۱۳۹۳-۰۱-۳۱

خور و خواب ... مرتبه عشق!

خور و خواب ... مرتبه عشق!

يک بيت شعر توضيح بهتري درباره بحث ساعت گذشته مي دهد:

خواب و خورت از عشق دور کرد
آن دم رسي به دوست، که بي خواب و خور شوي

مسأله اي که وجود دارد اين است که ما به اين نتيجه رسيديم که خواب و خور بد نيست. چه موقع بد است؟ وقتي ما را از مرتبه عشق دور کند. پس در هر جايي بد نيست چون همه انسان ها درگير خواب و خور و مسأله مرکب هستند. وقتي بد مي شود که اين خواب و خور مار را از مرتبه عشق دور مي کند:

آندم رسي به دوست، که بي خواب و خور شوي

چه زماني بي خواب و خور مي شويم؟
زماني که عاشق مي شويم.
پس بحث سر خواب و خوراک نيست، بحث اين است که اين خواب و خوراک ما را از عشق دور مي کند و در واقع از آن طرف زماني ما به دوست مي رسيم که اين خواب و خور رفته و در جزييات قرار گرفته و در موضوعات فرعي قرار گرفته است.

براي يک نفر ممکن است الان مسأله خواب و خوراک محور وجودي باشد و فقط به اين مسأله فکر مي کند ولي براي يک نفر اصل چيز ديگري است و محور وجودي او مسأله ديگري است.

اين فرد فقط يک چيزي مي خورد و مي خوابد تا بتواند امروز را به فردا برساند، چرا به فردا برساند؟
براي اين که محور وجودي او مبتني بر پيدا کردن حقيقت است.
پس فرق ماجرا در اين مسأله است.

دوره 7
استاد محمد علي طاهري

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر