ماجراي مربي ها و امانت داري آنها
ماجراي مربي ها و امانت داري آنها هم يک بازي است؛ اين تسهيلات را به فرد داده اند تا بازي کند و امتحان پس بدهد. شما خيلي نگران هستيد که مبادا کجروي يا خيانتي صورت گيرد!
در حاليکه بايد چنين شود! يعني بايد آزادي عملي وجود داشته باشد تا « … لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم … * شما را در آنچه به شما داده است، بيازمايد» (مائده – 48) محقق شود.
اگر قرار باشد همه را در منگنه بگذارند که نه بتوانند تخلف کنند و نه …، اين ديگر آزمايش نيست! شما بايد دست افراد را باز بگذاريد. ظاهراً يک عده از دور نگاه کرده، مي گويند: «اي واي! اين مجموعه از دست رفت! » ولي در واقع، بايد چنين باشد!
هيچ مي دانيد اگر اين آزادي عمل نباشد، چه اتفاقي مي افتد؟ عده اي تا انتها با ما مي آيند، در حاليکه مورد آزمايش قرار نگرفته اند! چرا؟ چون تحت فشار بوده اند! اين عده، در جايي حساس تر، به جريان لطمه مي زنند!
وقتي مجموعه به مراحل بالاتر مي آيد، يک ريزش اتفاق مي افتد! بعد، از ميان کساني که مانده اند، دوباره ريزش صورت مي گيرد. اما اگر همه را به طور مصنوعي ببنديم که کسي ريزش نکند، ممکن است ببيني ده هزار نفر را بالا برده اي، ناگهان 9500 نفر از آنها ريزش کنند! ريزش اين عده، همه جريان را تحت الشعاع قرار مي دهد و نابود مي کند.
بنابراين، بايد پله پله، هرچه بالاتر مي آييم، امتحان و متعاقب آن ريزش صورت گيرد. الان عده کمتري به محور وجودي مثبت مي رسند و اگر اين طور نبود، همين کساني که تا کنون خيانت کرده اند، بالاتر مي آمدند و در مرحله محور وجودي به ما خيانت مي کردند.
يکي از خصوصيات شبکه منفي عجول بودن است؛ فرد صبر نمي کند تا انتها بيايد. البته امکان دارد بعضي از عوامل، بسته به نوع مأموريتشان، تا انتها با مجموعه باشند. اما اصولا يک عده عجول هستند؛ يعني فرد سه ترم را گذرانده، مي خواهد حرکتي انجام داده و خودي نشان بدهد.
هدف ما اصلا اين نيست که منگنه ايجاد کنيم. ما مي خواهيم هر کسي فکر کند آزاد است، مي تواند حرف خود را بزند و دستش باز است. اگر بداند که ما از پشت مي زنيم و کمرش را مي شکنيم، اين کار را نمي کند. بايد بگذاريم که افراد آزاد باشند و هر جا دلشان خواست، خيانت کنند! و هر جا دلشان خواست، برگردند! البته ما هم بايد بتوانيم از خودمان دفاع کنيم.
ما در داخل مجموعه، يک پديده تصفيه اتوماتيک داشته ايم. يک جريان براي تصفيه خود، بايد زحمت و هزينه بسياري متحمل شود. چراکه به هر کسي بگويي «تو ناخالصي!»، مي گويد «من؟! نه، من از همه شما ها خالص ترم!». ولي وقتي دست ها باز باشد، با نگاه به عقب، مي بيند که چقدر قشنگ و بدون هيچ زحمتي براي ما، هر کسي خواسته، دست خود را رو کرده است! در واقع موضع هر کسي مشخص است. اين يک آزمايش بوده است؛ خيلي ها فکر مي کردند که اگر در يک جريانِ سازنده بودند، چه مي کردند و در اينجا مورد امتحان قرار مي گيرند.
«تطهير»، «محور وجودي» و زمان آخر- قسمت سوم (پاياني)
استاد محمد علي طاهري
ماجراي مربي ها و امانت داري آنها هم يک بازي است؛ اين تسهيلات را به فرد داده اند تا بازي کند و امتحان پس بدهد. شما خيلي نگران هستيد که مبادا کجروي يا خيانتي صورت گيرد!
در حاليکه بايد چنين شود! يعني بايد آزادي عملي وجود داشته باشد تا « … لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم … * شما را در آنچه به شما داده است، بيازمايد» (مائده – 48) محقق شود.
اگر قرار باشد همه را در منگنه بگذارند که نه بتوانند تخلف کنند و نه …، اين ديگر آزمايش نيست! شما بايد دست افراد را باز بگذاريد. ظاهراً يک عده از دور نگاه کرده، مي گويند: «اي واي! اين مجموعه از دست رفت! » ولي در واقع، بايد چنين باشد!
هيچ مي دانيد اگر اين آزادي عمل نباشد، چه اتفاقي مي افتد؟ عده اي تا انتها با ما مي آيند، در حاليکه مورد آزمايش قرار نگرفته اند! چرا؟ چون تحت فشار بوده اند! اين عده، در جايي حساس تر، به جريان لطمه مي زنند!
وقتي مجموعه به مراحل بالاتر مي آيد، يک ريزش اتفاق مي افتد! بعد، از ميان کساني که مانده اند، دوباره ريزش صورت مي گيرد. اما اگر همه را به طور مصنوعي ببنديم که کسي ريزش نکند، ممکن است ببيني ده هزار نفر را بالا برده اي، ناگهان 9500 نفر از آنها ريزش کنند! ريزش اين عده، همه جريان را تحت الشعاع قرار مي دهد و نابود مي کند.
بنابراين، بايد پله پله، هرچه بالاتر مي آييم، امتحان و متعاقب آن ريزش صورت گيرد. الان عده کمتري به محور وجودي مثبت مي رسند و اگر اين طور نبود، همين کساني که تا کنون خيانت کرده اند، بالاتر مي آمدند و در مرحله محور وجودي به ما خيانت مي کردند.
يکي از خصوصيات شبکه منفي عجول بودن است؛ فرد صبر نمي کند تا انتها بيايد. البته امکان دارد بعضي از عوامل، بسته به نوع مأموريتشان، تا انتها با مجموعه باشند. اما اصولا يک عده عجول هستند؛ يعني فرد سه ترم را گذرانده، مي خواهد حرکتي انجام داده و خودي نشان بدهد.
هدف ما اصلا اين نيست که منگنه ايجاد کنيم. ما مي خواهيم هر کسي فکر کند آزاد است، مي تواند حرف خود را بزند و دستش باز است. اگر بداند که ما از پشت مي زنيم و کمرش را مي شکنيم، اين کار را نمي کند. بايد بگذاريم که افراد آزاد باشند و هر جا دلشان خواست، خيانت کنند! و هر جا دلشان خواست، برگردند! البته ما هم بايد بتوانيم از خودمان دفاع کنيم.
ما در داخل مجموعه، يک پديده تصفيه اتوماتيک داشته ايم. يک جريان براي تصفيه خود، بايد زحمت و هزينه بسياري متحمل شود. چراکه به هر کسي بگويي «تو ناخالصي!»، مي گويد «من؟! نه، من از همه شما ها خالص ترم!». ولي وقتي دست ها باز باشد، با نگاه به عقب، مي بيند که چقدر قشنگ و بدون هيچ زحمتي براي ما، هر کسي خواسته، دست خود را رو کرده است! در واقع موضع هر کسي مشخص است. اين يک آزمايش بوده است؛ خيلي ها فکر مي کردند که اگر در يک جريانِ سازنده بودند، چه مي کردند و در اينجا مورد امتحان قرار مي گيرند.
«تطهير»، «محور وجودي» و زمان آخر- قسمت سوم (پاياني)
استاد محمد علي طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر