۱۳۹۳-۰۲-۰۶

حمله !

حمله !

حمله، موضوعی است که در درون پیش می آید و شبکه منفی روی ما حملاتی انجام می دهد. به دنبال این حمله، یک دفعه ما احساس می کنیم که انگیزه ای برای حرکت نداریم.
حمله اتفاقی درونی و تحت تاثیر شبکه منفی است که انگیزه حرکت به سوی کمال را سلب می کند و یا مسیر را تغییر می دهد.

مثلا یک دفعه احساس می کنیم که بدون دلیل افسرده شدیم، احساس می کنیم که دچار شک و تردید شدیم، یا اطلاعاتی به ما بدهند که ما را جدا کنند. اطلاعاتی به ما بدهند که هندوانه زیر بغل ما بگذارند. اطلاعاتی به ما بدهند که بگویند تو اصلا توئی.
حمله شبکه منفی اینطوری است. یکدفعه با یک آگاهی، به ما حمله می شود. آگاهی را به ما می دهند و ما بعد از دریافت آگاهی یک دفعه مسیرمان عوض می شود. و چیزی را که تا به امروز پایه بوده، آگاهی شبکه منفی این آگاهی هائی که داشتیم را نقض می کند.

حمله این نیست که من بروم بیرون و ببینم ماشینم پنچر شد. حمله این نیست که ماشینم امروز تصادف کند. حمله این نیست که چاقو بگذارند روی شاه رگ من و بگویند کیفت را بده و بعد ما بگوئیم ای داد بی داد دیدی، ما تو شبکه مثبتیم و شبکه منفی حمله کرد. حمله این نیست که برویم و ببینیم که خانه ما را دزد زده. این ماجراها حمله نیست. و این حوادث برای میلیونها نفر که اصلا نمی دانند شبکه مثبت چیست یا شبکه منفی چیست و نه ارتباط گرفتند و نه می دانند عرفان چیست، دارد اتفاق می افتد. اینها را ما به عنوان حمله قبول نداریم.

حمله درونی است. از درون، حالا یا ما را دچار آشفتگی می کند و حالمان بد می شود، یا دچار شک و تردید می شویم، یا یکدفعه احساس می کنیم که انگیزه برای حرکت نداریم، تا دیروز مشتاق بودیم، یکدفعه از امروز اصلا اشتیاقی برای حرکت نداریم. یک دفعه به پوچی می رسیم. اینها حمله است.

حمله می تواند موجب شکّ و تردید، آشفتگی، افسردگی و کناره گرفتن از جمع شود.
اتفاقات ناخوشایند بیرونی (حملات بیرونی) از امور روزمره بوده، ناشی از حملات شبکه منفی نیست.

حمله درونی عمومی است
و با وجود داشتن حفاظ و بند و بساط و ... اتفاق می افتد.

حمله بیرونی کسی نمی تواند ثابت کند. مثلا وقتی رفتیم دیدیم خانه ما را دزد زده، من نمی توانم ثابت کنم چون من دارم تبلیغ شبکه مثبت می کنم یا امانتدار شبکه مثبت هستم ... مورد حمله قرار گرفتم. چون هزاران نفر خانه شان مورد سرقت قرار می گیرد، بدون اینکه اصلا بدانند این حرفها چیست.

الان یک بد آموزی ما داریم که هر اتفاقی بیافتد، می گوئیم کار شبکه منفی بود. این فرهنگ غلطی است. ما داریم زندگی می کنیم.

اگر ما وارد شبکه مثبت می شویم و بیکار می شویم یا کارهای ما جلو نمی رود و کارهایمان گیر دارد، می بینیم یک کارهائی تیم بندی است، باند بازی است، مثلا اگر بدانند طرز فکر طرف چیست، راهش نمی دهند. اگر بدانند طرف این طرز فکر را دارد، بازی نمی دهند. در مورد فیلم و سینما و یا اصلا همه کارها، باند است. با توجه به طرز فکر ما، ممکن است بگویند این به درد این کار نمی خورد. بحث باند و تیم و ... است.

شما وارد جمعی بشوید که اصلا عرفان را نمی شناسند و آمار بگیرید که چند نفر بیکار شدند، می بینید که خیلی. خیلی از شرکتها و موسسات به خاطر شرایط خودشان دارند نیرو بیرون می ریزند.

هدف از صحبتهای ما این است که ما مورد حمله دیگر شبکه منفی قرار نگیریم، یعنی افکاری که بیاید و بخواهد ما را از حرکتمان باز بدارد.

نه کسی به زور آمده وارد این شبکه شده، نه اکراهی است، نه سرسپردگی ای است، هر کسی دارد خودش به شکلی، سبک، سنگین می کند، حتی اگر فکر کنیم که واقعا هم حمله دارد، یک بهائی است. و هر کسی برای مسئله ای حاضر است، بهائی را بپردازد.

زمانیکه می خواهیم در چارچوب اعتقاداتمان حرکت کنیم، به ظاهر در زندگی زمینی محدود می شویم، اما در عین حال، آسایش درونی داریم
زمانی که ما به مسائلی اعتقاد پیدا می کنیم، خودش محدود کننده است. قبلا ممکن بود ما خیلی راحت می توانستیم زد و بند کنیم، الان نمی توانیم و در واقع دست و بالمان بسته شده و این ظاهراٌ ما را محدودتر می کند. ولی در انتها می بینیم که احساسمان، احساس بهتری است.

حمله در راستای تبعات عشق صورت می گیرد، مثل شوق، ایثار، فداکاری، ... تا ما را از این اشتیاق باز بدارد. اگر اشتیاقی داشتیم که از بین رفته، یا بحثی بوده که خواسته ما را به حیرت برساند، مسائلی ایجاد می شود که آن حس از ما گرفته می شود.

دوره ٨ - جلسه ٥ - زنگ ١
استاد محمد علی طاهري

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر