۱۳۹۳-۰۳-۲۳

نیاز به استراتژی فراکل نگری در درمان بیماری های روانی

نیاز به استراتژی فراکل نگری در درمان بیماری های روانی

اصولا انسان یک موجود چند بعدی است و فرایند روان درمانی و یا هر نوع درمان دیگر، مستلزم شناخت و ارزیابی کامل انسان در متن هستی است که به تشخیصی دقیق و همه جانبه منجر می شود. ازسوی دیگر برای کمک به مراجع در جهت رشد و درمان استفاده از تمام ظرفیت ها و امکانات انسان ضروری به نظر می رسد.

نتایج تحقیقات در مورد رابطه ایمان و آگاهی های معنوی و عرفانی با عملکرد سالم جسمی، روانی، عاطفی و اجتماعی، ارزیابی مجدد نقش دین، عرفان و مذهب در بهداشت روانی را ایجاب می کند. در چند قرن اخیر با توسعه علم و تکنولوژی و فراگیر شدن دیدگاه ساختارگرایی، در کلیه دانش ها و علوم و حتی فلسفه و روان شناسی، دانستن و شناخت محدود شده به دیدن. در روان شناسی روز در غرب صرفا به عقل (تداعی و تجربه) و حس اصالت داده می شود. درحالی که انسان به عنوان یک کل و در یک کل بنام جهان هستی باید موردمطاله قرار گیرد. هر فرد آدمی، درست مانند جامعه و اصولا جهان هستی، دارای وحدت و یکپارچگی و ارتباط درونی است. بنابراین بررسی انسان و روان او باید با نگرش کل گرایانه انجام شود. روش درمانی موثر نیز تنها با نگرش کل گرایانه انتخاب می شود. دراین صورت برداشت تک ساختی از روان انسان کاری نادرست و بی فایده است.

از آنجا که اختلالات روانی مبین کل ارگانیزم است و همه فرد را در بر می گیرد و نه تنها روان یا جسم را، روان درمانی نیز باید براساس نگرش کلی یا کل بینی انجام گیرد. اختلالاتی که در روانپزشکی و روان شناسی طبقه بندی شده اند تنها به یک عمل مربوط نیستند و در سبب شناسی آنها مطالعه یک مجموعه ضروری است و این مجموعه صرفا نمی تواند
محدود به یک سری عوامل محدود بیولوژیکی یا محیط مادی اطراف باشد بلکه باید به مجموعه ای فراتر نیز توجه داشت و نمی توان انسان را با دیدگاه ذره گرایی مورد مطالعه قرارداد. روح و روان انسان چیزی فراتر و عمیقتر از عصب است. ارگانیزم آدمی از کل عالم جدا نیست و نمی توان با واژه های نوروتیک و سایکوتیک آن را جدا از فرهنگ، جامعه، و حتی کل عالم مورد مطالعه قرار داد.

منبع: ویژه نامه تخصصی سایمنتولوژی (2)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر