۱۳۹۳-۰۱-۲۵

از يك زاويه ديگر مي آييم مي بينيم كه بعدا

از يك زاويه ديگر مي آييم مي بينيم كه بعدا به آن مي رسيم؛ شما همان من هستيد، من يك صورت مجادله شما هستم، شما يك صورت مجادله بغل دستي تان هستيد و اين را بعدا مي آييد با هم برخورد مي كنيم، در همان پايان نامه يتان هم ديديد شما يك نفر نيستيد. ولي بعدا هم مي آييد مي بينيد گفت كه « انِّي جاعِل في الاْرَض خلَيفةَ » (بقره 30) گفت يك جانشين مي خواهم قرار بدهم الان شما هستيد، من هستم ايشان هست، ? ميليارديم، چي شده كه هفت ميليارديم؟ شما كي هستيد؟ ارتباط تان با من چيه؟ شما مجادله كرديد، من مجادله كردم.

در يوم المجادله شما گفتيد كه « اگر اينطور بود، آن طور بود، من پيدا مي كردم » آن صورت مجادله شما مثلا شده است من، من آمدم يك حلقه اي را پيدا كردم، حق با شما بوده. و مجموعه قضاياي ما در واقع هر كدام مان يك شكلي از مجادله را دنبال كرديم ماحصل و جمع نهايي مان شده اين قضيه كه در آن هستيم.
آدم آمده جلو يك جا مجادله كرده يك صورتي پيدا كرده است و همين طور و همين طور و همين طوري.. و ما در واقع صورت يك تن واحده هستيم در نهايت، يعني از آن مسايلي است كه مشكوف مي شود. و در آن صورت است كه دوباره يك شرط ديگر معصوميت پيش مي آيد- اينجا يك اشاره اي كرديم گفتيم وقتي اين به سمت صفر ميل مي كند- يكي ديگر از اين حالت ها اين است كه وقتي من مي فهمم ما مجموعا تن واحده هستيم ديگر نمي توانم به ايشان ظلم كنم چون مي فهمم پاره تن خودم است، بخشي از وجود من است. و ما بخش وجود هم هستيم منتها مثل صد تريليون سلول كه بغل هم است، فاصله اين سلول با آن سلول را اگر بزرگ نمايي كنيم مثل اين است كه به آسمان نگاه مي كنيم يك ستاره اينجاست يك ستاره آنجاست. اگر آن جوري نگاه كنيم اصلا بين سلول ها ارتباطي نمي بينيم، درست است؟ هر سلولي مستقل است اما كليتش را نگاه مي كنيم از دور به اين صد تريليون سلول نگاه مي كنيم، مي بينيم اين صد تريليون سلول يك حرف را مي خواهند بزنند. و همه ما يك حرف داريم منتها داريم با بزرگ نمايي نگاه مي كنيم ايشان جداست من هم جدا هستم منتها اگر مي توانستيم برويم از يك زاويه بالاتر نگاه كنيم تن واحده را نگاه مي كرديم. درك اين موضوع است كه باعث مي شود ما دست از ظلم برداريم و درك اين موضوع است كه باعث مي شود ما چوب لاي چرخ او نگذاريم چون او هم من هستم، منم اويم و دوباره همين مسئله به صورت هاي مختلفي در جريان است فقط هر كدام مان يك صورت مجادله اي براي اين قضيه هستيم.

لذا دوباره در اين تن واحده يك نفر پيدا كند مي تواند در اختيار بقيه قرار بدهد، مي تواند قرار ندهد مي تواند بدهد، مي تواند براي خودش نگه دارد، مي تواند هر كاري كند. بنابراين موضوع اينجاست كه انسان پيدا كند، چه كسي پيدا مي كند؟ حالا كاري نداريم چه كسي پيدا مي كند مهم نيست. موضوع اينجاست كه آدم يعني مجموعه ما در اين جهان و جهان هاي ديگر، آدم در انتها آن نتيجه اي را كه قرار است داشته باشد، كه دارد اين موضوع است. منتها به تفكيك مسايل ديگري پيدا مي شود مثل اين است كه شما صد تريليون سلول را به تفكيك مورد بررسي قرار بدهيد هر سلولي براي خودش ماجراهاي خودش را دارد عيب هاي خودش را دارد، نقايص خودش را دارد و حسن هاي خودش را دارد همه مسايلش به تنهايي و
تفكيك قابل بررسي است.


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر