جايگاه شيطان از ديدگاه عرفان حلقه در ترم 2
مباحث مطرح شده در ترم 2 در ارتباط با شيطان:
وقتي به ملائك گفته شد، مي خواهيم جانشين قرار دهيم، گفتند كه اين موجود خونها مي ريزد و فسادها مي كند و.. اينجا مي خواهد بگويد كه اگر قرار بر قدرت استدلال بوده، ببينيد قبل از شما استدلال بوده و ملائك استدلال كردند، پس عقل داشتند، به شيطان مي گويند چرا سجده نكردي؟ مي گويد: « انا خير منه » ، من از آتشم و او از خاك است، استدلال كرد. پس مي خواهد بگويد اگر ما شما را به خاطر تعقل مي خواستيم، كه قبل از شما بوده، بهتر از شما و تواناتر از شما، اگر به خاطر خدا خواهي و خدا پرستي باشد كه ملائك خداوند را بهتر از ما تقدس مي كردند. چرا دنبال ما آمدند؟ چرا به طراحی ما اقدام کردند؟ وقتی مخلوقاتی بسيار روبراه و سربراه داشتند که میگفتند: « نحن نسبح بحمدک و نقدس لک»: ( ما که هستیم و تو را عبادت و تسبیح میکنیم. اینها را میخواهی چه کار کنی؟) و او جواب داد؟ « انی اعلم ما لا تعلمون » من چیزی میدانم که شما نمیدانید.
یعنی این موجود حامل تجربهای است که قبلا وجود نداشته. مخلوقی قبل از ما تجربهای را که ما به هستی داريم میدهیم وجود نداشته.
وجه تمايز انسان از ساير موجودات هستي و آنچه او را به درجه اشرف مخلوقات ميرساند "عشق" است، پس پله بعدی شعور درک عشق است که قبل از ما هیچ موجودی نداشته و از قوانين عقل و منطق پيروي نمي كند، اما اين قابليت را دارد كه عقل را با خود همراه كند. تنها موجودي كه ميتواند ابتدا عاقل و برخوردار از دانائي و سپس مست از مي آگاهي در مسير چرخه پيش رود تا به غايت كمال برسد، انسان است. اعتراض این ملائک هم به همین خاطر بوده که چون آنها دركي از اين ماجرا نداشتند، نمیدانستند اشک اين موجود برای چیست، غم او براي چيست، چون آنها تجربه نكرده بودند، قبل از ما هيچ ملكي براي ملك ديگر ایثار نکرده، قبل از ما هيچ ملكي عاشق ملك ديگر نشده، از خود بيخود نشده، هيچ ملكي جوک نگفته، هيچ ملكي قبل از ما نخندیده:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت٬ دید ملک عشق نداشت
عین غیرت شد از این آتش و بر آدم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
ملائک آمدند ببینند که این تجربه چیست؟ اما گفت شما نمیتوانید بفهمید، برويد دنبال كار خودتان. جلوهای کرد رخت؛ آمد يك خودي نشان دهد كه دید ملائک قابلیت حیرت کردن ندارند و از خود بیخود نمیشوند. پس دنبال موجودی آمدندکه قابلیت حیرت داشته باشد و قابليت ذوق و شوق. لذا پله آخری یعنی پله عشق عاملی بوده برای خلق یک موجود جدید در بارگاه خلقت.
حرفی که این موجود قراراست بزند تا امروز هیچ مخلوق دیگری سابقه بيانش را نداشته.
اين موجود آمده تا از « من الظلمات » به سمت « نور » برود، يعني در ظلمات بودنش قطعي است، اگر در ظلمات قرارش ندهند كه نورش به چه درد مي خورد؟ ملائك در نور بودند، ظلمت را تجربه نكرده بودند و حركتشان فاقد ارزش بوده، حركت ما ارزشمند است چون ما ظلمات را تجربه كرديم، در ظلمت قرار گرفتيم، در باتلاق هستيم و در تلاشيم كه خودمان را از باتلاق بيرون بياوريم و اين ارزشمند است. حرّ، ارزشمند است، ارزشش بيشتر از كسي است كه دست از پا خطا نكرده و يا پولوس شكنجه گر خيلي ارزشمند است و خيلي مقام دارد، چون يك عمر شكنجه گر بود و به مقام رسولي رسيد و اين ارزشمند است، و كسي نمي گويد كه نخير او شكنجه گر بوده، چون از باتلاق خودش را نجات داده، يك معتاد وقتي ترك مي كند ارزشمند است و يا همين الان بيرون ريزي هاي ما مبارزه است، به همه سختيهاي بيرون ريزي مي بينيم كه قضيه را رها نمي كنيم و شايد اين كار از ترك اعتياد خيلي مشكل تر باشد، آنهائي كه در مسير اعتياد قرار گرفتند يك جور در باتلاق هستند و آنهائي كه به موجودات غير ارگانيك آلوده شدند هم يك جور در باتلاق هستند و خلاصه هر كسي به نوعي در باتلاق دنيا دارد دست و پا ميزند، يكي خودش را رها مي كند و مي رود فرو، يكي مي بينيد لحظه به لحظه فكر مي كند كه چه كند كه از باتلاق خودش را نجات دهد.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا »: ما این امانت را دادیم به آسمان و زمین و نتوانستند تحمل کنند و دادیم به انسان و انسان قبول كرد......
چون کسی قبلا این را نداشته، ما هم زماني كه اين طراحي صورت گرفته، نمیدانستیم چه چیز را قراراست قبول کنیم. به همین علت میگوید نسبت به امانتی که روی دوشمان گذاشتند ناآگاه بودیم:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال بهنام من دیوانه زدند
قرعه را به نام ما زدند که ما اين تجربه را به جهان هستی عرضه کنیم. طراحی تمام این قضایا برای این بوده که جلوه اين موضوع آشكار باشد يعني خلق همه چیز برای همین مسئله بوده. آخر كار نقاش ازل دوتا خط نهایی را كه کشید، يك دفعه سوژه ظاهر شده و به تمام معنا دارد جلوه گري ميكند.
این آیات را ما کشف رمز میکنیم. ما با سند سر و کار داریم و نمیتوانیم خارج از سند حرف بزنیم. وقتی میگوید به خلقت ما اعتراض کردند یعنی قبل از ما اختیار وجود داشته. شیطان هم اختیار و تعقل داشته که بر ما سجده نکند، طراحي او به گونه اي بوده كه مي توانسته اختیار کند كه كرده. اگر هر کدام از پلهها نبودند پله بعدی نمیتوانست تجلی پیدا کند؟
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
در طراحی من شعور زمينه خلق شده و میلیونها سال (اگر به سال خودمان حرف بزنیم) این هوشمندی روی هر کدام از این پلهها کار کرده تا من به گفتار آمدم. جایگاه بالاتر از این شاید در حلقههای دیگر باشد. قطعا این پایان ماجرا نیست. در این حلقه است از ابتدا تا انتهایش مهمترین اتفاقها قابلیت درک عشق است و تبعات آن که ذوق و شوق و سرور و ایثار و... است که در واقع از ما یک موجود استثنایی درست کرده.
موضوعی که میشود در اینجا نتیجه گرفت این است که ما در روی کدام پله قرار داریم؟ ما تا کجا پیش آمدیم و هر کس روی کدام پله قرار میگیرد؟
انسان متعالي يا ايده ال:
اگر ما بتوانیم همه خروجی های خودمان را مثبت کنیم میشویم انسان متعالی.
سیستم بازیافت:
مثل سیستم بازیافت زباله است. در این سیستم هر چه وارد می شود آشغال است٬ یعنی ورودی منفی است و آشغال است و ما آشغال را نمیخواهیم، پس منفی است، اگر دو روز شهرداري نيايد زندگي ما مختل ميشود، لذا به هيچ عنوان آن را نمي خواهيم، پس منفي است. اما در این سیستم ، زباله را وارد میکنند و جدا سازی میکنند و در انتها یک لجنی گرفته میشود و می شود کود و آبی که درونش است برای کشاورزی مصرف میشود و در اين قضيه دور ريزي وجود ندارد. لذا زباله مساوی است با سرمايه، مساوي است با ثروت.
10 درصد ثروت ما در زبالهها است. بیشتر آگاهی های ما در مسائل منفی است. یعنی اگر شیطان میتوانست به ما درس بدهد يعني ميگفت بيائين من به شما درس بدهم، ما خیلی جلو بودیم و خيلي ميتوانستيم از او چيز ياد بگيريم، اولين معلم ما هم شيطان بوده. اولین درس را هم شیطان به ما داد که گفت انا خیر منه. چون تمام محور حركت ما از الست بربکم قبلی تا الست بربکم بعدی برسر همین درس است: « انا خیر منه »که در واقع درس منفی بودن منیت را به ما می دهد.و در انتها پاسخ به این سوال که « الست بربکم » میگوید من خدای تو هستم یا خیر؟ و همین انا خیر منه و منیت ما هست که مانع دادن پاسخ صحیح می شود.
پس سیستم بازیافت زباله يك سیستم فول ایدهالي است و نمونهای است از انسان متعالی. آن هم باید این سیستم را داشته باشد. این مسئله از نظر تئوری امکان پذیر هست که ما هر ورودی را می توانیم به خروجی مثبت تبدیل کنیم يا خير.
منفی بوده را گرفته و از آن خروجی و نتیجه مثبت گرفته.
این درس بزرگی است که نمی دانیم این کار او آگاهانه بوده یا غیر آگاهانه، اگر اينطوري باشد طبق این الگو، ورودي منفي ولی خروجی مثبت است و خروجی مهم است، ورودي ميتواند خود شيطان باشد.
كمال منهاي انگيزه: يكی از بحث های ما انگيزه حركت را ايجاد مي كند، عقلي است كه ايجاد انگيزه مي كند، يعني اطلاعات را میگیرد و پردازش میکند و براي ما ايجاد انگيزه مي كند، حالا انگيزه ايجاد شده، اگر اشتياق نباشد چه ميشود؟ هنوز روی پله عقل هستیم، تا به اشتیاق برسیم یعنی آمدیم روی پله عشق، اشتياق مربوط به پله عشق است. یک رباط هم ممکن است برنامه بگیرد ولی اشتیاق ندارد و این فقط مخصوص انسان است كه با اشتياق مي رود. پس انسان میتواند پلی بزند بین عقل و عشق.
پس اشتیاق منهای عشق بی معناست و نتیجه میگیریم که کمال منهای عشق بی معنی است و بعد کمال منهای ضد کمال بی معناست، اگر در مقابل كمال نيروي مقاومي نباشد، آن حركت بي معناست و ارزش آن صفراست، ولي كمال ما ارزشمند است چون ما آن را مي خواهيم واز طرفی ، بايد يك نيروي مقاوم داشته باشد. ضد كمال مجموعه من هائي است كه ما به آن شيطان مي گوئيم و سمبليك است و بخشي از وجود ماست، بخشي از هوشمندي است كه دارد به كمال معنا مي دهد و ما آن را شناسائي مي كنيم، آیا اگر شيطان نبود ما دنبال كمال بوديم؟ پس شيطان به اين حركت معنا داده و وقتی گفته شده همه سجده كردند (الا ابلیس)، اگر سجده می کرد دیگر تضادی ایجا د نمی شد و عالم تضاد شکل نمیگرفت. این اتفاق با اراده خدا بوده. در دوره بعد با يكی از منها که ما را رو به سمت پاییـــن می کشد آشنا می شویم و كارش اين است كه نگذارد ما در يك لحظه حاضر باشيم. پس شيطان كيست ؟ خود ما هستيم. قبول کردیم علت بيماري خود ما بوديم و حالا قبول مي كنيم كه شيطان هم خود ما هستيم. پس به نتیجه می رسیم:
موسي و فرعون در هستی توست
این دو خصم را باید در خويشتن جست
در انتها میرسیم که خدا و شیطان هم خودمان هستیم.
استاد محمد علی طاهری
مباحث مطرح شده در ترم 2 در ارتباط با شيطان:
وقتي به ملائك گفته شد، مي خواهيم جانشين قرار دهيم، گفتند كه اين موجود خونها مي ريزد و فسادها مي كند و.. اينجا مي خواهد بگويد كه اگر قرار بر قدرت استدلال بوده، ببينيد قبل از شما استدلال بوده و ملائك استدلال كردند، پس عقل داشتند، به شيطان مي گويند چرا سجده نكردي؟ مي گويد: « انا خير منه » ، من از آتشم و او از خاك است، استدلال كرد. پس مي خواهد بگويد اگر ما شما را به خاطر تعقل مي خواستيم، كه قبل از شما بوده، بهتر از شما و تواناتر از شما، اگر به خاطر خدا خواهي و خدا پرستي باشد كه ملائك خداوند را بهتر از ما تقدس مي كردند. چرا دنبال ما آمدند؟ چرا به طراحی ما اقدام کردند؟ وقتی مخلوقاتی بسيار روبراه و سربراه داشتند که میگفتند: « نحن نسبح بحمدک و نقدس لک»: ( ما که هستیم و تو را عبادت و تسبیح میکنیم. اینها را میخواهی چه کار کنی؟) و او جواب داد؟ « انی اعلم ما لا تعلمون » من چیزی میدانم که شما نمیدانید.
یعنی این موجود حامل تجربهای است که قبلا وجود نداشته. مخلوقی قبل از ما تجربهای را که ما به هستی داريم میدهیم وجود نداشته.
وجه تمايز انسان از ساير موجودات هستي و آنچه او را به درجه اشرف مخلوقات ميرساند "عشق" است، پس پله بعدی شعور درک عشق است که قبل از ما هیچ موجودی نداشته و از قوانين عقل و منطق پيروي نمي كند، اما اين قابليت را دارد كه عقل را با خود همراه كند. تنها موجودي كه ميتواند ابتدا عاقل و برخوردار از دانائي و سپس مست از مي آگاهي در مسير چرخه پيش رود تا به غايت كمال برسد، انسان است. اعتراض این ملائک هم به همین خاطر بوده که چون آنها دركي از اين ماجرا نداشتند، نمیدانستند اشک اين موجود برای چیست، غم او براي چيست، چون آنها تجربه نكرده بودند، قبل از ما هيچ ملكي براي ملك ديگر ایثار نکرده، قبل از ما هيچ ملكي عاشق ملك ديگر نشده، از خود بيخود نشده، هيچ ملكي جوک نگفته، هيچ ملكي قبل از ما نخندیده:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت٬ دید ملک عشق نداشت
عین غیرت شد از این آتش و بر آدم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
ملائک آمدند ببینند که این تجربه چیست؟ اما گفت شما نمیتوانید بفهمید، برويد دنبال كار خودتان. جلوهای کرد رخت؛ آمد يك خودي نشان دهد كه دید ملائک قابلیت حیرت کردن ندارند و از خود بیخود نمیشوند. پس دنبال موجودی آمدندکه قابلیت حیرت داشته باشد و قابليت ذوق و شوق. لذا پله آخری یعنی پله عشق عاملی بوده برای خلق یک موجود جدید در بارگاه خلقت.
حرفی که این موجود قراراست بزند تا امروز هیچ مخلوق دیگری سابقه بيانش را نداشته.
اين موجود آمده تا از « من الظلمات » به سمت « نور » برود، يعني در ظلمات بودنش قطعي است، اگر در ظلمات قرارش ندهند كه نورش به چه درد مي خورد؟ ملائك در نور بودند، ظلمت را تجربه نكرده بودند و حركتشان فاقد ارزش بوده، حركت ما ارزشمند است چون ما ظلمات را تجربه كرديم، در ظلمت قرار گرفتيم، در باتلاق هستيم و در تلاشيم كه خودمان را از باتلاق بيرون بياوريم و اين ارزشمند است. حرّ، ارزشمند است، ارزشش بيشتر از كسي است كه دست از پا خطا نكرده و يا پولوس شكنجه گر خيلي ارزشمند است و خيلي مقام دارد، چون يك عمر شكنجه گر بود و به مقام رسولي رسيد و اين ارزشمند است، و كسي نمي گويد كه نخير او شكنجه گر بوده، چون از باتلاق خودش را نجات داده، يك معتاد وقتي ترك مي كند ارزشمند است و يا همين الان بيرون ريزي هاي ما مبارزه است، به همه سختيهاي بيرون ريزي مي بينيم كه قضيه را رها نمي كنيم و شايد اين كار از ترك اعتياد خيلي مشكل تر باشد، آنهائي كه در مسير اعتياد قرار گرفتند يك جور در باتلاق هستند و آنهائي كه به موجودات غير ارگانيك آلوده شدند هم يك جور در باتلاق هستند و خلاصه هر كسي به نوعي در باتلاق دنيا دارد دست و پا ميزند، يكي خودش را رها مي كند و مي رود فرو، يكي مي بينيد لحظه به لحظه فكر مي كند كه چه كند كه از باتلاق خودش را نجات دهد.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا »: ما این امانت را دادیم به آسمان و زمین و نتوانستند تحمل کنند و دادیم به انسان و انسان قبول كرد......
چون کسی قبلا این را نداشته، ما هم زماني كه اين طراحي صورت گرفته، نمیدانستیم چه چیز را قراراست قبول کنیم. به همین علت میگوید نسبت به امانتی که روی دوشمان گذاشتند ناآگاه بودیم:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال بهنام من دیوانه زدند
قرعه را به نام ما زدند که ما اين تجربه را به جهان هستی عرضه کنیم. طراحی تمام این قضایا برای این بوده که جلوه اين موضوع آشكار باشد يعني خلق همه چیز برای همین مسئله بوده. آخر كار نقاش ازل دوتا خط نهایی را كه کشید، يك دفعه سوژه ظاهر شده و به تمام معنا دارد جلوه گري ميكند.
این آیات را ما کشف رمز میکنیم. ما با سند سر و کار داریم و نمیتوانیم خارج از سند حرف بزنیم. وقتی میگوید به خلقت ما اعتراض کردند یعنی قبل از ما اختیار وجود داشته. شیطان هم اختیار و تعقل داشته که بر ما سجده نکند، طراحي او به گونه اي بوده كه مي توانسته اختیار کند كه كرده. اگر هر کدام از پلهها نبودند پله بعدی نمیتوانست تجلی پیدا کند؟
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
در طراحی من شعور زمينه خلق شده و میلیونها سال (اگر به سال خودمان حرف بزنیم) این هوشمندی روی هر کدام از این پلهها کار کرده تا من به گفتار آمدم. جایگاه بالاتر از این شاید در حلقههای دیگر باشد. قطعا این پایان ماجرا نیست. در این حلقه است از ابتدا تا انتهایش مهمترین اتفاقها قابلیت درک عشق است و تبعات آن که ذوق و شوق و سرور و ایثار و... است که در واقع از ما یک موجود استثنایی درست کرده.
موضوعی که میشود در اینجا نتیجه گرفت این است که ما در روی کدام پله قرار داریم؟ ما تا کجا پیش آمدیم و هر کس روی کدام پله قرار میگیرد؟
انسان متعالي يا ايده ال:
اگر ما بتوانیم همه خروجی های خودمان را مثبت کنیم میشویم انسان متعالی.
سیستم بازیافت:
مثل سیستم بازیافت زباله است. در این سیستم هر چه وارد می شود آشغال است٬ یعنی ورودی منفی است و آشغال است و ما آشغال را نمیخواهیم، پس منفی است، اگر دو روز شهرداري نيايد زندگي ما مختل ميشود، لذا به هيچ عنوان آن را نمي خواهيم، پس منفي است. اما در این سیستم ، زباله را وارد میکنند و جدا سازی میکنند و در انتها یک لجنی گرفته میشود و می شود کود و آبی که درونش است برای کشاورزی مصرف میشود و در اين قضيه دور ريزي وجود ندارد. لذا زباله مساوی است با سرمايه، مساوي است با ثروت.
10 درصد ثروت ما در زبالهها است. بیشتر آگاهی های ما در مسائل منفی است. یعنی اگر شیطان میتوانست به ما درس بدهد يعني ميگفت بيائين من به شما درس بدهم، ما خیلی جلو بودیم و خيلي ميتوانستيم از او چيز ياد بگيريم، اولين معلم ما هم شيطان بوده. اولین درس را هم شیطان به ما داد که گفت انا خیر منه. چون تمام محور حركت ما از الست بربکم قبلی تا الست بربکم بعدی برسر همین درس است: « انا خیر منه »که در واقع درس منفی بودن منیت را به ما می دهد.و در انتها پاسخ به این سوال که « الست بربکم » میگوید من خدای تو هستم یا خیر؟ و همین انا خیر منه و منیت ما هست که مانع دادن پاسخ صحیح می شود.
پس سیستم بازیافت زباله يك سیستم فول ایدهالي است و نمونهای است از انسان متعالی. آن هم باید این سیستم را داشته باشد. این مسئله از نظر تئوری امکان پذیر هست که ما هر ورودی را می توانیم به خروجی مثبت تبدیل کنیم يا خير.
منفی بوده را گرفته و از آن خروجی و نتیجه مثبت گرفته.
این درس بزرگی است که نمی دانیم این کار او آگاهانه بوده یا غیر آگاهانه، اگر اينطوري باشد طبق این الگو، ورودي منفي ولی خروجی مثبت است و خروجی مهم است، ورودي ميتواند خود شيطان باشد.
كمال منهاي انگيزه: يكی از بحث های ما انگيزه حركت را ايجاد مي كند، عقلي است كه ايجاد انگيزه مي كند، يعني اطلاعات را میگیرد و پردازش میکند و براي ما ايجاد انگيزه مي كند، حالا انگيزه ايجاد شده، اگر اشتياق نباشد چه ميشود؟ هنوز روی پله عقل هستیم، تا به اشتیاق برسیم یعنی آمدیم روی پله عشق، اشتياق مربوط به پله عشق است. یک رباط هم ممکن است برنامه بگیرد ولی اشتیاق ندارد و این فقط مخصوص انسان است كه با اشتياق مي رود. پس انسان میتواند پلی بزند بین عقل و عشق.
پس اشتیاق منهای عشق بی معناست و نتیجه میگیریم که کمال منهای عشق بی معنی است و بعد کمال منهای ضد کمال بی معناست، اگر در مقابل كمال نيروي مقاومي نباشد، آن حركت بي معناست و ارزش آن صفراست، ولي كمال ما ارزشمند است چون ما آن را مي خواهيم واز طرفی ، بايد يك نيروي مقاوم داشته باشد. ضد كمال مجموعه من هائي است كه ما به آن شيطان مي گوئيم و سمبليك است و بخشي از وجود ماست، بخشي از هوشمندي است كه دارد به كمال معنا مي دهد و ما آن را شناسائي مي كنيم، آیا اگر شيطان نبود ما دنبال كمال بوديم؟ پس شيطان به اين حركت معنا داده و وقتی گفته شده همه سجده كردند (الا ابلیس)، اگر سجده می کرد دیگر تضادی ایجا د نمی شد و عالم تضاد شکل نمیگرفت. این اتفاق با اراده خدا بوده. در دوره بعد با يكی از منها که ما را رو به سمت پاییـــن می کشد آشنا می شویم و كارش اين است كه نگذارد ما در يك لحظه حاضر باشيم. پس شيطان كيست ؟ خود ما هستيم. قبول کردیم علت بيماري خود ما بوديم و حالا قبول مي كنيم كه شيطان هم خود ما هستيم. پس به نتیجه می رسیم:
موسي و فرعون در هستی توست
این دو خصم را باید در خويشتن جست
در انتها میرسیم که خدا و شیطان هم خودمان هستیم.
استاد محمد علی طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر