۱۳۹۲-۱۲-۰۴

چرا یوسف در نزد زلیخائیان، زیبا تر از همه زیبا مردان مصری بنظر می رسید؟!

 چرا یوسف در نزد زلیخائیان، زیبا تر از همه زیبا مردان مصری بنظر می رسید؟!

یادآوری:
تمدن مصر، مظهر حکومت انسان های ثروتمند و مغروری بود که همه مدعی زیبا شناسی، زیبا پروری و زیبا سازی بودند. این قوم به ظاهر غوطه ور در زیبایی، با سعی و تلاش فراوان زمینی، زیبایی و جمال الهی را در مظاهر طبقاتی آرایش وتزئین و رتبه بندی چهره ها، تن پوش ها، ساختمان ها و پیکره ها به تصویر کشیده و در جامعه خود ترویج می نمودند.

در ان جامعه زیبا پرور، میزان زیبایی هر انسان در قالب مقام و میزان قدرت اقتصادی، سیاسی، علمی، نظامی و یا معنویت در خدمت نظام، و نیز در پوشش لباس ها و صورت های خاص، تعریف و سنت گذاری شده بود، بطوری که هیچکس قادر نبود چنین سنت ظاهر نگر، مستحکم و تثبیت شده اجتماعی را نقض و یا مردود نماید.

مردان قدرتمند در سیاست، اقتصاد، علم، جنگ آوری و حتی معنویت در خدمت حکومت هرمی مصر، چنان زیبایی خود را قانونمند و متشرع به زلیخائیان عرضه می کردند، که تمامی خریداران زیبایی را مسحور و مسخر خود نموده و کاملاً بر ایشان مسلط شده بودند، تا حدی که هر یک از زلیخائیان باور نموده بود که در همه جهان هستی، به غیر از این مردان مدعی نهایت زیبایی، دیگر زیباتری وجود ندارد؛ از اینرو زیبا پروران مصری(زلیخائیان) به ناچار می بایست گزینه مناسب خود را برای تکثیر و پرورش برای نسل های آینده، فقط از بین یکی از آن زیبائیهای متنوع انتخاب نماید.

رفته رفته کفگیر همه مردان زیبا در تمدن مصر بشری به ته دیگ زیبایی زمینی خورد، و لذا زلیخائیان عادت زده و مقلد زیبایی، تشنه پرورش زیبایی منحصربفرد آسمانی و الهی شدند، چیزی که در سراسر مصر، هیچ یک از مردان مدعی زیبایی، دیگر قادر به عرضه آن به زیبا پروران نبود. تا این که:

ظهور یوسف:
بلاخره انتظارها به پایان رسید و پروردگار زیبایی ها، در برابر مکر و برنامه ریزی زمینی همه مکاران زیبایی، مکر الهی را نیز ارائه نمود، بر طبق این برنامه دقیق و عادلانه، کودکی در کمال زیبایی، اگر چه در مرتبه برده و کاملاً نا آشنا با فرهنگ و زبان مصری، به آن سرزمین زیبا پرور وارد شد.

نام آن کودک، یوسف بود و هیچ کدام از معیارها و مقیاس های استاندارد زیبایی مصریان که زیبایان را از نازیبایان متمایز می ساخت، در آن کودک وجود نداشت. در وحله اول او تنها یک برده بود، آنگاه نه آرایشی مخصوص بر چهره و پیکر داشت و نه لباس خاص مقامات مادی و معنوی زیبایان مصری را بر تن کرده بود، تن پوش ساده او قمیصی معمولی و بدون زیور از گردن تا مچ پا بود.

با این وجود چهره او همواره معصومیت یک انسان پاک و خدامحور را تداعی می کرد، هنگامی که سخن می گفت صداقت و سادگی و شوق، در گفتارش موج می زد و هیچ نمادی از آداب و تشریفات مقامات زیبای مصری در کلامش نبود تا حدی که حتی برخی از کلمات و جملات فرهنگ رایج آنان را نیز به اشتباه تلفظ می نمود.

سخنان ساده و صریح او بدور از شائبه همه قدرت های زیبای زمینی، تنها معرف کمال الهی بود، و رفتار متین و صبورانه اش به شخصیت او جاذبه دو چندان می داد. هر چه یوسف در بینش زلیخا بزرگتر می شد، زیبایی حقیقی کمال را به صاحب خود، بیشتر نمایان و او را بیشتر از پیش شیفته و دلباخته سادگی و صداقت خود می ساخت.

زلیخا به عنوان صاحب و مالک یوسف، نخستین کسی بود که با کشف این زیبایی بی نظیر، حاضر به سنت شکنی و بدنامی خود در ساختار طبقاتی و چیدمان هرم زیبایی مصریان شد.

زلیخا اولین عاشق پرورش دهنده حقیقت زیبایی بود، ولی او برای تصاحب انحصاری زیبایی یوسف به شیوه سنتی (تکثیر زیبایی از طریق رحم جسم)، تنها از عشق انحصار طلب و ابزار عقل جزء خود بهره گرفت و لذا از آنجا که زیبایی یوسف، معرف عشق فراکل به کمال و عشق بدون ابزار با تکثیر از طریق رحم اندیشه بود، زلیخا را رسوا و این حقیقت را برای مشتاقان عشق به زیبایی کشف رمز نمود.

با افشا و اثبات انحصار طلبی زلیخا در عشق عقلانی نسبت به کمال الهی یوسف، زلیخا به استغفار از خطا و یوسف به گذشت از این ماجرا، توصیه شدند.

منبع: وبلاگ ابراهیم زمان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر