۱۳۹۳-۰۴-۰۹

باز گویم تکرار این سخن ای عزیز

باز گویم تکرار این سخن ای عزیز
تا که بنشیند بر دل و جانت ای عزیز
وقت یاری است از برای شاهی
کو یاران در ورای این وادی
وقت تنگ است طاهر را یاری و همراهی کنید
فارغ از هر گونه دشمنی و دوستی دعوی حق کنید
همرهان چون شمع روشنگر ره شوید
توشه ای از برای آن سفر بردل کنید
بیایید نیست اینک وقت و فرصت تمرین هر ادعا
این پیغام هست زلازمان و لامکان
آیا نیست وقت آزمایش الست موعود
جنس این تمرین از آگاهی و مستی بود
فارغ از هر گونه زمان و مکان بود
باز گویم حجتم و راهم برشما
حق را بر جان همیاری کنید
رب را با خود همراهی کنید
این زمان ،زمان یاری و همراهی است
هان به گوش باشید که وقت و زمان سختی است
طاهر باشد با یکایک نیست جدا از ره آشکار شما
بهوش باش بعد هر فقری و نیازی است زمان فتحی
دل را نورانی کنید آماده عزمی بی پاسخ کنید
باشمایم گر نبینید مرا با چشم سر (فتحه)
می کنم یاری شما را از پس این بندها
می کنم یاری شما را با چشم سر (کسره)
دست هر در ره مانده را دوستی کنید
فارغ از هر گونه دوستی و دشمنی یاری کنید
به کار آید تک تک این حلقه ها در هر زمان
در ره وا کندن بندها و شکست بتها
با شمایم در لازمان و لامکان
نیست با ما نه زمان و نه مکان
بیاید بیعت بت شکنی و الست کنیم
دوست دارم تک تک شما ای رهروان
دست بر دست هم دهید ای عاشقان

با سپاس از : اصول عرفان کیهانی - حلقه

تقديم با مهر

تقديم با مهر

بس غریبی بس غریبی بس غریب !
از کجایی از کجایی از کجا ؟

با که می‌باشی و همراز تو کیست ؟
با خدایی با خدایی با خدا !

ای گزیده نقش از نقاش خود
کی جدایی کی جدایی کی جدا ؟!


(اصول عرفان کیهانی - حلقه)

تضاد عامل پختگي !

تضاد عامل پختگي !

علم اگر بکلّی در آدمی بودی و جهل نبودی، آدمی بسوختی و نماندی !
پس جهل مطلوب آمد از این رو که بقای وجود به ویست و علم، مطلوبست از آن رو که وسیلت است به معرفت.
باری، پس هر دو یاری گر همدگرند .

و همه اضداد چنین اند.
شب اگر چه ضدّ روز است اما یاری گر اوست.
و اگر همیشه شب بودی، هیچ کاری حاصل نشدی و اگر همیشه روز بودی، چشم و سر و دماغ خیره ماندی و دیوانه شدندی.

همه آلتها از فکر و دست و پا و سمع، در شب می آسایند و قوّتی می گیرند، و روز آن قوّتها را خرج می کنند.

پس جمله اضداد نسبت به ما ضد می نماید !
نسبت به حکیم، همه یک کار می کنند و ضد نیستند !

در عالم بنما کدام بد است که در ضمن آن نیکی نیست ؟
و کدام نیکی است که در ضمن آن بدی نیست ؟

خیر از شر ّ جدا نیست !
چون خیر و شرّ دو نیستند و میان ایشان جدایی نیست !

فیه ما فیه - مولانا

ذهن ما تعریف مشخصی دارد از چیزهایی

ذهن ما تعریف مشخصی دارد از چیزهایی که تولید شادی و آرامش می‌کند!


همه چیز اوکی بودن از منظر ذهن ما اگر قدری بهم بریزد ،

وضعیت تثبیت شده‌ی زندگی‌مان اگر قدری تغییر کند،

عادت شده‌های ما اگر ذره‌ای دستخوش بازی رندانه‌ی زندگی قرار گیرد،

آرامش‌مان می‌رود، ابروهایمان به نشانه اعتراض گره می‌خورد و ...

در یکسوی دیگر زندگی‌ای هست که به ذات متغیر و غیر قابل پیش بینی طراحی شده است!

زندگی نتیجه‌ی فرایند خلقت خالقیست که بی محدویت و تکرار خلق می‌کند!

و اما ذهن ما خالقی محدود که همه چیز را از روی دست زندگی کپی می‌کند!

زندگی با تمام قوا سعی دارد کیمیای سعادت را به ما بیاموزد...

یادمان دهد که آرامش حقیقی محصور میان المانهای ذهنی ما نیست!

آرامش حقیقی در ثبات نیست؛ ثبات گندیدن است! اسارت است!

عادت یعنی خود را از تجربه های جدید محروم کردن!

رنگ تعلق پذیری و انس گرفتن و تبدیل به عادت کردن، رفتار انسان نا متعالی است!

و تعالی یعنی آزادی، جریان یافتن، تغییر کردن!

و ذهن با تمام قوا سعی دارد آنچه را که خود خلق کرده است را تنگ در آغوش گیرد!

هرگاه که در مسیر طبیعی زندگی تغییری انجام می‌شود،

ذهن هشدار می‌دهد! با درد، با نا آرامی!

و ما در کشاکش میان ذهن محدود و زندگی نامحدود آنقدر بالا و پائین خواهیم شد تا روزی که مفهوم متعالی جریان یافتن و همسویی با حیات را درک کنیم!

صلح!

همفازی با ...

(همفازی)

علف هرز

خطر علف هرز اين است که محصول اصلي را نابود مي کند.
اين نابودي گاهي انحراف فکري ايجاد مي کند و گاهي فرد را به مهمل گويي و گزافه گويي خارج از کنترل او دچار مي کند.
بنابراين، نه تنها بايد مراقب مزرعه ذهن خود بود، بلکه بايد از گفتن عبارات و جملات هجو و بي فايده پرهيز کرد و حساب شده سخن گفت و به ياد داشت که:
"از کوزه همان برون تراود که در اوست".
قانون علف هرز
کتاب بينش انسان
محمد علي طاهري

۱۳۹۳-۰۴-۰۷

«خیر و شرّ»

«خیر و شرّ»

سؤال:
ببخشید، من قبلا فکر میکردم تضاد با دیگرانم نسبت به اون یکی تضادها کمتره؛ ولی دیدم نه! این یکیها راحتتر حل شده ولی تضاد با دیگرانم تازه داره رو میشه!

پاسخ:
در این خصوص ما داریم میاییم توان و قدرت تحمل شرّ، قدرت دیدن شرّ [را داشته باشیم، کسب کنیم]، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»!

بحث اینجاست که روزیکه تونستیم خار کنار این گل رو هم ببینیم ... البته می بینیم ولی در واقع ... آخه هرچیکه میگیم ایجاد اشکال میکنه! هرچیکه میگیم متاسفانه ایجاد اشکال میکنه! مثلاً اگر بگیم که "تحمل" یه عده فکر میکنن که یعنی "سازش"! میگن یعنی خب دیگه پس مثلا فرض کنید ظلم هست خب یعنی دیگه اینکه ما سر تسلیم فرود آوردیم! اینطور نیست، اگه اینجور بود بارها گفتیم خب امام حسین(ع) چرا با ظلم جنگیدند؟! نمیدونم همه اینکارهایی که در طول تاریخ همۀ بزرگان انجام دادند میبینید که یک گوشه اش مبارزه با ظلم بوده، درواقع جدا نبوده هیچوقت، یه سمت فرعون بوده یه سمت موسی بوده، درسته یا نه؟ وقتی میگیم ازش برداشتهای دیگه یی همیشه میشه.

خار رو نمی خواهیم، ببینید! شرّ رو نمی خواهیم! قبول شد یا نه؟ اعتراض نسبت به وجودش نداریم! یعنی نمیگیم که:" اِ! واسه چی بغل این گل خار گذاشتن؟!" خب خارش رو نمیخواهیم! مراعات میکنیم خارش نره دستمون ولی از گلش لذت ببریم، مراعات می کنیم که ما جزو شرّ نباشیم شرّ [را]هم مهار کنیم، ضمنا از گل هستی لذت ببریم.

نمی دونیم که اینها رو چطوری بگیم که سوء تفاهم نشه! ما در نهایت برای شرّ احترام قائل هستیم یا نیستیم؟ [هستیم.] چرا؟ چون از اوست، توجه میکنید؟ اما ما جذب شرّ میشیم یا نمیشیم؟ نمیشیم.

ما در عین حال که نمی تونیم هم خیر باشیم هم شرّ باشیم« فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا: بهتون الهام کردم خیر رو، شرّ [را] هم الهام کردم.» در آن واحد هم نمی تونیم هم خیر و شرّ باشیم، مخلوطش رو هم نداریم! یا خیریم یا شرّیم. [از روی تصویر:] این خیره، این هم شرّه، خب؟ خیر و شرّ در بر عشاق نکوکار یکیست.

حالا وقتی میاییم میگیم یکیست یارو میاد میگه: آقا! چطور خیر با شرّ یکیست؟! حالا بیا درستش کن! منظور اینه که اینها [خیر و شرّ] لازم الوجود بودند، لازم بوده وجود داشته باشه، تجلی الهیست و لازم بوده وجود داشته باشه تا ما پخته بشیم؛ بنابراین من که اینجا وایستادم من اعتراضی ندارم به اینی که چرا شرّ هست؟ خودمو جمع و جور می کنم که این خار دستمو زخم نکنه و از گل هستی لذت ببرم، مفهومش رو هم متوجه بشم و بقیه قضایا. اگر که قرار بود ما جذبش [خیر یاشرّ] بشیم بنابراین وقتی میگیم می خواهیم جذب این بشیم یعنی داریم ازین [ازین یکی] فرار می کنیم «مِنَ الظُّلِماتِ اِلیَ النّور»؛ ظلمت نباشه که نور مفهوم نداره و ما در بطنش قرار داریم و ما در ظلمات، در کثرت ظلمات، در کثرت شرّ قرار داریم تا نهایتاً مساله خیر رو بهش برسیم. حالا در واقع چون [شرّ را] نمی خواهیمش، می خواهیم حرکت ایجاد بشه، ظلمت رو چون نمی خواهیم حرکت ایجاد میشه و خلاصه همۀ انسانها در معرض این قضیه [قرار] دارن که در درون ماست؛

«موسی و فرعون در هستی توست---باید این دو خصم را در خویشتن جُست»، خب این در ما هست حالا بستگی داره به اینکه هرکسی ازین اختیارش چجوری استفاده میکنه؛ یه کسی بدون اینکه لب بزنه میشینه تحلیلهایی میکنه و میگه خب این به درد من نمیخوره اصلا سمتش هم نمیاد! یکی میخواد نه! اول آزمایش کنه، یکی دیگه یجور دیگه، یکی دیگه یجور دیگه ... بستگی داره که هر کسی این ماجرایی رو که می خواهیم در مورد عقلهای مختلف که یک مقداریش رو باهم صحبت کردیم، چگونه از هر نرم افزاری می خواهد استفاده بکنه، مثلا تجزیه و تحلیل همه ما راجع به یک مساله مشخص مثل اعتیاد [یکسان نیست] آیا همه مون یه تجزیه و تحلیل می کنیم؟ ممکنه آدمی رو پیدا کنیم که به شدت از اون دفاع میکنه! حمایت میکنه! و پشتیبانی میکنه! بنابراین دیگه اونجا میمونه که هر کسی ازین اختیارش چگونه میخواد استفاده کنه، ازون نرم افزارها چگونه میخواد استفاده بکنه؛ اینه که زمینه آزمایش برای هر کسی- البته کلاً اش یکسانه- ولی هر کسی چطوری میخواد ازش بهره برداری بکنه متفاوت میشه.


فايل تصويري ترم7- جلسۀ6- بخش4
استاد طاهري 

۱۳۹۳-۰۴-۰۴

پرتو آفتاب

پرتو آفتاب شماره18
 پرتو آفتاب شماره19

 پرتو آفتاب شماره20
 پرتو آفتاب شماره21

 پرتو آفتاب شماره22
 پرتو آفتاب شماره23

 پرتو آفتاب شماره24
 پرتو آفتاب شماره25


۱۳۹۳-۰۴-۰۱

رسالت انسان

رسالت انسان

انسان در هر شرایطی میتونه برای زندگی معنایی پیدا بکنه. این خیلی حرفه، ممکنه ما فکر بکنیم آخه در بیمارستان چه معنایی برای زندگی میتونه پیدا بشه؟

اتفاقاً معنا توی بیمارستان پیدا میشه. شاید توی زندان معنا برای زندگی پیدا میشه. و این از رسالتهای انسان است. خوب معلومه اگر همه چیز آماده بشه و اینور [خروجی رو] مثبت بدیم بیرون هنری نبوده.

اگر در زندان ما تونستیم معنایی برای زندگی پیدا کنیم هنره. اگر این [ورودی] منفی اومد و اینور [خروجی] ما تونستیم فرایندی روش انجام بدیم و مثبتش کنیم هنره. پس انسان تنها موجودیه که دو دو تا ،چهار تا نیست و در موردش صدق نمیکنه. رسالت انسان مثل همون سیستم بازیافت زباله است.

ترم4- جلسهٔ 1- بخش2
استاد محمد علی طاهري

فصل مشترک

فصل مشترک

بزودی انسان متوجه میشه که بابا! راه کمال به لباس نیست که! راه کمال به انگشتر و آویزه و قیافه خاص و نمیدونم این مسائل نیست که! خدا یکی است! هوشمندیش یکی است! درسته؟

یدفعه همه متوجه میشن که با هم فصل مشترک دارن.خب؟ فصل مشترکشون چیه؟ همه انسانها با هم چه فصل مشترکی دارن؟ خدا! هوشمندی!

هممون صرف نظر از اینکه کی هستیم، چی هستیم، با هم یه اشتراکی داریم، اونم شعور الهی هست! که در خدمت هممون هست.



استاد محمد علی طاهري

۱۳۹۳-۰۳-۲۸

پرتو آفتاب

پرتو آفتاب شماره  13


پرتو آفتاب شماره  14

پرتو آفتاب شماره  15


پرتو آفتاب شماره  16


پرتو آفتاب شماره  17


۱۳۹۳-۰۳-۲۷

نایِ ناچیز :

نایِ ناچیز :
نشستی در دلم ، بارِ تو دارم
به زاداش منتظر ، دردِ تو دارم
بپیچی با دلم ، دین ام بلرزد
به رقص کافری ، ذوقِ تو دارم
تو بیداری وجان، تبدار ومدهوش
شکوفا می شوم ، عطرِتو دارم
کشم دردات ، چو مانی درتقلا
تو مهر آئین و ایمان بر تو دارم
چنان نی زن، دگر نی ها نسوزد
که نای ام ، از نیستانِ تو دارم
به آوازم شکافد ، هر دلِ سنگ
کزین تیشه زنی، قصدِ تو دارم
چه فرمایی به دل، فرمان پذیرم
جنون آسایم و عشقِ تو دارم
به حُسنِ یوسفی، درچاهِ دل باش
به رگ زخمی ، زسیمای تو دارم

رگ

هدیه ای بسیار ناب از همسفر گرامی جناب Rag Art با طلب خیر

من با دعای مقربان به درگاهت رسیده ام

من با دعای مقربان به درگاهت رسیده ام
من را مران، که به زحمت به کنارت رسیده ام
با رنج و مشقت، راه به خود هموار کرده ام
با ترس و دلهره، به حصانت رسیده ام
بی خویش، بی یار، بی پا و سر شدم
تا عاقبت به جمال بی مثالت رسیده ام
با یک نگاه از سر لطف، مست می شوم
گویی که سالهاست به وصالت رسیده ام
هدیه ای ناب با مهر از طرف همسفر عرفانی Parvane Eshgh با طلب خیر

مست تر از باده نابم کنون

مست تر از باده نابم کنون
تشنه تر از جام شرابم کنون
دوست، نظر کرد مرا، مرحبا
پر ز شرر کرد مرا مرحبا
یافته ام، یافته ام یار خود
مطرب و هم ساقی و دلدار خود
در پس پرده است ولی یار من
پرده وهم است جلودار من
میدرم این پرده موهوم را
میشکنم حائل معدوم را
پرده موهوم مجازی بود
این همه کثر، همه بازی بود
پرده موهوم حجاب است وای
تشنه آبیم، سراب است وای
کاش که محبوب، نقابی نداشت
عاشق بیچاره فراقی نداشت
درد فراقش همه، جانم بسوخت
داغ سکوتی به لبانم بدوخت
آب بده، آب بده ساقیم
تشنه یک جرعه می باقیم
آب حیات است به دستان تو
ناله مستان، ز شبستان تو
مست تر از مست شدم وای وای
یکدل و یکدست شدم وای وای
وای ز سرمستی رسوای من
عشق من و این دل شیدای من

هدیه ای ناب با مهر از طرف همسفر عرفانی Parvane Eshgh با طلب خیر

المنه لله که در میکده باز است

المنه لله که در میکده باز است

مهر محراب من از جنس شعور
در نمازم واژه ها، از جنس نور
گفتمش ساقی به ما گفتی ز ما
باده نوشاندی و جان دادی به ما

هر چه بشنیدی نرنجیدی ز ما
هر جهالت را تو بخشیدی به ما

هم صبوری کردی و آموختی
هم حقیقت را به جانم دوختی

پس شناساندی (جمال یار)را
معنی (جنات) و (عدن) و (نار) را
مطرب و رقص فنا و باده را
(راه نزدیک) و (وصال) ساده را
چون نشان دادی ره میخانه را
رحل افکندم، نجستم خانه را
حیرتم هر روز بیش از پیش شد
کیست او اینگونه خیر اندیش شد؟
پس گشوده رمزهایی از کمال
جای مانده یک معما یک سوال
پس زبانم بهر پرسش باز شد
عاقبت بگشوده باید، راز شد

کیستی با ما، تو اینسان میکنی
چهره را از ما تو پنهان میکنی

پرده بالا بر، بگو تو کیستی؟
کیستی تو کیستی تو کیستی؟

هدیه بسیار زیبای دوست گرامی Parvane Eshgh با طلب خیر

دیدار با استاد محمد علی طاهری – نوروز 1390

دیدار با استاد محمد علی طاهری –  نوروز 1390

با نام بی نام او بیا تا شروع کنیم
در امتداد شب نشینیم و طلوع کنیم
مهم نیست چگونه و چطور و چند
به یک تلنگر ساده بیا تا رجوع کنیم
ببین که خاک چگونه به سجده افتاده است
چرا غرور و تفاخر، بیا تا رکوع کنیم...


خدا را شکر می کنم که در جمع شما عزیزان، این افتخار را پیدا کردم، که هم درس پس بدهم و هم اینکه  در مقاطع مختلف، خدمت دوستان برسم، هر چند، کم بوده، ناقص بوده، ناچیز بوده، ولی این عرض ادب و احترام را داشته باشیم. امیدوارم که شرایط به گونه ای بشود که بیشتر بتوانیم رو در رو به بحث و بررسی مسائل انسان شناسی بپردازیم و بیشتر در محضر دوستان باشیم.
پیشاپیش سال نو را خدمت همگی دوستان تبریک می گویم امیدواریم که سال آینده سال خوبی در جهت تحقق بخشیدن به اهداف کمال گرایانه و معرفت جویانه ای که این مجموعه داشته، برسیم و بتوانیم اهداف مهمتری را تحقق ببخشیم.
فکر میکنم که وقت را مغتنم بشماریم و به اساسی ترین سوالاتی که دوستان ممکن است برایشان مطرح باشد در جهت رفع شبهات، ابهامات استفاده بکنیم.
اگر مایلید ارتباطی داشته باشیم؟ باشد، یک ارتباطی برقرار می کنیم. خب، یک ارتباط برقرار کنیم. خب، تنوع سوالات مطرح شده بسیار زیاد است و خیلی از آنها در حوصله ی این جمع نیست و نیاز به طرح مباحث پایه ای و بنیادی دارد تا بشود به آنها جواب داد.
من بیشتر به سوال هایی احساس کردم که باید پاسخ بدهیم که سوال های عمومی و سوال هایی است که جزو مشکلات و شبهات عمومی است و عرض کنم خدمتتان سوال های اعتقادی و سوال های بله، خیلی از زمان های مفصل تری می خواهد.
سوال: یک مساله مطرح است که انتظاری که ممکن است ما از همدیگر داشته باشیم در قالب یک سوال اینجا مطرح شده که این تصور می رود که اگر آیا یک نفر 8، 9 دوره، 10 دوره، 15 دوره، حالا هر چقدر، بگذراند آیا عارف می شود؟

در سوال اینجا انتظاری که در مورد مسترها هست، به طور کلی آنچه که تا امروز ما فرصت پیدا کردیم در شرایطی که همه ی دوستان شاهد بودند، دوره هایی برگزار شده، فقط چند دوره ی مقدماتی که اگر روی کارت ها را نگاه بکنید نوشتند دوره مقدماتی یک. خب، 8، 9 دوره حالا با تشعشع دفاعی و اینها مثلا شما فکر کنید 10 دوره ، 11 دوره با سایمنتولوژی بیاییم، حالا آن مهم نیست که چند دوره می شود، الفبای نگاه کیفی به هستی تعریف می شود.
 خب، یعنی چگونه ما به هستی با نگاه غیر کمی، چون نگاه    کمی که، نگاه علمی و science و به هر حال اینهاست و نگاه کیفی می خواسته از یک منظر دیگری خداشناسی، انسان شناسی، هستی شناسی، معادشناسی و اینها را بیاید یک نگاه کلی بکند و یک الفبایی را به اصطلاح اینجا عرضه بکند.
حالا اگر که ما با یک الفبا آشنا شدیم دلیل این است که می توانیم برداریم و یک کتاب بنویسیم که شاهکار ادبی باشد؟!
ما یک الفبا یاد گرفتیم، یک دانش آموز می آید در مراحل ابتدایی الفبا یاد می گیرید و تا اینکه بخواهد بیاید با این الفبا چیزی بنویسد یک شاهکار ادبی خلق بکند، فاصله دارد.
خب، یک تصور عمده، خود من هم برخورد کردم از بیرون از درون بالاخره هر کسی انتظار دارد، وقتی با هر کدام از ما برخورد می کند، از خود من گرفته تا همه ی دوستان اگر یک کارتی در جیبش هست، اگر می گوید عرفان کیهانی، حتما با یک عارف برخورد بکند! اصلا اینطوری نیست!
خب، این چنین ادعایی هیچ کدام از ما نداریم، ما فقط در جهتِ، عمده ی مطلب هم انسان شناسی است و اگر وارد بحث های دیگری شدیم هم علت داشته است. به دلیل اینکه زمانی که دراین چند دهه ی اخیر که هر چه آمدیم جلوتر جدی تر شده راجع به انسان شناسی صحبت کردیم راجع به انسان شناسی صحبت کردیم، راجع به درمان و طب های مکمل ایرانی فرادرمانی و سایمنتولوژی، مورد اتهام واقع شدیم.
 مثلا به ما گفتند شیطان پرست! به ما گفتند نمی دانم کابالیست، به ما گفتند وهابی، نمی دانم چی...هر چی دیگر، مسیحی، حالا خود ما هم گم کردیم که بالاخره تکلیف ما چیست در این وسط؟! ببینید بنابراین ما آمدیم گفتیم که نه، ما اگر راجع به انسان شناسی صحبت می کنیم و اگر نمودهای عملی این انسان شناسی را هم، بخش هایی از آن را فعلا به معرض تست و آزمایش قرار دادیم، شیطان پرست نیستیم و حالا اتفاقا مسلمان هم هستیم و بر حسب اتفاق هم اینجا که متولد شدیم پدر و مادر ما هم شیعه بودند و ما هم شیعه هستیم و این را دیگر نمی توانیم هیچ کاری بکنیم و به صورت ارثی شیعه بودیم و بعد هم آمدیم یک تحقیقاتی هم بالاخره در مورد این ارثی که به ما رسیده انجام دادیم، خیلی ها هم شاید انجام ندهند.
بعد برای اینکه حالا با ادعای ما که چیزی حل نشده است، یعنی ما گفتیم شیعه هستیم، گفتند نه شما خودتان هم نمی توانید، خب، بعد ما آمدیم گفتیم که می دانید دیگر این مسائل که نماز نمی خوانند و این حرف ها را که دیگر گوشتان پر است از این حرف ها، دیگر می دانید، بعد آمدیم گفتیم که ما اتفاقا ما برداشت خود از صلات را هم داریم، به خدا حج را هم می شناسیم، باور بکنید رمضان را هم می دانیم، باور بکنید فطر و غدیر و چی... و همه ی مناسک را هم قبول داریم و تازه نه تنها قبول داریم بلکه فلسفه اش را هم برای شما می نویسیم.
اینها برای این بوده که به اصطلاح در واقع روشن کنیم که مافیای دارو، مافیای مخدر به هر حال مغرضین سیاسی و، و، و... که دیگر خودتان می دانید، اینها این بهانه از آنها گرفته بشود. دیگر دست به هر کاری زده شده است، هر نوع اتهامی که شما فکر بکنید این وسط وارد شده است.
ما هم در حد توان خود همه را پاسخ گفتیم. حالا که پاسخ گفتیم می گویند که ها ! شما وارد حوزه ی دین شدید، شما پای خود را در کفش به اصطلاح دین و مذهب و اینها کردید! این حریم، حریم ممنوعه است. شما که تحصیل حوزوی نداری که!
خب، حالا ما نمی دانیم بالاخره پاسخ بدهیم یا پاسخ ندهیم! و اگر پاسخ ندهیم، خب، این اتهامات هست، می گویند بیایید ببینیم که فلان... اگر پاسخ بدهیم این موضوع هست که شما وارد حوزه ی ممنوعه شده اید و بدون اینکه تحصیلات حوزوی داشته باشی، خب، و نمی دانم استاد مشخصی و معین...
که اینجا یکی از سوالات این بود که شما بدون داشتن استاد معنوی،  استاد قبلی، مثلا چگونه اینها را آورده ای؟!
خب که حالا من چون همه ی سوال ها را نگاه کردم ممکن است تیکه تیکه به سوالها اشاره بکنم بدون آوردن خود کاغذ...خب، ببینید چند تا مساله است. این موضوع را من خدمتتان (دقیقه 09:17 ) عرض کنم، موضوع اول، پس بنابراین ما چرا از همدیگر آمدیم انتظار زیادی داریم؟ چرا فکر می کنیم که باید از خود من عارف باشم تا بقیه عارف باشند؟ ما فقط، می گوید: کوشش بیهوده به از خفتگی ست!
ما داریم یک کوششی را می کنیم، ما داریم یک سعی می کنیم که بلکه از راز و رمز هستی، از راز و رمز انسان شناسی یک چیزی سر در بیاوریم، آیا این حق را داریم یا نداریم؟ داریم؟! حضار: بله.
خب اگر داریم ما که برای مقاصد مفسده ای دور هم جمع نشدیم! ما که جمعیت ضاله ای نیستیم! ما که، تازه اگر داشتیم مشکلی نبود! خب، مشکل این چیزها مشکل نیست، مشکل زمانی است که معرفت جویی پیش می آید و بحث حرکت های کمال گرایانه پیش می آید که در واقع مغرضین سر و کله شان پیدا می شود وگرنه در دنیا بسیار انجمن ها و جمعیت های فاسدی به منزله های از قمار گرفته تا غیره دور هم جمع می شوند شاید از ما راحت تر زندگی می کنند و دردسر آنها کمتر است.
بنابراین بیرون یکی از راههای کوبیدن، اینکه می گویند: بَه، عارف را نگاهش کن! اینها عارف هستند! اینها.... چه کسی گفته عارف؟! هر کس که بیاید بگوید عرفان چه می گوید، آیا عارف می شود؟! نخیر! عرفان چه می گوید! ما تعریف خود را ارائه دادیم و بعد آمدیم داخلش تا حد توانمان، خب،
آب دریا را گر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید (مولانا)
ما هم به قدر تشنگی خودمان آمدیم آن کاری که از دستمان بر می آمده انجام دادیم، به کسی هم ضرری وارد نشده، شاید نفعی هم اینجا وجود داشته و همه ی ما حسش کردیم و آن شیرینی کار معنوی را همه ی ما شاید چشیده باشیم. خب! و در واقع این شور و اشتیاق به خاطر آن لذت معنوی است، به خاطر اینکه ما جلوه ای از آن رحمت الهی بر ما تابیده است، حالا بیاییم انکار کنیم بگوییم نتابیده است؟! که غلط است.
از آنطرف هم ادعای عرفان و ادعای عارفی هم، من فکر نمی کنم هیچ کسی در این مجموعه این چنین حرفی زده باشد! خب! بنابراین دیگران که برخورد می کنند، می گویند که ببینید عرفا را نگاه کنید و ما در حد خودمان نه بدعتی بوده، ببینید به ما می گویند فرقه، خب! فرقه تعریف دارد. (دقیقه 12:15)
زمانیکه در اصول دین و فروع دین، البته می دانید که ما دین را تقسیم می کنیم به مذهب و عرفان. مذهب، اصول رهروی است، عرفان کیفیت رهروی است. اینها لازم و ملزوم همدیگر هستند. پس در مذهب اصول رهروی مطرح می شود،  manifest (ظاهر) حرکت مطرح می شود، که شامل اصول و فروع است.
بنابراین اصول دین از نظر ما درست نیست بگویم اصول دین، اصول مذهب و فروع مذهب. اما الان این را کاری نداریم. می گویم آقا اصول دین، توحید، نبوت و معاد و غیره...فروع دین شامل اعمال و مناسک و نماز و حج و غیره و اینها...درست است؟!
فرقه زمانی می شود فرقه که بیاید در اصول و فروع دین تغییر ایجاد بکند. حالا این جریان را همه ی شما با آن آشنا شدید، در حدی که خیلی ها تجربه ی مربیگری را داشتند. کدام تغییر در اصول دین و فروع دین وارد شده است؟ حضار: هیچ چیز!
کجا انصافآ همه ی شما شهادت بدهید، خب! انصافآ خودتان قضاوت کنید کجا گفتیم نماز نباشد؟! یک ترمی شما، ترم هشت تان راجع به نماز است و علت داشته است که در واقع با فلسفه، مراسم و مناسک و اینکه جان کلام چه بوده است! چرا ادیان آمدند با خودشان مراسم و مناسک آورده اند؟ قرار بوده در حین یک اعمالی یک چیزهایی دریافت بشود. مثل مانوری است که می آیند مانور می دهند تو این مانوری که می دهند یک چیزهایی، نقاط ضعف و قوتی پدیدار می شود.
کدام یک از واجبات دین، نمی دانم مستحبات دین، کدام یک از این مسائل نقض شده یا انکار شده یا زیر پا گذاشته، کدام یک از آنها؟! حضار : هیچ کدام.
برای من یک استاد دانشگاهی نامه ای نوشت و در این نامه ضمنِ عرض کنم، فحاشی و به اصطلاح هتک حرمت و غیره و فلان اینها...نوشته بود یک جایش که این مذهب از بین رفته بود تو آمدی زنده اش کردی! با همین دقیقا این...(تشویق حضار)
ببینید یعنی در واقع نویسنده که نامه اش الان در یک جا متاسفانه، نه اینکه چیز باشد، متاسفانه در مدارک من بوده و خب همه مدارک به هر حال در یک جایی الان هست، این اتفاقا این نامه در آنجاست که چند صفحه به اصطلاح هتک حرمت و فحاشی و این حرف ها که این قضیه داشت دفن می شد، شما آمدی زنده اش کردی و ارزش و اهمیت دادی!
خب امروز ما مورد محاکمه هستیم به خاطر به اصطلاح چیزی که آمدیم ارزش آن را احیاء کردیم و به اصطلاح اهمیتش را تأکید کردیم و به آن رسیدیم (دقیقه 16:01) درست به نقطه ی مقابلش مورد تهاجم دشمنان خود هستیم و قرار گرفتیم و به ما اتهام شیطان پرستی و این حرفها را می زنند که خب واقعا خنده دار است و خودتان هم می خوانید و می دانید و ما هم باور بکنید جز خنده خود من بعضی موقع ها هیچ واکنشی نمی توانم نشان بدهم. حالا اگر این خنده بعدا کار دست ما ندهد که بگویند این دارد می خندد و این صحت دارد.
خب پس این مطلب را ما داشته باشیم که درست است، رفتار یکایک ما زیر یک ذره بینی قرار دارد ، بله اگر که در اجتماع امسال آمار طلاق، خب! مراجعه بکنید ببینید چه وحشتناک است! آمار اعتیاد، چون ما به هر حال سر و کار داریم، ببینید چه وحشتناک است و بقیه مسائل الی آخر...
اگر در جامعه اینطور است، مساله ای نیست، ولی اگر در جمع ما دو تا طلاق رخ بدهد، بنده باید پاسخگو باشم! (خنده حضار) از همین جا بگیرید و بروید جلو! توجه می کنید که مسائل را چقدر ما باید حواسمان جمع باشد و رعایت های لازم را داشته باشیم و این یک چیزی نیست که بخواهیم تظاهر کنیم از نقطه نظر فلسفی و از نظر مختلف ارزش های مذهبی به آن رسیدیم. خب! رعایت های لازم را داشته باشیم و نگذاریم که بهانه ای به اصطلاح دست کسانی باشد. ( دقیقه 18:00 )
سوال: در خصوص اینکه از کجا آورده ای، که مورد سوال یکی از دوستان بود!
در اینجا، ببینید دو تا مساله است و آن هم این که یک موقع شما ارائه طریق می کنید، ارائه راه می کنید، طرح ارائه می دهید. مثلا الان ما با دانشگاه های خارج از کشور یک مقداری ارتباط های خود در این یکسال اخیر زیاد شد، البته از چند سال پیش داشتیم. آنها هرگز از ما نمی پرسند از کجا آوردید! هرگز نمی پرسند شما کی هستید! توجه می کنید! و به اصطلاح چند تا کشور را که شما خبر دارید، دانشگاه طب سنتی ارمنستان، آکادمی بین المللی آذربایجان، چند مرکز در مسکو هست. خبر آن را احتمالا امشب یا فردا...( تشویق حضار )
بعد ببینید « International Medical Forum » روسیه و چندین جای دیگر حالا از بلژیک، فرانسه و....(تشویق حضار) ببینید منظور این است که آنها هرگز نمی پرسند که کی می گوید؟ اصلا مهم نیست چه کسی می گوید! چی می گوید! آیا این صحبتی که مطرح می شود، حالا در حوزه ی فلسفه، در حوزه ی علم، در حوزه ی مذهب و در حوزه ی عرفان و هر حوزه ای که می خواهد باشد آیا دردی را از بشر امروز ، از جامعه، از هر جا، این سطح و سطوح دارد دیگر، چیزی که، کسی که می آید طرح ارائه می دهد، یک موقع طرحی ارائه می دهد در (دقیقه 19:57) خانه اش و فقط به درد خانه ی خودش می خورد، تا به درد یک جامعه، تا به دردهر جائی.
هرگز مطرح نمی شود که این کسی که این را می گوید اصلا چه کسی هست! آخر دفعه دیگر کنجکاوی و بعد خب حالا این کسی که این را می گوید چه جوری رسیده است؟! و کنجکاوی آخر قضیه است. اول قضیه نیست. اول قضیه اصلا این قابل قبول است؟ یا قابل قبول نیست؟ دردی دوا می کند یا نمی کند؟ خب! اما همانطور که که قبلا گفتیم در شرق اول می گویند چه کسی می گوید؟ خب! بعد حالا اگر که حرف ها هم به درد نخور باشد، « کی می گوید » می خواهد این را ساپورت بکند، نه « چی می گوید » !
خب، این یکی از اساسی ترین تغییرات بنیادی است که ما در فرهنگ خود باید ایجاد بشود! تا زمانیکه ما می گوییم کی می گوید، همین هستیم که هستیم! چی می گوید؟ طرح چیست؟ و ما در این صورت مجبور به تفکر می شویم، مجبور به ارائه ی فکر می شویم، نه ارئه خودمان!
در شرایط حاضر ما اول باید خود را نمایش و show بدهیم، خب، بشویم showmanship، یک نقشی بازی بکینم، یک نمی دانم چیزی... اول باید خود را عرضه بکنیم، خب، و بعد پشت سرش ارائه  ی فکر و ارائه ی طریق، ارائه ی راه. برای همین هم هست که می بینید ( دقیقه 21:28 ) کشور جهان سوم، همیشه کشور جهان سوم هست، به دلیل اینکه کلی انرژی ذهنی صرف اشخاص می شود، صرف افراد می شود. خب، بنابراین این مطالب و این اتفاقات علمی که می افتد، حالا به هر حال یک مقدارش را بالاخره در جریان قرار می گیرید، نه از باب تبلیغات است، از بابا ضربه خوردن است که چرا دیگران یک جور دیگر باید فکر کنند، ما یک جورد یگر!
خب، این نمی شود که، این که راهش نیست که، بالاخره یک جایی باید بیائیم پای حساب و کتابی، پای این که ما نفر به نفرمان ایرانی هستیم، نفر به نفرمان برای افتخار این مملکت، درست است که بحث، بحث بشر است، درست است که بحث اینتریونیورسال است، درست است همین ها... ولی ما بیش از اینکه بحث جامعه ی جهانی را صحبت بکنیم اول باید دست خود را روی کلاه خود بگذاریم، این هم هست! اول باید فرهنگ خود را هم درست بکنیم که بعد رویمان بشود که برویم در بین فرهنگ های دیگر عرض اندام کنیم!
اول باید خود یک تحقیقاتی داشته باشیم، یک کارهایی داشته باشیم، چرا همه اش می گوئیم تحقیقات اینجا (ایران ) انجام بشود؟! برای چی؟! ( دقیقه 22:52 ) به خاطر اینکه نگویند خودشان بی خانمان بودند! خب، آمدند در خانه ی ما طرح خود را تکمیل کردن، حالا دارند ادعایش را می کنند! خب! این برای ما افت دارد ولو اینکه همین طب مکمل ایرانی را الان در اروپا هم دارند استفاده می کنند در کشورهای دیگر خودتان اطلاع دارید، دارند استفاده می کنند.
بنابراین بیائیم اینطور فکر بکنیم که همه ی اینها را بریزیم بیرون، بگوئیم که چی داریم! صحبت چی هست و امروز ما به فکر و تفکر نیاز داریم، به نوآوری نیاز داریم، به خلاقیت نیاز داریم به نوپدیدی نیاز داریم!  چیزهای قدیمی پدران خود را که آزمودیم، چی به ما داد؟! بنابراین واجب است بر داشته های خود، بر آن چیزی که به ما ارث رسیده، تجدید نظر داشته باشیم تا به فکری برسیم که به درد امروز  می خورد و وقتی می خواهیم این فکر را به نسل بعدی بدهیم، رویمان بشود! ما الان اصلا با نسل جدید اصلا رویمان نمی شود حرف بزنیم! برای اینکه نداریم آن... الان هر روز هم اختلاف و  فاصله خیلی خیلی بیشتر می شود. ( دقیقه 24:28 )
خب ما یک فرصت بیشتر نداریم، اگر توانستیم در این فرصت خود را به این نسل برسانیم، حرف بزنیم باب او، و او توانست حرف ما را بفهمد، می توانیم همه چیز خود را حفظ کنیم! فرهنگ خود را، یعنی ساختار فکری خود را، ساختار فکری ما شامل عرفان ما هست، شامل مذهب ما هست، شامل همه ی داشته های ما هست.
این ساختار فکری را خود را باید بتوانیم به زبان امروز عرضه اش بکنیم. خب، پس دوست عزیز ما که مرقوم فرموده بودند که که از کجا آورده ای؟ این که با این توضیحات، مهم نیست از کجا آورده ایم، بگوئیم که چه کار  با آن می توانیم بکنیم و هر کسی چی می تواند عرضه بکند، بدون اینکه حالا خیلی مطرح باشد در وهله ی اول که خودش را مطرح بکند.
خیلی ها در واقع خیلی جاها مممکن است یک چیزهایی، یک حرف هایی هم که هست، بعد ببینیم که آن حرف به درد نمی خورد ولی در قالب آن حرف می خواهد خودش را مطرح بکند. یعنی بحث، بحث طرح خود است. اصلا موضوع، چون موضوع می بینیم که چیزی در بر ندارد، کمکی نمی تواند بکند. این از این موضوع.
یک موضوع دیگر در مورد تفسیر آگاهی. موضوع خیلی مهم تفسیر آگاهی، بحث حلقه ها، بحث این جور مسائل. ( دقیقه 25:48 )

توجه بفرمائید که ما البته ما در دوره ها هم زمانیکه خودم افتخار داشتم در خدمت دوستان عزیز بودم، توضیح بود که این البفا است و این آموزشی برای پرواز. یک خلبان، یک هواپیما را بلند بکند و روزی که سولو می شود این هواپیما را می نشاند، هم خلبان است، هم نیست! خلبان است به خاطر اینکه توانست این هواپیما را بلند کند و بنشاند، ولی هنوز خلبان نیست چون خیلی از شرایط آب و هوایی و نمی دانم چیز و فلان و...را هنوز تجربه نکرده است!
خب، ما در البفا برای ما ثابت شد که می توانیم اطلاعاتی بگیریم، اصلا ما در اطلاعات غوطه وریم. در اطلاعات جهان هستی اصلا شناوریم، غوطه وریم. پس اول باید ثابت می شد که آیا اطلاعاتی هست، امکانش هست؟ و بعد بیاییم به آنالیز و تجزیه و تحلیل اطلاعات.
بدون تجزیه و تحلیل اطلاعاتی که داریم دریافت می کنیم، در واقع معلوم نیست که ما چه جور از این اطلاعات می خواهیم و می توانیم استفاده بکنیم. خب، این هم دیگر یک کاری است که اصول می خواهد، ممارست می خواهد، کار می خواهد، توجه به یک سری نکات ظریف می خواهد. درست شد؟
خب پس حالا ما آن چیزی را که دریافت می کنیم به عنوان یافته، آیا عجله کنیم برای استفاده یا نه؟ یا نگه بداریم ببینیم که چیست، کم و کیفش، مسائلش، خیلی از این آگاهی ها را من وقتی برای شما تجزیه تحلیل بکنم، می بینید که یک اصل ساده در آن نادیده گرفته شده است، به همین دلیل آن برداشت غلط است. ولی ما می بایستی با این اطلاعات برخورد می کردیم، یعنی تا برخورد نمی کردیم، تا با این تجزیه و تحلیلِ همین اصول چیز نمی کردیم، این پختگی برای ما ایجاد نمی شد.
توضیح دادیم مثلا بعضی ها در این ارتباطات با حلقه هایی برخورد می کنند، توضیح دادیم فقط نگاه کنید! خیلی از این حلقه ها فی نفسه نمی تواند وجود داشته باشد. مثلا حلقه ی عشق! مثلا می گویم. حالا ماجراها زیاد است. حلقه ی الله...خب! ببینید خیلی مسائل دیگر که به علت عدم اشراف به یک سری از اصول کار، آن برداشت غلط است. ولی باید با آن برخورد بکنیم تا این تجزیه و تحلیل ها مطرح بشود، بعد ببینیم که اصلا قضیه ی آن چه جوری است.
یا مثلا فرض کنید یک دفعه بعضی ها می گویند که آقا من مثلا برای دفاعی دو هزار و پانصد و...خب، حالا غافل از اینکه به عنوان مثال تحت چه شرایطی امکان این که مثلا یک لول یا به هر حال یکی از سطوح دیگر دفاعی به کار گرفته شود، نمی تواند. اگر می توانست این را نمی گفت. مثل این می ماند که یک کسی بیاید بگوید که من محاسبه کردم مثلا sin x  می شود 2! ( دقیقه 29:35 )
هر کس یک ذره ریاضی می داند می فهمد که این قطعا...دیگر لازم نیست اصلا بقیه ی تجزیه و تحلیل ها را شما گوش بدهید. اگر گوش بدهید به او لطف کردید. بنابراین یک چیزهایی ما داریم که مثل همین sin x = 2 هست. وقتی می آیند می گویند ما هم نمی توانیم چه چیزی بگوئیم و هم به اصطلاح حالا خیلی مسائل دیگر.
مثلا من مثال می زنم برای بعضی از دوستان هم گفتم این پاکسازی درون با بیرون ارتباط و نسبتی دارد. تا این پاکسازی بیرون به یک سطحی نرسد، نمی شود لول دیگری رااز این قضیه آمد. مثال زدم با جاهای مختلف، برای افراد مختلف. مثل این می ماند که شما الان اگر خیابان گِل و شل باشد و بارش و مثل قدیم خیابانها خاکی بودند، ما الان با این نظافت اینجا امکان نداشت می توانستیم بشینیم؟ همه ی ما سر و پایمان خاکی و گِلی و چی و اینها...همه ی ما در گِل داشتیم اینج غوطه  می خوردیم. اگر اینجا نظافت دارد به علت اینکه خیابان آسفالت است. به دلیل اینکه اکثر ما با ماشین آمدیم اینجا پیاده شدیم، اگر راه و مسیر طولانی آمدیم، گِل و غیره و اینها...
بنابراین تا بیرون ساخته نشود، شما نمی توانید ادعا بکنید می توانید نظافت را در درون، در داخل داشته باشید، قبول است؟ خب، پس در این زمینه کارهای بسیار زیادی انجام شده که شما شاید از خیلی از آنها اطلاع نداشته باشید و نمی دانید که، ولی بعضی ها ممکن است حس بکنند، یعنی با حس کردن هایی یک چیزهایی را متوجه بشوند.
بنابراین همان کارهایی که شده است، پاکسازی و ینها، مثلا نظافت بیرون که انجام شده چقدر سطح بهداشت بالا رفته؟ خیلی از ویروس ها و میکروبها دیگه وارد زندگی شما نشدند، کما اینکه شما می بینید که دیگه آبله، وبا، تیفوس و طاعون و...  این اپیدمی ها چیز را دیگر نداریم. محصول چی هست؟ محصول یک شناخت اولیه روی میکروارگانیزم ها بوده و بعد بهداشتی که پیاده شده، درست است؟ حالا الان خیلی از ویروس هایی که سماجت شان در سطح پایین بوده اینها دیگر ما با آنها سر و کار نداریم. چه چیزهایی مانده اند؟ ویروسهای بسیار بسیار سمج. و این تصور ممکن اینجا وجود داشته باشد، بعضی ها بگویند که ویروس ها، نیست با هر ویروسی برخورد می کنند مقاوم است، سمج است، این تصور پیش بیاید که ویروس ها سمج تر شده اند، مقاوم تر شده اند، ( دقیقه33:08  ) و بعضی از دشمنان این ماجرا که مثلا می خواهند از این سمپاشی ها بکنند، می گویند که بله بر اساس همین دفاعی و فلان و این حرف ها، مثل سم پاشی مگس ها و آنتی بیوتیک ها و اینهاست که از آن طرف باعث بالا رفتن مقاومت میکروارگانیزم ها شده است که مجبور هستند آنتی بیوتیک ها را عوض کنند، هی مجبورند سموم را عوض کنند، چون دیگر مگس در مقابل آن سموم اصلا تازه گردن کلفت تر هم شده و فکر می کنند که همان ماجرا است، در حالیکه اینجوری نیست و اینجا وجود عامل هوشمند این نیست که این عامل هوشمند است، الان دیگر کارائی خود را از دست بدهد، نیاز به یک عامل هوشمند دیگری باشد، که حالا با این سیستم جدید چیز بشود، هوشمندی، هوشمندی است، دیگر لول اینجا و آنجا ندارد، آن هر چه فرضا هم بیاید بالا این هم بالا است، بی نهایت است و پائین و بالا ندارد.
خب، پس یک مساله ای که وجود دارد، امروز مثلا شما می بینید که تا اسم فرادرمانی بیاورید یک نفر حالش بهم می خورد و ویروس او می آید رو. قبلا اینجوری نبود، بعد خیلی ها می گویند که، اِ ما که اصلا دفاعی اعلام نکردیم؟! ما گفتیم فرادرمانی! خب، حالا در حالیکه ما به آنها دفاعی ندادیم ولی حساسیت چیز اینقدر بالا رفته که بعضی موقع ها حتی با دیدن شما این اتفاقات می افتد. بنابراین مساله ای که وجود دارد این است که من بعد و از حالا همینطوری ویروس هایی که مقاومت شان و سماجت شان کمتر است اینها سریع تر پاکسازی شدند ولی آن سمج ها می مانند تا بالاخره یک مدتی.
شاید در همین چند روزها کلی خروج را دوستان تجربه کردند، درست است؟! در این چند روزهااینها ناشی از کار عمده و بزرگی است که صورت گرفته ولی ارزش و اهمیت کاری که شما انجام می دهید بسیار بسیار زیاد است. یعنی ما یک جایی واقع شدیم که آلودگی های چندین هزار سال پشت سر ما خوابیده است. ما یا باید اجازه بدهیم این آلودگی ها از ما عبور بکند به نسل بعدی یا اینکه ما سد کنیم آنها را.
اگر بخواهیم آنها را سد بکنیم، خب، به خود ما سخت می گذرد. البته یک جا سخت می گذرد و یک جا هم از مدد پاکسازی آن بهره می بریم. حالا ارزش و اهمیت این نقش را من بیشتر توضیح می دهم که شما بدانید که چه کاری دارید می کنید. در واقع شما بار گناهان گذشته را به دوش کشیدید، همانطور که عیسی مسیح علیه السلام فرمودند که من بار گناهان گذشته ی شما را به دوش کشیدم.
یعنی بار جهالت ها، نادانی ها و همین ها و او آمد که باز بکند که موضوع چیست؟ خب! چرا بار گناهان را به دوش کشید؟ برای اینکه آمد یک مقداری ازا ین مساله را در واقع ( دقیقه 36:45 ) حل و فصل بکند، از این نسل به نسل بعدی انتقال پیدا نکند و همه ی ماجراها. حالا با ما هست که تصمیم بگیریم که اجازه بدهیم عبور بکند از ما بگذرد به نسل های بعدی برسد، یا نه، یا حالا که ما که سوختیم، به هر حال ما که غرامت ها را دادیم ما که صدماتش را خوردیم، نگه بداریم و نسل بعدی ما از یک فراغت و آرامش بیشتری و اطلاعات و آگاهی بیشتری برخوردار باشد. این با ما هست. خب، مسلما هیچ کسی هم به زور دنبال این مسائل نیست، هر کسی احساس بکند که نمی تواند سختی آن را دنبال بکند، می گذارد کنار. هر کسی ببینید نه، می تواند و ارزش دارد، ادامه می دهد ولی من می خواهم بگویم که در واقع روزی که من شخصا این کار را شروع کردم در چند دهه ی قبل، با آگاهی تمام شروع کردم و می دانستم که این کلنجار رفتن ها، این بحث ها، مباحثات، دشمنان، فلان...یک چیز کوچکی نیست و باید غرامت آن پرداخت بشود، خب، در حد خودمان هم پرداخت کردیم آن غرامت را.
حالا بنابراین کاری که ما می کنیم ارزش و اهمیت بسیار زیادی دارد. یعنی ما پیش آهنگان یک ماجرایی هستیم که توضیح دادم برای نسل بعدی و نمی دانم بعد و بعد و...اینکه ما در واقع این همه مساله را اینجاایستادیم در مقابلش ببینید چه چیزهایی به ما رسیده است! چه جریانات منفی و نمی دانم چی به ما رسیده ( دقیقه 38:37 ) و این که شما دارید این جریان ها را در دست می گیرید، کنترل  می کنید و بعد نگاه می کنید می بینید که نسل بعدی مشکل شما را ندارد.همین الان هم می توانید پیرامون خودتان آن نسل جوانی که با شما سر و کار دارند ببینید با دوره های خود ما و با بقیه ی جوان ها و افراد دیگر این نسل مقایسه بکنید. ببینید دنیاهای آنها چقدر با هم متفاوت است. ببینید درگیری های آنها چقدر با هم متفاوت است. این الان دنبال چه چیزی هست، در چه مبارزه ای قرار گرفته است و در چه چالش فکری هایی قرار دارد و آنها در چه چالش های فکری دیگری.
بنابراین ارزش و اهمیت این قضیه ایجاب می کند که ما دنبالمساله را داشته باشیم و حالا خب طبیعتا هر انگ و هر تهمت هر افترا و هر مساله ای را که به ما وارد می شود طبیعتا پذیرایش باشیم. اگر راه دیگری یه ذهن دوستان می رسد کنار بگذاریم، خب، چه کار بکنیم؟ اگر که امروز همه ی ما برگردیم به روز اولی که با این قضیه آشنا شدیم، البته تجاربی که همین الان داریم و بیرون ریزی ها و مسائل مثبت آن، منفی آن همه ی این چیزها...برگردیم عقب، بگویند این چیزی که رفتی این بود، حالا می خواهی دوباره بروی؟!
حضار: بله.
سوال: استاد ترم 9 را کی برگزار می کنید؟ ( دقیقه 40:37 )
به امید خدا فعلا این مراحلی را که طی کردیم تا این مقطعی که گذراندیم این ها را شفاف سازی بکنیم، عرضه ی خوبی از آن در جامعه داشته باشیم، خب! برویم و واقعیت و حقیقت این موضوع را آشکار بکنیم. مثلا شما دیدید که در عکس هست که یک عکسی را می زنند در روزنامه ها و می نویسند که کلاس عرفان کیهانی یا در پرونده ها و مسائلی که در مورد خود من بوده است و بابت همین عکس من دادگاه دو سه سال رفتم دادگاه آمدم، قاضی نوشته است، تحقیق شود که آیا کلاس ها عریان است یا نیمه عریان!(خنده حضار)
خب ببینید اینها عین اسنادی است که در تاریخجه این قضیه ثبت می شودو ثبت است که نوشته بله تحقیق شود که کلاسها عریان است یا نیمه عریان یا فلان...امروز فیلم کلاس ها را ما داریم در اختیار همه قرار می دهیم البته دیروز هی داشتیم فکر می کردیم که عکس دوستان را شیاد یکی راضی نباشد، ولی حالا آمدیم عکس ها را یک خورده محو کردیم و همه دارند فیلم ها را همه دارند فیلمها را می بینند. آیا شما که در کلاس شرکت کردید کلاس ها...؟! (خنده حضار)
ببینید اینها نشان می دهد که در آن عکس هایی در روزنامه شما ملاحظه فرمودید نشان می دهد که دشمن ما هیچ پایبندی اخلاقی، انسانی، اسلامی هیچی ندارد. اگر امروز احساس می کند که این جریان به هر دلیلی... ما این جریان را یک ( دقیقه 42:40 )جریان خدمت می دانیم، طب های مکمل ایرانی می تواند واردات دارو را به ایران تا حد بسیار زیادی کاهش بدهد و در زمینه ی ترک اعتیاد هم می دانید سال گذشته، در همین زمستان سال گذشته در چند کمپ اصفهان در هشت تا کمپ اصفهان طرح های ترک اعتیاد مجموعه ی ما به تست و آزمایش گذاشته شد و نتایج خوبی داشت.
 و از طرف یکی از مسئولین به نام « طرح اعتیاد طاهر » به ستاد مبارزه با مواد مخدر داده شد و شما ملاحظه کردید درست بعد از این قضیه حمله شروع شد و در اصفهان شروع کردند ریختند این را گرفتند، آن را گرفتند، آن مربی هایی که به اصطلاح در کمپ ها که البته خودشان معتاد بودند و ترک کرده بودند در دو سه سال قبل و شده بودند مربی و هستند و اینها در این کمپ ها اقدام به این کار مثبت کردند و اینها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، تهدیدشان کردند و پانزده تا کمپ در اصفهان تعطیل شد و این طرح هم از سال گذشته تمام شد و بعد از آن هم خود من هم دچار گرفتاری ها و مشکلات شدم به دلیل اینکه مافیای مخدر اگر قرار باشد بگذارد شما، ما، بیائیم به اصطلاح قشنگ وارد بشویم و جلوی به اصطلاح این جور کارها را بگیریم و با آمار خوبی به یک آمار خوب برسیم، مسلما همچین اجازه ای به ما نمی دهد. حالا ما اشتباه کردیم وارد این خط قرمز شدیم، نمی دانستیم، ولی ( دقیقه 44:20 ) می دانستیم.
ما از روز اول می دانستیم که هر حرفی بزنیم منافع یک عده ای در خطر است. جهان جهان دوقطبی است،  امکان ایجاد منفعتی نیست جز اینکه به منفعت یک عده ی دیگری بخواهد لطمه بخورد. البته این تصور، تصور حالا کلی است که داریم خدمت دوستان می گوئیم ولی بخش های مختلف هر کدام با یک انگیزه، فقط مافیای مخدر و مافیای دارو...هر کدام...طرفداران عرفان قدرت...یک مقداری که بخواهی صحبت بکنی خیلی از دکان ها در واقع تحت الشعاع قرار می گیرد و همینطوری مسائل مختلف دیگری.
حالا آنها چه کاری می کنند؟ آنها عوامل خودشان را می فرستند بغل گوش یک عده ی دیگری، می گویند که مثلا فرض کنید بغل گوش آن کسی که دیدگاه مذهبی و روحانی دارد، می رود و می گوید چرا نشستی یک جمعیتی هستند که اینها شیطان پرست هستند، اینها می گویند خدا نیست، اینها می گویند روحانیت نمی دانم جایگاه ندارد، حکم استفتائیه را اگر دوستان خوانده باشند، اینها ببینید چطوری تحریک می کنند که اینها می گویند اصلا روحانیت جایگاه ندارد و..و..و.. طبیعتا بعد از آن هم آن روحانیت می گوید که آقا این اصلا صد در صد مرتد است!
در حالیکه کدام یک از آن حرفها را ما یا شما در کلاس های خود شنیدید، زدید، گفتید؟! یعنی در واقع مافیای دارو و ممکن است در وهله ی اول من خود عامل مافیای دارو را نمی بینم، اینها عوامل خود را می فرستند و نتیجه اش می شود چاپ یک عکس ( دقیقه 46:23 ) در روزنامه، نتیجه اش می شود یک تهمت و یک اتهامی و چی و بریده ی صدای من را، ما که حالا مباحث تعریف شیطان و آدم و اینها را دیگر چیز پیش پا افتاده ای است و همه ی شما شنیدید، درست است؟ حالا اینکه این را ببرند و نمی دانم یک تیکه اش را بگذراند آنجا و بعد بیایند بگویند اینکه موضوع عوض نمی شود، ولی به عنوان یک سمپاشی کوتاه مدت امید دارند شاید موثر واقع بشود.
حالا همه ی ما با معرفی خوب چه در رفتار، چه در گفتار چه در کردار و همه ی آن چیزها را نشان می دهیم که اینجوری نیست و ماجرا به این صورت  نیست که فرقه ای درست شده است. ما فرقه نیستیم، ما کماکان ما شیعه بودیم و الان هم شیعه هستیم و هیچ تغییری نه در مذهب ما ایجاد شده نه در مناسک و مراسم ما ایجاد شده، هیچ چیز، همان بودیم که هستیم.
خب! این قدم می تواند خیلی موثر باشد در خنثی کردن به اصطلاح این توطئه ها. یعنی ما امروز با توطئه های بسیار زیادی رو در رو هستیم، که هشیاری یکایک ما و مخصوصا مربی ها، یک کلمه حرف از این و آن بزنند، اینها به شدت دنبال این هستند که چون همه اش دیگر در واقع من می گویم مربی هایتان، مربی هایتان.
ببینید آن صحبت هایی که ما کردیم ثبت و ضبط است و فیلم هایش هست ( دقیقه 48:07 ) صوت آن هست و سر و کله ی خودتان هم شاید درد آمده اینقدر این چیزها را گوش دادید، خب! هستش، کتاب ما هست، کتاب انسان و معرفت هم چیکیده ای از تمام بحث جهان بینی این قضیه را ارائه می دهد. شیطان چیست؟ آدم چیست؟ زوج آدم چیست؟ رب، اله، ملک، عوالم، نمی دانم خداشناسی، هستی شناسی...همه ی این ها چکیده ی یک کتاب 320 صفحه است.
می خواهم این رابگویم خدمت شما که ما حرف پنهانی نداریم، داشتیم؟ خب، روزنامه ها نوشته بودند که بله اینها چیزشان محرمانه و از این دوره به آن دوره و فلان... یک بحث هایی و اینها..که خب الان می بینید که فیلم همه ی کلاس ها در اختیار همه ی دوره ها در اختیار همه است که ببینند اولا کلاس، کلاسی نبوده که شئونات اسلامی در آن رعایت نشده باشد و بعد هم مطالب محرمانه نبوده، مطالب باز است، این هم کتابش، هر کسی اشکالی دارد، از روی نوشته جات می تواند بیاید طرح اشکال بکند و می تواند بیاید مساله مطرح بکند و چیز بکند.
 البته از روی کتاب هم این کار را کرده اند، مثلا یک بنده خدائی استاد عالیقدری فرمودند که از کتاب انسان از منظری دیگر، ایشان یعنی بنده، گفتم که جهان هستی مَجازی است. چون جهان هستی مجازی است، پس به خدا نیاز ندارد. جهان هستی، پس وقتی مجازی است و وجود خارجی ندارد به خدا هم نیازی ندارد، پس اینها می گویند خدا نیست!
یعنی شما، یعنی من! می گوید که خدا نیست. خب، ما پس چرا به نام خدا شروع کردیم؟! پس چرا با نام خدا تمام کردیم؟! پس چرا اینهمه راجع به رحمت عام الهی صحبت می کنیم؟! دیگر هر بچه ای این کتاب را یک نگاه بکند، دیگر می داند که ما هرگز کلام ما از کلام خدا جدا نشده است.
نمی گوئیم اعمال ما، حالا ما نمی دانیم چه کار می کنیم و نمی دانیم داریم عبادت های ما چیست و فلان و این حرف ها...نه ادعا هیچ وقت نداشتیم. ولی ببینید اینطوری هست. یک موقع هم، ممکن است عینا متن را بخوانند و نتیجه گیری بکند که خودش دلش بخواهد. این هم هست. حالا به هر صورت اگر مطالب، خود مطالبی باشد که مطرح شده، خیالتان راحت باشد!  چون به محض اینکه بگویند چرا می گوئیم که این کتاب مال فلانی است این کتاب انسان از منظری دیگر، این کتاب انسان و معرفت، کتاب بینش، کتاب موجودات غیرارگانیک هم به دستتان می رسد.
توجه بفرمائید که پاسخگویی به مطالبی که مکتوب شده است، سی دی، فیلم است، با من! خب! آن با من. اگر دوستان امانت داری بکنند، یک لطفی به ما بکنند و مطالب دیگر را نیاورند داخل آن و اجازه بدهند آن مطالب دیگری که نظرات شخصی، (دقیقه 51:49 ) سلیقه های مختلفی که وجود دارد و طبیعی است، درست است؟ طبیعی است و این یک چیز غیر طبیعی نیست ولی ما بهانه دست کسی ندهیم ، اجازه بدهیم همان مطالبی که مطرح شده است، همان، امانتداری بکنیم خود مطلب را ارائه بدهیم، چیزی کم و زیاد نکنیم، چرا؟ چون کم و زیاد کردید خودتان باید پاسخ بدهید، خودتان باید پاسخ بدهید، اما اگر خود مطلب را فرمودید، من پاسخ می دهم و داده ام!
خب! بنابراین برای اینکه دردسر نداشته باشیم، راه آزموده را برویم بهتر است. بگذاریم که یک نفر پاسخگو باشد. اجازه بدهید یک نفر پاسخگو باشد یا چند نفر. نه اینکه هر روز یقه ی یکی از ما را بگیرند، تو این را گفتی، آن را گفتی، چون مسلما اگر موضوع خارج از آن چیز باشد ما که نمی توانیم در واقع آن موضوع را به گردن بگیریم، قبول دارید؟ البته من منکر هستم که، منکر شدم که مربی ما تخلف می کند، هنوزم منکر هستم. البته مطلق نیست نسبی است. هیچ سیستمی نمی تواند، من قبول نمی کنم که، در واقع قبول نکردم که مربی ما، به طور نسبی واقعیاتی عوض بدل می شود ولی این که تغییر فاحش داشته باشد، همچین چیزی من زیر بار نرفتم.
مثلا می آیند می گویند مربی شما می گوید نماز نمی خواهد بخوانی! می گویم همچین چیزی غیر ممکن است! مربی شما گفته که نمی دانم ائمه به کنار! می گویم چنین چیزی غیر ممکن است! ( دقیقه 53:54 )
با همین اطمینان همه جا گفته ام، اینجا هم می گویم. من مدافع، من دفاع می کنم از مربی ولی اگر یک موقعی یک نفری حالا من قطعا همچین کسی را جزء مجموعه خودمان نمی دانم. چون می گوئیم که این حرف را از کجا آوردی شما؟ اگر جزء مجموعه ی ما هستی این را از کجا آوردی؟ مسلما جزء مجموعه ما نمی تواند باشد، خب، اگر شنیدید، اگر برخورد کردید قطعا یا باید، نمی دانیم بگوئیم اگر جزء مجموعه ما هم نیست حداقل آگاه بشود و بداند که وارد یک مباحثی که نه مورد قبول است نه مورد اصول است نه قابل دفاع است نه مشکلی را حل می کند، مشکلی را حل نمی کند که، بنابراین این پاسداری به عهده ی چه کسی است؟ به عهده ی شما است. درست است؟
این نقش مهمی را که می توانیم تک تک خانم ها و آقایان داشته باشند، این است که مراقب باشیم رفتار، گفتار، کردار و همه چیز را در واقع به یک شکلی بتوانیم تحت کنترل داشته باشیم. عوامل دیگر نیایند داخل ما، عوامل نفوذی نیایند داخل ما از زبان ما یک حرفی را بزنند که همه ی ما بخواهیم پاسخ بدهیم. همه ی ما زیر سوال برویم! و ما برخورد کردیم اینکه گفتم مربی ما نیست، ما برخورد کردیم عواملی که (دقیقه 55:31 ) به اصطلاح نفوذ کردند ، خب ما که تشکیلات نیستیم که، درست است که به ما می گویند فرقه، ما که نه فرقه، نه تشکیلاتی، گرفتن کارت ما چه کاری دارد؟ کارت ما را می گیرد می گذارد جیبش و می رود همه جا می گوید من مربی مجموعه عرفان کیهانی هستم، خب شما دیگر لازم نیست نماز بخوانی! می شود چنین چیزی؟(خنده حضار) خب مسلما این عامل از ما نیست، قطعا از ما نیست!
حالا این همه جریانات مختلفی که وجود دارند که می دانند اگر که ما به یک در ساختار فکری خود به یک استقلالی برسیم، نیاز به واردات فکر نداریم، این خودش یک گروه دشمن، نیاز به نمی دانم خیلی مسائل دیگر...
بنابراین انگیزه های بسیار زیادی برای اذیت و آزار و ایجاد مزاحمت برای ما وجود دارد و شرط انصاف نیست که ما بیاییم برای دوستان خود ایجاد مشکل بکنیم و به اصطلاح دردسر درست بکنیم، این حرفها، این چیزها، چیزهایی را درست می کنند می برند یک جاهایی باز می کنند، صدا را می شنوند که ما اصلا نیستیم که بخواهیم دفاع بکنیم.
دوستی هم مرقوم فرمودند که در دعاهایتان ملت ژاپن را فراموش نکنید.
در پاسخ به سوال اینکه چرا سونامی اتفاق می افتد؟
استاد: بله چرا، اصولا، چرا زلزله رخ می دهد؟ چرا سونامی رخ می دهد؟ چرا، چرا، چرا... اینها را در دوره سه بینش ها صحبت کردیم. الان شما (دقیقه 57:26) این کوهی را که می بینید که رگه هایی موازیی دارد و سر به فلک کشیده، اینها چه جوری تشکیل شده است؟ ببینید کوهی که یک دفعه می بینید که این لایه های موازی نشان می دهد که اینها...بوده زیر آب حالا نمی خواهیم...
بعد یک دفعه می بینیم که 70% درجه خب بلند شده است روی هوا. اولا کوه به چه دردی می خورد؟ شاگرد: کوهنوردی. (خنده حضار) استاد: غیر از کوهنوردی؟ ببینید اگر کوه نبود ما در سطح زمین عمران و آبادی نداشتیم. چرا؟ به دلیل اینکه ما چون هر 150 متر حدودا هر هزار فوت که برویم بالا 3 درجه به اصطلاح حدود هر 150 متر حدود یک درجه هوا سردتر می شود.
خب، بنابراین هر چی بالاتر برویم، یعنی الان می توانیم حساب کنیم که اگر درجه حرارت اینجا اینقدر است، توچال قله ی توچال درجه ی حرارت چقدر است؟ خب، با دانستن ارتفاع اینجا، آنجا، کم کردن آن و تقسیم بر آن 150 متر می دانیم که آنجا چند درجه از اینجا سردتر است.
خب این به اصطلاح بارش را نگه می دارد، البته قبلا، الان موضوع فرق می کند، نگه می دارد هر زمستان برای بهار و تابستان، اگر کوهها نبودند، بارش بود و بعد سریع یا به اصطلاح نگه داشته نمی شد و ما صرفا می توانستیم روی آبهای زیرزمینی ( دقیقه 59:19 )و رودخانه ها را نمی توانستیم داشته باشیم. خب، بنابراین عمران و آبادی نقش کوه، حالا این بحث در چیز را داشتیم که زمین زیر آب بوده در یک مرحله ای، درست؟
اگر ما اینجا نشستیم از برکت چی بوده است؟ زلزله بوده. خب از برکت همین سونامی ها بوده. بعداین کوه که الان آمده بالا زیر آب بوده است. زیر آب یک دفعه وقتی می آید بالا حجم بسیار زیادی آب چیز می شود، یک دفعه به ارتفاع زیادی آب در اطراف به جریان می افتد و این آب که به جریان می افتد، مسلما تخریب دارد.
خب حالا اگر آتشفشان نبود چی می شد؟ خود آتشفشان دوباره بحث کوه را می سازد ولی حرارت اولیه ی زمین که یک محیط گلخانه ای درست شده، گاز کربنیک و نمی دانم چی و اینها را...آتشفشان ها تامین کردند. خب اگر نه، آن حالا جداست، آن را بگذارید.
حالا بنابراین ببینید یک کتاب داریم راجع به شعور حاکم بر کره ی زمین. ببینید عوامل متعددی باید وجود می داشت تا زمین که روی آن حیات می توانست تشکیل بشود. این از حوزه ی پلاریتی و کمربندهای   Van  Allen belts و نمی دانم همین موضوعی که هست، غلظت ( دقیقه 01:01 )آتمسفر ما، ترکیب اکسیژن و گاز کربنیک و این میزان، میکروارگانیزم هاو خیلی عوامل بسیار زیادی که هر کدام از این ها اگر نبودند، حیات در روی کره ی زمین تشکیل نمی شد یا با مشکلات بسیار زیادی...
حالا این شعور حاکم بر کره ی زمین برای خودش دارد حرکت می کند. کاری ندارد که الان که حالا در یک زمانی به نفع ما بوده، ما را از زیر آب نجات داده آمدیم در خشکی.

دوستی نوشته است که شما داروین را قبول دارید و ما یعنی نسل میمون هستیم؟! (01:01:58)
ببینید داروین نگفت انسان از نسل میمون است. داروین کشیش خداپرستی بود. او آمد اصل تنوع انواع و جهش و نمی دانم اصل انتخاب اول را اینها را آمد مطرح کرد. کی داروین گفت که انسان از نسل میمون است؟! میمون که هنوز میمون است و ما هم، مائیم و به دلایلی بسیار زیادی ما منحصر بفرد هستیم. آن علم، سوال، تجربه را بخوانید. بی خود آن را آنجا نیاوردیم. آن را آوردیم به خاطر منحصر بفرد بودن.
سایمنتولوژی را بررسی بکنید، ببینید اکوسیستم چند نوع شخصیت را طراحی کرده در هستی! همه را آورده گذاشته در وجود ما. ما میمون هستیم؟ خب، بنابراین حالا ما یک مدیریت خود میمون کاراکتر را در او گذاشته، همان کاراکتر را ما هم داریم. ( دقیقه 01:02)
پس انسان هیچ وقت میمون نیست و ما بر می گردیم اگر به فلسفه ی پیدایش حیات در زمین به نکات اعجاب انگیزی بر می خوریم که در واقع شاهکار خالق را، یعنی خالق چه کرده و چگونه آمده با کارهای شگفت انگیزی زمین را یک جای منحصر بفرد قرار داده که در بین میلیاردها کهکشان امکان وجود جایی مثل زمین غیر ممکن است و احتمالش صفر است، از نظر محاسبات.
جایی باشد این جِرم اش باشد، فاصله اش تا خورشید اینقدر باشد، این و آن و این را داشته باشد این ها یک روی این ضربدر یک روی آن بی نهایت رد می شود روی بی نهایت، یعنی صفر.
امکان ندارد، یعنی می گویند یک جایی مثلا اخبار علمی که یک زمینی یا یک سیاره، سیاره ممکن است کشف بشود ولی سیاره ای که شرایط زمین را داشته باشد محال ممکن است. اصلا چیزی که شرایط زمین را داشته باشد چون اگر شرایط زمین یک ذره اینور و آنور می شد حیاتی روی آن تشکیل نمی شد حالا اینها یک بحث های مفصلی دارد که ان شاءالله در آینده می توانیم...
سوال: من می خواستم ارتباط این قضیه را با روح جمعی بدانم؟!
بله ارتباط این است که القارعه ماالقارعه. اینکه زمان تیک تیک تیک. امروز این مساله می آید به یک چیزهایی خاتمه می دهد. خورشید دارد می میرد و زمین خواهد مرد. آن می میرد و هر چیزی در حال اینکه ساعت مخصوص به خودش را دارد، دارد می گوید، می گوید یعنی هیچ چیزی ثابت و برجای نیست.
جمله در تغییر و سیر و سروری ست! حساب نکن که...ضمن اینکه می توانی حساب بکنیم جاودانیم، باید این لحظه چه کار کنیم، از زمان (مدیریت زمان) چه جوری استفاده کنیم؟ ما در واقع هر لحظه این مثل Pop quizاست. هر لحظه ممتحن در اینکه استاد درس می دهد، یک ممتحن وارد می شود و کاغذی می گذارد جلوی همه، سوالات را بنویسید، همین الان.
یک Pop quizاست، حالا کی برنده است اینجا؟ آن کسی که همیشه آماده است و درسش را خوانده است. شاگردهای شب امتحان مثل ما مثلا سابق شب امتحان چیز می کردیم (با شوخی) اینها همیشه در Pop quiz بازنده هستند. بنابراین اینکه چرا این اتفاق افتاده ما در کل نگاه می کنیم مرگ نمی بینیم.
اصلا زمین هم بخواهد نابود بشود ما مرگ نمی بینیم. از اینجا می رویم آنجا. ما با اندیشه و ذهن اینجایی خود ضرر می بینیم. ولی ما که به اصل بقاء عام رسیدیم، اصل بقاء عام فقط اصل بقاء ماده و انرژی نیست. آن چیزی که وجود دارد بی خود به وجود نیامده است، که بی خود (01:06:31)از بین برود.
اگر نفس اینجا دارد صحبت می کند، آن عاملی که دارد صحبت می کند، آن بی خود به وجود نیامده و بی خود هم از بین نخواهد رفت. ما مرگ نمی بینیم، بنابراین می خواهد اینجا، نه آنجا، این فرق نمی کند. ما از کل که نگاه می کنیم، اینجوری نگاه می کنیم. از جزء نگاه می کنیم، می بینیم باید کار خودش را بکند.زمین این کشتی که ما داخلش هستیم، اولویت با کشتی است یا با سرنشین کشتی؟ کشتی. اولویت با کشتی است نه سرنشین کشتی! یک جا ایجاب می کند که مسافرها را نیز پرتاب کنند بیرون.
خب، پس اینکه ما اعتراض بعضا یا با این نگاه که مثلا چرا زلزله ی بم آمد، چرا چیه اینجا آمد چرا آنجا، اینها مسائلی است که دارد قانونمندی خودش را طی می کند و زمین دارد ماجرای خودش را طی می کند.
و همه ی اینها وجود ما مدیون به اصطلاح زلزله و آتشفشان و همه ی این ماجراها هستیم. هیچ چیزی بی خودی به وجود نیامده. حالا بنابراین ما در تضاد نمی افتیم نسبت به خدا و حکمتش. در تضاد نیستیم، اتفاق افتاده انا لله و انا الیه راجعون و درک می کنیم اما دعای ما هم، دعاگو هستیم، بالاخره امروز برای آنها مساله ای پیش آمده، هر کمکی بشریت بتواند باید انجام بدهد، اصلا بحث بشری است، حالا دعا هم جزو آن است.
سوال: بنده برای تیک شخصیتی یک راه حل از شما می خواهم، کمک کنید؟
استاد: ببینید یک مسائلی است که تیک شخصیتی نیست. مثلا فرض کنید که همین الان من می گویم که ما ادامه بدهیم، ادامه ندهیم. حالا اگر یکی گفت نه، ادامه ندهیم آیا تیک شخصیتی است؟ نه. اگر گفت ادامه بدهیم، آیا تیک شخصیتی است؟ نه. مسلما آنها یک چیزهایی است که...
ما یک چیزی داریم فرق بین سلیقه، اعمال سلیقه با تیک شخصیتی. اعمال سلیقه ما وقتی که مثلا یک بحرانی پیش آمد که در این بحران من خبرهایش را برای من می آوردند که مثلا چه نشستید و ببینید چی شده است و اینها. ما می گفتیم پس ببینید، ما تشکیلاتی نیست و هر کسی خودش یک سر سلسله ای و هر کسی خودش یک چیزی... حالا خیل مسائل دیگر.
ببینید کل موضوع به یک دوشاخگی می رسد، در بحران، یک عده می گویند برویم، کلی میگویم، یک عده می گویند نرویم. یک عده می گویند که فعالیت نکنیم به ضررش تمام می شود، یک عده می گویند فعالیت بکنیم به نفعش تمام می شود، سلیقه است، اختلاف سلیقه است، حالا اگر یک کسی گفت (01:10:16) نکنید، من دقیقا بعد از آن به خیلی از دوستان هم گفتم، چون در جریان کامل قرار داشتند، آن کسی که گفته نه، عشق بوده، برای شما قسم می خورم، من جای آنها قسم می خورم برای شما، آن کسی که گفته بله عشق بوده، آن کسی که گفته نه، عشق بوده، منتهی آن کسی نیست چیزی که من می گوییم نروید، نروید این نه که می گوید پایه اش هم عشق است و واقعا می خواهد پای او را بگیرد که نروید. آن هم که می گوید برویم می خواهد هل بدهد که واقعا برویم، الان موقعیت، موقعیت رفتن است. پایه اش عشق است، پایه اش تیک شخصیتی نیست، تیک شخصیتی تعریف دارد، پایه و اساسی دارد، مسائلی دارد که بشریت از دوره ی هابیل و قابیل، قبل از اینکه هیچ دین و مذهبی پیش بیاید انسان در فطرتش اینها را داشته و عرضه کرده است و اولین چیزی که در زمین خودنمایی کرده چی بوده؟ تیک های شخصیتی بوده است دیگر!
خب، یعنی از دوره هابیل و قابیل که بحث حسادت بوده، بحث این بوده، بحث آن بوده و... والان هم امروز ما آمدیم با یک الفبایی این را چیز کردیم، توجهمان به آن معطوف شده و آن سیستم هم گفته من می گیرم. حالا با ما هست که ما به این نتیجه برسیم که کمک بگیریم، نگیریم، می خواهیم نمی خواهیم، باور بکنید که شاید مثلا یک درصدی هنوز شیرینی (01:11:57) یک چیزهایی از یک طرف می خواهد می گویید که خب می خواهد از یک طرف یک شیرینی هایی هنوز بالاخره چیز است دیگر، دیگر چه خبر، یک چیزهایی... یک شیرینی هایی دارد ک هنوز ما نتوانستیم دل بکنیم از آن، ولی وقتی که اهدافی خطاترتان باشد در بحث امیال آمدیم گفتیم، یک خورشیدی می خواهد، یک خورشید می خواهد که این ستاره ها محو بشود.
باور کنید که ممکن است یک جوری بشود که وقت سر خاراندن پیدا نکنید! چه برسد که بخواهید از یکی بد بگوئید! خب، ممکن است فرصت خوابیدن پیدا نکنید، خب، چه برسد بخواهید  بشینید مثلا برای یک کسی چه نقشه ای بکشید!
ببینید بستگی دارد به این که ما بخواهیم آن خورشید در زندگی ما طلوع بکند و بدرخشد،اگر آن خورشید بدرخشد و ما بفهمیم این، این سونامی آمده الان وقت...فلان و بیسار...
خیلی جاها، این همه هستی در خودش رمز و راز دارد و ما باید به آن برسیم و فلان... بعد آیا در اینصورت  واقعا کسی فرصت پیدا می کند که بیاید بشیند مثلا بگوید بگذار من این کار و آن کار را بکنم؟! اصلا این فرصت پیدا می شود؟ امکان ندارد فرصت پیدا بشود، امکان ندارد، خب، ولی اگر ما انگیزه های متعالی نداشته باشیم، پایمان را بیندازیم روی پایمان، خب، باید بگوییم دیگه چه خبر! منظور ما این است که الان کله ی چه کسی را بار بگذرایم! (با شوخی و خنده حضار)
بنابراین اگر ما به بحث فلسفه ی خلقت معطوف بشویم، یعنی اصلا بحث بشود بشری، چرا از آنطرف دنیا لشگر می کشند می آیند اینطرف دنیا؟! چرا این مال آن را از او می گیرد؟ چرا این به او ظلم می کند؟ یک دلیل دارد! برای اینکه ما فلسفه ی خلقت خود را نمی دانیم چیست! نمی دانیم روی این زمین برای چه آمدیم! حالا که این را نمی دانیم چه کار باید بکنیم؟ نگاه می کنیم می بینیم که خب، یک چیزی دست این است، از دست او می گیریم، نگاه می کنیم می بینیم که می توانیم حق او را بخوریم، می خوریم! آنجا را می توانیم برویم بگیریم، می رویم می گیریم. تا زمانیکه بشر به فلسفه ی  خلقت خودش معطوف نشود، نمی گویم حالا پیدا بکند، مثل ما که همان کوشش بیهوده به از خفتگی ست!
 تا زمانیکه معطوف نشود، حالا ما معطوف شدیم، وقت سر خاراندن پیدا نمی کنیم، تا زمانیکه معطوف نشود به این که برای چه خلق شده، چرا روی زمین قرار داده شده، این زمین جایگاه بسیار استثنایی است! (01:14:46) چه جوری طراحی شده است، چه جوری چیز شده است، تا این عظمت ها را، پیدایش غفلت روی زمین، فراموش نکنید می گویند از خورشید جدا شده،  وقتی جدا شده چند هزار حرارت داشته است؟ جدا شده آمده فاصله گرفته سرد شده. وقتی که سرد شده چه حالتی داشته؟ یک قلوه سنگ. از خورشید جدا بشود مذاب هست دیگر، مذاب هست حالا می آید اینجا فاصله می گیرد بتدریج سرد می شود، یک قلوه سنگ می شود.
خاک داشتیم، آ ب داشتیم، هوا داشتیم، اکسیژن داشتیم، چی داشتیم، هیچ چیزی نداشتیم. حالا بفرمایید که خلقت روی زمین چه جوری آغاز شده است؟ بنابراین اگر ما به سوال برسیم، به تفکری برسیم، حالا امشب نمی خوابیم حالتان جا می آید (با شوخی) مقدمتا ببینید، اصلا ما در فضا خاک داریم؟ خاک  می توانستیم داشته باشیم؟ خب، مثلا همین...چرا؟ چون همه اش از بیگ بنگ بگیرید انفجار، مذاب، میلیون درجه حرارت، میلیون درجه حرارت و بعد و بعد و بعد همینجوری بیاید...
خب، حالا بنابراین ببینیم که به چه سوالاتی باید پاسخ بدهیم، چه چیزهایی را باید در این فلسفه ی خلقت ما جای می گیرد، خب اگر بیائیم به این مسائل بپردازیم و انگیزه های متعالی پیدا بکنیم، تمام این دوره ها فقط برای این بوده که ما به انگیزه ی متعالی برسیم. در بعضی از دوره ها گفتیم فکر نکنید که دوره ی 2 اگر یادتان باشد آخر دوره ی 2 معمولا گفتیم فکر نکنید که ما آوردیم اینجا به شما جواب سوال هایتان را بدهیم، ما آوردیم سوال ایجاد کنیم و خواب و خوراک را بگیریم و در واقع حالا انگیزه ی متعالی که ایجاد شد، دیگر هر کسی می افتد دنبال این قضیه و یک راههایی را یک ارتباطاتی هم، کمک هایی هم بگیریم، درست شد؟!
خب، بنابراین موضوعی که اینجا وجود دارد تعریف واژه ها و ترمینولوژیی که بکار می بریم خیلی مهم است که من اگر بفهمم طرفم سلیقه اش این است، با این که به او بگویم تیک شخصیتی داری، دو تا نتیجه متفاوت می گیریم، ما باید روی بحث قضاوت کمی، قضاوت کیفی که مختص خداوند است، این قضاوت کمی است که سلیقه است، یا تیک شخصیتی! این قضاوت کمی است. این اِلِمان های این قضاوت کمی را به خوبی بشناسیم.
سوال: اینکه من و آقایون و خانم ها آرزو داشتیم زود به زود شما را ببینیم و من که خودم اصلا شما را زیارت نکرده بودم و فقط سی دی های شما را مداوم در خانه استفاده کردم و نیاز داریم که بیشتر شما را ببینیم از اندیشه های شما بیشتر استفاده ببریم و چه شرایطی بیاد ایجاد بشود که آیا این شرایط مهیا می شود؟
استاد: سپاسگزارم.ان شاءالله. ببینید ما با حل و فصل سوء تفاهم ها در جامعه خود این امکان را پیدا می کنیم که به صورت قانونی ان شاءالله البته امیدوارم، امید ما این است که بنوانیم، داریم ثابت می کنیم، تلاشمان را می کنیم (01:18:58)
بالاخره علی رغم آن موضوعات می بینید بعضی موقع ها یک جریاناتی هم پیدا می شود یک افرادی هم می فهمند، همین هفته ی اخیر دیدید که مثلا این خبر خوبی بود که نشان داد که بابا بالاخره یکی هم فهمیده است.
حالا کسانی دیگری هم می توانند این مساله را داشته باشیم ولی تلاش ما این است که بتوانیم به یک مجموعه ی قانونی در قالب یک مجموعه ی قانونی حرکت کنیم. البته ما هم همواره بصورت مجموعه ی قانونی حرکت کردیم. NGO داشتیم، خب، انجمن به اصطلاح معرفت در وزارت کشور، کانون عرفان کیهانی در ریاست جمهوری، خیریه فیض کیهانی، عرض کنم خدمتتان موسسه فرهنگی هنری عرفان کیهانی و حالا چند تا مجموعه دیگر بطور مستقیم، خیلی مجموعه های دیگر به طور غیرمستقیم. خیریه بهشت یاس پنهان، خیریه نمی دانم چی، حالا اسم نبرم چندتا که الان هم هستند فعالیت می کنند.
ما همواره تمایل خودمان این بوده که در قالب تشکل یا جمعیت قانونی حرکت کنیم. هیچ وقت ما نخواستیم که غیر قانونی حرکت کنیم. عرض کنم خدمتتان که انجمن حمایت از سلامت ایرانیان، NGO  ما هست و بوده که حالا پروانه اش را گرفتند.
بینید اگر که شما مثلا فرض کنید اینها را عملا ندید بیرون، برای اینکه همه را پروانه های آنها را گرفته اند و نمی دانم تحت تاثیر آن تبلیغات منفی که صورت گرفت که در جریان هستید، همه اینها چیزهایشان را گرقتند. کدام کار ما کدام کاری را انجام دادیم که غیرقانونی بوده؟ هیچ کدام.
مثلا حالا نمی خواهم راجع به اتهامات صحبت بکنم ولی به طور کلی ما همواره از خیلی وقت قبل می خواستیم که مسئولین امور مثل وزارت بهداشت در جریان فعالیت های ما باشند.
با هیات مراجعه کردیم چند سال قبل گفتیم که اینها فعالیت های ما هست و خودشان نخواستند به جاهای دیگر مسائل دیگر.
بنابراین این کار را کماکان دنبال می کنیم این که ما بتوانیم مدام و منظم و مرتب با همدیگر تبادل اطلاعات داشته باشیم منوط بر این است که خب مشکل قانونی نداشته باشیم. خب، مشکل قانونی نداشته باشیم، ما هم که همه ی حرفهایمان، صدا و همه چیز همه جا ثبت شده و ضبط شده است. نه می خواهیم حرف خلاف چیزی بزنیم نه می خواهیم کار خاصی انجام بدهیم. بحث بحث همین مسائلی است که شما در جریان هستید که عمدتا هم طب های مکمل ایرانی و از این مسائل است. بنابراین دعای ما این باشد که ما بتوانیم حقانیت موضوع را ثابت بکنیم و بالاخره خداوند هم به دل مغرضین هم یک هدایت و یک رحم و انصافی بیاندازد آنها هم از این خر شیطانی که سوار هستند، پیاده بشوند و ان شاءالله مساله حل بشود.
در سوالات بود که بعضی از دوستان اینجا مکتوب بود و در جای دیگر هم همینطور است که یکسری از سی دی های به اصطلاح حوادثی یا تحقیقاتی این دهه ی اخیر از 2010، 2012 تا این بحث هرم و نمی دانم چی و اینها همه به اصطلاح هست و پخش شده و اینها...! (01:21:44)
توجه بفرمائید که که مطلع بودن ما از این وقایع خیلی خوب است. خب، ولی مثلا اشکالی ندارد ما فیلمهایی که برای 2012 و اینها ساخته شده ببینیم، یا تحقیقاتی که راجع به همین هرم و نمی دانم چیز....اینها بد نیست ما در جریان باشیم ولی وقتی که ما به طور رسمی بیائیم بگوئیم این است، یعنی ما مورد تائید ما هست، در حالیکه از نظر ما شاکالاتی بر قضیه وارد است. 2012 ما اصلا آنجوری نیست، خب، هرم ما زیرش انرژی منفی تشکیل نمی شود و می تواند نماد باشد، می تواند چیز باشد ولی بستگی دارد در معماری اینکه با مواد کامپوزیت باشد با سنگ باشد، چی باشد، هر کدام تشعشعات خاص خودش را دارد ولی اینطوری نیست که اگر ما بالای سرمان الان اینجا هرم بود همه دل تو دلمان نباشد که ما الان زیر مثلا یک جریان انرژی منفی هستیم. اصلا همچین چیزی نیست.
هر جایی را ما می توانیم شارژ مثبت بکنیم، فضای آنجا اصلا تغییر بکند. مثلا دوستانی که ارمنستان ایروان رفتند، به محض اینکه وارد ایروان می شوند، این از دوره های بعد است، حوزه، یک درسی به نام حوزه های شعوری، شما به محض اینکه وارد آنجا شوید یک حوزه شعوری دیگری متفاوت برخورد کردید.
خب حالا می خواهد هرم باشد، می خواهد نمی دانم گنبد باشد، می خواهد هر چیزی باشد. ما قرار است ضد ضربه باشیم حالا اگر اینجا هرم بود تکلیف ما چی هست؟ خب ما زندگی نکنیم! نه اینطور نیست.
ببینید به عنوان مثال خدمتتان می گویم. بعضی موقع ها جریاناتی می خواهد یک چیزهایی را یا بزرگ نمایی بکند یا نمی دانم چیکار بکند، خیلی بحث های مختلف خب، ما می آئیم اینها را گوش می دهیم ولی اگر که ما آمدیم در کلاس خود گفتیم اینها سی دی هست اینها فلان...یعنی ما این مطلب را تایید می کنیم. وقتی تایید کردیم یک روزی با اصول درسی خودمان متضاد می شود. کجا؟ یکی می آید می گوید که آیا زیر هرم را می شود مثلا شارز شعوری مثلا چیز کرد؟ (01:25:41)
یا بعدا که حوزه را با درس حوزه روبرو می شوید، حوزه های شعوری برخورد می کنید یعنی یک چیزی است که آمار می گوید نه، هست دروغ نیست، خب فلسفه ی میکده، خب به اینها برخورد می کنید می بینیم که دروغ نیست. بعد حالا ما آمدیم یک جا مجبور شدیم زیر هرم مثلا زندگی بکنیم، رفتیم یک بُرجی، برج نشین شدیم و بعد حالا مثلا دیدیم آن برج روی آن یک مثلا هرم ساخته شده است. چی کار کنیم؟
پس ببینید که اینجوری نیست. ما مطلع باشیم، چیز کنیم ولی هیچ موقع چیزهایی را که می آید ما به عنوان اینکه این هست و نظر ما این...ما نه! خب، مثلا 2012 شما چند جور فیلم دیدید، چند جور حدیث و حکایت و نمی دانم روایت شنیدید که آقا قرار است زمین نابود بشود، ما هر چی گفتیم اگر زمینی چیزی دارید بیائید به ما بفروشید (با شوخی و خنده!) هیچ کسی نیامد، در حالیکه این توده ای که با زمین برخورد می کند این توده ی آگاهی است، خب! این توده گفتیم توده ی آگاهی است و تبعات مختلف دارد. تبعاتش این است که یکی وارد عصر هوشمندی شدیم، دیگر بشر متوجه می شود که از طریق هوشمندی می تواند بهره برداری هایی بکند، حالا هوشمندی مثبت، هوشمندی منفی.
خب دیگر بچه را هم می بینی که یک بچه هم می بینی که قشنگ و خوب این مساله را می فهمد و درک می کند و خوب هم می گیرد. این یک موضوع است و بعد موضوع محور وجودی را گفتیم، آگاهی جهانی را گفتیم، بیداری جهانی را گفتیم، نهضت بیداری جهانی را گفتیم.
شما الان مثلا می بینید نمونه از آفریقا، خاورمیانه و خاور دور و اروپا و همه اینها به تدریج یک موجی در داخلش قرار دارد. این موج، موج بیداری خاصی است، شاید تاریخ بشر همچنین موج عمومی بیداری را هیچ وقت تجربه نکرده. خب پس قرار نیست زمین نابود بشود و به هر حال هر کسی فکر زمین نابود می شود و زمین داشت بیاید پیش ما (با خنده و شوخی)
در پاسخ به سوال در خصوص اطلاع رسانی به مربیان!
بله یک مساله است که، یک مساله است که می دانید ما یک نوافقی داشتیم. یک توافقی شفاهی البته، هیچ دادگاهی ممنوعیتی برای کلاس ما صادر نکرده تا این لحظه که من خدمتتان هستم، اینجوری نیست. ولی ما یک توافق شفاهی بوده که جریانش مفصل است که ما تحقیقات علمی مان را ادامه بدهیم مثل فرادرمانی، سایمنتولوژی، گیاه پزشکی، عرض کنم دامپزشکی، کار روی سلول و ملکول و اینها را که هست، اینها را انجام بدهیم، کلاس ها تعطیل باشد. ولی متاسفانه با خُلف وعده روبرو شدیم و بعد دیدیم که در همه جا تبلیغات منفی در تمام بیمارستان ها و دانشگاهها و سمینارها و همه اینها یک تبلیغات منفی که اینها فرقه هستند، اینها فلان هستند، اینها را راه ندهید هر جا دیدید نمی دانم چی بشود، بیسار بشود، این متاسفانه این قضیه شد که ما الان نه تحقیقات مان به آنصورت روبراه جلو می رود، چون اگر روبراه بود ما چندین پروپوزال در جاهای مختلف داشتیم که شروع شده بود و نیمه کاره ماند و متوقف شد و الان هم می دانید که با مشکلات می رویم در سمینارها شرکت می کنیم. خیلی مشکل.
و دیگر مجبور شدیم یک مقداری از فعالیتهای تحقیقاتی خود را با دانشگاه های دیگر انجام بدهیم که حالا خب یک توضیحاتی خدمت دوستان عزیز دادم و به هر حال دیگر بحث این است که ما اطلاع رسانی بکنیم موضوع را و منوط بر این است که اعلام کنیم که آقا می خواهیم فعالیت بکنیم و حالا اطلاع رسانی هم بکنیم ولی چون فعلا منتظر آن شفاف سازی ها هستیم که خود شما هم کمک می کنید هر جا که هستید دارید شفاف نی کنید موضوع را، نمی دانم ویژه نامه در اختیار شما هست، کتاب هست می برید نشان می دهید و در واقع ثابت می کنید که این حرف ها چیست! (01:30:39)
شیطان پرستی کجا بود؟ نمی دانم این قضایا کجاست و این تحقیقات، تحقیقاتی هست که می تواند به این مملکت کمک بکند و ان شاءاالله بعد از این مسائل خب اطلاع رسانی کاری ندارد. اطلاع رسانی چه کاری دارد! خیلی راحت از طریق های مختلف می شود این کارها انجام بشود. فعلا جز من سایت شخصی خودم، مسئولیت سایتی را به عهده نداریم.
سوال: در مورد غیرارگانیک نوع A توضیح بدهید؟
استاد:اگر اجازه بدهید اینها را در کتاب بخوانید به دلیل اینکه حالا ما توضیحاتی که می دهیم از فردا یک دفعه مسائلی راه می افتد که آی توضیح دادیم درس دوره ی 9 ، نمی دانم چی را گذاشته بودیم، نمی دانم دوره 3 نمی دانم چی را گذاشته بودیم، این یک مقداری چیز می شود. ایها را شما داشته باشید، خیلی بحث ها هست که در مورد طبایع هست، طبع آن گروه هایی که گفتیم و انواع و اقسام ویروس های غیرارگانیک و فلسفه ی خلقت آنها و همه ی مسائل را ان شاءالله در همان کتاب به زودی مطالعه می کنید همه با هم همزمان که دیگر گله و گله گزاری و اینها در کار نباشد.
سوال: همان فردی بودند که نوشتند چگونه بدون داشتن استاد، حتی استاد معنوی مطالبی را فرا گرفته اید؟ و خیلی از مطالب و موارد و مباحث شما برگرفته شده از مکاتب و مذاهب دیگر است یا از مطالب اهل تسنن استفاده شده؟  (01:33:20)
استاد: ببینید مساله اینجاست که ممکن است این مطلب را، البته این صحبتها، صحبت های معاندین است عمدتا و خب اگر ما ممکن این مطلب را بیرون به ما بگویند همانطور که اینجا الان برای من کسی نوشته، بیرون بگویند، اینجا بگویند، شما باید جواب ما این است، بیاورید کجا؟ چگونه؟ چطور؟ مستند! خب!
مثلا سایمنتولوژی ما مختص خودما و تنها رشته ی طب مکمل است که در دنیا در خصوص روانپزشکی، هم کار تئوری دارد و هم کار عملی و فقط هم مختص خود ما است. این را از کجا گرفتیم؟
بقیه ی مسائل فرادرمانی و آنها هم مثلا روزنامه نوشته است که این همان ریکی ژاپن است. خب هر کسی ریکی را بشناسد می فهمد آنجا سمبل دارند، چیز دارند، چه جوری است و این چقدر تفاوت دارد! درست شد؟ چقدر اختلاف دارد؟ خود آنها این چنین ادعایی ندارند خود آنهایی که درواقع این رشته در دستشان است این چنین ادعایی ندارند، تازه خیلی از آنها می آیند این رشته را نیز فرا می گیرند.
بنابراین صحبت های که کلی گویی اگر ما از اهل تسنن گرفتیم، چی گرفتیم؟ اگر از مکاتب دیگر گرفتیم، کجا؟ خب همه ی مکاتب با هم وجه اشتراک دارند، همه می گویند خدا، همه می گویند کمال، همه می گویند...
ببینید بعدا ثابت می شود، بگذارید کتاب های ما بیاید بیرون و اینها. مطالب، معلوم می شود که مطالب خود ما مختص به خود ما است، حالا هنوز ما خب خیلی از مطالب که بیانگر جزئیات این قضیه است هنوز در دست نیست، کلی گویی است. مثلا همه عرفان ها ممکن است بگویند عشق. حالا اگر ما هم بگوئیم عشق دلیل نمی شود که از جایی گرفتیم، چون اصولا همه ی مکاتب مختلف عرفانی می خواهند در مقوله ی عشق صحبت بکنند.
خب اما فرض کنید کدام عرفان آمده راجع به کمال، عرفان کمال، عرفان قدرت، عرفان عام، عرفان خاص، تعریف عرفان و، و، فلان... کدام؟ بیارید! مثال بزنید، مستند!
ببینید اگر کسی حالا چون این مطالب را در روزنامه ها هم این اخیرا هم نوشته بودند و من هم خواندم این مطلب هم تقریبا ار آنجا دارد نقل قول می شود، مستند بیاورید اگر که راست می گویید و اگر که درست می گوئید. اگر منظور واقعا حتما همینطوری است، مستند صحبت بشود، دلیل و برهان و چرا خود آنها همچین چیزهایی ندارند؟! چرا خودشان همچین مسائلی ندارند؟ و خب خیلی دلایل دیگر.
سوال: من سعی می کنم کوتاه بپرسم. یک بخش، بخش حرکت ما در داخل چرخه است، که حرکت اولیه ما سیر نزولی دارد، یعنی برعکس، الان که داریم شروع می کنیم سیر ما سعودی است، حرکت اولیه ما نزول بوده یعنی از گستردگی تبدیل شدن به...
استاد: یعنی هر چه آمدیم پائین تر میزان ابعاد ما و تعلقات ما بشیتر، بیشتر، بیشتر شده یک جا به حداکثر رسیده بعد در این قوس صعودی هِی کم و کمتر می شود به توانایی های درونی ما اضافه می شود. یعنی توان بالقوه تبدیل به بالفعل می شود و شده.
ادامه سوال: حالا سوال بنده این است که ما در ابتدا پس حرکت ما حرکت در آنطرف سخت تر می شود مثلا الان استدلال ذهنی ما دانش کمال که کسب می کنیم زمانیکه این زندگی تمام می شود خیلی راحتتر به مرحله بعد می رویم چون باید برویم فراختر می شویم، در گذشته، حرکت ما در واقع حرکت کمال جویانه نبوده، حرکت به سمت ضد کمالخودمان بوده. یک بخش این است که در واقع با یکسری از مباحث ما ممکن است تضاد ایجاد کند.یک سوال دیگری هم که...
استاد: من متوجه نشدم چه تضادی ایجاد بکند، ما یک قاب قوسین داریم یک قوس نزولی داریم، یک قوس صعودی داریم. در ابتدای چرخه صرفا توان بالقوه بوده، هیچ چیزی دیگری نبوده، خب، همینطور که آمدیم و آمدیم پائین ابعاد را شناختیم، مثلا در یک جائی سکونت معنی نداشته، یک جا گفتند ساکن بشو، تا قبل از آن خوردن و آشامیدن مثال سمبلیک است، مفهوم نداشته، حالا می گوید بخور، بخور یعنی چی؟ نخورش هم باید بوجود بیاید تا بخورش هم...برو هر جایی می خواهی بروی برو، از هر چی می خواهی بخوری بخور، یعنی چی؟ یعنی یک واریته ای variety در مقابل ما قرارا می گیرد. خب، به این درخت نزدیک نشو، پس نزدیک شدن و نزدیک نشدن قبلش معنا نداشته است ولی حالا اینجا معنا پیدا می کند.
پس در واقع هی چیزهایی اضافه می شود. اینجا اختیار مثلا در این مرحله، اختیار تفویض می شود یا یادآوری می شود که ببین می توانی بشوی می توانی نشوی، می توانی بخوری، می توانی نخوری. به هر صورت این مسائل می آید اضافه می شود اضافه می شود تا ما آن توان بالقوه را به وسیله این تضادی که درگیرش می شویم بتوانیم بالفعل اش بکنیم. درست شد یا نه؟
ادامه سوال: من منظورم را فکر کنم نتوانستم برسانم. ما الان بعد مکان داریم، بعد زمان داریم و تضاد داریم. الان شما فرمودید جهانِ قبل یک بعد اضافه تر داشتیم و جهان بعد یک بعد کمتر خواهیم داشت و مکان حذف می شود. از یک جایی شروع شده به کم شدن ولی از یک جایی شروع شده به زیاد شدن دیگر؟
استاد: بله از همان نقطه ی اول. دانشجو: یک نقطه، نقطه ی عطف است، آن نقطه کجاست؟
استاد: ببینید از آن بالا شروع می شود به اضافه شدن یعنی به عبارتی دور شدن خب، می گوئیم مثلا انا لله از او هستیم یعنی یکجایی از او دور شدیم و انا الیه راجعون و به سمت او می رویم. از او آمدیم و دور شدیم، دور شدن یک تبعاتی داشته است و نزدیک شدن یک تبعات دیگری دارد.
دور شدیم هی افزایش تضاد، افزایش ابعاد و اینها را همراه داشته و نزدیک می شویم و هی مثلا از او وابستگی های ما، از تعلقات ما از حالا ابعاد مختلف می گویم نه درونی، اینها کم می شود. اینجا بسته شدیم به مکان، زندگی بعدی دیگر مکان نداریم، دیگر این تضاد ما کنار می رود. ولی درسی که می خواستیم از مکان بگیریم اینجا گرفتیم، درست شد؟ و به سمت او رفتن هی سبک و سبک و سبک و سبکتر شدن همراه دارد و از او دور شدن سنگین و سنگین و سنگین تر شدن به همراه دارد.
در واقع تا از او دور نمی شدیم بار سنگین نمی شد، و تا به او نزدیک نشویم بارهای خود را زمین نمی توانیم بگذرایم ولی از این بار برداشتن و گرفتن، یک نتیجه و درسی می خواهیم بگیریم که هدف آن است. مثل یک غواص می ماند که به زور خودش را می کشاند به عمق و فشار حجم مایع بالای سرش به شدت زیاد، خودش را می کشاند آنجا تا آنجا بتواند چی پیدا کند؟ صدف بتواند پیدا بکند بعد بیاید بالا.
خب، به اصطلاح حتی خودشان وزنه می بندند، چون که انرژی زیادی باید صرف کنند بر خلاف زاویه، وزنه می بندند می آیند پائین صدف را شکار می کنند، صدف را گیر می آورند، وزنه را پاره می کنند و خودشان بالا می روند.
این در واقع برای اینکه ما این توان بالقوه را به بالقعل تبدیل می کردیم می بایست می آمدیم اینجا با مکان درگیر می شدیم، با این تضادی که مکان برای ما ایجاد می کند، تضادی که زمان برای ما دارد ایجاد می کند تضادی که برو، نرو و فلان..حالا ما از این رفتن و آمدن و از این تضاد بهره داریم می بریم.
ادامه سوال: استاد نقاط سمت راست و چپ با هم متناظر هستند به لحاظ تعداد ابعاد؟ چون بحث ما بعدش چی می خواهد بشود را فهمیدمآ این نقاط متناظر هستند به لحاظ ابعاد؟
استاد: ببینید شما اگر بخواهید دقیق بیایید این را متناظر بگیرید یک چیزهایی این طرف دارید که آنطرف ندارید. مثلا حشر این طرف، آنجا روز اول آدم در حشر بوده خودش بوده همه جمع بودند دیگر، تمام سلول هایش در دلش بوده، این حشر آمده تبدیل به نشر شده و شدیم ما. می رویم دوباره به سمت حشر که دوباره جمع بشود و دوباره بشود نشر، دوباره بشود یک مجادله دیگر تا ما نتیجه بگیریم. حالا الزاما حشر اینجا مصادف با حشر آنجا نیست. اینجا حشرش نقطه ی بالای آن است که آدم واحد بوده.
سوال: ببخشید استاد این کتاب مال سفر روح و اینجور چیزها را داشتم میخواندم بعد راجع به آدمهایی که هیپنوتیزم شدند، این همان غیرارگانیک هایی است که ما می گوییم؟
استاد: از نظر ما همان است، بله. ببینید همان است آزمایشی که (01:43:59) با هیپنوتزیم و وقتی می رفتند به ستاد فرماندهی فرد، دیدند آنجا یک نفر دیگر دارد حرف می زند، حتی ممکن است به یک زبان دیگری دارد حرف می زند، بعد به او می گویند تو کی هستی؟ می بینند این یکی هست مثلا مال 500 سال پیش است اصلا و اسمش یک چیز دیگر است مثلا این شخص اگر خانم است آن فردی که بهش رسیدند یک آقا است و نه تنها غیر از این، یک کس دیگر، یک کس دیگر...دو نفر، سه نفر، یکی مال نمی دانم کی بوده، یکی مال کِی...خب، اینها.
نتیجه می گیرند که پس ما یک زمانی پانصد سال پیش خود ما بودیم، بعد مُردیم بعد چهارصد سال پیش بودیم، بعد و در واقع آن مساله را نتیجه را می گیرند که می دانید.
ادامه ی سوال: آخر می گوید من مثلا دارم چیزهای توی رشدم بوده که مثلا دفعه قبل یک آدم متجاوز بودم الان حالا آمدم در یک دوره ای که شرایطی برای من بوجود می آید که این تجاوز انجام بشود، این با غیرارگانیک ها یک ذره متفاوت است؟
استاد: نه دیگر حالا همان ها را بیاورند ما دفاعی به آنها می دهیم، همان ها را بیاورند ما به آنها دفاعی می دهیم منتهی اگر این آزمایش را انجام ندادیم علت دارد، علت دارد که این آزمایش را هنوز انجام ندادیم، برای اینکه همین دشمن هایی که داریم کافی است، حالا همان ها را حالا ان شاء الله سر فرصت، ولی ببینید...خب، در غیر اینصورت یک تفکری که، یک توضیحی برای خیلی ها بوده مثلا اگر فردی الان مورد تجاوز واقع می شود می گوید حتما زندگی قبلی من به یکی تجاوز کرده بودم، طبق گزارش شما، ببخشید من عین گزارش شما، خب، من به یکی تجاوز کردم  حالا اینجا به من تجاوز می شود، خب هیچی به هیچی، این از این.
اگر طرف گوشه خیابان می خوابد، داخل جوی آب می خوابد، می گوید زندگی قبلی، من حتما سلطان بودم، آخه دوره قبلی این قدر تو خیابان می خوابند ما سلطان نداشتیم همه ی سلطان ها را جمع کنیم یک تعدادی می شوند و می بینیم همینطور که...خب، مثلا در همان هند، یعنی درصد قابل توجهی دارائی شان همان دوتا لُنگ است. یکی اش دورشان است و یکی اش هم روی دوششان هست، بعد گوشه ی خیابان هم می خوابد و بعد اگر بگوئیم خب چطوری؟ می گوید بله من زندگی قبلی سلطان بودم، مهاراجه بودم، خیلی ظلم کردم، حالا باید گوشه ی خیابان بخوابم.
بعد هر کسی هر کاری هر مساله ای دارد دیگر تسلیم و منفعل است، چرا؟ چون براین باور است که قبلا یک کاری کرده که الان چیزش این است، آن کسی هم که مهاراجه بوده است و نمی دانم چیز، می گوید آخیش خوب شد من زندگی قبلی گوشه ی خیابان می خوابیدم، و الان شدم این.
ادامه سوال: مراحل طی آن روح که می رود آن بالا، آن چی؟ حالا آن غیر ارگانیک یا یک چیزی هست؟ یعنی آن بعد از زندگی زمینی که ما داریم که یک تجربه دیگری را خواهیم داشت، به یک صورت دیگر، می تواند همین آن تعریفی باشد که در این کتاب ها آمده یا نه؟ (01:47:12)
استاد: نه، نه شما می توانید که حالا دوستانی که گفتم از مکاتب دیگر، ما اصلا نظرات اختصاصی ما کاملا مختص به خود ما هست. این را با اطمینان خدمت شما می گویم. حالا در این زمینه ان شاء الله در آینده همین تست را می کنیم که یک گروه در یک جایی در حالت هیپنوز گزارش گرفته می شود، بعد، بعد از این قضیه که گزارش گرفته شد، مورد تشعشع دفاعی قرار می گیرند، گروهی مورد تشعشع دفاعی قرار می گیرند بعد یک دفعه می بینید که همه اینها، همین ماجرا شد که شما دارید تجربه اش می کنید و پانصد سال قبلی در کار نبوده است و نمی دانم حالا خیلی مسائل دیگری که مقاله اش را البته یک مقاله کلی در مورد تناسخ داشتیم، ارائه که شده خدمتتان.
سوال: درباره ی امام زمان که می گویند 313 یار دارد و اینها من یک برداشتی دارم که می شود گفت 313 فرقه هستند که می آیند، مکتب و مذهب هستند می آیند به یک وحدت می رسند؟
استاد: به هر حال پیام کلی همان وحدتی هست که حضرت عالی می فرمائید و منتهی دیگر حالا به چه صورتی و به چه شکلی و اینها در مقاله موعود که چندتاش هست که آن هم یک کتاب هست که چندتاش از داخل آن مقاله انتخاب شده و شما خواندید بهدا ان شاءالله کتابش همان راجع به 313 نفر، بحث دوره های دکترای بشریت، نمی دانم زمانهای آخر و اینها صحبت دارد و می شود.این هم به هر حال می تواند تعبیر درستی باشد بخاطر اینکه قرار است که در واقع یک وحدت و عرض کنم خدمتتان صلح جهانی و این جور مسائل اتفاق بیفتد و این نزدیکی باید رخ بدهد و انسان به مصالحه برسد به صلح برسد و حالا این هم قطعا از تبعات آن این مسائل است.
سوال: استاد ببخشید شما همیشه سر کلاس هایتان راجع به روح جمعی تاکید می کردید و اینکه می گفتید شبکه منفی دارد پالس قویتری در روح جمعی می دهد توجهشان به روح جمعی نسبت به شبکه مثبت بیشتر است، ولی آنچیزی که مثلا من توی روح جمعی شناختیم ولی آن چیزهایی که باید ذکر کنیم مثلا من در اتصال روح جمعی می نشینم چه چیزهایی را باید بخواهم؟ چه پالسی را باید بدهم؟ (01:49:57)
استاد: ببینید آنچه که در دعا به نوعی، یک جا هم هست نه، مثلا ما آمدیم تعریف کردیم گفتیم که این پارازیت های شعوری داریم، اینها را داریم، این را داریم و آن را داریم، این به این صورت اثر گذاشته، حالا شما می توانید بیایید داخلش کار کنید. پس یک جا بحث دعا است. همین صلح جهانی مثلا به عنوان مثال و یک جا هم نه اختصاصی شما می توانید که چی می خواهید و همان پارازیت ها را می شناسید، تشعشعات منفی را می شناسید و برای آن کارهای لازم را انجام می دهید.
سوال: استاد ببخشید ترک عادت ها را هم می توانیم در روح جمعی اعلام کنیم؟
نه، نه، یعنی همان چیزهایی را که اعلام می کنیم، همان ها هست.
سوال: ما در جهنم من ثابت و من متحرک ما مزدوج می شوند، منشاء تضاد بعدش چیشت؟ یعنی هوشمندی که جا می ماند؟
استاد: بله ببینید حالا این من یک کتابخانه در اختیارم قرار گرفته، یعنی من ثابت امکان عملی شدن همه چیز را به من می دهد. خب، و به شما هم می دهد به من داده به شما داده. من چه جوری استفاده از آن می کنم، شما چه جوری از آن استفاده می کنید، یا هر کسی چه جوری استفاده می کنید. این مساله یک!
مساله ی دو، حالا انجام دادیم، آنچه که خواستیم انجام دادیم و بعد آمدیم مرحله بالاتر حالا دیدیم که نه ما هر چی که می گوییم می شود، سر یک دوراهی قرار می گیریم، این دوراهی این است که من همین الان هم هر روز ما هم الست است. شما مثلا درمان می کنید بعذ از یک مدت چهارتا درمان انجام دادید و بالاخره خیلی از آنها مثل معجزه است. حالا باید این را به خودت نسبت بدهی؟ این الست ما است.
خیلی ها را ما داشتیم آمده در این سیستم نشسته استفاده کرده، رفته تیشه به ریشه ی ما زده است. یعنی یک دسته از دشمنان ما در واقع حالا به یک شکلی بوده، یا نفوذی بوده مخصوص آمده، که می دانیم برای ما مسجل است، یک تعدادی هم آمده گرفته است و می رود بیرون می گوید، نخیر من اصلا نمی دانم فلان، بهمان...شروع می کند به یک دو تا چیز هم گذاشتن و طرحِ من! حالا عین این قضیه، عین این قضیه انتقال پیدا می کند یک جائی حالا دیگر این نیست، آن نیست، خودش است، می آید تست می کند، این را تست می کند، آن را تست می کند می بیند که نه، واقعا همه ی آن اسماء را دارد، دوباره این مساله، این شبهه، من دیگر خودم دارم دیگر، می گویند بیا آقا، می گوید نه تورا می خواهم چه کار کنم؟ من خودم دارم، نگاه کن آه! دیگر نمی داند که اینجا این حلقه، حلقه ی مَجاز است، گول می خورد.
ببینید الان مثلا ما خودمان هر چند وقت یکبار مطالب می سوزد، خب، یک عده ای فکر می کنند که این دیگر آخرش هست و فلان و آنهایی که می خواهند جواب الست را نه بدهند و بروند مثلا خیانت بکنند و نمی دانم چه ها بکنند فکر می کنند که دیگر آخر قضیه است و می روند و طرح مساله می کنند و بله فلان، بهمان، یکدفعه دو روز دیگر می بینند که این مطالب الان سوخته است که این مطالب یک چیز پیش پا افتاده ای است که یک سطح دیگری اصلا موضوع وارد بازی شد.
عین همین کار را عالم بالا می کند، ما نمی دانیم، طرف نمی دانم، اینجا دیگه شده خدا ! نگو خدا هست ولی در مَجاز خداست، مثل چیزی هست که من در مقابل آیینه خدا هستم! من مقابل آیینه هر چی من بگویم آن تصویر من در آیینه باید انجام بدهد.
بعد، بعد از اینکه مردود شد یک دفعه می فهمد که بابا این در واقع جلوی آیینه بوده، در مَجاز بوده، اگر جواب بله می داد، می رفت به مرحله ی بالاتر، در مرحله حقیقی تری وارد می شد. وارد یک جائی که نه درگیر مکان است نه در قید زمان است نه تضاد دارد نه چیز دارد. هیچ چیز ازا این مسائل پائین فارغ شده و از آنجا به همه ی جهانهای مجاور و فلان و بیسار...تمام هستی در آن واحد ارتباط دارد، بسط دارد، چون زمان نیست، مکان نیست، نمی دانم.
خب، این مسائل را ما داریم و بنابراین همه آموزش هایی که داریم می بینیم همین تجاربی که روز به روز برای ما پیش می آید، هر کدامش تجربه ی همان الست است. همانی که با هم هستیم یا بی هم هستیم. برای خودت هستی یا برای جمع هستی! برای او هستی، برای خودت داری کار می کنی، خودت را می خواهی جلال بدهی، او را می خواهی جلال بدهی! چه کار می خواهی بکنی، هر روز تمرین است. ما داریم برای کجا تمرین می کنیم؟ برای مراحلی که این اطلاعات به درد ما می خورد و به آن نیاز پیدا می کنم ازاین بابت که اگر برخورد نکرده باشیم و اگر برای خودمان حل و فصل نکرده باشیم، رویش جزء وجودی ما نشده باشد، خیلی احتمال دارد مراحل بعد همین فریب را بخورم، فریبی که خود ما دیگر عامل آن هستیم.
سوال: در کلاس ها زیاد بر می خوریم به دوستانی که تا در معرض دفاعی قرار می گیرند یا حالا حتی از ترم یک موجودات بقیه را می بینند، خب حالا قطع ارتباط می دهیم، کمک می گنیم که نباید ببینیم، این وجه تمایز موجودات را دیدن با استفاده از شخصیت خوانی، فکرخوانی، با استفاده از...(01:56:20)
استاد: بله شما می دانید که ویروس ها در حد خودشان یک هوشمندی هایی دارند و حساسیت های ما را می دانند، مسائل ما را اشراف به آن دارند و یکی از ترفندها این است که سر همه را گرم بکنند، این است که ما دفاعی دادیم خودش برود. بعد می گوید این هم دارد آن هم دارد، ما از او غافل می شویم، معطوف می شویم که اِ ایشان هم پس...و آن را ول می کنیم و حالا رفتیم دیگر اطراف و او هم دارد کار خودش را می کندو ما در واقع این است که حالا در پیرامون ما چی می گذرد، سوژه ما نیست. ما یک سوژه داریم، سوژه ی ما همان فرد است.
و اینکه همه آلوده هستند، همه آلوده هستند و این یک خبر چیز جدیدی نیست و یک چیزی نیست که او بخواهد با گفتن این مسائل ذهن همه را پرت بکند. بعد یک چیز دیگر وقتی که می گوید ایشان هم دارد، ایشان از مساله بیرون می رود و ذهنش معطوف به خودش می شود و فاز منفی هم می رود و حالا تا حالا داشت مثلا ایشان هم ارتباط می داد، ایشان هم در مدار بود  هم خارج می شود و می رود فاز منفی، خودش حالا درگیر می شود، چون به هر کسی بگویند که شما هم دارید، برای همین ممنوع است که ما به کسی بگوییم که تو آلوده هستی، ممنوع است! هر کسی این کار را بکند تخلف بزرگی است. حالا بعضا من مثلا شنیدم فرضا یکی به یکی گفته می دانی چیست؟ الان اینجا آنجا، الان من می بینم او را (غیرارگانیک) و فلان... الان یکی این طرف هست و یکی آنطرف. خب، این ممنوع است حتی اگر که این چنین دیدنی هم بود، دیداری هم بود، ممنوع است. حالا فرد هم که دارد می گوید آره این دارد آن دارد، می گویم آقا کاری نداشته باش و تو خودت الان بار و بندیل خودت را ببند، بعد حالا ما با بقیه سر و کار داریم، ان شاءااله سر فرصت آنها را هم می فرستیم می آید خدمت شما  (با خنده و شوخی).
سوال: ببینید یک قشر اشعاری ما داریم که مثبت است مثل اشعار مولانا حالا یک فرد منفی اگر این ها را بخواند ضد شعورش چی می شود؟ (01:58:45)
استاد: هیچ تاثیری ندارد. چون آن شعر مثل اثر انگشت مولانا است دیگر فرقی نمی کند چه کسی آن را بخواند. درست شد؟ و اگر منفی هم باشد دوباره فرق نمی کند.
ادامه سوال: یعنی اگر فرد خودش در فاز منفی هم باشد تاثیری روی آن شعر ندارد؟
استاد: اصلا، آن اثر مثل یک اثر انگشت است که همواره آن بار شعوری را در خودش دارد. می خواهد یک نفر منفی باشد بخواند، می خواهد یک نفر مثبت باشد بخواند، می خواهد با راک بخواند، می خواهد با چی بخواند، سنتی بخواند، نمی دانم هر جوری بخواند...
سوال: یعنی ساز جانبی، یعنی من اگر با ساز یا موسیقی که همراهش می کنم تاثیری در اصل پکیج ندارد؟ اصل آن جداست؟ یعنی شعور ثانویه؟
اسناد: ببینید شعور ثانویه کار خودش را می کند، شعور ثانویه کار خودش را می کند مثلا این ساز را چه کسی ساخته باشد، توضیح دادیم، چوب آن از کجا آمده باشد، چطور آمده باشد، چه کسی ساخته باشد، چطور ساخته باشدو خیلی مسائل دیگر، کجا نگهداری می شود، کجا می گذارند آن را، دست چه کسانی به آن می خورد، بعضی ها ساز خود را دست کسی نمی دهند، توجه میکنید خودشان هم نمی دانند، این یک چیزی است که همین جوری انتقال پیدا کرده آمده حالا سازش را دست هر کسی نمی دهد، سازش را جای مخصوص دارد می گذارد، سازش را با احترام بلند می کند، با احترام می گیرد یا حالا مثل تنبور نوازها اگر بپرسیم چرا؟ خودشان هم نمی دانند همینطوری انتقال پیدا کرده.افراد با بصیرتی این مسائل را وضع کردند انتقال پیدا کرده. حالا این سازی که نواخته می شود، نوازنده اش فلان همه اینها یک چیز شعوری دارد و هر کدام از این ادوات یک جور، آن کسی هم دارد می خواند توجه می کنید، آن شعر آن کلام هم یک جور. حالا یک دفعه می بینید یک التقاطی می شود از یک مساله ای که یک شعور قالب دارد، یک شعورهای جانبی دارد، هر کدام از آنها کار خودشان را دارند.
ادامه سوال: در برایند آن نمی شود قضاوت کرد که چه برایندی ضد شعورش چی هست؟
استاد: نه اصولا این کار مشکل و پیچیده ای است و حالا در آینده یک مثلا اتفاقاتی می افتد که بعضی از این چیزها را رو می کند. مثل همین عکسبرداری از مولکول آب که شعور ظاهری را می رساند، بعد آن شعور ظاهری است، آن که عکسبرداری از مولکول آب از نظر ما، می دانید تعریف آنها با ما فرق می کند. آنها فکر می کنند که یک انرژی است که این کار را می کند ولی ما شعور ظاهری، شعور باطنی.
ببینید در آینده یک اتفاقاتی دیگری می افتد که شعور باطنی هم فهمیده می شود و هم عکسبرداری می شود، نمی دانم ردیابی می شود اتفاقات زیادی در راه است، توجه فرمودید اتفاقات بسیار زیادی می افتد که خیلی مسائل را به همراه خودش دارد.
سوال: الان روش مصونیت ما صرفا پرهیز کردن است، یعنی دوری کردن از این چیزهایی که شک داریم؟
استاد: بله فعلا ما خودمان را در معرض این مسائلی که تشعشع شعور منفی دارد قرار نمی دهیم اما در نهایت مسائلی هم که داریم بحث ضد ضربه بودن، بحث خیلی مسائل می تواند و هست در آینده اختلالات موجی، امواج، هارپ انسانی نمی دانم چی، خیلی که الان در واقع شروع شده، امواج مختلف مسائل مختلف و در این شرایط ما باید صدمه ای به ما وارد نشود و حالا تئوری دارد، تئوری هم چرا وارد نمی شود، چرا و چه، حالا آن یک در واقع موج فیزیکال است فیزیکی است، نباید صدمه وارد بشود، شعوری هم همینطور ، شعوری هم نباید صدمه ای وارد بشود یعنی بحث ضد ضربه شدن و ضد ضربه بودن. مثال بزنم عذر خواهی میکنم، مثلا یک موجی الان چند میلیون طول موج از ما عبور می کند، حالا این طول موج ها حوزه تشکیل می دهد دیگر روی ما و این حوزه جریانات الکتریک ما را مختل می کند دیگر، درست است؟ ولی ما با سیستمی که تبادل یونی و الکتریک، تبادل و چی اینها را بالانس میکند می تواند بالانس بکند.خب، و هر کدام از اینها تئوریهای خاص خودش را دارد و مسائل خودش را که سر جای خودش بحث می شود، اثبات می شود، حتی آزمایشاتی، آزمایشی که مثلا در حوزه های مغناطیسی، حوزه های چیز، یکی فرادرمانی می گیرد، یکی نمی گیرد مثلا یک گروه این کار می شود روی آنها یک گروه آن کار نمی شود، حالا همه آزمایش ها هست.
خب بعد می بینیم که اینها یک سری مسائل دارند حالا با الکتروآنسفالوگرافی با مسائل مختلف. مثلا می بینید که تغییر هست درست شد؟ بنابراین یک چیزهایی را پیش رو داریم که یکی از آن هارپ انسانی است و بعد شوخی بردار هم نیست و حالا در قبال آن نیاز به ایمن بودن و اینها را دارد و خیلی بحث های دیگر.
سوال: وقتی بحث اشتیاق را می کنیم، می گوئیم ما اشتیاق خود را از من برنامه ریزی شده ی خود که از جهان قبلی بوده آوردیم، بعد حالا یک جایی همه انسانها فی نسفه آن اشتیاق صفر بوده، آن چه دلیلی داشته که یکی آن لحظه ی صفر، اشتیاقش بیشتر بوده یکی کمتر؟
استاد: بله این اشتیاق یک سری مسائلی که در من برنامه ریزی شده دارد می آید، من برنامه ریزی شده که حالا یکسری بخش آن در واقع جزء نهاد است مثلا این هایی را که داریم می بینیم، می بینیم که در نوزادان اینها متفاوت است. خب یکی عجول تر است یکی نمی دانم چیزتر است، یکی فلان و بیسار همه ی اینها را داریم. خب پس اگر از قبل دارد می آید و قبول کردیم که من برنامه ریزی شده است و بعد می گوئیم که چندتا شخصیت داریم، یعنی بر اساس اینها که می آید چندتا شخصیت داریم و فلسفه اش چیست وقتی اینها را گفتیم ثابت شد پس باید از یک جایی ما اینها را کسب کرده باشیم دیگر؟
ادامه سوال: یعنی آن لحظه ای نبوده که اصلا صفر باشد؟
استاد: چرا بوده دیگر، آنجا که گفت نشین بعد آمد و فلان بیسار شد، بعد آمد به کثرات رسید، بعد ، بعد، بعد...بعد حالا که آمدیم شما دارید یک تجربه می کنید، من دارم یک تجربه می کنم، مجموع تجارب از آن کیست؟ آدم. نهایتا نفس ما که واحده است دیگر، درست است؟  نفس ما واحد است که تقسیم شده آره؟ نفس واحده. حالا در هر تجربه ای، تجربه، تجربه، تجربه بی نهایت تجربه. حالا اینها را بنابراین در یک جائی، اینها که چیز نبوده و آمده در چرخه با آن نحوی که تقسیم شده به چیزهای متفاوتی رسیده است.
حالا اگر ما اینجا نوزادهایی داریم که به صورت غیر ژنتیک یک شخصیت اولیه، چون بحث شخصیت اولیه ژنتیک نیست، ژنتیک نیست دیگر، والدین هر چه می خواهند باشند، بچه ها هر خواهری برادری آن یک فکری دارد این یک فکری دارد، این یک شخصیتی دارد، آن یک شخصیتی دارد، مثلا اگر که تصادفی با هم دیگر ممکن است به هم چیزی داشته باشند، همخوانی داشته باشند.
پس باید در یک جائی این را چه کار کرده باشد؟ این را کسب کرده باشد، اما نه در این شکل، نه در این قالب. این قالب منحصرا در اینجاست. در یک قالب دیگری، در یک شرایط دیگری این تست شده ولی آن یکی که اینجا هستیم مختص اینجا است. حالا چطوری این انجام و اینها، آن بماند و زیاد درگیرش نمی کنیم خودمان را. اولا جای بسیار بحث و حرف و حدیث دارد بعد هم مشکل ما را حل نمی کند، بعد هم حرفهای چیز می آورد دیگر، حالا یکی بگوید نه اینجوری است، یکی بگوید هست. بنابراین مشکل ما را هم حل نمی کند، مشکلی هم از ما حل نمی کند ولی یک عده می گویند نه آقا اینجوری نیست، یکی می گوید هست.
آن کسی هم که می گوید آقا اینجوری نیست، می گوییم پس شما بیا توضیح بده، این هست یا نیست، حالا شما نظریه خود را بده، فرضیه خود را بده تئوری خود را بده، بعد می بینم که او هم هیچی ندارد ولی پای شما را هم گرفته که نه نه فلان، حالا در همین بلبشو و در همین برهه در همین مسائل ، حالا بیا جواب او را هم بده، حالا بیا...
سوال: خواستم ببینم من نوعی که الان حلقه ها را دارم فردا کالبد ذهنی شدم می توانم در آن واحد برای چند لحظه قبل از خاکسپاری از حلقه های خودم استفاده کنم؟
استاد: ببینید این مسائل متعلق به اینجاست، این مسائل متعلق به اینجاست که استفاده بکنیم، یاد بگیریم، چه کار بکنیم که آنجا دیگر شرایط چیزِ، قرار بگیریم که یک طرف این باشد، یک طرف آن باشد، حالا چه کار کنیم حالا چه کار نکنیم. اینها شرایط اینجاست، وسایل اینجاست و هر چی که داریم، اینجا فرصت داریم که از آن نتیجه بگیریم، بعد آنجا دیگر ماحصل نتیجه دیگر به کار می آید، حالا تا خود آنجا تجربه ای که بعد آن تجربه هم در جای دیگری ولی ماحصل تجربه اش این است که فهمیدیم وابستگی چیست، فهمیدیم نمی دانم این، آن...حالا می گویند امتحان، حالا به کار ببر، خب!
ادامه ی سوال: عزیزان ما که در فاز منفی می روند و جذب می کنند برای آن فقط...؟ می گویند وقتی که مردیم بری اینکه در امان بمانند...
استاد: نه آنها را نمی توانیم، یعنی فقط اینجا و ماحصل یک دانشی که می گویم دانش کمال آگاهی، یک چیزی آنجا برود استفاده بشود. بعد دوباره آنجا تجارب دیگری، مسائل دیگری قرار است در اختیار باشد. دیگر اینها نسبت به امکانات آنجا خیلی بله پائین تر است مثلا آنجا یک لول به رحمانیت نزدیکتر می شویم دیگر، حالا اینقدر از این رحمانیت را می توانیم استفاده کنیم، آنجا یک گستره ی عظیم تری را می توانیم استفاده بکنیم. مسلما رضا و تن نمی دهیم در سطح اینجا.
سوال: استاد ببخشید راجع به ارتباط خواب، مقوله کیفی آن نه کمی و حفاظت هایی که در مراحل شرایط خواب اتفاق می افتد،...که چه در روح جمعی در آنجا و چه اینجا اتفاق می افتد، در این مدت انگار این ارتباط را یک مقدار آب شده و در این جا دارد یک اتفاقاتی می افتد؟ یک سری چیزها آنور اتفاق افتاد آمد اینجا، اگر این را یک توضیحی بدهید؟
استاد؟ کلا ببینم منظورتان این است که راجع به کیفیت خواب؟ تغییر الگوی خواب؟ منظورتان اینها است؟ خب!
ببینید یک مساله ای بطور کلی در به اصطلاح راجع به خواب در سایمنتولوژی در آینده با آن برخورد می کنید و آن هم این است که استفاده از خواب. خب، تا حالا تلقی ما این بوده که روز باید برویم کار بکنیم خسته بشویم، شب بخوابیم خستگی مان را در کنیم، صبح دوبار برویم برای یک لقمه نان تلاش و فلان و اینها...دوباره شب خسته بشویم دوباره بخوابیم دوباره فردا صبح همینطوری. یعنی همه چیز در خدمت یک لقمه نان استو باشد، ولی یک مساله ی دیگر ما روز می رویم کار می کنیم برای تنازع بقاء که شب سنسورهای به اصطلاح درک واقعیت، سنسورهای آستانه ی فیزیکی تعطیل باشد که ما سنسورهای آستانه فراذهنی مان که اکتیو باشد، بفرستیم به گوشه کنار هستی دریافت داشته باشیم.
خواب اصل است یا بیداری اصل است؟ حضار: خواب، بیداری. خب این هم یک حرفی است دیگر، حالا زیاد صحبت داریم بکنیم، مقدمتا آمدیم یک تست هایی کردیم، مثلا از ترم یک افرادی که وارد می شدند یک چیز رفورم سطحی در مورد مساله خواب اتفاق افتاده که بتواند حالا فعلا علی الحساب، چون خیلی ها مشکل خواب و اختلال و خواب و اینها را دارند، یا مثلا در سایمنتولوژی در دانشگاه دو هزار و خورده ای نفر که در دو دوره شرکت کرده بودند در معرض این اصلاح الگوی خواب قرار گرفتند یک گزارشی هم به ما دادند. این هم گزارش ابتدائی است و ثابت می کند که خواب برای ما حداقل ثابت شده است که خواب قابل برنامه ریزی است، این یکی.
دنیای علم این را خواب را قابل برنامه ریزی نمی داند، تعریف هایش کاملا متفاوت است و تعریف های ما هم کاملا متفاوت است. حالا بعدها اطلاعاتی که می آید و خیلی از این اطلاعات سوخت می شود و همانجور که خدمت شما عرض کردم که اصلا در واقع به یک چیز جدید، اطلاعات جدید برخورد می کنیم، مثلا یکی اش همین ها است. تعریف خواب، استفاده در خواب و تغییراتی که باید پیش بیاید ظرف یکی دو سه نسل، خب، خواب که به عنوان یک سوم وقت تلف شده ی بشر به حساب می آید، حالا یواش یواش بیاید جزو وقت های مفیدش. هدفمند معلوم است دیگر، هدفمند یعنی مثل اینکه الان ما روزمان، بیداری ما هدفمند است، درست یا نه؟
برای این می دانیم، بلند می شویم می رویم نمی دانم چیز، دست و صورت خود را می شوئیم، صبحانه می خوریم بعد می رویم سر کار بعد...ظاهرا هدفمند است در مورد خواب می توانیم بگوئیم خواب ما هدفمند ست؟ خواب ما یک هدف دارد، می گوئیم برای رفع خستگی! درست است؟ چیز دیگری تا امروز برای آن پیدا نشده است.
حالا خواب اصل است یا بیداری؟ بستگی دارد. اگر ما آمدیم روی زمین که دریافت هایی داشته باشیم، به یک چیزهایی برسیم اینها..خب روز که همه اش داریم می رویم دنبال نان پس کی داریم می دویم دنبال...خب، فهمیدن! کی داریم می فهمیم؟ هیچی همه اش در ترافیک، فلان، بیسار، بدو، بیا، گوشت، مرغ، تخم مرغ، فلان...همین ماجراها.
خب، پس در واقع اگر اصل را بگذاریم بر آن، یعنی دریافت، فهمیدن، خواب اصل می شود. اگر اصل را بگذاریم بر این که بله برویم، بیاییم، نمی دانم چیکار کنیم، خب و بحث اینکه به بچه های خود برسیم به خانه و زندگی خود برسیم، هی تمییز کنیم، هی نمیدانم چیکار کنیم، هی بچینیم، هی بپاشیم، هی نمی دانم چیکار کنیم، خب در واقع آن موقع بیداری اصل می شود. حالا کدام اصل است؟ حضار: خواب.
اگر بیاییم برای انسان شرح وظیفه ای آن چنینی بگذاریم، درست شد؟ بعد شاید از کجا می دانیم، یک روزی می فهمیم که اِ،اِ،اِ...مثلا فرض کنید که ترا به خدا نگاه کن ما چی را به جای چی گرفته بودیم و این همه مثلا انسان دویده آمده و بعد مثلا برای هیچی! قرون متمادی انسان وقتش صرفا پرداخته است به تنازع بقاء. البته تنازع بقاء مثل یک مثالی می زنم مثل یک زیردریایی، یک زیر دریایی روی آب بودن برای آن اصل است یا زیر آب بودن؟
حضار: زیر آب بود. چه موقع می آید روی آب؟ زمانیکه می خواهد عرض کنم حالا به نوعی سوخت گیری بکند، به نوعی اکسیژن حمل کند به نوعی عذا و غیره و اینها حمل کند می آید رو. یک هوایی، زمانیکه روی آب است، برای آن وقت پرت است چون دارد بارگیری می کند، دارد نمی دانم چیکار می کند، چیکار می کند بعد می رود زیر آب، زیر آب ماموریت او شروع می شود. ماموریت اش سوخت گیری نیست، ماموریت بحساب نمی آید، خب، نمی دانم غذا و مایحتاجش و چیزهایش را بریزد آن داخل جزء ماموریت بحساب نمی آید، آن زیر که دارد عملیات انجام می دهد، تجسس می کند، آن اصل است.
خب حالا ما مثل یک زیر دریایی می مانیم، یا به عبارتی یک حالت ما می تواند مثل یک زیردریایی باشد. اگر ما اینجا برای تفحص و برای بررسی و تحقیق و کشف و اینها آمده باشیم، یک مساله است. اگر برای تنازع بقاءآمده باشیم که به هر حال فرزندی باشد، نسلی ادامه پیدا بکند، نمی دانم چی باشد، بعد این می شود دکتر، آن می شود مهندس، این می شود فلان، بیسار...خب، هم این می شود که در داخلش هستیم دیگر!
سوال: در مورد همین شعور موسیقی ها یک جایی در یکی از سی دی ها شما می فرمائید ممکن است شخصی مثلا به کنسرت متالیکا برود ولی تحت شعور منفی قرار نگیرد و ممکن است شخصی یک موسیقی با یک شعور منفی پائین تری را گوش بدهد و تحت تاثیر قرار بگیرد و این معضل یک سری مسائل جانبی است، می خواستم اگر لطف کنید یکسری مسائل جانبی که چگونه می شود ما اصلا طرف این شعور منفی کمتر قرار بگیریم، این را یک ذره توضیح بدهید؟
دوم اینکه: در مورد وابستگی و احساس علاقه دوطرفه صددرصد به موجودات غیرارگانیک بستگی دارد که مثلا یک شخصی ممکن است که یک شرایط اجتماعی برایش بوجود بیاید که مجبور بشود آن حیوان را کنار بگذارد، یعنی به ضررش است، ولی بخاطر اینکه از روز اول یک مسئولیت را پذیرفته و یک علایقی از طرف آن حیوان برایش ایجاد شده و حالا خودش را درمقابل احساس آن حیوان مسئول می داند بخواهد آن ضررها را به جان بخرد و این رابطه بین خودش و حیوان را ادامه بدهد؟ ممنون.
استاد: مثلا من برخورد کردم به جوانی که خودکشی کرده، چندین بار سابقه داشته بعد که از او جویا شدم خب چیکار می کنی یک خورده از بیوگرافی اش را علایقش را مسائل اش را پرسیدم دیدم که آره مثلا فلان نوع موسیقی را گوش می دهد توجه فرمودید، بعد در فلان نوع موسیقی هم اتفاقا این مساله هست که به اصطلاح painless(خودکشی بدون درد) نمی دانم اینجور مسائل مثلا جزء چیزهای مطرح شده بوده ولی کس دیگری همان ها را گوش داده و خودکشی نکرده، چرا؟ چگونه؟ این حالا تازه افراد معمولی می گوئیم افرادی که هیچ تعلیم خاصی ندیدند، مجهز نیستند، بنابراین این مساله از یک نسبیتی برخوردار است و چرا و چگونگی اش را روی همه افراد به یک نسبت و یک میزان نیست.
شرایطی که افراد گوش می دهند، میزان دقت و زوم شدن آنها در موسیقی خیلی شرط است بعضی ها همین جور گوش می دهند، آن دارد کار خودش را می کند و این هم دارد کار خودش می کند. فقط می خواهند یک سر و صدایی باشد. خب، ولی بعضی ها زوم می کنند یعنی دقیق با موسیقی، با کلام همفاز می شوند، مسلما این سریعتر مورد آن القاء قرار می گیرد، تازه این یک مساله نسبی است، تا اینکه عوامل دیگر، مسائل دیگر بعدها ان شاءالله مفصل که راجع این مقوله صحبت خواهیم داشت بتوانیم موضوع آن را باز کنیم.
درمورد بحث علائق به موجودات به اصطلاح حالا حیوانات، به طور کلی محاسنی دارد، معایبی دارد. محاسن آن بالانس شدن است، بالانس می کند به هر حال یک جورایی یک تطابقاتی ما را با محیط می دهد، فوایدی دارد که خب می توانیم راجع به آن صحبت بکنیم، اصلا می شود حیوان درمانی هم حتی داشت، خب، ویک مقداری افراد را با این عواطف زمینه تقویت و اینها نزدیک می کند ولی خوب اشکال آن هم این است که وقتی آن علائق ماشینی که ناب است، خالص است هیچ خدشه ای در آن نیست، نابِ ناب است، مثل انسان نیست، انسان هر روز یک مود دارد، هر لحظه یک حالتی دارد، پستی و بلندی و فراز و نشیب های زیادی دارد ولی آنجا یک دست بودن و یک شفافیت و زلال بودنی را مشاهده می کنیم که خب انسان خواه ناخواه تحت تاثیر قرار می گیرد و از آنجائی که بحث وابستگی را بطور کلی ما آمدیم راجع به آن بحث کردیم، صحبت کردیم و یک عاملی دانستیم که این عامل می تواند یک جایی به ضرر ما تمام شود، این هم می شود یکی از آن وابستگی ها، که حالا یک کسی ممکن است بعد از مرگ اش دنبال فرزندش نرود ولی دنبال سگ اش برود.
یعنی این مساله واقعا در بعضی جاها چیز پیدا می کند واقعیت هست برایش که خیلی ها آن وابستگی از وابستگی به خیلی چیزهای دیگر اولویت پیدا کرده، اولویت دارد.
ادامه سوال: ببخشید من فقط می خواستم ببینم این وابستگی چون من خیلی ها به من گفتند که این وابستگی بیشتر حالا برای خود من یا سگم که در خانه دارم می گویند غیرارگانیکی است، یعنی وابستگی که تو داری یک چیز عجیبی است؟
استاد: خیر، این مساله به خودی خود ارتباطی به این موضوع پیدا نمی کند ولی ممکن است یک کسی علاقه ی شدیدی مثلا به سگ دارد بتواند به عنوان یک کسی که بتواند خواسته و وابستگی یک موجودی را فراهم بکند مورد استفاده قرار بگیرد. این امکان دارد نه تنها در این مورد مثلا مورد کلکسیون در نمی دانم هر موردی این امکان دارد وقتی که به صورت یک وابستگی درمی آید  نظر یک موجودی را هم جذب بکند، جلب بکند و آن بخواهد حالا بیاید از دریچه ی دید ما این مساله را یکبار دیگر لذتش را ببرد.
حالا این مساله است و لذت خاص خودش را دارد بنابراین حالا تفکیک بین بهره مند شدن بدون وابستگی خوب خودش یک کار مشکلی هم هست در واقع ولی خوب باید مد نظر قرار بگیرید.
سوال: من اگر که فکر می کنید در جوابش، من می خواهم بدانم که فلسفه ی مهر چیست؟ من در ارتباطات ترم 8 زمانیکه ارتباط سجده را گرفتم  بخاطر اینکه مساله نماز برای من سال های سال مورد سوال بود و من هم به نوبه خودم یک تشکر ویژه و یک سپاس خیلی بزرگ از شما دارم به خاطر اینکه این قضیه برای خود من به شخصه باز شد و من خیلی تاثیرات مثبت را از این قضیه گرفتم، اما این سوال من اسن استاد، آیا ما به عنوان یک سمبل از زمین یا یک سمبل از خاک است، ما وقتی که سجده می کنیم ذهن ما که اصطلاحا از نظر چاکراها اگر بخواهیم بشناسیم که بین دو چشم ما و چاکرای چشم سوم و همه ی آلودگی های ذهنی ما را دغدغه های ما یا مشکلات ذهنی در این قرار دارد، آیا به آن لحاظ است که ما وقتی با زمین ارتباط برقرا می کنیم، که مهر هم از جنس زمین است، این تخلیه روانی یا آرامش صورت می گیرد یا مساله چیز دیگری است؟
استاد: بله ببینید البته برای این قضیه خود من هم یک مطلبی را در نمی دانم آیینه عاشورا توضیح دادم که بحث این بیعت با امام حسین (ع) مهر به عنوان چون از تربت کربلاست، خب، به عنوان یک بیعت با امام حسین (ع) می تواند تلقی بشود، می تواند همان خاکی که شما فرمودید تلقی بشود ولی مرکز به اصطلاح آلودگی های ما اینجا نیست.
ما تفکر چاکرائی به آن صورت ندرایم، یعنی مثلا این تفکر که بگوئیم مرکز آلودگی های ما اینجاست، حالا بیاییم اینجا را، نه ما یک ساختار وجودی معرفی می کنیم بی نهایت، به وسعت هستی. خب، آن تفکر را ما نداریم که بعد بگوییم که حالا اگر اینجوری است بیائیم این کار را بکنیم و تکنیکال و با تکنیک آلودگی خود را پاک کنیم. پاک کردن آلودگی درونی تکنیکال نیست بنابراین بیشتر آن مسائل درونی و چیزی که به آن می رسیم آنه از نظر ما با اهمیت تر است. حالا خیلی جریانات می گویند بله اینجوری، فلان بیاییم مثلا تمرکز کنیم روی آن نمی دانم چیکار کینم، بیسار کنیم این آلودگی را پاک کنیم، اینجوری نیست، پاکسازی باید چیزهای دیگری را برای خودش داشته باشد.
سوال: ما در جلسات تکراری که داشتیم برای تعریف و باز کردن مبحث کتاب انسان از منظری دیگر در یک نکته ای با دوستان دچار چالش شدیم، اینکه تعریف و کاربرد حوزه بیوپلاسما یک طور خاص این را برای من اگر لطف کنید، شما یک جا توضیح دادید که این موضع از اینجا نزدیکتر است و تفاوت دارد با حوزه پولاریتی، این را اگر بازش کنید ممنون می شوم؟
استاد: یک حوزه ای به اصطلاح است که در آن یون ها به صورت آزاد است. می دانید پلاسما یک حالت غیر از مایع، جامد، گاز یک حالت دیگر حالت پلاسما است، نه این است نه آن است و یون ها به صورت آزاد هستند. در واقع این چه کار تبدیلی را انجام می دهد آن هم حالا بماند ولی ما...
ادامه سوال: ما همین را می خواهیم بدانیم؟
استاد: موضوع این است که البته این حوزه ی بیوپلاسما از اکتشافات بلوک شرق در سال های قبل بوده، چیزی اعلام نکردند که کاربرد این قضیه برای چیست ولی در گزارشات علمی این مساله بود که یک لایه کشف شده که بیوپلاسما است. حالا ما تعریف پلاسما را ما خود می دانیم و بلافاصله این چیز را دادیم که این مساله، لایه ای است که نه این است نه آن است و در واقع حالت یونیزه شده ما سر و کار پیدا می کنیم با به اصطلاح پیرامون خودمان.
ادامه سوال: ارتباط شارژ یونی در این حوزه ی بیوپلاسما تاثیر دارد؟
استاد: بعد همین را می خواهم خدمت شما عرض کنم البته این یک نظریه است چون ما نظریه زیاد چیزی است که ما درایم روی تحقیق آنها می گذاریم چون آنها هیچ چیزی غیر از این اعلام نکردند.
بعد ببینید ما این تبادل یونی که توضیح دادیم از بالا و پائین و نمی دانم این مسائل که توضیح دادیم، حوزه پولاریتی نه، آن تبادل یونی که توضیح دادیم، بینید چیزی که می آید باید در یک جائی و در یک صورتی به یون تبدیل بشود که تبادل آن هم معنا پیدا بکند درست شد؟ پس ما یک لایه ای داریم وقتی که هوا ما را احاطه کرده است دیگر، حالا که ما را احاطه کرده یک لایه ای داریم که در واقع نقش یونیزاسیون مثل یونوسفر، مثل نمی دانم چی، این حالت وجود داشته باشد تا این تبادل بهتر صورت بگیرد، البته می گویم این نظری است که ما داریم روی تحقیقات آنها می گذاریم که یک بخش تبادل یونی از آن ما است و آن یکی که ما این چنین لایه ای داریم بیوپلاسما و فلان و این حرفها مثلا متعلق به چند سال پیش در بلوک بوده، این تحقیق انجام شده و ما داریم می گوئیم که احتمالا این به این درد می خورد، احتمال زیاد هم شاید درست هم حدس زدیم یا تشخیص دادیم.
سوال: استاد ببخشید در چرخه ی دوقطبی که می کشیم، این زندگی که الان هستیم حداکثر تضادی است که داریم یا زندگی قبل از این زندگی، حداکثر تضاد است؟!
استاد: خودتان جواب بدهید با توجه به تئوری قضیه!
حضار: قبلی بیشتر بوده است.
استاد: بله یعنی از یک چیزی خلاص شدیم آمدیم اینجا. یک چیزی دست و پای ما را می گرفته آمدیم اینجا، حالا اینجا هم جسم دست و پای ما را گرفته است، حالا این جسم را می خواهیم بیاندازیم و برویم آنطرف، می رویم آنطرف از شر این جسم خلاص شدیم، چقدر به آن سرویس بدهیم.(با خنده و شوخی)
خب از شر آن خلاص می شویم.همینطوری که هست یکسری عوامل دست و پای ما را گرفته و ما اینها را یکی یکی رها می کنیم می رویم بالا مثل همان غواص است که مثال زدم که در واقع باید آن وزنه ها را از خودش دور کند تا بیاید بالا.


برای دانلود فایل ورد کلیک کنید


برای فایل پی دی اف کلیک کنید