تئوري پيوند شعوري
در تئوري پيوند شعوري، مي گوئيم هر گاه بين اجزاء شعوري وجود انسان و شعور کلّ و شعور ذهن، ارتباط برقرار بشود، شعور ذهن (يا شعور مديريت بدن و سلول) قادر به بازسازي و ترميم و اصلاح خواهد بود. اين تئوري علمي فرادرماني است.
هر گاه بين اجزاي شعوري وجود انسان و شعور کل ارتباط برقرار شود، شعور ذهن (بخش مديريت سلول و بدن) قادر به بازسازي، اصلاح و ترميم (تا سطح DNA) خواهد بود.
شعور تار بنيادي (شعور ارتعاش بنيادي)، اولين ارتعاشي که بعد از هوشمندي پيش مي آيد و در دنياي علم به تار معروف است، در دنياي علم حرفي از شعور نمي زنند و مي گويند که ارتعاشي وجود دارد که تار نام دارد، و از اينجا به بعد شعور کوارکها را داريم، شعور ذراّت بنيادي، شعور نوترون، پروتون، الکترون و بعد به شعور اتم مي رسيم و در نهايت هم شعور کل را داريم (همان شبکه شعور کيهاني). بين DNA و سلول يک نيروي حيات مي آيد و مابين اين دو يک ماجراهائي رخ مي دهد.
ذهن، شعور حيات را توزيع مي کند.
نيروي حيات با نظارت ذهن، در سلول، تظاهراتي پيدا مي کند.
با نظارت ذهن، نيروي حيات بين DNA و سلول جريان پيدا مي کند.
و در واقع ذهن دارد شعور حيات را مي گيرد، شعور حيات را ذهن توزيع مي کند و نيروي حيات هم با نظارت ذهن در سلول تظاهراتي پيدا مي کند، هرگاه بين اين اجزاء شعوري ارتباط ايجاد کنيم يا يک لينکي ايجاد کنيم، و آن را با شعور کل پيوند دهيم، شعور ذهن (مديريت بدن و سلول) قادر است که بيايد و زير مجموعه خودش را اصلاح کند. زير مجموعه خودش، يعني تا سطح DNA، اصلاحات را به عمل بياورد. تار بنيادي و کوارک و اتم و ملکول هم که اصلاح نمي خواهد، تار بنيادي که تار است، کوارک هم که کوارک است، اتم هم که اتم است و ملکول هم که ملکول است. وقتيکه اين لينک ايجاد مي شود، ذهن (مديريت بدن و سلول) دارد از اينجا شعور حيات را مي گيرد و آن را بين اجزاء ذيربطش توزيع مي کند، مثلاٌ شرح وظيفه سلول را ميزان مي کند (همين است که سلول پر کار مي شود يا کم کار مي شود) بعضي مواقع ممکن است به زير مجموعه سلول احتياج شود مثل DNA. مي تواند غدهّ اي را محو کند، سلول سرطاني را برگرداند سر جاي اوّلش، سلولي که تحليل رفته، پر کار کند و...
پس يکي از تعريفهاي فرادرماني، اين تئوري است.
يکي از نگرشها در اين مورد که هوشمندي چه کار مي کند اين است که در ارتباطي که هوشمندي با ذهن پيدا مي کند، ذهن شروع به اصلاحاتي روي اجزاء خودش مي کند. يعني ذهن بايد مشارکت داشته باشد، و نياز است که اين مديريت روي قضيه باشد. خود آگاه فرد اطلاع ندارد که شما برايش کار کرديد، اما هوشمندي اين ارتباط را برقرار کرده، حالا ذهن تجهيز شده، برنامه هايش Reset شده، ذهن هم مي آيد اينها را Reset مي کند.
درمانگر اين لينک را Connect مي کند. اين لينک را سوئيچ مي کند. اين کاري که فرادرمانگر مي کند، قابليّت سوئيچ کردن است. استارت مي زند تا اينها به هم متصّل شوند. در آينده نزديک، هر کسي، هر روز مي رود در شبکه خودش و UpToDate مي کند و Download مي کند و ...
يک بخش از تجارب بشر در عصر هوشمندي، همين است.
