عرفان چیست؟
عرفان معجونی شگفتانگیز از مکتبهای مختلف فلسفی جهان است. در عرفان عقاید برهمنها، بودائیها، رواقیان، نسطوریان، مهریان، عقاید مسلمانان زاهد، عقاید افلاطونیان جدید و حتی نکاتی از آئین زرتشت میتوان یافت. از کلمهی عرفان «میستیک» یا «میستیسیزم» یا « گنوسیسم» که به معنی «مرموز، پنهانی، مخفی» است و به فارسی «عرفان» ترجمه شده، بهطور متداول و معمول جهانبینی دینی خاصی مفهوم میگردد، که امکان ارتباط مستقیم و شخصی و نزدیک (و حتی پیوستن) و وصل آدمی را با خداوند، از طریق آنچه به اصطلاح: «شهود» و «تجربهی باطن» و «حال» نامیده میشود جایز و ممکنالحصول میشمارد. اندیشهمندان نوع انسان به دو دسته منقسم میشوند.
دستهای معتقد به حقیقت این عالمند و میگویند آنچه به وسیلهی حواس ما درک میشود به ذات خود قائم است، و با زوال ما زوال نمیپذیرد. گروهی دیگر به حقیقت این عالم معتقد نیستند و میگویند: جهان خارج، مجموعهایست از تصورات ما به عبارت دیگر: مجموعهای از معانی ذهنی است که به ذات خود حقیقت ندارد و اگر وجودی دارد در ذهن است. مناقشهی طرفداران این دو نظریه که یکی را پیروان مکتب اصالت ماده و دیگری را پیروان مکتب اصالت تصور نامیدهاند، سرتاسر تاریخ فکر بشری را اشغال کرده است.
برای تلفیق و جمع میان این دو نظریه، کوششهای فراوانی صورت گرفته است عارفان از بین دو نظریه بالا راه میانین را گزیدهاند. بدین معنی که به ادراکات حواس که جهان آگاهی عملی از آن تکوین مییابد اقرار میکنند، و آن را قوه تصویرگر فکر میدانند، ولی به وجود جهانی از علل که در ماوراء مدرکات حواس قرار دارد نیز قائلند، و میگویند آن را حقیقتی است برتر از حقیقت عالم حسی. بنابراین عارفان بدین طریق راهحل میانهای را پیش مینهند که بیشتر مورد توجه دیندارانی است که میخواهند میان دین و لوازم اخلاقی آن از یک سو، و موهبتهای علم که از تجربهی حسی حاصل شده است از دیگر سو، تلفیق کنند.
البته این بدان معنی نیست که صوفیه پیرو مکتب اصالت مادهی سادهای هستند و به عالم حس، وجودی مطلق ارزانی میدارند. بلکه اذعان دارند که اقرار به وجود عالم حس از جهت سلوک آدمی ضروری است، زیرا آدمی تا در قید حیات است در این جهان محسوس زندگی میکند و سلوک خود را نسبت به آن بنا مینهد. از سوی دیگر صوفیه پیروان خود را از اقامهی برهان عقلی بر وجود خدای تعالی برحذر میدارند و بهطوری کانت در «متناقضات» خود میگوید این کوششی است بینتیجه. با این وضع آنها میخواهند پیروانشان از راه مشاهدهی باطن، به وجود آگاه شوند و با حقیقت ازلی روبرو گردند.
وقتی صوفی در این راه قدم نهد میتواند تجربهای مافوق این تجربههای معمولی حاصل کند، و به درک آن حقایق متعالی نایل آید. به هر صورت عرفان دین نیست و اگر غایت دین، مسیر ساختن رؤیت خداست در آخرت، عارف برای حصول این رؤیت منتظر نمیماند بلکه به اعمالی متوسل میشود که آنها را فوق فرایض دینی میشمارد. او به سعادت این جهانی رغبتی ندارد بلکه میکوشد تا به سعادتی متعالیتر از آن دست یابد.
همهی توجهی او به حقایق و ارزشهای روحی است و هرچه را جز آن باشد بیارج میشمارد، و به لذتی دل بسته است که از هر لذت دیگر فراتر است. این نکته نیز قابل اشاره است که این لذت نتیجهایست که عارف بدون آنکه برای نیل به آن سعی کرده باشد فراچنگ میآورد، و او هرگز این لذت را مقصود غایی خود قرار نداده است، زیرا هدف غایی عارف جز اتحاد با خدا نبوده است. اتحادی که همهی هدفها و غایات محدود و شخصی در آن معدوم گردیده است. بدیهی است این اتحاد، در عرفان اقوام مختلف جهان به صورتهای متفاوت بیان شده است که مستلزم بحث جداگانهای میباشد.
ماخذ: تاریخ عرفان
تصوف چیست؟
ابوسعید ابوالخیر گفت: تصوف دو چیز است، یکسو نگریستن و یکسان زیستن.
و گفت این تصوف عزتیست در دل، و توانگریست در درویشی، و خداوندیست در بندگی، سیری است در گرسنگی، و پوشیدگیست در برهنگی، و آزادیست در بندگی، و زندگانی است در مرگ، و شیرینی است در تلخی. و در میان مشایخ این طایفه، اصلی بزرگ است که این طائفه همگی یکی باشند و یکی همه- میان جملهی صوفیان عالم هیچ مضادت و مباینت و خود دوی در نباشد، هر که صوفی است، که صوفینمای بیمعنی در این داخل نباشد. و اگر چه در صور الفاظ مشایخ از راهی عبارت تفاوتی نماید، معانی همه یکی باشد. چون از راهی معنی در نگری، چون همه یکیاند، همه دستها یکی بود و همه نظرها یکی بود.
«اسرارالتوحید فی مقاماتالشیخ ابوسعید»
منبع حیات اندیشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر