودکانه خودش نمیفهمد که منظور بزرگتر چه بود !

بنابراین ملائکه در تمام بارگاه خلقت یک دانه جوک نساختند !
یعنی نمی توانستند بسازند !
بنابراین از بالا به ما نگاه کردند دیدند که ما خون ریختیم ولی عشق را نمی فهمند !

ملائک ندانست که عشق چیست بخواه جام شراب و به خاک آدم ریز لذا این آیات فقط ف رمز میخواهدبحث ظاهر و باطن را گفتیم.ما تصور ذهنی می کنیم می گویند
خداوند رو کرد به ملائک و ما با آب و تاب هم تعریفش می کنیم !
انگار که آنجا بودند وقتی خدا رو کند
یعنی خدا رو دارد !
یک صورتی دارد !
و ملائک هم گفتند خدایا این را قرار میدهی که خونها بریزد و فسادها بکند !
اما او گفت من چیزی میدانم که شما نمیدانید !

چرا گفت من چیزی میدانم که شما نمیدانید؟!
اینجا دوباره رمز است رمز خاک و آتش !

اگر شیطان سجده میکرد چه میشد؟!
اصلا ما این ارض را نداشتیم !

و شیطان گفت:
« انا خیر منه: من از او بهترم»
و « خلقتنی من نار و خلقته من طین »:
من را از آتش آفریدی او را از خاک آفریدی !

در بارگاه الهی نه خاک معنی میدهد نه آتش !

دوره 4 - استاد طاهری 

رمز آب و باد و خاک و آتش

خاک میتواند آتش را خاموش کند
آتش فقط میتواند خاک را سخت کند، سنگ کند !
آتش خاک را ذوب میکند و تبدیل به سنگ می کند !
آتشفشان کارش همین است.خاک شکل پذیر است !
آب شکل دهنده است، آب آگاهی است !
باد انگیزه است !

آتش ایجاد پختگی میکند !
شما وقتی خاک و آب را مخلوط کنید میشود گل،گل راشکل بدهیم و با آن کوزه درست کنیم وامی رود باید آتش آن را تثبیت کند و پختگی ایجاد کند !
تا ز آتش می گریزی ترش و خامی چون خمیر !
تا از جهنم فرار می کنی ترش و خامی چون خمیر.
این آتش است که ایجاد پختگی می کند وقتی میگویند هستی از آب و باد و خاک و آتش است، اینها زبان رمز است !
زبانی است که چگونه این چهار عنصر به هستی معنا داده است !

بنابراین توجه ما از ظاهر می باید قطع بشود !
ظاهر بینی شرک است !
یکی از مظاهر شرک عادت به ظاهر بینی است !

اگر نگاه کنید و دیوار را دیوار ببینید شرک است !
یعنی باید به جایی برسیم که خودمان را نجات بدهیم !

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند !

« فاینما تولو فثم وجه الله » :
هر جا نگاه کردی صورت روی اوست !

هر جا از ظاهر بینی نجات پیدا کنیم چشم باطن بین پیدا میکنیم چشم باطن بین یعنی به هر چه نگاه کردیم وجه الله را ببینیم1
اما فرجه داریم ؟!
فعلا الان چشم من ظاهر را می بیند !

دیر یا زود باید به چشمان خود اعتماد نکنیم !
هر چه را که می بینیم باید فورا بگوئیم آیا ظاهر را داریم می بینیم یا باطن را یا ذات را؟!

این که گفته شده باید چشم باطن بین داشته باشیم این نیست که افکار افراد را بخوانیم
و شخصیت افراد را بخوانیم !

چشم باطن بین یعنی باطن هستی را بفهمیم !
وقتی با چشم باطن بین همه چیز را کنار هم می چینیم می بینیم همه چیز درست است،
نقشه درست است، طراح کامل و درست نگاه کرده این طور نیست که خیلی راحت در دو دقیقه هر کسی بتواند خدا را محاکمه کند و محکومش هم بکند !

نقشه بسیار عظیمی است !

دوره 4 - استاد طاهری 

"رب"،" اله" و "ملک" !

گفتیم در تک قطبی لامکان و لازمان و لاتضاد است از اینجا ما جدا شدیم که چرخه را دور بزنیم چقــــــدر زمان برده بود؟!
صفر ثانیـــه !
یعنی هنوز از این طرف نرفتیم از آن طرفش آمدیم بالا !
این طرف و آنطرفش کیست؟ مائیم !

لذا گفتیم:
« قل اعوذ برب الناس، ملک الناس، اله الناس »
تقدم و تاخر با کیست؟!
از رب و اله و ملک کدام تقدم دارد؟!
کدام زودتر بوده؟!
چون زمان ندارد تقدم و تاخر معنا ندارد !

اینها یکی هستند
چون نه تقدمشان معلوم است نه تاخرشان معلوم است پس یکی هستند !

لذا الان در بالا از سه رای، دو رای را ما داریم !
از سه تا (رب، ملک و اله) دو تاش مائیم و یکیش اوست !

به یک دلیل ساده متوجه می شویم که چه کسی ما را انداخته پائین؟ خودمانیم !

هم پائین و هم بالا !

به طور کلی ما فقط احتیاج به یک سری ادراکات داریم تا تضادمان با خدا حل و فصل بشود !

دوره 4 - استاد طاهری

مکانيزم جهنم

در مورد مکانيزم جهنم يک توضيحي داشته باشيم:
گفته شد که « نفخت فيه من روحي»
وقتي اين مرکب را آماده کرديم از روح خودم در او دميدم.

ما يک "من ثابت" داريم و يک "من متحرک "داريم

گفته شد که « و لا تقربا هذه الشجره »:
به اين درخت نزديک نشويد. ما چه کار کرديم؟
نزديک شديم.
البته ميدانيد که همه اينها سمبليک است همه اينها مفاهيمي است که کشف رمز دارد. در مورد درخت هستي بعدا صحبت ميکنيم چرا گفت درخت و اين درخت چيست؟

اما ما وقتي گفته شد به اين درخت نزديک نشويد
اولا يعني اين که مي توانيد بشويد
يعني مي توانستيم نزديک شويم که گفت به درخت نزديک نشويد
لذا اولا به ما:
1-تفويض اختيار شد
که مختاريد، نشويد را خطاب به موجود مختار مي گويند

ثانيا در همان جا
2-تفويض کيفيت شد
يعني آدم موجودي کيفيت طلب شد. در هر مرحله از زندگي به دنبال کيفيت است مثلا همين الان که ما آدميزاديم از آدم زاده شديم.
در مرحله ديگر ميشويم کالبد ذهني

آدميزاد: از آدم زاده شديم
انسان: بخشي از آدم که جدا شديم

آدم با آدميزاد اين تفاوت را دارد که
آدميزاد در واقع بخشهاي جدا شده از آدم است.
آدم دارد مسيري را طي مي کند در هر مرحله يک نمودي دارد و يک اسمي دارد.
اما شما مي بينيد که چه تو کاخ باشيم چه در کوخ زندگي کنيم فرقي نميکند.

اما انسان دنبال کيفيت است
دنبال اين است که اين چند روز را هم به بهترين نحو زندگي بکند
اين به واسطه کيفيت طلبي ماست که از همان جا به ما داده شد !

گفت اينجا ساکن شو بخور و بياشام و ...
و به اين درخت نزديک نشو
و از آن طرف اين خبر را به گوش ما رساندند که اگر به اين درخت نزديک بشوي مثل خودش جاودانه ميشوي.

ما بين دو حالت قرار گرفتيم يکي زندگي بخور و نمير و آن طرف قضيه رشد و شکوفايي و جاودانگي !

ما را با کيفيت آشنا کردند
ما کدام را انتخاب کرديم؟ ما کيفيت بالاتر را انتخاب کرديم.

بعد ازاين که گفتند به اين درخت نزديک نشويد
و ما نزديک شديم
بين ما و او يک لايه اي به وجود آمد و ما را از او جدا کرد.

من متحرک همينطور که به جلو حرکت ميکند (طبق شکل بالا )
لايه لايه هايي دارد که هر لايه يک زندگي است.
از هر لايه ميميرد به لايه بعدي مي رود
و مرتب دارد به سمت من ثابت نزديک مي شود
و سرانجام به يک جايي مي رسد که مثلا فرض کنيد که طبق شکل يک جا انسان است و يک جا کالبد ذهني.

کل اين موجود با اين همه لايه هايي که دارد اسمش آدم است.
اما آدم اينجا به شکل ما دارد يک تجربه اي کسب مي کند
که اين شکل انسان ناميده شده است
و تجربه ديگري در زندگي بعدي دارد که کالبد ذهني مي ناميم !

در زندگي بعدي يک اسم ديگري و در زندگي قبلي اسم ديگري داشته.
همه اينها آدميزاد است
يعني چيزي که از آدم جدا شده است
مثل پياز است که ما براي هر لايه اش يک اسم بگذاريم
البته در پياز همه لايه ها مثل هم است
ولي اگر هر لايه اي يک جوري بود
و يک مزه اي داشت ديگر مجبور مي شديم
براي هر لايه اسم گذاري کنيم !

و به اضافه اين که کارماهاي منفي ما هم انتقال پيدا ميکند و اضافه مي شود !

حالا مي خواهد تلفيق (من ثابت با من متحرک) صورت بگيرد
چرا تلفيق بايد صورت بگيرد؟
چون اين طرف (من ثابت) تمام اريکه قدرت الهي است
« علم الآدم الاسماء کلها »
همه علمها و اسما را دادم به آدم حتي علم خدايي را !

و طرف ديگر (من متحرک) در حال کسب تجارب در زندگي هاي مختلف است.
اگر ما به من ثابت دسترسي پيدا بکنيم
اريکه قدرت الهي را در اختيار داريم
اگر دسترسي پيدا نکنيم فقط تجارب زندگيهاي مختلف خود را خواهيم داشت !

مرگ جزو رحيميت الهي است
که به طور خاص شامل حال همه مي شود
و ما را به او مدام نزديک و نزديکتر مي کند
اگر مرگ نبود به او نزديک نمي شديم !

حالا آمديم و رسيديم به او
براي اين که ما بتوانيم به اريکه قدرت دسترسي پيدا کنيم
جهنم طراحي شده است.
من ثابت و من متحرک وارد جهنم ميشوند
اين لايه ( و لا تقربا هذه الشجره که ما را از او جدا کرد) در جهنم از بين مي رود
و همچنين تمام کارماهاي منفي ما در جهنم از بين مي رود.

و از آن طرف تلفيق (من ثابت و من متحرک ) صورت مي گيرد.
بدون روح الله اصلا ما معني نداريم
آن چيزي که ما را ما کرده همان بخش مرکزي وجود ماست
که ما الآن از آن جدائيم !

درک انا الحق همين است
که ما هم خدائيم هم هيچي نيستيم !

« و قنا عذاب النار »:
ما را از آتش نا آگاهي دور بدار
مربوط به همين جاهست منظور آتش جهنم نيست !

« و ان منكم الا واردها »: (سوره مريم)
نيست هيچ کدام از شما مگر اين که وارد جهنم شويد !

« خالدون فيها »:
نه مکان هست و نه زمان،
کسي که در چنين موقعيتي است منتظر يك ثانيه ديگر هم نيست
و براي او ابدي به نظر مي آيد
ولي عالم بالا گفته اليه راجعون !
از نظر ناظر بالا تمام ميشود
و اليه راجعون اتفـاق مي افتد
از نظر کسي که در موقعيت لامکان و لا زمان استزمان مفهوم ندارد
فکر ميکند که ابدي است انتظار ثانيه ديگري را اصلا ندارد !

دنيا هم براي خودش جهنم و بهشت دارد
زندگي بعد هم همينطور است
و زندگي بعدش هم همينطور و...
ولي اين جهنم مکانيزم خاصي دارد !

آنچنان گرم است بازار مکافات عمل
ديده گر بينا بود هر روز، روز محشر است

از اين دست داديم از آن دست گرفتيم
اين فکر را کرديم آن ضربه به ما خورده
بنابراين ما تقريبا ميشود گفت که تسويه حسابيم
ولي ماجراي اصلي ما که کارماهاي ما،
سوء سابقه هاي ما يک ماجراي ديگري دارد
که در جهنم مورد بررسي قرار مي گيرد !

در اين مکانيزم خلاقانه اي که براي جهنم طراحي شده
اين تلفيق و اين تزويج در واقع اتفاق مي افتد
يعني در واقع جهنم تالار ازدواج است،
اگر جهنم نبود اين لايه از بين نمي رفت و اين امتزاج رخ نميداد !

دوره 4 - استاد طاهري 

خليفه اللهي

بعد از اين مرحله (جهنم) است که خليفه اللهي رخ مي دهد و ما سوار بر اريکه قدرت الهي قرار مي گيريم !

در مقطع دنيا ما چيزي در دستمان نيست و بين ما و خدا سنخيتي نيست که ما جانشين او باشيم
و مي بينيد که نماينده خوبي هم که به هيچ عنوان نيستيم ! و بعد چه کسري از هوشمندي او و يا علم او دست ماست؟
همه چيز را که بدانيم تازه هيچ چيز نمي دانيم !
بنابراين بايد يک سنخيتي باشد بين آن بخش و جانشيني او !

دوره 4 - استاد طاهري 

۱۳۹۲-۱۱-۰۷

تالار جهنم

تالار جهنم به روی همه آغوش باز می کند
ولی باز هم اغلب بندگان خدا حاضر به حرکت رو به جلو ( به سوی جهنم ) نیستند.
جهنم جایگاه کینه ورزی و دشمنی نیست و اساس تشکیل آن عشق ومحبت است !

تنها یک راه برای برداشتن لایه میان ما و او وجود دارد و آن جهنم است.

به طور مسلم ضخامت این لایه ها در مورد افراد مختلف تفاوت دارد.
و به همین نسبت هم شدت و ضعف سختی جهنم برای همه یکسان نیست !

اما نمی توان گفت که نفس کسی هیچ گونه فاصله ای با روح الله ندارد !
زیرا حداقل لایه موجود لایه ناشی از نا فرمانی در بدو خلقت است.

در هیچ مقطعی از چرخه ی جهان دو قطبی حقایق این چرخه به اندازه ای که در جهنم آشکار است بر ملا نیست. به همین دلیل در آن جایگاه هرکسی نسبت به رسالت بندگی که باید انجام می داده است آگاه می شود و در حالی که به وجود ساحت صفات الهی (روح الله) در خود پی می برد و هدف از آفرینش خود را در می یابد با نتیجه اعمالش نیز مواجه می شود !

آتشی که فرد به شدت از آن می سوزد.
و از قیاس میان این دو
( آن چه بوده است و آن چه باید می بود ) ناشی می شود !

دوره 4 - استاد طاهری

ویژگیهای جهنم !

آتش جهنم آتش حسرت است که با احساس تنهایی در هم می آمیزد.
این احساس تنهایی به دلیل دوری از وحدت نفس واحد است و تا خروج از جهنم ادامه دارد !

به دلیل اینکه همراهی با یکدیگر برای حفظ نفس واحد (وحدت) را نپذیرفته ایم و به این ترتیب تنها بودن را انتخاب کرده ایم، در جهنم به طور مجزا و انفرادی قرار می گیریم !

این باعث می شود دچار عذاب سختی باشیم و در عین حال ارزش با دیگران بودن را در یابیم !

همچنین جهنم یکی از مقاطعی است که انسان با تک درخت هستی مواجه میشود !

رویارویی با تک درخت هستی در جهنم انسان را متوجه خطاهای خود نسبت به این درخت کرده
و به شدت او را آزار می دهد !

در این مواجهه انحرافات رخ داده در متن زندگی فرد در جهان دو قطبی معلوم می شود !
در حقیقت دو قطبی بودن جهان بستر مناسبی برای رشد و تعالی بوده انتخاب های هر انسان
(که نوع رابطه او با اجزای تک درخت هستی را نشان می دهد) و حرکت به سوی کمال یا ضد کمال را تعیین می کند.
برای مثال هر انتخاب ما در زندگی تعیین می کند که در حضور عوامل آزمایش خود
(شیاطین درونی وبیرونی ) به نتیجه خیر یا شر برسیم !

زیرا یا تسلیم آنها می شویم و از منزلت انسانی خود (کمال) فاصله می گیریم
و یا خاک وجودمان را با آب آگاهی در هم می آمیزیم و در معرض آنها(که صفت آتش را دارند ) به پختگی می رسیم !

دوره 4 - استاد طاهری

درها و نگهبانان جهنم

هرکدام از ما در هر مقطع از زندگی در بهشت یا جهنم به سر می بریم !

در حال حاضر حجاب زمان اجازه دیدن این بهشت یا جهنم را به ما نمی دهد !

اما اگر بپذیریم که بهشت
آکنده از سر مستی وسر خوشی ناشی از معرفت به حقیقت و جهنم مالامال از جهل و نا آرامی و نا بسامانی ما است
در می یابیم که همواره درهایی از بهشت و یا جهنم در زندگی ما گشوده است !

برای مثال برای کسی که علاوه بر واقعیت به حقیقت دست یافته است زندگی در همین دنیا بهشت نقدی است که می تواند از آن بهره مند شود
زیرا چنین کسی از رؤیت جمال یار حقیقی سر مست است
گشایی چون در وصلم بهشت نقد می بینم چو بندی بر رخم این در شود نقد این سرا دوزخ !

همچنین وقتی ظلمی می کنیم پیامدهای مختلف آن تعادل درونی ما را به هم می ریزد و احساس خوشبختی را سلب می کند
و یا وقتی اجازه می دهیم که دچار یاس و ناامیدی غم و اندوه اضطراب احساس تنهایی و... شویم هم در حال آسیب رساندن به خود هستیم
و هم از لذت درک حضور خداوند محروم می مانیم !

بنابر این می توان گفت که درهای جهنم مجموعه ای از رفتار ها و احساسات منفی است
که بطور قانونمند ما را در همین زندگی دچار آسیب های جدی ( انواع نابسامانی ها ) می کند.

علاوه بر این دامنه و عمق آثار آن در جهنم آشکار می شود !
یعنی عذاب شدید تری که باز هم به طور قانونمند دچار آن می شویم عذاب ناشی از آگاه شدن از حقیقت این ظلم در جهنم است !

قوانین مربوط به عذاب اسباب و عواملی هستند که ما را در معرض نتیجه خطا ها و گناهانمان قرار می دهند !

در جهنم این قوانین ( نگهبانان جهنم )محسوب می شوند !

با این که همه انسان ها به جهنم وارد می شوند به طور مسلم جهنم آگاهان و ناآگاهان یکسان نیست !

بنابر این معلوم می شود که طبقات مختلفی است که شدت عذاب در آن ها متفاوت است !

علاوه بر این باید توجه داشت که عبور از طبقاتی که در آن ها کمترین عذاب وجود دارد بسیار بسیار راحت تر است !

بهترین وضعیت در جهنم مخصوص موحدان است !

موحد کسی است که در جهت وحدت حرکت می کند. او به بیشترین آگاهی از هفت آسمان دست پیدا کرده است !

در نقطه مقابل این افراد منافقان قرار دارند ! آن ها کسانی هستند که بدون هیچ بهره ای از آگاهی های هفت آسمان
و با ایجاد تضاد در جهت کثرت حرکت می کنند !
(در وحدت شکاف ایجاد می کنند)

بین این دو دسته نیز کسانی قرار دارند که به نسبت های مختلفی به دنبال وحدت و یا کثرت هستند !
یعنی از بعضی جهات شبیه موحدان بوده از جهاتی دیگر منافقند !

در میان این عده که تعداد آنها از همه بیشتر است انواع مختلفی از کافران مفسدان مشرکان تکذیب کنندگان و...
وجود دارند که درجات و طبقات رنج آن ها مختلف است !

دوره 4 - استاد طاهری

اگر دستان دنیا، هر دو دستم را برید

اگر دستان دنیا، هر دو دستم را بریده
اگر سیلاب غم، جاری، بر هر دو دیده

اگر زنجیر خشم، پیچیده بر قلب و سینه
اگر لبهای سردم، بر آهن سرد، درهم تنیده

من آن آهوی آزاد و روانم
بسان ریشه ای سبز، در خزانم

کز جمال روی تو، هرگز ننالم
به زیر سایه ی رحمانی ات، من در امانم

حاصل ارتباط ذهن بی ذهنی و شرح صدری
نگاشته شده در شامگاه 1/11/92


ارسالی از همسفر بسیار عزیز ما جناب Ali Reza Zand Arya +1

در پس غم و اندوه جانکاه دل

در پس غم و اندوه جانکاه دلم
رو به هرکس کردم از باب رفع مشکلم

منزلی ویران نشانم دادند، آن بیدلان
تا شدم بحر دق الباب آن منزل روان

غلامی حلقه بگوش آمد و گفت:هستم بگوش؟
گفتمش صاحب این خانه کجاست تا بگویم از عقل و هوش

گفت که این خُمخانه ی عشاق باشد ای پسر
گر طلب داری ز حاتم جام می گیر و دلت از هوش بَر

گفتمش عمری دراز، خانه ام میخانه و شُربم شراب
تاکنون غافل از عقل شیدائی بُدم،اندر سراب

گفت اینجا جز شراب و سودای وصلش هیچ نیست
گفتمش بر او شدن، اینهمه راههای پیچ در پیچ نیست

ناگهان آمد صدائی از عرش تا فرش زمین
کای بیخبر! منزلم آنجاست، اندرون خود را ببین

بغضم شکست بگفتم خسته ام، گفت لاتَقْنَطوا من رحمه الله
بگفتم بی کَسَم، گفت بی کَس تر از من؟ برو چنگ زن بر حبل الله

گفت انا اقرب الیک مِن حبل الوریدم
که از حُسن جمالت، انگشت ایهامم بریدم

تو را من مستِ مست، پیمانه کردم
شرابت دادم و ز احوال خودم دیوانه کردم

من تو را از پاره ی جان آفریدم
همه ناز و غمزه ات را گران، من خریدم

به امید وفایت من کنارت می نشستم
به هر دم بر جفایت از ورایت من نجستم

چگونه میشود من را نیابی در برت؟
منکه بودم در برت، هر لحظه دستم بر سرت

آن دمی که شور یابی و بیقراری از قرار
شور عالم در وجودم رخنه کرده از قرار

یا آن دمی که اشک پُر میشود بر دیدگانت از فراق
عمریست خیس اشکم، غرق شوقم بر وصالت، داد از فراق !

حاصل مکاشفه و ارتباط ذهن بی ذهنی و شرح صدری

نگاشته شده در شامگاه 26/10/92

ارسالی از همسفر بسیار گرامی جناب Ali Reza Zand Arya با طلب خیر

خاتمه جهنم

آیا جهنم نیز خاتمه می یابد؟
بلی گر چه حس زمان در جهنم وجود ندارد
و لذا جاودانه به نظر می رسد
لیکن این حس بعد از لامکانی و لا زمانی
در کلیه مراحل شامل جهنم و بهشت نیز میشود !

و لذا مقاطع بعد از لا زمانی جاودانه به نظر می رسند.
و گذشته و حال و آینده معنایی ندارد !

لا مکانی که در آن نور خداست
ماضی و مستقبل و حال از کجاست ؟!

- بازگشت به سوی خدا بازگشتی همگانی است !

در غیر این صورت طرح الهی برای خلق آدم طرحی عبث بود
که به تباهی بخشی از وجود آدم (گروهی از انسان ها) منتهی میشود !

- دیگر اینکه ماندگاری در جهنم به معنای جهنمی بودن روح الله
و سوختن آن می باشد،
در حالی که ماندن در جهنم
تا حذف لایه میان من ثابت و من متحرک و تزویج آن ها ادامه دارد !

- سوم اینکه اگر کثرت از دل وحدت بیرون آید
و هنگام بازگشت به آن بخشی از خود را از دست بدهد
این نتیجه به دست می آید که وحدت اصلا وحدت نبوده
و مقداری نا خالصی داشته که باید طی فرآیندی از آن جدا می شده است !

اگر عده ای از ما در مسیر جدا شوند
این نتیجه به دست می آید
که خداوند این رفت و برگشت را طراحی کرده است تا
باعث زدوده شدن ناخالصی در خودش شود !

همان طور که ناخالصی داشتن خداوند محال است
باقی ماندن در جهنم نیز محال است !

دوره 4 - استاد طاهری

ثروت، قدرت، ستايش !

انسان 3 پله را پشت سر مي گذارد: پله ثروت، قدرت، و ستايش

انسان در وهله اول به دنبال ثروت است حالا اين ثروت ممکن است چيزهاي خيلي کمي باشد
يکي ميگويد من فقط يک سقفي مي خواستم که روي سرم باشد و همين براي من کافي است. من ديگر چيزي از دنيا نمي خواهم !

وقتي اين سقف ايجاد مي شود
ميگويد اگر يک آشپزخانه، يک اتاق آنجا و بعد کم کم يک طبقه بالا براي مهمان و بعد اين گسترش پيدا مي کند يعني با يک لقمه نان خشک شروع مي شود به يک سقف و بعد به چيزهاي ديگر مي کشد !
به محض اين که احساس کرد از اين بابت ارضاء شده قدرت ميخواهد !
ديگر ثروت او را ارضا نمي کند.

البته اين موضوع در افراد مختلف متفاوت است
يک کسي ممکن است با يک مبلغ پول که از نظر شما جزئي باشد بلافاصله به فکر قدرت بيفتد. يک کسي ممکن است پيمانه اش ميلياردي باشد طول ميکشد تا به فکر قدرت بيفتد. و بعد وقتي قدرت به دست آورد و ارضاء شد دنبال کسب ستايش (مورد پرستش قرار گرفتن) است !

اين سه پله تاريخ را مي سازد و شما در تاريخ مي بينيد که وقتي قدرت فرد در يک کشوري به حد اعلا رسيد مي گويد همه دنيا بايد در مقابل من به زانو در بيايند. اول مي گويد که اين شهر در مقابل من به زانو در بيايد، بعد مي گويد دنيا بايد در مقابل من به زانو در بيايد !
اينجاست که ديگر ثروت او را ارضا نمي کند
قدرت هم او را ارضا نمي کند
دنبال اين است که در مقابل او به زانو در بيايند !
لذا در آثار باستاني ممکن است با اين مسئله زياد بر بخوريم که هميشه يکي آن بالا نشسته يک جايي پايين تر يک عده اي ايستادند و پشت سر آنها عده زيادي به زانو در آمدند و حتي مي خواهند که اين نقش در دل سنگها و کوهها هم زده بشود تا همه عالم تا ابدالدهر بدانند که يک عده اي در مقابل اين بابا به زانو در آمدند و در واقع تاريخ را اين مسئله مي سازد (فرعون و اسکندر و ناپلئون و ... ) !
مورد ستايش قرار گرفتن عطف به گذشته است !
رجعت به زماني است که ما طي کرديم و اولين فاز که عاشق خود بودن است را طي کرديم !
يعني عشق به خودمان را شناختيم و يک ميلي هم ما را به سمت جلو مي برد که کار روح است
که احساس گم کردن چيزي را به ما ميدهد !

در افراد مختلف اين نرم افزار شدت و ضعف دارد آنهايي که دائم از اين شاخه به آن شاخه مي پرند و نا آرامند دنبال ماجراجوئي هستند اين نرم افزار در آنها قوي است
منتها شايد خودشان دقيقا ندانند که دنبال چه چيزي مي گردند حالا ديگران ممکن است به اينها بگويند که پشت کار ندارند
لذا از اين شاخ به آن شاخ مي پرند ! و در مقابلش آن چيزي که ما را به عقب بر مي گرداند
ميل به مورد ستايش و تعريف و تمجيد قرار گرفتن است که مانع رشد مي شود !

اگر يادتان باشد ميل به مورد پرستش قرار گرفتن انرژي نوع دوم را ايجاد مي کرد
نياز افراد معمولي به انرژي نوع دوم بسيار بسيار زياد است و در افراد متعالي اين ميزان به سمت صفر ميل ميکند !

که البته در اين برهه بايد ميل به مورد پرستش قرار گرفتن با کمکي که ميگيريم به سمت صفر ميل بکند و قطع بشود !

دوره 4 - استاد طاهري

عامل دشارژ - وسيله آزمايش

قرار است که عامل دشارژ کنار دست ما باشد و بعد ببينيم که دشارژ نمي شويم !
قانون است که در مقابل کمال، ضد کمال باشد
پس ممکن است در زندگي کسي دائما يک عامل دشارژ وجود داشته باشد !

اگر توانستيم بر اين نيرو (ضد کمال) فائق بياييم و پيروز بشويم کمال ارزش پيدا مي کند !
در واقع مي تواند عامل رشد باشد
يعني هميشه وسيله آزمايش بغل گوش ما است !

دوره 4 - استاد طاهري

پاسخ استاد به اينکه چرا اون شراب اول مسير کمتر شده

قاعده کلي اينه که ابتدا به ساکن بحث شراب روحانيست. يه قلپ شراب رو مي خورونند ما رو نزديکمون مي کنند به ماجرا. اصلا به خود ماجرا ميبرنمون. و ما ميبينيم که ماجرا توي دستمونه. بعد از اينکه يه ذره چشيديم و اينها .... ميکشند کنار. حالا ماييم که بايد با درکمون خودمون رو به اون چيزي که چشيديم برسونيم.

اين قاعده کليه.

در همه موارد و مقاطع اينه. ابتدا به ساکن کمکه. توجه مي کنيد؟ يعني يه جورهايي ما رو به اون درک مي رسونن، بعد از اينکه به ما چشوندن ميگن اينه. حالا اگه مي خواي بدو بيا. خوب... چه کار بايد بکينم؟
بايستي ..... ببينيد اين قاعده اولا يادمون نره. اين قاعده ، قاعده کلي است که در تمام موارد داريم و مرتب با شراب شروع ميشه. با شراب روحاني شروع ميشه ولي بعد از اون، شراب روحاني قطع ميشه. مياد به ماجراي اينکه ما به درک نائل بشيم . توجه فرمودين چي شد؟
ما به درک، خودمون نائل بشيم. مثل همون ماجراي تعليم رانندگي است که هميشه مثال مي زنيم. راننده ، به اصطلاح مربي، پاش اونجا داره کار مي کنه، دستشم گاهگاهي کار مي کنه، به اصطلاح اين هدايت ماشين انجام ميشه. به محض اينکه (مربي) ميکشه کنار تازه نقايض کار معلوم ميشه. اينجا هم همينطوريه. ما يه دفعه ميبينيم که عاشق هستي در واقع هستيم و در واقع ما رو ميبرنمون نزديکمون مي کنند. منظوره تمام صحبت هايي که مي کنيم اينجا مشخص ميشه. مسلم ميشه که داريم راجع به چه چيزي صحبت مي کنيم. وقتي که يه ذره چشوندن حالا ميان عقب. ما بايد حالا دنبال بکينم. بريم . برسيم. دوباره تفکر کنيم. دوباره بيايم پله عقل، بريم پله عشق اين مسير رو طي بکنيم تا اون درکي که پيش مياد ديگه درک واقعي خودمان باشه، متعلق به خودمان باشه .
اين قاعده کلي است.
دي وي دي ترم 6 ، جلسه 4 ، استاد طاهري

۱۳۹۲-۱۱-۰۶

کنترل دشارژ - مثال

یکی از عوامل بیماری ساز بحث دشارژ است این عامل در چند نفر یک چیزهایی را آشکار کرده؟
یعنی بیماری هایی که در اثر دشارژ شدن ایجاد شده را آشکار کرده است؟!

قرار است این بیماری ها در این دوره مورد شناسایی قرار بگیرد و پرونده ها یکبار زخوانی می شود
و پاکسازی اتفاق بیفتد و بهتر خود را بشناسیم !

مثلا یک مهمانی ما را دعوت نکردند و ما گفتیم: دیدی چی شد من را دعوت نکردند !
و این موضوع ما را دشارژ کرده و حالمان گرفته شده آیا در ایجاد بیماری روی ما نقشی داشته یا نداشته؟!
آیا داشتیم کسانی را که کنترل دشارژ در آنها اتوماتیک شده باشد؟!
(یعنی تا دشارژ اتفاق می افتد خود به خود قطع بشود.) و در واقع ما دنبال این حالت هستیم یعنی یک سیستم هوشمند وجود دارد که میداند چه چیزهایی را عبور بدهد و چه چیزهایی را عبور ندهد !

لذا تاثیر منفی مسئله دشارژ به داخل انجام نمی شود مثل جریان دیود یکسوسازی
مقابل جریان قرار دارد  و جریان AC را به جریان DC تبدیل می کند !

دوره 4 - استاد طاهری

دشارژ - حمله و فریب

به گونه ای ما را متقاعد می کنند که نه فایده ای ندارد و کنترل دشارژ نمیشود و امکان ندارد
و یا اصلا فراموش کنیم از کنترل دشارژ استفاده بکنیم اینها حمله است !

در بعضی مواقع افراد یاد و خاطره درگیری با موجود غیر ارگانیک آزار شان میدهد !

هر ارتباطی که با شبکه مثبت گرفته می شود موجودات غیر ارگانیک تحت فشار قرار می گیرند و خوششان نمی آید !

در هر ارتباطی اگر کسی مشکل غیر ارگانیک داشته باشد به صدا در می آید !

کلا با شبکه مثبت وقتی ارتباط برقرار می شود غیر ارگانیکها واکنش منفی نشان می دهند !

دوره 4 - استاد طاهری

دشارژ و حمله

طبق قانون وقتی ما می خواهیم به سمت کمال برویم نیروی ضد کمال هم خودش را نشان می دهد
و البته ما با حفاظ شروع می کنیم ولی علی رقم این حفاظ ترکش هایی به دیواره وجودی اصابت می کند !

در این مورد بحث حمله به طرق مختلف است یکی اینکه ما ببینیم بدون دلیل دشارژ هستیم !
چند نفر این تجربه را به شکلهای موقت یا طولانی داشتند؟!
اگر دشارژ ما دلیل داشته خوب بیرون ریزی است و آمده رو !
منتها مسئله مهمی پیش می آید که ما می گوئیم قطع و می بینیم که نمیشود، این اشکال دارد !

دوره 4 - استاد طاهری 

بهشت نقد= واقعیت + حقیقت


تلفیق واقعیت و حقیقت میشود بهشت نقد !

بهشت نقد شیرینی دارد
که اگر روی واقعیت ریخته شود تلخی واقعیت را ازش می گیرد
و هر جایی حقیقت به داد ما برسد
دیگر ما تلخی واقعیت را متوجه نمی شویم !

اگر حقیقت به دادمان نرسد
زندگی چیزی جز تلخی، رنج و تالم نیست !
می گوئید نه؟
یک سر بروید به خانه سالمندان با 10 تا سالمند صحبت کنید
یک مصاحبه بکنید زندگی چی بود؟
ببینید جز رنج و تالم چیزی می گویند
و این قضیه فردای خودمان است !

اما اگر حقیقت روی واقعیت ریخته شود
ازش شیرینی به دست می آید
و بهشت نقدی حاصل میشود !

در غیر این صورت جهنم نقد حاصل می شود !
یعنی واقعیت خودش جهنم نقد است !

به دو دلیل بهشت نقد:
1- اگرحقیقت روی واقعیت ریخته شود
از آن شیرینی به دست می آید و هر لحظه بهشت نقد است !

اين چه حرفيست كه در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوشی افتاد همانجاست بهشت

یا
اینجا ز می لعل بهشتی میساز ( می لعل=آگاهی)
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی

یعنی اینجا اگر از آگاهیها استفاده نکنیم
معلوم نیست آنجا به بهشت برسیم یا نرسیم !

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است

خیلیها الان را نمی دانند چگونه استفاده کنند
دایما منتظرند آنجا برسند
بعد بگویند بفرمایید بروید بهشت !
حالا چه طوری می خواهد برود بهشت
با چه آگاهی می خواهد برود ؟

چون بهشت رفتنی نیست بهشت را باید بسازد !

« جنات تجری من تحتها الانهار »
جنات را گفتیم بهشت در کثرت !
بهشت آماده نیست که هر کسی باید بهشتش را خودش بسازد !
به تعداد بهشت داریم !

بهشتهایی که براساس آگاهی های ما (نهر=کانالهای آگاهی)
در نهر آب جاری میشود و آب همان آگاهی بود !

شما تصور کنید بهشت است که زیر بهشت نهرهای آب است !
خوب من را چه حاصل؟
همین الان که ما اینجا هستیم آبهای زیرزمینی زیاد است ما را چه حاصل ؟!
ما این بالا از تشنگی داریم میمیریم !
حالا آن آبها زیر زمین برود !

پس اینها همه یک کشف رمزهایی می خواهد !
بر اساس این کانالهای آگاهی
چیزهایی که ما داریم میبریم این بهشتها ساخته میشود !
وگرنه بهشت آماده ای نیست اگر اینجا چیزی بلد نباشیم آنجا هم نمیتوانیم چیزی بسازیم !

مثل این می ماند که کسی از ساختمان سازی اطلاعی نداشته باشد
به او بگویند این آجر،
این تیرآهن و این سیمان برای خودت یک خانه درست کن چی می سازد؟
ولی کسی که آشنایی دارد یک چیزی می سازد به درد بخور !

اگر این فرمول سحر آمیز را به کار بگیریم هر روز و هر دقیقه (در خواستگاری ها ،..)
که همیشه معمولا واقعیت دیده میشود و حقیقت دیده نمیشود بهشت نقد داریم!

2- موقعیتی که اینجا ما هستیم موقعیتی است استثنائی !
فقط یک بار تکرار می شود و ما در همچین کلاسی در زندگی یعنی در کره زمین قرار می گیریم
دیگر نمی گویند یک بار دیگر بیا این کلاس را تکرار کن و لحظه به لحظه اش برای این است که درس این دوره را بگیریم
زندگی بعدی برای خودش مسائل جدید خودش را دارد دیگر نمی گویند یک بار دیگه برگرد برو توی جسم و از نو زندگی بکن !
موقعیتی است استثنایی هر زندگی ما موقعیتی است استثنایی !

در دوره سه گفتیم قانون عدم تکرار یعنی تکراری در کار نیست !

تا هیچ نگذاری که نمی آیی باز !

بنابراین وقتی از این زاویه نگاه می کنیم
می بینیم که یک موقعیت استثنایی داریم
و مثل کلاس 1 است که چیزهایی یاد میگیریم که به درد کلاس 2 می خورد و....

حقیقت می گوید همین میدان آزمایشی که می بینید(بیمارستان و..) یک موقعیت استثنایی است !

انسان در هر شرایطی می تواند برای زندگی معنایی پیدا بکند و این از رسالتهای انسان است. (سیتم بازیافت زباله) !

هنگام فقر و تنگ دستی
در عشق کوش و مستی
کین کیمیای هستی
قارون کند گدا را



دوره 4 - استاد طاهری

واقعیت و حقیقت

واقعیت: گفتیم آن چیزی است که واقع شده و حادث شده

در دنیای وارونه می گوئیم زندگی شیرین است زندگی همان واقعیت است اما در دنیای غیر وارونه دیدیم که زندگی کجاش شیرین بود؟
زندگی وقتی آخر و عاقبتش به مرگ خاتمه پیدا میکند از دید واقعیت نگاه بکنیم می بینیم مرگ هست
چون مرگ هست واقعیت تلخ است هر کاری بکنیم مرگ مثل سیلابی است که همه چیز را برمیدارد و می برد
کجاش شیرین است؟
هر چه لذت برده باشی هر چه گشته باشی همه این است آخرش هیچ است !

دنیا دیده ای و هر آنچه دیدی هیچ است وان نیز که گفتی و شنیدی هیچ است
سرتاسر آفاق دویدی هیچ است وان نیز که در خانه رمیدی هیچ است
و یا :
دنیا هیچ و اصل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر خود تو مپیچ

ویا :
پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ
عمر چون به سر آید چه بغداد و چه بلخ

در بیت آخر خیام از دید واقعیت نگاه می کند
و می گوید چه شیرین و چه تلخ وقتی عمر به سر می آید
چه فرقی می کند در کاخ زندگی کرده ای یا در کوخ !

پس واقعیت ما را به تلخی رهنمون می کند !

حقیقت چه؟ حقیقت است که می گوید:

غمگین نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد

شاید اگر یک جور دیگر نگاه بکنی خیر تو در همین باشد
نمیتوانی ظاهر قضیه را نگاه بکنی !

این که می گوییم مرگ اصلا مرگی نداریم !

این مرگ نه مرگ، نقل جای است
از خورد گهی به خوابگاهی
وز خوابگاهی به بزم شاهی

اگر از بعد حقیقت نگاه کنیم
این مرگ نیست درسته؟
و مرگ شیرین است !

دوره 4 - استاد طاهری

آب و سراب

" آب و سراب "


مواظب چشمهایت باش!
باتو آنی کنند که درکارجهان هستی کرده ای!
باور نداری؟
بیا!
چشمانم از آن توباد!
حال از چشم من ببین و نظاره گر شو!
چشمانی که عادت کرده بودند به عادتهای دنیا!
می گویی سخت است؟
تو هم عادت میکنی!
و این تجربه به عادت جدید با چشمانی به غیر چشمان خود!
ترا در تکراری بیهوده در حلقه تجربه دیگری خواهد انداخت!
تجربه ای که من قبل از تو تجربه کردم!
و بدان چشمهای عادت کرده محکومند به تکرار!
با چشمهایی که آب را از سراب تمیز نمی دهند انتظار دیدن چه را داری؟
این ذهن توست که به چشمانت امر به دیدن سطح اعتبار عادتهایش می کند چنین چشمی فرض بر رویت میکند و اختیاری از خود ندارند تا شاهدی کند!
ذهن عادت کرده می فریبدت که چه را نظاره کنی و چه را نظارگر نباشی!
چرا که ذهنت دنبال رویتی است که بتواند آنرا تفسیر کند، و بدان چشمها در جهان دو قطبی یک سویه نبوده، بلکه دو سویه و معبری و دری برای ورود و خروج است!
آزاد و رهایشان کن از اسارت ذهن و به آنها اختیار بده تا خلق کنند!
و خود بی چشم شاهدی کن، که نظرت پس از رهایی در بازگشت چه می کنند و باز بدان چشمهای عادت کرده کورند اگر به بصیرت نرسند.
پس : مواظب چشمهایت باش!

Reza Josheghani

جز سخن عشق هیییچ نبود !!!

___ جز سخن عشق هیییچ نبود !!! ___

و جز سخن عشق در هستی گفته نشد که هیییچ کلامی نیست جز آنچه از عشق بگوید و عشق هیییچ سخن نگفت الی به توحید.
که توحید اساس و بنای عشق است.
حال آیا گوینده داند که چه بگوید یا نداند شرط کار نیست. که هرکه هرچه بگوید از توحید گوید و بس.
خواسته یا ناخواسته.
در ظاهر کلام حتی اگر به کفر نشسته باشد!!!
که هستی همه در کلام توحید است و اسباب، همه اسباب توحید.
لیک قصه از فهم ماجراست. که تو خود میدانی به توحید اندری و در کلامی یا خیر. که اگر ندانی در حجابی و کفران و پوشش. و اگر بدانی، به میزان شناختت مشاهده ی تو شکل میگیرد. و هرچه شناخت تو از این حقیقت بیشتر ( به کیفیت )، پس شاهد تری به اصل مشاهده.
و غرقه ی دریای عشقی. و غرقه مست و است و شیدا و همچون مسیر جاری شدن عشق است وجود بی نهایتش ...

که یکی هست و هیچ نیست جز او. وحده لا اله الا هو *(1)

*(1) شعر از هاتف اصفهانی

__ طوفان - بهمن 92 __

Toofan Eshgh

۱۳۹۲-۱۱-۰۵

دشارژ و اهمیت جهان بینی !

دشارژ و اهمیت جهان بینی !

ما اگر یک جاهایی به این شکل (دشارژ) عمل میکنیم
به این دلیل است که
یک مسائل بنیادی در جهان بینی ما با یک علامت سوال روبروست !
مثل قانون تولد و مرگ !

چون در جهان بینی ما مرگ به شیوه خاصی معنا شده است.
طبیعتا ما در روبرو شدن با چنیـن واقعه ای باید از ابزار دشارژ استفاده بکنیم
ولی آیا دو نفر در مقابل یک حادثه که نسبت به آن حادثه در موقعیت یکسانی هستند واکنش یکسان نشان می دهند؟ خیر.

یکی می گوید « انا لله و انا الیه راجعون »
و یکی در حدی پیش می رود و دشارژ می شود
که تعادل روان و ذهنی خود را از دست میدهد !

پس این جهان بینی است
و این مسئله ای است که در مدیریت بحران یک بخشی از آن جهان بینی است !

قبول دارید که یک جهان بینی قوی می تواند یک فرد را قدرتمند تر نگه دارد؟
یک جهان بینی قدرتمند یک مادری را که فرزندش را از دست داده خیلی بهتر می تواند نگه دارد تا مادری که جهان بینی ندارد و فرزندش را از دست داده در حالی که هر دو مادر هستند !

ولی کسی که جهان بینی جا افتاده تری دارد
این بحران را بهتر پشت سر می گذارد !

جهان بینی یعنی این که ما به چه شکل به جهان نگاه می کنیم
می توانیم به گونه ای نگاه کنیم که در جهان بینی ما مرگ اصلا مفهومی نداشته باشد و هم میتواند یکی از تلخ ترین چیزهایی باشد که حتی فکـرش هم تعـادل ما را به هم می زند و داریم افرادی را که اسم مرگ می آید لرزه به اندامشان می افتد و آنچه که در رابطه با مرگ بخواهد مطرح بشود یا کوچکترین خطری را از آن زاویه احساس بکند تعادل آنها را به هم می زند !
مثلا شخصی مجبور می شود مسافرت هوایی بکند
چند نفر جون به سر می شوند تا این پرواز انجام بشود؟

عدم وجود یک جهان بینی قدرتمند
یکی از دلایل و علتهای بیماری است !

چه ارتباطی بین پرواز با هواپیما و بیماری وجود دارد؟
ظاهرا ارتباطی وجود ندارد
ولی از وقتی که سوار هواپیما می شود
تولید سم شروع می شود تا زمانی که پیاده می شود
در این مدت بدن او مسموم شده و عوارضش به زودی ظاهر می شود !

بنابراین در بحث مدیریت بحران
میتوانیم پاسخ سوالات افرادی را بدهیم که می گویند
مگر می شود که انسان از یک بعد وجودیش که دشارژ است استفاده نکند !

می خواهیم این موضوع را از نظر تئوری ببینیم میشود یا نمی شود !

از یک زاویه دیگر که قبلا صحبت کردیم هم موضوع رابررسی می کنیم
و آن قانون صلیب است.

بعضی ها معتقدند که امکان ندارد بدون دشارژ !

و انسان گاهی شاد و گاهی غمگین باید باشد،
ولی طراحی ما به گونه ای است که باید در انتها
مانند همان برق DC به این صورت متعالی بشود،

« و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها »
به ماهم فجور الهام شد
و هم تقوا
اما آیا قرار است هم از فجور استفاده شود و هم از تقوا ؟!

قرار بوده چه طوری بشود؟
یعنی این قضیه اختیار انسان را نشان میدهد !

اما قرار است که ما از هر دو استفاده کنیم؟!

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم

دوره 4 - استاد طاهری

کنترل دشارژ - حفاظت از شهر وجود !

در اینجا اول درهای بیرونی شهر وجودمان را می بندیم
که کسی واردش نشود
بعد که دورش را بستیم می رویم به درون تا ببینیم درون چه خبر است !

در دنیای عرفان که می گوییم ضد ضربه شدن است
یعنی کسی نمی تواند به حریـم شما نزدیک بشود
و کسی نمی تواند کاری برای شما انجام بدهد
کسی نتواند موجود غیر ارگانیک را به جان شما بیاندازد
و نتواند برای شما تشعشع منفی خاصی کار بکند
کسی نتواند شما را قفل کند
کسی نتواند شما را ببندد و... !

در این وادی که هستیم
متاسفانه وادی این کارهاست وادی قدرت نماییهاست !

یکی گزارش داده بود که به یکی از دوستانش گفته
که من فلان کلاس می روم
دوستش گفته بود نه این کلاس چیست میروی
حالا ببین من استادتان را می بندم
و ال می کنم و بل می کنم
و خلاصه میبینیم که کسی که ازکمال می خواهد صحبت کند
عملا از قدرت صحبت می کند !

الان شما حواستان جمع است
اگر آگاهی نداشتید فکر می کردید که این آدم خیلی متعالی تر است
که می تواند کسـی را ببندد !

قرار نیست ما همدیگر را ببندیم
قرار است او به من کمک کند
من به او کمک کنم
یک چیزی را من نمی دانم او به من انتقال بدهد و بالعکس !

تازه اگر که ما چیزی بلد باشیم
نه این که من او را ببندم
و او هم بگوید حالا که من را بستی ببین که من مچاله می کنمت
این وادی این بچه بازی ها نیست !

متاسفانه همه وادی ها می تواند وادی خوب و بدی باشد
وادی قدرت نمایــــی باشد یا وادی کمال باشد !

خدا را شکر که ما معیارها و فاکتورهایی داریم که تشخیص بدهیم
مربی های ما به این مسئله تجهیز می شوند که
کسی نمی تواند قفلشان کند !

بعضی ها مرض دارند،
« فزادهم الله مرضا »
می بینیم که طرف آمده نشسته و انگشترش را گرفته سمت شما
یا یک کاری دارد می کند
و می گوید الان قفل می شود
و مرتب می گوید الان دیگر قفل می شود
و یا الان زبانش بند می آید !

در این وادی ممکن است ما کاری با کسی نداشته باشیم
ولی دیگران با ما کار دارند
ما از حلقه های رحمانیت می توانیم استفاده کنیم
و خودمان را زیر چتر رحمانیت قرار بدهیم !

یعنی یک چتر امنی که ما می توانیم کار خودمان را زیر این چتر انجام بدهیم
ما نمی خواهیم حال کسی را بگیریم
و نمیخواهیم به کسی لطمه بزنیم
ولی می خواهیم کسی در واقع با ما کاری نداشته باشد
تا بتوانیم کارهای خودمان را انجام بدهیم
و دریافتی داشته باشیم !

دوره 4 - استاد طاهری

کنترل دشارژ - تسهیلات ویژه رحمانیت الهی !

ما متوجه شدیم که اگر دشارژ بشویم در معرض بیماری قرار می گیریم
اگر دشارژ بشویم از تعالی باز می مانیـــم این می شود یک بینش !
می شــود جزو جهان بینی ما !

حال این بینــش را می دهیم دست اختیار.
اینجا ما اختیار می کنیم که این را دنبال کنیم !

اگر هم که بینش نداشته باشیم که خارج می شویم.
حال اختیار کردیم که بشود دو تا راه داریم
یا توان فردی است
مثل این که سعی کنیم دیگر دشارژ نشویم
پس باید برویم سعی کنیم ممکن است موفق بشویم ممکن است موفق نشویم
یک جاهایی رشته کار از دستمان در می رود !

و یا این که ما از یک تسهیلات ویژه ای استفاده بکنیم
که در اینجا همان تسهیلات رحمانیت الهی مد نظر ماست.
که به ما کمک بکنند !

به جایی نرسد کس به توانایی خویش - الا تو چراغ رحمتش داری پیش

اگر قرار بود با تواناییهای خودمان کاری را می کردیم تا به حال کرده بودیم
در واقع اینجا متوجه شدیم که با توانایی خودمان نمی توانیم زیاد اتکا بکنیم تصمیم گرفتیم که این دفعه چیز دیگری را بیازمائیم پس توان فردی منتفی می شود !

پس ما الان یک راه بیشتر پیش رو نداریم
و این راه هم متکی به تسلیم است !

مسلمان کسی است که در این چرخه رحمانیت تسلیم است !
بعضیها ممکن است بگویند تسلیم به قضا و قدر و یا تسلیم به خواست خدا !

ما قرار است زندگی بکنیم
ما قرار است مسائل را دنبال بکنیم
می گویند تسلیم در برابر مشیت الهی،
مشیت الهی می پرسیم یعنی چی؟
می گویند یعنی او هر چی ازت می خواهد بگو چشم !

آیا خداوند برای ما همه چیز را خواسته؟!

موضوع اینجاست که ما به این اعتراف برسیم که
به جایی نرسد کس به توانایی خویش الا تو چراغ رحمتش داری پیش !

یعنی میگوئیم من تواناییم در مسائل زمینی 100% لازم است
اما در مسائل بالا خیر !

در مسائل بالا تسلیم، شاهد بودن و من خود را به تو سپردم !

می خواهیم خودمان را بسپاریم
این مفهوم اسلام و مسلمانی و تسلیم است !

می گوید ان الدین عند الله اسلام !
تنها مرام نزد خدا مرام تسلیم شدن است
یعنی غیر از این مرام انتخاب کنیم پاسخی ندارد !

حالا می خواهد یهودی باشد می خواهد کلیمی ،مسیحی باشد !
هر مرامی باشد اگر تسلیم شد پاسخ دارد !
اگر تسلیم نشد پاسخی ندارد !

این آیه اگر شکل دیگری معنا شود تضادی پیش می آید
چون در قرآن میخوانیم:
« لا اکراه فی الدین »
(در انتخاب مرام زوری نیست اجباری نیست )

اینجا که خدا می گوید تنها دین نزد من اسلام است
یعنی این که بقیه هیچی !

اینجا تضاد پیش می آید
یعنی یک جا می گوید اجباری نیست
و یک جا می گوید تنها دینی که من قبول می کنم اسلام است !

این چه طوری میشود؟!
پس این مطلب را هم در اینجا بد نبود که بشکافیم
و بدانیم که آنجا تضاد نیست
خیلی هم درست است و خیلی هم به جا صحبت شده است !

دوره 4 - استاد طاهری

کنترل دشارژ در دو فاز عملی - تست و پذیرش قطعی !

ما وقتی وارد حلقه رحمانیت می شویم
یک بیعانه به ما می دهند می گویند اول بچش
اگر خوشت آمد بهت بدهیم !

اول ببین از کنترل دشارژ خوشت می آید؟!
چون بعضیها زندگی شان با غم و اندوه سپری میشود
و عشق زندگی شان همان دشارژ شدن است
زانو غم بغل بگیرند
و بنالند عشق زندگیشان است !

حتما دور و بر خودتان زیاد دیدید
ممکن است بچشیم بعد ببینیم نه این باب میل ما نیست
و بگوئیم نه نمی خواهیم !

توضیح این که ارتباط کنترل دشارژ خارجی
دارای دو مرحله "تست" و "پذیرش قطعی" است. (مانند ارتباط کنترل ذهن) !

بنابراین دو مرحله است
یک مرحله بچشیم اگر خوشمان آمد
و دیدیم به کارمان می خورد یک بله جانانه می دهیم
که یعنی ما واقعا می خواهیم
مزه را چشیدیم و حقیقتا خوب بود از همین بدهید !

ما برای تثبیت قضیه نیاز هست که یک بله بگوئیم
یعنی مطمئنا ما می خواهیم و پسندیدیم خوب است
و این به کار ما می خورد !

و بعد از این که بله را گفتیم
اتوماتیک مسائلی که از بیرون می خواهد ما را دشارژ کند
یک عامل هوشمند دشارژ را کنترل می کند
و این مسئله حیرت انگیز است
مثل کنترل ذهن اتوماتیک !

کنترل ذهن اتوماتیک را چند نفر تجربه کردند؟!
این عامل هوشمند تشخیص می دهد که چه مسائلی من را دشارژ می کند
من ممکن است تشخیص ندهم چه مسائلی من را دشارژ می کند
این مسائل را تشخیص می دهد
و اتومات کنترل می کند !

این از برکات سپردن عملی است
که یعنی من خودم را سپردم
یعنی گفتم من نمی دانم تو انجام بده
و تسلیم شدم و شاهد شدم
لذا او هم این کار را به نحو احسن در پاداش این تسلیم به ما میدهد !

در جاهایی ممکن است بخوانیم که هر کس فلان کار را انجام بدهد
3 درب از دربهای بهشت به رویش باز می شود !
اینها در قالب رمز است
و کشف رمز می خواهد !

یک درب همین کنترل دشارژ
یک درب بهشت است !
اگر ما کنترل دشارژ داشته باشیم
یکی از دربهای بهشت به روی ما باز شده است
و اگر نداشته باشیم درب جهنم باز است !

مثلا کنترل ذهن یک درب بهشت است !
که اگر نداشته باشیم یک درب جهنم است !
این طور نیست؟!

دوره 4 - استاد طاهری

موارد کاربرد حلقه کنترل دشارژ خارجی !

- وقتی احتمال دشارژ وجود دارد
- وقتی در حال دشارژ هستیم
(تا قبل از این که حلقه به صورت خودکار عمل کند)

مواردی که در بیرون پیش می آید
و می رود که من را دشارژ کند
مثلا میگویند لباسش را نگاه کن
و ممکن است من دشارژ شوم از این حلقه استفاده میکنیم !

این حلقه اجازه ورود امواج تشعشع منفی را از مسئله دشارژ به ما نمی دهد !یک جور دیود آسمانی است
میتوانید هر چیزی که خودتان قرار میگذارید
البته همه ارتباطات می دانید که با نظر است
و نظر شما بر این است که دشارژ کنترل شود !

الان اتفاقی که می خواهد بیفتد یک نظر کنترل دشارژ را جاری می کند
نظر یعنی یادمان آمد و یا هر اسمی که گفتید ( دیود، کنترل دشارژ )
فورا دریچه را می بندد
و ما میبینیم که حالمان خوب است
قبل از این که دشارژ ما را به زمین بزند
می بینیم که حالمان خوب است
بعد يك بار، دو بار كه بله را گفتیم
می بینیم که اتوماتیک میشود !

برای کسانی که عامل دشارژ دم گوشی دارند اتوماتیک خوب است !
او هر کاری کرد اثری ندارد !

این حلقه متعلق به خود شماست
و نمیتوانید برای دیگران کار کنید !

این مقوله خودشناسی است
شما نمیتوانید به یکی کنترل دشارژ بدهید که او حرص نخورد
او باید برود خود را بشناسد
و ببیند چه فکری می خواهد برای خودش بکند !

دوره 4 - استاد طاهری

لامـکانـی کـه درو نــور خـداسـت

آگاهی یک دوست

لامـکانـی کـه درو نــور خـداسـت
ماضی و مسـقبل و حالـش کجـاست؟
ماضی و مسـتقبلش نسـبت به توست
هر دو یک چیزند، پنداری که دوُست

گفت در اين بهشت ساكن شو و بخور و بياشام. مكان داده شد. تفاوت مكان در وحدت و مكان در كثرت مكان در بالا و مكان درپايين. پايين كثرت ابعاد( طول عرض ارتفاع و ابعاد بسيارى كه نميبينيم). همينطور جهات شش گانه( بالا پايين چپ و راست جلو و عقب) مكان در بالا ميشود يك نقطه.
تغييرات كثرت مكان در طول ارض نگاه ناظر را تغيير ميدهد.
دنياى ماقبل ابعاد بيشترى وجود داشت و حركت بسيار بسيار كند ودر دنياى مابعد، مكان به وحدتى مى رسد منهاى ابعاد نامبرده. سرعت حركت حيرت انكيز. هر لحظه همه همه جا ميتوانند باشند، اما هنوز جايى هست و لحظه ها مشاهده ميشوند. نگاه ناظر را كثرت زمان تغيير خواهد داد. وحدت مكانى در كثرت زمانى.(در فرا زمان تغييرات ناظر در اثر تضاد است) زمان نيز در دنياى مابعد در كثرت كمترى خواهد بود و كيفيت متفاوتى با زمان اين دنيا خواهد داشت.
زمان در بالا، زمان در وحدت. تمام لحظات در وحدت. كسى منتظر لحظه بعد نيست. همه چيز و همه لحظات، حاضر در يك نقطه، يك قطب. سكون در حركت. حركتى عظيم. سكونت در صفر ثانيه در نقطه.(مانند ماقبل بيگ بنگ). ماقبل حركت مكان و زمان. ماقبل تضاد. حركت مكان و زمان و ايجاد تضاد. ما خود مكانيم ما خود زمانيم ما خود تضاديم. بيرون ز تو نيست هر جه در عالم هست.
ماضى و مستقبل و حال كثرت زمان است. در فرا زمانى حتى لحظه اكنون معنى ندارد. حضور در لحظه حال يك وضعيت مترقى تر است نسبت به گسيخته شدن در گذشته و آينده و حال. اما فرا زمانى نه حال دارد نه ....
براى ما اين قابل تصور نيست ولى ادراك ميشود. زندانى لحظه ها نبايد شد. آنچه حقيقت دارد هيچ است هيچ.
اكنون، براى خودش چيزى است. در اكنون واقعيت و حقيقت با هم مشاهده ميشود. ادراك عدم ما را آشناى زمان و مكان خواهد كرد. ميشناسمت. از وراى زمان و مكان و تضاد ميشناسمت. حركت در ارض نگاه ناظر را تغيير ميدهد. زمان و مكان در ارض ماهييت هاى مختلف به خود ميگيرند. و تفاوت تجربه ها و مركب هاى متناسب و وابسته به آنها را داريم. مركبها نيز در نقطه حضور دارند. تجربه لحظه به لحظه، نقطه به نقطه بصورت بسته هاى اطلاعاتى در آن نقطه ثبت و فعال ميشوند. دايناميك بودن جهان هستى به اين دليل است. هر لحظه كوچكترين تجربه جهان را تغيير دوباره ميدهد. و آدم خود را آزمايش ميكند.
اغاز آزمايش در خروج از نقطه و انجام در نقطه. آزمايش آخر آزمايش زندانى شدن در نقطه است. زيرا نقطه هم براى خود جايى است. در آنجا تضاد يك نقطه است او هم به وحدت ارضى رسيده و بالفعل شده. من بالفعل.
تضاد اول و تضاد آخر، مكان اول و مكان آخر، زمان اول و زمان آخر. اختلاف در كيفيت است. كيفيت بالفعل.

با سپاس و طلب خیر برای: محور مثبت

۱۳۹۲-۱۱-۰۴

مدیریت بحران !

آنچه را که در این دوره می خواهیم به آن برسیم
به عنوان عاملی که ما را در مقابل دشارژ ضد ضربه بکند
ممکن است برای ما ایجاد سوالاتی بکند
که اگر قرار باشد ما کنترل دشارژ داشته باشیم
یک سری روابط به چه صورتی در می آیند؟

ما خیلی از مسايلمان را با دشارژ شدن نشان می دهیم !
مثلا به مجلس ترحیمی می رویم
به تشییع جنازه می رویم
وقتی که وارد می شویم
باید قیافه ما دشارژ باشد
تا وارد شدیم باید به سر و کله خودمان هم بزنیم
تا معلوم بشود که ما همدردیم
و اگر تو سر و کله خودمان نزنیم
معلوم نشده که ما دشارژیم و همدردیم
و این خودش مسئـله ساز است
و اصولا ممکن است این سوالات پیش بیاید که
چطوری می شود که بدون بهره گرفتن از مسئله دشارژ ما اموراتمان بگذرد !

بحث مدیریت دشارژ یا مدیریت بحران به ما نشان میدهد که
رفع بحران ها ارتباطی به دشارژشدن ما ندارد
و ما در یک بد آموزی قرار گرفتیم
و تعلیم و تربیت ما در یک فضایی صورت گرفته که بد آموزی ایجاد شده است !

در جو بد آموزی پدران ما مجبور بودند تظاهر کنند
ما هم مجبوریم و بچه های ما هم مجبورند تظاهر کنند !

مثالی می زنیم که مدیریت بحران را مشخص کنیم
و بتوانیم روی آن بحث بکنیم.
اگر در جایی قرار بگیریم و ببینیم
جلوی چشم ما یک نفر آتش گرفت
و دارد در آتش میسوزد ماچه حالی پیدا می کنیم؟!
چه کمکی میتوانیم بکنیم؟!

اول از همه ممکن است خودمان غش کنیم
اگر غش نکنیم ممکن است تو سر و کله خودمان بزنیم
و دست و پای خودمان را گم کنیم
و بگوئیم وای دارد می سوزد و آی سوخت وای سوخت
این قدر بگوئیم آی سوخت و وای سوخت تا بسوزد !

چند درصد احتمال دارد که ما بتوانیم به او کمک کنیم؟ خیلی کم.
می دانیم چرا؟
چون عامل دشارژ باعث شده که ما دست و پایمان را گم کنیم
و یک تلفن دو رقمی را در آن لحظه یادمان نمی آید
و هیچ کاری از ما بر نیاید
یعنی خلاقیت ما اینجا نمی توانسته فعال باشد
و تحت تاثیر فضای دشارژ قرار گرفته !

امااگر همینجا یک مامور آتش نشانی حاضر باشد
او بدون اینکه دشارژ شده باشد
میتواند در کوتاهترین زمان از شرایط و امکانات موجود استفاده کند
و او را نجات بدهد !

خوب ما دشارژ شدیم و گریه کردیم و تو سر و کله خودمان زدیم و مامور آتش نشان بدون اینکه دشارژ بشود مصدوم را نجات داد !

حالا نتیجه بگیریم ببینیم که آیا دشارژ شدن می تواند عملا به درد بخورد؟!

دوره 4 - استاد طاهری

دشارژ حربه شیطان!


بحث دشارژ یکی از مهمترین حربه ها در دست شیطان است.
انسان دشارژ قابلیت تعالی ندارد!
« ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون »

نه ترس و نه حزن!
چون همه عوامل منفی از ترس و حزن پیش می آید!

چون ترس که می آید به دنبالش نگرانی می آید و نگرانی که می آید اضطراب می آید و دلشوره می آید و...
و می بینیم که همه چیزهای منفی از این دو تا ناشی می شود!

برای همین هم به همین دو تا اشاره شده است.
غم می آید پشت سرش دشارژ می آید و بعدش افسردگی می آید و ...
امکان ندارد که کسی به خدا نزدیک شده باشد و نزدیک بشود و بعد این دو تا در او جایگاهی داشته باشند!

دوره 4 - استاد طاهری

به نام بی نامت

جهان هایی جهان در جهان و لایه لایه که هر لایه چرخه ای متصل و مستقل از خود و دیگر جهان ها در پی دارد و این پندار که ما در جهانی تک فازی هستیم و هویت پیدا می کنیم در اوج سفاهت و جهل است زیرا اصلا فازی وجود ندارد که به یک ، دو یا حتی هیچ ،طبقه بندی گردد.
این جهان ها هر یک بنیانگذار دوره ی بعد خود و مستقل از دوره ی قبل خود می باشد.
و در هر یک از آنها ما بخشی از وجود خود را تجربه می کنیم و این بخش ها به منزله ی سلول های تن هستی ما می باشد که در نهایت و در اوج کمال ما به وحدت رسیده و تن واحده آن زمان هویدا و آشکارمی گردد.
و اینک هر یک از ما گویی در عضوی از این پیکره طی طریق می کنیم .
و خلقت به معنای کمال این وحدت می باشد .
خلقت نه وجود دارد و نه عدم .
هیچ وجودی موجود نیست و موجودی بی عدم نیست .
و تکرار این پرده ها و لایه ها کامل کننده ی رسالت انسان که همان سان که آن می باشد.
پس تمام خلقت فقط لحظه ای است در وجود و عدم و دیگر ......
پس خالق خلقتی است بی تکرار و بر پایه ی خلقت خویش استوار و در بعدی عاری از تکرار
باید که به بینش خویش مهیا و تجهیز گردی که تا اوج و حضیض دریابی و با آن بیامیزی .
و چون پرده را شناختی فرو افتد و چون فرو افتد مایی وجود ندارد و چون مایی وجود ندارد پس همه چیز در آغاز پایان گیرد و در پایان آغاز شود.
ای روح تکرار به تکرار بار آر که این بار فراتر از هر تکرار
من خود هستم و این ماست و من و مایی بی جاست و این جا به جاست و این جاست و این است هست و این هست ه س ت ، ه چرخه ی گردون س دندانه ی حیرون و ت تجرد و توان

طلب خیر در روح جمعی
Banoo Rahgozar

به بی نامت

ای کلامت بهترین ، ای کمال آخرین
در صفا و مروه ام ،روح جمعی را ببین

من به تو گسترده تر ، تو زمن در پرده تر
بادا که پیدایت کنم ، ای تو نجوای زمین

من به تو دلبسته ام ، از خودم دلخسته ام
با تو ای پیدا زمن ، چشم حسرت بسته ام

گل به گلدان شفق ، رفته تا عمق فلق
روح را در من بگیر ، ای من و ذات رمق

در بیابان طلب ،در تمام گفت رب
می روم با پای عشق ، ای تو رندانه نسب

تو به من دلبسته تر ، از طلب گسترده تر
من به تو وابسته تر ، ای نمای بسته تر

ای که دلدارم تویی ، همره و یارم تویی
در پناه زندگی ، رفته تا دارم تویی

من به من ای بی نشان ، ای کمند و ای کمان
خود به فریادم برس ، ای تو خوب و مهربان

گل بگو تا گل شوی ، از بلا مجمل شوی
ای روان گل ستان ، بر دلم محمل شوی

خوانده تا کوی طلب ، باده ای را لب به لب
نوش و نوشاندی به مهر ، ای بهار بی سبب

گفته ام گفت تو شد ، چشم دل خفت تو شد
در بهار زندگی ، زیر و بر چفت تو شد

ای بهار و ای خزان ، ای تو پیر و ای جوان
ای همه مأوای دل ،ای تمنای روان

رو به سوی یار کن ، دل به دل همیار کن
جاودانه بودنت ، با گل دیدار کن

در بهار و در خزان ، در فراسوی زمان
می رود پیوسته جان ، ای مه الله نشان

دل به دل دلدار شد ، خانه کوی یار شد
با همه دلخستگی ، باور اسرار شد


قاصدک
طلب خیر در روح جمعی
Banoo Rahgozar

تعریف دشارژ !

اگر یک جریان برق معمولی را در نظر بگیریم
و جریان برق متناوب را در نظر بگیریم
مرتب دشارژ و شارژ اتفاق می افتد
یعنی ثانیه ای 50 بار شارژ و دشارژ می شود
فرکانس 50 یعنی 50 بار در ثانیه خاموش و روشن می شود
یعنی 50 بار شارژ و دشارژ می شود !

شارژ و دشـارژ ایجاد خستگی می کند
حتی سیم برق چندین سال کار کرده با سیم برق کار نکرده فرق می کند !

در مورد انسانهای معمولی
ما یک خستگی داریم که در واقع خستگی شارژ و دشارژ است !

بعضی ها می گویند ما روحا خسته ایم.
مثلا استراحت کردند، خوب گشتند، ولی می گویند که ما روحاً خسته ایم !

روحاً خسته ایم در اصطلاح عامیانه است
ولی وقتی به اینجا می رسیم که تخصصی تر روی آن کار بکنیم
منظور آنها از این شارژ و دشارژ
و از این نوسانها است که آنها را خسته کرده است !

نه یکسره دشارژ هستند و نه یک سره شارژ !
یک نوسانی روی آنها است که این نوسان آنها را خسته کرده است !

حال این جریان برق معمولی یک کارایی دارد
و در حدود معمولی ما از آن استفاده می کنیم.
اما اگر قرار باشد در یک جاهای متعالی تری از آن استفاده کنیم کارایی ندارد
مثلا اگر یک جایی مصرف برقی را لازم داشته باشیم
که انقطاع نداشته باشد مثل حافظه کامپیوتر
دیگر در حافظه کامپیوتر جریان برق معمولی که نوسان دارد
برای ما کاربردی ندارد و ما باید یک جریان برق کاملتری را یا متعالی تری را در اختیار داشته باشیم !

در این صورت جریان برق را از یک وسیله ای عبور می دهند به نام دیود یا یکسو ساز. با عبور از دیود این جریان (جریان غیرمتعالی) به جریان برق متعالی تری تبدیل میشود.

در جریان برق DC یا (جریان برق مستقیم) دیگر کامل شارژ وجود دارد
به محظی که می خواهد به دشارژ برسد
دوباره مسیر شارژ را طی می کند
و کاربرد این است که هم میتواند کار برق متناوب را انجام بدهد
هم می تواند کاری را انجام دهد که جریان معمولی نمی تواند !

آن جا که پیوستگی جریان می خواهیم
این جریان متعالی تر است و می تواند به ما کمک بکند !

دوره 4 - استاد طاهری

نقش دشارژ در وقوع بیماری !

یکی از دلایل بیماری ما در رابطه با همین نوسان است !

عامل دشارژ به طور کلی یکی از مواردی است که می تواند عامل بیماری باشد یعنی در موقع دشارژ سیستم دفاعی بدن افت می کند.

زمانی که دشارژ هستیم
غیر از این که حضور در فاز منفی خودش عامل این است که مغز ما سم تولید کند و روان ما تشعشعات منفی تولید کند، خود نوسانات و ماجرای دشارژ باعث پائین آمدن سیستم دفاعی بدن می شود و به دنبال دشارژ شدن ممکن است بیماری رخ دهد !

مثلا ممکن است یک خبر ناراحت کننده بشنویم
که با این خبر دشارژ شویم
ممکن است بعد از شنیدن خبر دچار تب بشویم
و یا دچار سر درد بشویم
و بیماری اتفاق می افتد!

سؤال:
تب علامت عفونت است
چه ارتباطی بین خبر نا گوار و بیماری ما از جمله تب وجود دارد؟

پاسخ:
معمولا بدن ما میکروارگانیزمهایی (میکروب و ویروس ) همراه دارد
در حالت معمولی این میکروارگانیزمها قابلیت نفوذ و خراب کاری ندارند
اما منتظر هستند تا ببینند چه فرصت مناسبی پیش می آید
به محض این که خبر نا گواری می آید
و حالت دشارژ اتفاق می افتد
و سیستم دفاعی بدن افت پیدا می کند
تازه این ویروسها یا میکروارگانیزمها از موقعیت افت سیستم دفاعی بدن سوء استفاده می کنند و خودشان را به جاهایی که می خواهند می رسانند و بلافاصله بدن ما هم آلارم می دهد و تب ایجاد می شود و وجود عفونت و میکروارگانیزم از طریق تب اعلام می شود
و یا بیماری هایی که ناشی از این نفوذها باشد خودشان را نشان می دهند.

پس نتیجه می گیریم که یکی از عوامل ایجاد بیماری می تواند عامل دشارژ باشد و دوباره اینجا از زاویه دیگری می توانیم این مسئله را نگاه بکنیم که در واقع خودمان عامل بیماری می شویم !

به همین شکل مسائل را بررسی میکنیم
و در آخر می فهمیم که خدا در بیمار شدن ما نقشی ندارد !

و قانون است
و مسائل زمینی است
و بیماری از قوانین دارد به ما میرسد !

ما با شناخت این قوانین
می توانیم شناخت از خودمان پیدا کنیم
و میتوانیم جلوی ضرر و زیان ها را بگیریم !

دوره 4 - استاد طاهری

۱۳۹۲-۱۱-۰۳

انسان متعالی بی نیاز از انرژی نوع دوم !

انسان متعالی بی نیاز از انرژی نوع دوم !

حال در چارچوب تعالی
آیاشما می توانید انسانی را متصور بشـوید که
می خواهد در مسیر کمال و تعالی حرکت بکند
و صدمه و لطمه پذیری داشته باشد؟

خیر نمیشود،
هر چقـدر متعالی بشود
و هر چقدر بالا برود
اگر قرار باشد با یک حالگیری از بالا ساقطش کنیم
یعنی هر چه بدست آورده بی فایده است !!!

پس اگر یادتان باشد گفتیم که
یکی از تعاریف عرفان هنر ضد ضربه شدن است
چون بحث عرفان کیفیت را میخواهد مورد بررسی قرار بدهد
کیفیت می خواهد بگوید که چطور می شود ضد ضـربه شد !

چرا میخواهیم ضد ضربه بشویم؟
تا این کشتی در اقیانوسی که امواج سهمگین در آن وجود دارد
و به آن اصابت می کند تیکه و پاره نشود
و بتواند دوام بیاورد تا به مقصد برسد
اگر نتواند در این امـــواج دوام بیاورد
یعنی اصلا حرکتی به سمت مقصد نمی تواند داشته باشد !

مثلا نمیشـود یک زورق را در اقیانوس انداخت
و بگوییم این ذورق می خواهد به آمریکا برود
معلوم است که هرگز نمی رسد !

بنابر این یک انسان معمولی همینطوری به تعالی نمی رسد
مرتب می شود حالش را گرفت
و بعد از یک مدت که مرتب حالش را گرفتند
اصلا دیگر حوصله ندارد راجع به تعالی صحبـت کند !
چون زدند و داغونش کردند
و او دیگر رمقی ندارد که راجع به تعالی خودش صحبت بکند
اگر هم تا یک جایی برود حالا شانس آورده اقیانوس آرام بوده !
توانسته یک مسافتی را طی کند
به محض پیش آمدن یک مسئله کوچک
بعد از طی کردن کلی مراحل کمال شکسته میشود
و دست از پا درازتر بر میگردد !
منتها هر چه بالاتر برویم و سقوط کنیم
ضربه سنگین تر می شود و میزان سرخوردگی بیشتر می شود !

اگر یک آدم معمولی سرخورده شودکجا
تا یک آدم که در مسیر کمال مدارجی را طی کرده بوده سرخورده شود کجا !

سرشکستگی کدام یک بیشتر است؟
فردی که در مسیر کمال بوده و سقوط کرده سرخوردگیش بیشتر است !

بنابراین در این برهـــه مطلب مهمی پیش می آید
حالا که تصمیم به خودشناسی گرفتیم
و تصمیم گرفتیم حرکتی بکنیم به سمت تعالی
و ارتباطاتی در این جهت برقرار بکنیم
لازم است که جلوی نقاط ضعف
و جلوی بخشهایی که صدمه پذیریش می تواند ما را متوقف بکند بگیریم !

یکی از ضروری ترین آنها بحث کنترل دشارژ است !
که در موضوع کنترل دشـــارژ
یکی از مهمترین بخشهای صدمه پذیر ما مورد بررسی قرار می گیرد !

دوره 4 - استاد طاهری

حریم خود شیفتگی !

حریم خود شیفتگی !

در این رابطه ما یک حریمی را برای هر کسی می توانیم تعریـــف کنیم
که نزدیک شدن به این حریم می تواند نقل و انتقال انرژی نوع دوم را به همراه داشته باشد !

حالا یا به او انرژی را بدهیم یا انرژی را از او بگیریم !

این حریم برای هر کسی یک حریم مشخصی است
و در هر کسی کمتر یا بیشتر ممکن است باشد
ولی وجود دارد و ملموس است و همه ما درک و لمسش کردیم !

اساس بازی با انرژی نوع دوم، اساس جنگ روانـی است !
البته ممکن است با بیان نباشـد
متخصصین جنگهای روانی ممکن است با این بیان ها آشنا نباشند
و آنها به صورت تجربی مثلا بگویند ما روحیه دشمن را تضعیف کنیم.

اصولا قبل از اینکه جنگی رخ بدهد
متخصصـین جنگ روانی روی این موضوع کار می کنند
که چگونه می توانند روحیه طرف مقابل را تضعیف کنند !

در جنگ روانی با انــرژی نوع دوم است که بازی می شود !
و با این بازی نتیجه جنگ اصلی معلوم می شود.

هر کسی می تواند دیگری را مچاله کند
در تجارب زندگی می بینیـم که
یک دفعه می توانیم یک نفر را موشک کنیم و بفرستیم آسمان !

به عبارتی می توانیم تمام رمقش را از او بگیریم !

بخش اعظمی از انرژی ذهنی ما صرف این قضیه می شود !

در مدیریت انرژی ذهنی
اگر یادتان باشد دیدیم که این انرژی را ما داریم صرف می کنیم !

دوره 4 - استاد طاهری

سئوالی هست پیرامون نقش همزاد معنوی منفی

سئوالی هست پیرامون نقش همزاد معنوی منفی
و بحث روح هادی منفی، در دوره 7
در بحث نفس به روح هادی منفی اشاره شده و عبور شده و این بحث باز نشده !

استاد طاهری :
در واقع همزادی که نقش منفی بازی میکند،
یعنی یک بخشی هست که یهدی من یشاء و یک بخش یضل من یشاء است، یک بخشی قرار است در قانون بازتاب هدایت را بعهده بگیرد،
یک بخش گمراهی را !

یکدسته از موجودات غیر ارگانیک را که بررسی کردیم
نقششان این بود و فرد را می کشانند به سمتی که موجبات گمراهی برایش فراهم می شود !

گروه حکمت بانان، حکمت را جاری میکنند
و در جاری شدن حکمت در یک بخشش،
یک عده باید هدایت شوند و این جزء بازتابشان است
و یکسری هم باید گمراه تر شوند !
" حکمت بانان " هم این نقش را بازی میکنند

مثلا یکی سراغ من دون الله و این حرفهاست
و این (حکمت بانان) سر راهش قرار میگیرد،
نقش یک من دون الله را بخوبی برایش بازی میکند
که شاید 50 سال هم طول بکشد که فرد بفهمد این اصلا چیز دیگریست
و فرد را میکشاند می برد دنبال خودش !

در واقع حکمت بانان نقشی را بازی میکنند که این نقش، نقش خاصی است !

استاد طاهری _ دیدار با یاران تبریز

انرژی نوع دوم !

انرژی نوع دوم !

یک بحث این که انسان مثل یک گداست در واقع گدای:
1- محبت 2- توجه 3- تعریف و تمجید 4- ستایش
و این جور چیزهاست.

مسائلی هست که وقتی ما در معرضشان قرار می گیریم
نوعی انرژی در ما به وجود می آید
مثلا وقتی ما خسته هستیم و یا گرسنه هستیم به محض این که یکی از ما تعریفی بکند یا ستایشی بکند و یا توجه و محبتی بکند می بینیم که بلافاصله از ما رفع خستگی شد و گرسنــگی ما هم بر طرف شد.

این مسئله را کسی نیست که تجربه نکرده باشد !

مجموعه اینها ایجاد نوعی انرژی می کند که ربطی به انرژی نوع اول (بنزین سلــولی) که ناشـــی از مصرف غذا است و با غذا خوردن به آن می رسیم ندارد.

انرژی نوع دوم هیچ ارتباطی به انــــرژی نوع اول ندارد
و تازه در ما می تواند تا حد زیادی جبران انرژی نوع اول را داشته باشد.

پس این ماجرا در ما ایجاد انرژی نوع دوم می کند
و معکوسش می تواند انرژی ما را ببلعد !

یعنی کافی است که یک اتفاقی رخ دهد یکی حال ما را به اصطلاح بگیرد.
مثلا کافی است به یکی بگوئیم که این چه قیافه ای است
این چه لباسی است.
در این صورت میتوانیم انرژی او را ببلعیم
و او در واقع دشارژ می شود !

و اگر کاملا استراحت کرده باشد
و غذا خوب خورده باشد
و همه این چیزها درست باشد
به محض این که به او برسیم
و این حال گیری را انجام بدهیم
او انگار اصلا ناهار نخورده و استراحت نکرده
انرژی او بلعیده میشود.

این به این معنا نیست که ما انرژی او را بلعیدیم
و انرژی ما زیاد بشود
البته در مسائل منفی این موضــوع هست
که انرژی دیگران را می بلعند !

دوره 4 - استاد طاهری

اسـرار ازل را نه تو دانی و نه من

به نام خدا
اسـرار ازل را نه تو دانی و نه من
این سر و معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفت و گوی من وتو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

غیر از کنترل دشارژ خارجی و تزکیه تشعشعی
سایر حلقه ها برای دیگران هم استفاده می شود.

حلقه هایی که در این دوره برای دیگران قابل استفاده است
جزء طلب خیر بوده ونیاز به اخذ اجازه ندارد.

حلقه های تشعشع مثبت 2 و کنترل تشعشع منفی 1
مربوط به دوره تشعشع دفاعی بوده که بنا به دلایلی در این دوره نیز تفویض شده است و همچنین

حلقه کنترل تشعشع منفی 4 نیز
مربوط به دوره 7 می باشد که در این دوره تفویض شده است.

لذا سه حلقه یاد شده در دوره های مربوطه مجددا کار خواهد شد !

دوره 4 - استاد طاهری

بیس اونقدر ساده ست

بیس اونقدر ساده ست !!!!!!!
این رو به چه زبانی باید بگیم !!!!!!!!!!

یک ارتعاشی است که از ساده گی نمیتوانیم تصورش را بکنیم !

هر چه زودتر ساده گی را بپذیریم !
هرچه زودتر ریشه را نگاه بکنیم
موفق تر خواهیم بود و نگاه ما از وضوح دید بهتری برخوردار خواهد شد
نگاه ما به عالم هستی نگاهی ساده میشود که روابطش قابل فهم است !

استاد محمد علی طاهری ، دوره فراپزشکی

نه جهان دگرو ... هم نه زمان دگر است !

نه جهان دگرو ... هم نه زمان دگر است !
نه هوای دگری و ... نه که جان دگر است !
این منم من که منم ... بودم و حالا اویم !
شرح این قصه من ... شرح و بیان دگر است !

ارسالی از همسفر بسیار گرامی جناب Mahmoud Mnik +1

۱۳۹۲-۱۱-۰۲

نظر عرفان حلقه در مورد حکم اعدام چیست؟

سوال : نظر عرفان حلقه در مورد حکم اعدام چیست؟ و جرایم عادی و غیر عادی کدامند؟

پاسخ: در دنیای عرفان ما شریک جرم همدیگر هستیم، اگر آسیب شناسی اجتماعی صورت گیرد، در وقوع یک جرم در جامعه همه شاید در آن شریک باشند. هر گاه آگاهی در جامعه بیشتر شود در جامعه ارتقاء بیابد، خلاف کمتر می شود و بر عکس. تک تک افراد جامعه شریک جرم هستند.
مثلاً چنانچه در بدن کورک بزند، آیا فقط همان سلول که کورک زده مقصر است؟ خیر زیرا کلی ناخالصی در بدن بوده و زده به ضعیف ترین سلول و در جامعه هم به همین صورت، ضعیف ترین افراد مبتلا به تخلف می شوند.
در جامعه هر کس می تواند برای دیگری ایجاد حسرت بکند و حس نیاز را افزون نماید و لذا با وجودیکه ظاهراً با هم کاری ندارند ولی در واقع ایجاد تشعشع منفی می کنیم که همه ی ما را درگیر می کند.
مثلاً در روز بارانی یک نفر کنار خیابان ایستاده، ما که با وسیله خود در حال حرکت هستیم، نه تنها او را سوار نمی کنیم بلکه با سرعت از کنار او رد می شویم و آب کف خیابان را هم بر روی او می پاشیم وبا اینکار در او ایجاد عقده می نمایم واین عقده ها وحسرت ها رو به گسترش گذاشته و کاربه جایی می رسد که طرف با ضعف بینش در ادامه به سمت خلاف برود.
عرفان حلقه با اعدام مخالف است زیرا اعدام هرگز به جرایم خاتمه نداده است یک خفاش شب اعدام میشود و تبدیل به ویروس شده و فردا می بینیم ده خفاش شب دیگر در جامعه ظاهر می شوند.
فرمودید که جرایم عادی و غیر عادی کدامند؟ جرایم عادی مستقیماً به فرهنگ جامعه مربوط است، در جرایم عادی کارشناسان پس از تحقیق و بررسی می بینند که شخص مجرم مثلاً مشکل مادی داشته و علت جرم مشخص است.
جرایم غیرعادی، به ویروسهای غیر ارگانیک ارتباط پیدا می کند. در کشورهای غربی، جرایم غیر عادی از جرایم عادی بالاتر است، در جرایم غیر عادی هر چه بررسی می شود، می بینیم که یک انسان معمولی نمی تواند این کار را انجام داده باشد، بعنوان مثال در قتل، کارشناسان متعجب هستند که چرا قاتل بعد از اینکه مرتکب قتل شده، مقتول را قطعه قطعه می کند، در این خصوص، پزشکان و روانشناسان جوابی ندارند، در حالیکه ما در تشعشع دفاعی می توانیم موجودات غیر ارگانیک متعدد را از درون شخص قاتل بکشیم بیرون و ببینیم که یکی چاقو زده و دیگری قطعه قطعه کرده است، در واقع موجودات غیر ارگانیک متعدد با اِشغال ستاد فرماندهی ذهن شخص قاتل، یکی دستور قتل را صادر کرده و دیگری دستور قطعه قطعه کردن و یا ... را به شخص قاتل صادر کرده است و شخص قاتل هم فقط دستورات را اجراء کرده است. یا مثلاً ، در جرایم غیر عادی اصلاً نمی دانند چرا یک نوجوان اسلحه بر می دارد و هم کلاسی های خودش را به رگبار می بندد و اینکار او چه دلیلی می تواند داشته باشد.

CD صوتی _ دوره 5 _ جلسه 2 _ زنگ اول _ استاد محمد علی طاهری

روح هادی :

روح هادی :

« روح هادی » ، جهت کلی حرکت و رفتار انسان به سمت « رب » را نشان می دهد . این جهت نما که همواره احساس گم کردن چیزی را ایجاد می کند ، به انسان ، هویتی کلی می بخشد.

کتاب فرادرمانی _ صفحه 70 _ استاد محمد علی طاهری

حافظه ی جمعی :

حافظه ی جمعی :

« حافظه ی جمعی » ، سابقه ی تمام وقایع را در خود ثبت و ضبط می کند. برای مثال ،

ترس از تاریکی و تنهایی به زمانی باز می گردد که بشر در شب وسیله ای برای ایجاد

روشنایی نداشت و در این شرایط ، با خطرات مختلف رو در رو بود و به طور قابل توجهی ،

قدرت محافظت از خود را از دست می داد . امروزه ، حافظه ی جمعی با عنوان «

ناخودآگاه جمعی » شناخته می شود .

کتاب فرادرمانی _ صفحه 70 _ استاد محمد علی طاهری

یک دوستی به عرفان اسلامی اشاره کردند.

سؤال:
یک دوستی به عرفان اسلامی اشاره کردند.
من می خواستم یاد آوری کنم عرفان به هیچ دینی تعلق ندارد
و نمی توانیم بگوییم عرفان اسلامی یا غیر اسلامی.
مثل ریاضیات که من نمی توانم بگویم این دایره اسلامی است یا نیست.
عرفان جهانی است...

پاسخ:
ببینید یک مطلب هست که انسان با دو پله سر و کار دارد.
پله عقل و عشق، پله عشق عرفان است.
عرفان از انسان جدا نیست.

گفتیم تعریف ما از عرفان بررسی بخش کیفی وجود انسان است
و بخش کیفی وجود انسان از انسان جدا نیست...

بیان عرفان هست که ملیت ها را تفکیک میکند.
فرهنگ هر ملتی با زبان و واژه های خاصی در دنیای عرفان خو کرده
و در روح جمعی آن ملت رسوخ کرده....

الان هر کدام از ما میشنویم می و ساقی و ساغر و مطرب؛
روحمان شاد می شود حتی آنهایی که سواد ندارند
و اصلا معنای اینها را نمی دانند روحشان شاد میشود.
چون این در ناخود اگاه جمعی ما وجود دارد
ولی اگر اینها را ترجمه کنیم
و به یک انگلیسی بگوییم آیا برداشت ما را میکند؟ مسلما نه...

بنابر این ملیت های مختلف با زبان های مختلفی با عرفان پیوند خوردند.
اگر ما میگوییم عرفان ایران،
یعنی در ایران که یک سرزمین است از ابتدا تا کنون عرفان چه ماجرایی طی کرده و ما

چه پیش زمینه ای داریم؟ خوب می بینیم این سابقه طولانی است و الان می توانیم راجع

به عرفان این سرزمین صحبت کنیم...

همه این مسیر قبل از اسلام و بعد از اسلام دارایی ماهست و الان در دنیا دارند به

فرهنگ و عرفان خود می نازند و عرفان شده ابزر تبلیغاتی ملل. الان ملتهایی ادعای

عرفان می کنند که اصلا نشنیده بودیم و تعجب می کنیم...

الان در این دهکده جهانی خیلی ها دارند میگویند
ما عرفان داریم و اشراق داریم و داشتیم و این حیثیتی شده
تا جایی که آمریکایی ها از 40-30 سال قبل رفتند هند و چین و تبت و مسائل انها را به

زبان خودشون دارند بیان میکنند ...

غرب داره برای ما از عشق و عرفان می گوید!
چرا این کار را میکند؟
چون امروز حیثیتی شده.
می خواهد بگوید من فقط از نظر تکنیک جلوتر نیستم عرفان هم دارم.

ما الان تحت تاثیر القای عرفان غرب هستیم.
القا یعنی با پنبه سر بریدین، یعنی یک جوری تلقین کردن... !

الان دارند می گویند شما چیزی ندارید
و ما داریم و شما کتاب عرفانی ندارید
که نسل امروزتان بفهمد اما کتاب غربی تا دلتان بخواهد در همین کشور خودمان هست

که نسل امروز را مشغول کرده...

عرفان زبان مشترک انسان است
و چیزی که انسان ها را به هم نزدیک خواهد کرد در آینده عرفان است.
اما هر ملتی به هر حال زبان عرفانی خودش را دارد.

ما گنجینه بسیار ارزشمندی داریم
و دارد خاک می خورد و باید زنده بشود و ...

باید دین خود را به آنها ادا کنیم
و حداقل بگوییم فهمیدیم شما چه گفته اید !
وگرنه سنگشون را به سینه زدن فایده ندارد.

باید ارزش عملی کارهای آنها را زنده کنیم.
مثلا انجمن مولانا شناسان داریم و جشن میگیرم و ...
همه اینها را بگویند به پای این نمی رسد که یک بیت شعرش کشف رمز بشود...

مولانا خودش ادعایی روی خودش ندارد
و میگوید (من اگر خراب و مستم سخن صواب گویم) کی گفته از من تعریف کنید؟

ما اگر این اشعار را کشف رمز کردیم
اگر آیات قرآن را کشف رمز کردیم
و اگاهی ها زنده شد
امانت دار خوبی هستیم و احترام به پیامبر گذاشتیم ... !

همه عرفا در زمان خودشان از مردم خون به جگر بودند
از امام علی گرفته تا شمس و مولانا و حافظ و... !

ابن ملجم ها خداپرستان نادان اسم یک کتاب ماست.
ابن ملجم آدم معمولی نبوده.
کسی بوده که میداند زنده برنمی گردد
خودش را فدایی کرده و میخواهد خودش را فدای نجات جامعه اسلامی کند !

کسانی که به نام حق جلوی حق می ایستند
و یک عده هم بعدا به نام حق، حق را منحرف میکنند!
خود ابن ملجم فکر میکرده دارد به شهادت میرسد !

همه بزرگان خون به دل شدند تا دو کلمه را به مردم بفهمانند !

اما بعد از مرگشان همه افتادند
دنبال این که اینها چه کسانی بودند و چه ها می گفتند !

حتی این اواخر مثلا سهراب سپهری که وقتی زنده بود
همه تمسخر می کردند وقتی مرد تازه در موردش حرف زدند !

این سنت مرده پرستی را ما شرقی ها به خصوص بیشتر داریم
و این مرده پرستی هم خودش از مصادیق شرک است !

یکی از تحولاتی که باید روی ما پیش بیاید
این است که دنبال معنا و معرفت باشیم
و وقتی به معنا برسیم بزرگداشت عملی آن آدم هاست !

امیر المومنین چرا به شهادت رسیدند؟
چرا نهج البلاغه را نوشتند؟
اگر الان امیر المومنین زنده بشوند و در میان ما باشند
به نظرشما میگویند دور و بر من باشید
یا بروید یک صفحه از نهج البلاغه را کشف معنا و باطن کنید؟!

ما در مقدمه کتاب عاشورا داریم
که اگر امام حسین در میان ما بود و ازش سوال میکردیم که
شما مایلید ما به معرفت حرکت شما برسیم یا برای شما گریه کنیم؟!
آن حضرت پاسخ می دادند من شهید شدم که شما به معرفت برسید !
من شهادت را انتخاب کردم تا شما به معرفت برسید !

خصوصا برای شیعه که مسئولیت سنگینی را قبول کرده !
مثلا مهر نماز یعنی ما بیعت با امام حسین را پذیرفتیم
و در ابتدا مهر نماز تربت کربلا بود
به این معنا که ما بیعت می بندیم
که ای حسین ما مثل تو حق طلب باشیم
و این مهر هم سمبل این بیعت است !

پس یک مسئولیت سنگین را هم پذیرفتیم
و حالا کاری نداریم که کسی نمی داند که دارد بیعت می بندد !

هیچ کدام از آن بزرگان نخواستند که
ما عکس شان را بکشیم و بگردونیم
و با این کارها ما حرکت آنها را لوث کردیم !

دوره 3 - استاد طاهری

در مورد فلسفه ساخت خانه خدا توضیح بدهید؟

سؤال:
در مورد فلسفه ساخت خانه خدا توضیح بدهید؟

پاسخ:
در کتاب مقدس عهد عتیق آمده که
شریعت بار سنگینی را به قوم موسی پیشنهاد میکرد.
از جمله این دستورات این بود که در بین خود خیمه خدا را علم کنید.
یعنی هر جا که ساکن می شدند
در بین خودشان بزرگترین خیمه را علم میکردند به عنوان خیمه خدا !

بعدها با گسترش ارتباطات بیت المقدس اشتراکی میشود
چون ابتدا ارتباطها آن شکلی نبوده که
به راحتی این شهر از آن شهر با خبر بشه.
بعدها با گسترش ارتباطات مردم بیشتری از بیت المقدس با خبر شدند.

اما آیا خدا خانه دارد و احتیاج به خانه دارد؟!

ای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ
آن خانه پرستید که خوبان طلبیدند

ماجرا یک سمبل است.
سمبل وحدت
و این که همه بگویند ما یک سمت، می خواهیم !
فستقیموا الیه رو به طور فیزیکی روی زمین تجربه کنیم !
این درس عملی فستقیموا الیه بوده !

بعدا در دنیای اسلام برای این که وجه تمایزی بین یهود و مسلمان پیدا بشود، قبله ما

تغییر کرد ولی در اصل موضوع تغییری ایجاد نشده !

قرار بوده ما هر روز روی زمین این فستقیمو الیه را تجربه کنیم
تا ازجسم و فیزیک به ذهن ما برسه !

بعد هم هر سال یک عده ای واجد الشرایط بشوند
بروند از نزدیک پیمان بعدی را ببندند !
آنها باید پیمان ایاک نعبد و ایاک نستعین را اجرا کرده باشند
و دور و برشان گدا نباشد
و خمسش را داده و انفاقش را کرده و...
و حالا میخواهد برود پیمان بالاتری ببندد !

پیمان « لبیک لک لبیک » که
یعنی یک پله نزدیک تر میشوم
و آنجا بطور سمبلیک به شیطان هم سنگ میزند که
یعنی من دیگر با تو نیستم !

حالا می دانید
یک انسان پیمان ایاک نعبد و ایاک نستعین را به جا بیاورد
تبدیل به چه ابر انسانی میشود ؟!

حالا اگر این پیمان درست به جا آورده شود !
سالی چند نفر واجد الشرایط می شوند؟!
از کل جمعیت دنیا؟!

این همه جمعیت که هر سال می بینیم سیاهی لشکر هستند !
خوب وقتی واجد الشرایط میشده
5 نفر و 10 نفر ذبح گوسفند برای خورد و خوراک خودشان لازم بوده
اما الان این همه گوسفند ذبح شده را چه کار میخواهند بکنند؟!

فقط مسئله ای که وجود دارد این است که
به دلیل این که شرایط این پیمان بستن مهیا نیست
فقط به آنهایی که به سفر حج میروند حمله میشود
و حمله برای آنها میماند
و به پیمان ها هم که به شکل مراسم و تشریفات نگاه میکنند !

ما داریم می بینیم که
بیماران و مسکینان و یتیمان چه طور دارند زندگی میکنند.
نه خودمان به جایی رسیدیم
و نه آن مسکینها به جایی رسیدند !

تا یکی از اینها در کوچه است
کسی نمی تواند برود مکه و پیمان ببندد !
و این مساله یک نفره نیست و جمعی است !

دوره 3 - استاد طاهری