دوره 8 - جلسه 5 - زنگ 2 - استاد طاهري
در تئوري پيوند شعوري، مي گوئيم هر گاه بين اجزاء شعوري وجود انسان و شعور کلّ و شعور ذهن، ارتباط برقرار بشود، شعور ذهن (يا شعور مديريت بدن و سلول) قادر به بازسازي و ترميم و اصلاح خواهد بود. اين تئوري علمي فرادرماني است.
هر گاه بين اجزاي شعوري وجود انسان و شعور کل ارتباط برقرار شود، شعور ذهن (بخش مديريت سلول و بدن) قادر به بازسازي، اصلاح و ترميم (تا سطح DNA) خواهد بود.
شعور تار بنيادي (شعور ارتعاش بنيادي)، اولين ارتعاشي که بعد از هوشمندي پيش مي آيد و در دنياي علم به تار معروف است، در دنياي علم حرفي از شعور نمي زنند و مي گويند که ارتعاشي وجود دارد که تار نام دارد، و از اينجا به بعد شعور کوارکها را داريم، شعور ذراّت بنيادي، شعور نوترون، پروتون، الکترون و بعد به شعور اتم مي رسيم و در نهايت هم شعور کل را داريم (همان شبکه شعور کيهاني). بين DNA و سلول يک نيروي حيات مي آيد و مابين اين دو يک ماجراهائي رخ مي دهد.
ذهن، شعور حيات را توزيع مي کند.
نيروي حيات با نظارت ذهن، در سلول، تظاهراتي پيدا مي کند.
با نظارت ذهن، نيروي حيات بين DNA و سلول جريان پيدا مي کند.
و در واقع ذهن دارد شعور حيات را مي گيرد، شعور حيات را ذهن توزيع مي کند و نيروي حيات هم با نظارت ذهن در سلول تظاهراتي پيدا مي کند، هرگاه بين اين اجزاء شعوري ارتباط ايجاد کنيم يا يک لينکي ايجاد کنيم، و آن را با شعور کل پيوند دهيم، شعور ذهن (مديريت بدن و سلول) قادر است که بيايد و زير مجموعه خودش را اصلاح کند. زير مجموعه خودش، يعني تا سطح DNA، اصلاحات را به عمل بياورد. تار بنيادي و کوارک و اتم و ملکول هم که اصلاح نمي خواهد، تار بنيادي که تار است، کوارک هم که کوارک است، اتم هم که اتم است و ملکول هم که ملکول است. وقتيکه اين لينک ايجاد مي شود، ذهن (مديريت بدن و سلول) دارد از اينجا شعور حيات را مي گيرد و آن را بين اجزاء ذيربطش توزيع مي کند، مثلاٌ شرح وظيفه سلول را ميزان مي کند (همين است که سلول پر کار مي شود يا کم کار مي شود) بعضي مواقع ممکن است به زير مجموعه سلول احتياج شود مثل DNA. مي تواند غدهّ اي را محو کند، سلول سرطاني را برگرداند سر جاي اوّلش، سلولي که تحليل رفته، پر کار کند و...
پس يکي از تعريفهاي فرادرماني، اين تئوري است.
يکي از نگرشها در اين مورد که هوشمندي چه کار مي کند اين است که در ارتباطي که هوشمندي با ذهن پيدا مي کند، ذهن شروع به اصلاحاتي روي اجزاء خودش مي کند. يعني ذهن بايد مشارکت داشته باشد، و نياز است که اين مديريت روي قضيه باشد. خود آگاه فرد اطلاع ندارد که شما برايش کار کرديد، اما هوشمندي اين ارتباط را برقرار کرده، حالا ذهن تجهيز شده، برنامه هايش Reset شده، ذهن هم مي آيد اينها را Reset مي کند.
درمانگر اين لينک را Connect مي کند. اين لينک را سوئيچ مي کند. اين کاري که فرادرمانگر مي کند، قابليّت سوئيچ کردن است. استارت مي زند تا اينها به هم متصّل شوند. در آينده نزديک، هر کسي، هر روز مي رود در شبکه خودش و UpToDate مي کند و Download مي کند و ...
يک بخش از تجارب بشر در عصر هوشمندي، همين است.
دوره 8 - جلسه 5 - زنگ 2 - استاد طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر