۱۳۹۳-۰۱-۳۱

تشعشعات دروني،‌ تشعشعات وجودي

تشعشعات دروني،‌ تشعشعات وجودي

يک جائي گفتيم که ما وقتي در مقابل افراد هستيم، وقتي در مقابل يک آدم افسرده قرار مي گيريم، در معرض تشعشع منفي آن شخص قرار مي گيريم. مثلاٌ گفتيم که وقتي با يک نفر که سر حال است برخورد مي کنيم، يک تشعشع مي آيد و وقتي که با يک آدم مضطرب و نگران برخورد مي کنيم يک احساس و حال ديگري داريم.

موضوع رطب خورده را توضيح داديم که وقتي کسي مي خواهد کلامي بگويد که خودش به آن کلام اعتقاد ندارد، يک تشعشع است و وقتي اعتقاد دارد يک تشعشع است.

پس تمام حالتهاي دروني ما که ما به آنها واقف هستيم و مي دانيم، مثل همين موضوع رطب خورده، اينها يک تشعشعي دارد.

امّا يک دسته ديگر از تشعشعات که ما از کم و کيف آنها با خبر نيستيم، مثلاٌ شرک تشعشع دارد، اگر از هفت ميليارد انسان، آنهائي که در قالب و چارچوب اديان هستند بپرسيم که چند نفر در شرک هستند، فکر مي کنيد چند نفر دستشان را بلند مي کنند؟ هيچ کسي. همه به همديگر نگاه مي کنند ولي در واقع يک بررسي تخصصي بکنيم مي بينيم که انسان در شرک به دنيا مي آيد، چشم ظاهر بين دارد، آن کسي که چشم ظاهر بين دارد و گل و سنگ و اين چيزها را مي بيند، او يک تشعشع دارد و کسي که به چشم باطن بين رسيده يک تشعشع ديگري دارد.

امّا خودش واقف نيست، آيا آگاه نبودن دليل بر نبود آن تشعشعات است؟

نوعي از تشعشعات مربوط به حالات دروني ما است که به آن واقف هستيم،
مثل تشعشع کلام، در هر دو حالتي که به آن کلام اعتقاد داريم يا معتقد نيستيم.

نوع ديگري از تشعشعات، مربوط به بخشي از وجودمان است که لزوماٌ به آن واقف نيستيم، مثل تشعشع شرک که ناشي از رويت چشم ظاهر بين است.

دسته دوم آنهائي بود که غير وابسته به نيت ما بود، ما خبر نداريم که در شرک هستيم، خبر نداريم که در من دون الله هستيم، يعني قبول نداريم، اگر از ما بپرسند ما مي گوئيم که اصلاٌ از ما موحّدتر نيست. کسي خودش را در شرک نمي داند. امّا در اين بحثهائي که با هم داشتيم به اين نتيجه رسيديم که اينها تشعشع دارد و اصولاٌ همه مسائل ما همراه با تشعشعات است. يا به آن واقفيم، يا به آن واقف نيستيم.

دوره 8 - جلسه 2 - زنگ 2 - استاد طاهري 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر