خطاب استاد به سقوط کرده های دوره 8
((( در بیرون ریزی هائی که داشتند، یادشان می اندازیم که ما تا 10 شب 11 شب وایستادیم بالای سرشان و من سر فرصت یادشان می اندازم. مشکلاتی را که داشتند، از راه دور و نزدیک برایشان کار می کردیم، و ما آمدیم حل و فصل کردیم، ماه ها و ماه ها، حالا امروز اگر که به یک آگاهی رسیدند، اشکال ندارد، بیایند در جمع و بگویند صبر کن، نظر ما طبق آگاهی ای که گرفتیم این است، حرکت منافقانه نداشته باشیم، بعد آخرش هم می گویند آقا من اصلا شما را قبول ندارم، خداحافظ، خداحافظ، من تا امروز شما را قبول داشتم، از امروز قبول ندارم، این خیانت است، چون در دل قضیه دارد حرکت زیر زیری می کند که شما می دانید دارد حرکت زیر زیری می کند، اما خودش نمی داند. )))
این مسائل عواقب خوبی ندارد، در دل هوشمندی برای این قضیه پاسخ دارد، آنها یک مرحله سقوط کردند، یک دفعه می شود ده مرحله سقوط و دیگر نمی شود نجاتشان داد.
یک مرحله سقوط را ممکن است بشود دستشان را گرفت و کشیدشان بالا، ولی اگر چیزهای دیگر به آن اضافه شد، دیگر نمی شود.
حالا صادقانه، در جمع مان کسی را داریم که آگاهی گرفته که الان اشکال داشته باشد؟ هیچ اشکالی ندارد که اصلا کل ماجرا را از ابتدا تا انتها زیر سوال ببرید، ما تحمل شنیدنش را داریم، اگر او جراتش را داشته باشد.
اگر جسارتش را داشته باشد که بیاید و بگوید که من آگاهی گرفتم که طبق این آگاهی همه چی هیچی. آیا کسانی را داریم که الان با این جریان در تضاد افتاده باشند؟
یک موقع است که فکر خودتان است که هیچ، آن فکر است، یک موقع، آگاهی است، آگاهی می تواند از شبکه مثبت باشد، می تواند از شبکه منفی باشد. حالا این آگاهی به ما رسیده، ما فکرمان عوض شده، مثلا فکر می کنیم که اینجای کار اشکال دارد، اونجا ایراد دارد.
ما بین الهام و تفکّر فردی تفکیک می کنیم، الهام یا دریافت آگاهی از شبکه مثبت راجع به کمال است، نه مسائل فردی.
یکی از بد آموزی های ما این است که می گوید برای من آگاهی آمده که سوار این ماشین بشو، سوار اون ماشین نشو. اینو بخر، اونو نخر. ما همچین چیزی نداریم. اینجا با اجازه دوستان عزیز من یک ترمز دستی می کشم، با هم قلبمان را صاف کنیم یا تصفیه کنیم. یا با جمع یا بی جمع، الست بربکم، و هستیم، نیستیم، قبول داریم، قبول نداریم، حرکت منافقانه بین ما نباشد.
حتی یک نفر را هم نمی خواهیم در بین خودمان داشته باشیم که بخواهیم ناخود آگاه به او به چشم سقوط کرده نگاه کنیم.
ما باید مسائل بین خودمان را حل و فصل کنیم، اگر کسی حل نشده لزومی ندارد بیاید یک دوره بالاتر. صبر کند حل شود.
الان همه دوستان سوال بدون جواب دارند، ولی با سیستم تضاد ندارند، منظور من تضاد با سیستم است، تضاد با اصل است نه فرع.
و اگر جواب هم بدهیم و شما متقاعد هم نشوید دست از سیستم بر نمی دارید. سیستم هوشمندی، سیستم حلقه، پایه و اساس است. چطور میشود کسی در ترم هشت بگوید هوشمندی این نیست، اونه.
و بعد از هشت ترم "من" یک دفعه بیاید رو. اینو ما داریم اشاره می کنیم وگرنه یک کسی ممکن است صدها سوال بدون جواب داشته باشد و سوالات در فرعیات قرار دارد نه در اصلیات.
از نقطه نظر دموکراسی و از این نقطه نظر که جمع ما جمعی است آزاد اندیش، و هیچ محدودیتی ندارد و هیچ کسی از دیگری ترسی ندارد، کسی سر سپردگی ندارد، کسی وابستگی ندارد، اینجا جمع آزادی است، اگر واقعا مسئله ای است، قبل از اینکه به یک سقوط برسد می تواند عنوان کند.
بعضی از افراد ممکن است یک جائی دنبال طرح خود باشند، بعد زمینه را در اینجا فراهم نبینند، باید چکار کند؟ باید بیاید یک کاری بکند که یک دفعه شلوغ پلوغش کند و بگوید نه آقا من قبول ندارم و ... و بعد برود و خودش را مطرح کند. مثلا چند سال پیش یک دوستی از ما جدا شد، گفت من می خوام خودم برای خودم کار کنم، ما می گفتیم اتصال به هوشمندی است، او می گفت اتصال به روح الله است، فقط یک تغییر اسم، گفتیم روح الله غیر قابل دسترسی است، گفت آقا من می خوام برای خودم کار کنم، و شروع کرد به کار کردن و الان یکی از قطب هائی است که تبلیغات علنی علیه ما دارد.
هر سیستم فکری باید جریانهای مخالف خودش را هم، در دل خودش بپروراند، این نشان می دهد که آزادی عمل وجود داشته، آزادی فکر وجود داشته است. کسی اگر در اصل قضیه مخالفت دارد یا به آگاهی رسیده که نشان می دهد راه چیز دیگری است، در حضور همه الان می تواند مطرح کند. تا ما هم یا بگوئیم تو درست می گوئی، تو بیا بالا، یا بگیم که نه جوابت این است.
کسی که برای مناظره نیاید، بحث طرح "من" است و سقوط حتمی است. کسانی که در الست بربکم اولیه "من" را مطرح کردند، در واقع به جائی هم نرسیدند، چون به جائی نرسیدند، شروع کردند به چوب لای چرخ گذاشتن و یک سری از مشکلات مجموعه ما را افرادی که از دل خود ما بیرون رفتند، برای ما ایجاد کردند و ایجاد می کنند . اینها به صورت دشمن های شماره یک ما هستند.
اعتقاد به شبکه مثبت محدودیت ایجاد می کند و یک جاهائی دست و بال ما را ظاهراٌ می بندد ولی ما پشت پرده ها را نمی دانیم و نمی توانیم ببینیم.
شاید که چو وا بینی، خیر تو در این باشد.
دوره ٨ - جلسه ٥ - زنگ ١ - استاد طاهري
((( در بیرون ریزی هائی که داشتند، یادشان می اندازیم که ما تا 10 شب 11 شب وایستادیم بالای سرشان و من سر فرصت یادشان می اندازم. مشکلاتی را که داشتند، از راه دور و نزدیک برایشان کار می کردیم، و ما آمدیم حل و فصل کردیم، ماه ها و ماه ها، حالا امروز اگر که به یک آگاهی رسیدند، اشکال ندارد، بیایند در جمع و بگویند صبر کن، نظر ما طبق آگاهی ای که گرفتیم این است، حرکت منافقانه نداشته باشیم، بعد آخرش هم می گویند آقا من اصلا شما را قبول ندارم، خداحافظ، خداحافظ، من تا امروز شما را قبول داشتم، از امروز قبول ندارم، این خیانت است، چون در دل قضیه دارد حرکت زیر زیری می کند که شما می دانید دارد حرکت زیر زیری می کند، اما خودش نمی داند. )))
این مسائل عواقب خوبی ندارد، در دل هوشمندی برای این قضیه پاسخ دارد، آنها یک مرحله سقوط کردند، یک دفعه می شود ده مرحله سقوط و دیگر نمی شود نجاتشان داد.
یک مرحله سقوط را ممکن است بشود دستشان را گرفت و کشیدشان بالا، ولی اگر چیزهای دیگر به آن اضافه شد، دیگر نمی شود.
حالا صادقانه، در جمع مان کسی را داریم که آگاهی گرفته که الان اشکال داشته باشد؟ هیچ اشکالی ندارد که اصلا کل ماجرا را از ابتدا تا انتها زیر سوال ببرید، ما تحمل شنیدنش را داریم، اگر او جراتش را داشته باشد.
اگر جسارتش را داشته باشد که بیاید و بگوید که من آگاهی گرفتم که طبق این آگاهی همه چی هیچی. آیا کسانی را داریم که الان با این جریان در تضاد افتاده باشند؟
یک موقع است که فکر خودتان است که هیچ، آن فکر است، یک موقع، آگاهی است، آگاهی می تواند از شبکه مثبت باشد، می تواند از شبکه منفی باشد. حالا این آگاهی به ما رسیده، ما فکرمان عوض شده، مثلا فکر می کنیم که اینجای کار اشکال دارد، اونجا ایراد دارد.
ما بین الهام و تفکّر فردی تفکیک می کنیم، الهام یا دریافت آگاهی از شبکه مثبت راجع به کمال است، نه مسائل فردی.
یکی از بد آموزی های ما این است که می گوید برای من آگاهی آمده که سوار این ماشین بشو، سوار اون ماشین نشو. اینو بخر، اونو نخر. ما همچین چیزی نداریم. اینجا با اجازه دوستان عزیز من یک ترمز دستی می کشم، با هم قلبمان را صاف کنیم یا تصفیه کنیم. یا با جمع یا بی جمع، الست بربکم، و هستیم، نیستیم، قبول داریم، قبول نداریم، حرکت منافقانه بین ما نباشد.
حتی یک نفر را هم نمی خواهیم در بین خودمان داشته باشیم که بخواهیم ناخود آگاه به او به چشم سقوط کرده نگاه کنیم.
ما باید مسائل بین خودمان را حل و فصل کنیم، اگر کسی حل نشده لزومی ندارد بیاید یک دوره بالاتر. صبر کند حل شود.
الان همه دوستان سوال بدون جواب دارند، ولی با سیستم تضاد ندارند، منظور من تضاد با سیستم است، تضاد با اصل است نه فرع.
و اگر جواب هم بدهیم و شما متقاعد هم نشوید دست از سیستم بر نمی دارید. سیستم هوشمندی، سیستم حلقه، پایه و اساس است. چطور میشود کسی در ترم هشت بگوید هوشمندی این نیست، اونه.
و بعد از هشت ترم "من" یک دفعه بیاید رو. اینو ما داریم اشاره می کنیم وگرنه یک کسی ممکن است صدها سوال بدون جواب داشته باشد و سوالات در فرعیات قرار دارد نه در اصلیات.
از نقطه نظر دموکراسی و از این نقطه نظر که جمع ما جمعی است آزاد اندیش، و هیچ محدودیتی ندارد و هیچ کسی از دیگری ترسی ندارد، کسی سر سپردگی ندارد، کسی وابستگی ندارد، اینجا جمع آزادی است، اگر واقعا مسئله ای است، قبل از اینکه به یک سقوط برسد می تواند عنوان کند.
بعضی از افراد ممکن است یک جائی دنبال طرح خود باشند، بعد زمینه را در اینجا فراهم نبینند، باید چکار کند؟ باید بیاید یک کاری بکند که یک دفعه شلوغ پلوغش کند و بگوید نه آقا من قبول ندارم و ... و بعد برود و خودش را مطرح کند. مثلا چند سال پیش یک دوستی از ما جدا شد، گفت من می خوام خودم برای خودم کار کنم، ما می گفتیم اتصال به هوشمندی است، او می گفت اتصال به روح الله است، فقط یک تغییر اسم، گفتیم روح الله غیر قابل دسترسی است، گفت آقا من می خوام برای خودم کار کنم، و شروع کرد به کار کردن و الان یکی از قطب هائی است که تبلیغات علنی علیه ما دارد.
هر سیستم فکری باید جریانهای مخالف خودش را هم، در دل خودش بپروراند، این نشان می دهد که آزادی عمل وجود داشته، آزادی فکر وجود داشته است. کسی اگر در اصل قضیه مخالفت دارد یا به آگاهی رسیده که نشان می دهد راه چیز دیگری است، در حضور همه الان می تواند مطرح کند. تا ما هم یا بگوئیم تو درست می گوئی، تو بیا بالا، یا بگیم که نه جوابت این است.
کسی که برای مناظره نیاید، بحث طرح "من" است و سقوط حتمی است. کسانی که در الست بربکم اولیه "من" را مطرح کردند، در واقع به جائی هم نرسیدند، چون به جائی نرسیدند، شروع کردند به چوب لای چرخ گذاشتن و یک سری از مشکلات مجموعه ما را افرادی که از دل خود ما بیرون رفتند، برای ما ایجاد کردند و ایجاد می کنند . اینها به صورت دشمن های شماره یک ما هستند.
اعتقاد به شبکه مثبت محدودیت ایجاد می کند و یک جاهائی دست و بال ما را ظاهراٌ می بندد ولی ما پشت پرده ها را نمی دانیم و نمی توانیم ببینیم.
شاید که چو وا بینی، خیر تو در این باشد.
دوره ٨ - جلسه ٥ - زنگ ١ - استاد طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر