۱۳۹۳-۰۳-۱۴

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (5)

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (5)

اصل تمايل به لذت:
اصل تمايل به لذت دوباره عمومي است.

اصل دوري از رنج

اصل سيري ناپذيري
يکي از مهمترين اصل هائي که بر ما حاکم است: زمين را گر شوي صاحب طمع بر آسمان داري

يعني کسي نيست که نخواهد که بلا انقطاع و تا ابديت داشته باشد، داشته باشد ...
همينطور ما تا ابديت مي خواهيم، مي خواهيم ... الا بينهايت مي خواهيم و هر کدام از اينها نرم افزارهائي است که در ايجاد انگيزه هاي دروني و موتور دروني نقش داشته. يک سرش مثبت است و يک سرش منفي است يک سر ديگرش، همانطور که در تجارب زندگيمان متوجه مي شويم پاسخگوئي به اين، معادل است با از دست دادن آرامش، معادل است با هيجان بيش از حد کاذب و منفي و معادل است با از دست دادن سلامتي، چون ما تا يک جائي توان داريم و اين سيري ناپذيري امکان اين که ما بهش پاسخ بدهيم نيست، اگر تحت يک مديريتي قرار نگيرد، از يک حدي به بعد براي ما شديدا مشکل ساز مي شود، ولي سيري ناپذيري مي بايستي بود، اگر نبود ما اولين چيزي را که به دست مي آورديم براي ما کافي بود .

در انسان نخستين هم اين برنامه ها بوده
انسان گذشته نيازي به عجله و خيلي قضايا نداشته ولي اگر برنامه اي در ما کار گذاشته نشده باشد، محال است که آن برنامه فعال بشود، يعني اگر شما در گوشي تلفنتان امکان
عکس برداري نباشد، مي توانيد عکس بگيريد؟! اگر در گوشي شما رکوردر را از قبل پيش بيني نکرده باشند، شما مي توانيد صدا ضبط کنيد؟! شما مي توانيد چيزي را بياوريد که برنامه اش قبلا ريخته نشده باشد ؟ انسان نخستين هم اين برنامه ها را داشته به مرور اينها فعال شده، همين الان اين نسل مي تواند در يک حرص بسيار شديد قرار بگيرد، نسل بعدي يک حرص کمتر و سيري ناپذيري کمتر داشته باشد، مي تواند بالا و پائين قرار بگيرد و
استعدادها (بالقوه) و قابليت ها (بالفعل)،

شخصيت مجموع استعدادها
با يک اصلي در نرم افزارها برخورد مي کنيم (در ژن و ...) اين است که امکان ندارد برنامه نرم افزاري اي طراحي نشده باشد و شما بتوانيد آن را خودتان به منصه ظهور برسانيدش.
يعني مي رسيم به تعريف قابليت، تعريف استعداد. شما مي بينيد که اگر استعداد برنامه ريزي نشده باشد در ما، چطوري مي توانيم بيائيم و ازش استفاده بکنيم. مثلا استعداد درک موسيقي، بشر اوليه نميدانسته موسيقي چيست؟ آيا اين استعداد را به وجود آورديم؟ يا نه برنامه اش بوده بعدا به تدريج اکتيو شده است؟ برنامه بوده. برنامه در ما هست، خيلي از برنامه هائي که ما داريم در يک حيواني ممکن است به اين صورت نباشد و هيچ موقع هم يک همچين چيزهائي در آنها اکتيو نمي شود، پس يک اصل مهم اين است که بايد در خصوص يک استعداد و يک قابليتي يک توانمندي و برنامه اي باشد تا بعدا بتواند اکتيو بشود يا غير اکتيو باقي بماند. براي سيري ناپذيري، براي عجله، براي لذت و... ما را طراحي کردند، مثل يک ماشين ميماند که طراحي شده براي 250 کيلومتر سرعت و يک ماشين طراحي شده براي 120 کيلومتر و يک ماشين براي کوهستان و غيره و يک ماشين براي فقط پيست مسابقه طراحي شده. يعني طراحي شده اگر يک ماشيني که طراحي شده براي پيست مسابقه، ببرنددر کوهستان در آنجا 2 متر نمي تواند راه برود، ارتفاع ماشين خيلي پائين است، سنگ و کلوخ نمي گذارد 2 متر هم حرکت کند. بنابراين بايد براي يک سيستمي، براي يک سازماني، طراحي هائي شده باشد که ما بتوانيم از آن چيزي دريافت کنيم اگر نشده باشد نمي توانيم.

بر حسب نياز و مسائل مختلف در طول تاريخ اين برنامه ها در ما بوده از زمان هابيل و قابيل شما مي توانيد نشانه هائي پيدا بکنيد که هر کدام از اين مسائل( انحصارطلبي و سيري ناپذيري و عجله و ...) را انسان از عهد عتيق و هزاران سال قبل داشته، منتها دسترسي ما به استعدادها بالقوه است، بالفعل نيست، مي تواند استعدادي باشد و هرگز بالفعل نشود، خيلي مواقع مثلا در مورد يک دانش آموز مي گويند اين دانش آموز استعداد دارد ولي کار نمي کند. يعني اگر کار بکند مي تواند استعدادش را به قابليت تبديل بکند. قابليت استعداد بالفعل است، زماني که به بالفعل در مي آيد ديگر مي گوئيم اين قابليت را دارد، مثلا مي گوئيم اين گوشي همراه اين قابليت را دارد، اين فرد اين قابليت را دارد.
مثلا وقتي مي گويند اين زمين استعداد چيزي را دارد، يعني حالا تازه بايد بيائيم روي آن کار بکنيم، بنابراين ما بينهايت استعداد داريم. شخصيت مجموعه همه استعدادهاست.
يعني شخصيت را که تعريف کرديم، گفتيم کار اکوسيستم، طراحي شخصيت بود و اين که بيايد و اين شخصيت را فعال بکند، حالا يک شخصيت در خودش بينهايت استعداد دارد، ولي دليلي ندارد که همه اين استعدادها فعال باشد و در بحث ژن هم مي بينيم همينطوري است، ژن بر رفتار تاثير گذاشته يا رفتار بر ژن؟ اول ژن بوده يا اول رفتار بوده؟ ژن برنامه اش را بايد از رفتار بگيرد. اول ما بايگاني داريم بعد ارباب رجوع يا اول ارباب رجوع بعد بايگاني داريم؟ اگر ارباب رجوع نداشته باشيم، بايگاني شما تشکيل نمي شود. بايگاني داريم ولي خالي است. مي دانيد که هر پرونده اي را کجا بايد بگذاريد، ولي بايگاني شما خالي است. بنابراين در بحث ژن، ژن در روز اول يک بايگاني خالي بوده. حالا اول رفتار بوده يا اول ژن بوده؟ بايد ژن برنامه ريزي مي شده، ولي خالي اش موجود بوده، حالا مي رسيم به اين که ژن چگونه برنامه مي گيرد و چگونه برنامه مي دهد. ژن برنامه مي دهد يا برنامه مي گيرد يا هر دو؟ هم برنامه مي دهد و هم برنامه مي گيرد. پس ما يک سيستمي هستيم که يک اصولي بر ما حاکم است، اين اصول زياد است.

دوره سايمنتولوژي - استاد طاهري 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر