جبر مجهول، جبر معلوم!
ما در ابتدا به ساكن وقتي به جبر مي رسيم، ابتدا به ساكن دو تا راه مي رويم؛ يكي از راه ها، راه هاي سريع توافق است مثل همين موضوع، يكي از راه ها راه بحث كارشناسي دقيق است. در بحث جبر و اختيار راه سريعش اين صورت است كه، يك جبر معلوم، يك جبر مجهول. جبر مجهول اين است كه چرا ما در ايران به دنيا آمديم؟ چرا پدر و مادرهاي مان اينها بودند؟ چرا ثروتمند بودند يا نبودند؟ چرا زيبا بودند يا نبودند؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ اينها جبر مجهول است هيچ كس نمي تواند همين طوري پاسخ بدهد، مي گوييم خوب اين جبر مجهول است نمي دانيم.
اما يك جبر معلوم كه علت آن جبر را مي دانيم مثل زلزله، زلزله كه اتفاق مي افتد مي گوييم به علت افزايش فشار گازهاي داخلي مخازن زيرزميني جابجايي پوسته رخ داده و زلزله اتفاق افتاده يعني دليلش معلوم است. مي گوييم سقوط هواپيما به اين علت بود، تصادف خودرو به اين علت بود يعني دقيقا علتش را مي آوريم، وقتي علت مي آيد به اين منزله است كه اگر اين علت نبود آن اتفاق هم نمي افتاد، بنابراين اين وسط قبول مي كنيم كه جبر و اختيار. حالا صحبت مي شود كه خوب در اين صورت نقش ما چيه؟ مي گوييم نقش ما اگر حتي يك درصد اختيار داشته باشد پس ما به آن يك درصد اختياري كه همه مان داريم، يك حركتي داريم مي كنيم، پس آن يك درصد اختيار سناريو را از سناريو بودن خارج كرده است، درست است؟ اگر حتي يك درصد باشد.
اما در بحث دقيق كارشناسي مي آييم مي بينيم كه در وهله اول اصلا جبر مجهول نيست، جبري مجهول نيست ما چون اطلاعات مان محدود است، در يك محدوده اي داريم بررسي مي كنيم. در اين مورد ما يك مقطعي داريم، اين كل هستي كه ما مي شناسيم، از بيگ بنگ بيگ بنگ ها تا انتها و هر چه راجع به خورشيد و كهكشان ها و خودمان صحبت مي كنيم در يك محدوده اينقدري انجام مي شود كه جهان مكان و زمان است، حالا نسبت به كل ببينيد چه محدوده كمي است. ما وقتي به علت اين كه اطلاعات مان كافي نيست مي آييم جبر مجهول را توافق مي كنيم، مي گوييم باشه جبر مجهول وجود دارد. اما اطلاعاتي را كه مورد بررسي قرار مي دهيم، حالا از طريق آگاهي، رؤيت ها و ... نمي دانم شايد تا اينجا دوستاني هم رؤيت كرده باشند، نحوه آمدن ما به اينجا را كسي در جمع مان رؤيت داشته است؟ آگاهي داشته است؟ البته حالا وقت داريم، نه اينكه زمانش اينجا باشد ولي مي خواهم ببينم رخ داده است يا نه.
ما در هر زندگي يك مركب هايي، فرضا مي رويم در پاركينگ ايران خودرو تعداد زيادي ماشين هست هر كدام از اين ماشين ها يك سرنشيني مي گيرد. رنگ هاي مختلفي هست، حالا تنوع رنگي زياد نيست ولي هر كسي مي آيد نگاه مي كند، يكي اين رنگش را مي پسندد، يكي آن را، يكي اين را درست است؟ يا اگر در يك پاركينيگي ماشين هاي متفاوتي باشند، يكي مي آيد شاسي كوتاه انتخاب مي كند، يكي شاسي بلند انتخاب مي كند، يكي كوچكش را انتخاب مي كند، يك شش سيلندر انتخاب مي كند، يكي چهار سيلندر انتخاب مي كند هر كسي يك چيزي در ذهنش دارد، علت انتخاب چيه؟ انگيزه انتخاب چيه؟ حالا بعد از اينكه انتخاب كردند او مي زند توي سر خودش مي گويد اي كاش من به جاي چهار سيلندر، شش سيلندر گرفته بودم. آن يكي مي گويد كاش من به جاي شش سيلندر، چهار سيلندر انتخاب كرده بودم، اين مي گويد كاش من سفيد انتخاب كرده بودم، او مي گويد كاش من قرمزش را گرفته بودم، او مي گويد كاش ... ، اين خدمات پس از فروشش زياد خوب نيست، اين قطعاتش گران است. هر كسي از انتخاب خودش يك جوري ممكن است راضي يا ناراضي باشد ولي زماني كه انتخاب كرده است چه چيزي نظر او را جلب كرده است؟
آن اطلاعاتي كه از آن ماشين داشته او را جذب كرده است زماني كه ما مي خواستم بيايم يعني سرنشين نه مركب، مركب يك جنين است آماده شده است تا سه، چهار ماهگي هم هيچ چيزي ندارد. در اين محدوده او تشعشع خاص خودش را پيدا مي كند و بعد از اين سرنشين دارد تعداد زيادي مركب را، خودرو را دارد نگاه مي كند. هر خودرويي تلألويي دارد و فرد فارق از اين است كه مسايل جانبي اين تلألو و تشعشع چي هست، اطلاعات ندارد، نمي تواند داشته باشد. هنوز جهان او با اين جهاني كه ما داريم تفاوت دارد، در آن جهان زيبايي اينجوري معني نمي دهد، ثروت اينجوري معني نمي دهد، كاخ و كوخ معني نمي دهد، او يك تجارب ديگري بدست آورده است كلي.
مطالب دوره چهار / جلسه ششم / قسمت A
استاد محمد علی طاهری
ما در ابتدا به ساكن وقتي به جبر مي رسيم، ابتدا به ساكن دو تا راه مي رويم؛ يكي از راه ها، راه هاي سريع توافق است مثل همين موضوع، يكي از راه ها راه بحث كارشناسي دقيق است. در بحث جبر و اختيار راه سريعش اين صورت است كه، يك جبر معلوم، يك جبر مجهول. جبر مجهول اين است كه چرا ما در ايران به دنيا آمديم؟ چرا پدر و مادرهاي مان اينها بودند؟ چرا ثروتمند بودند يا نبودند؟ چرا زيبا بودند يا نبودند؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ اينها جبر مجهول است هيچ كس نمي تواند همين طوري پاسخ بدهد، مي گوييم خوب اين جبر مجهول است نمي دانيم.
اما يك جبر معلوم كه علت آن جبر را مي دانيم مثل زلزله، زلزله كه اتفاق مي افتد مي گوييم به علت افزايش فشار گازهاي داخلي مخازن زيرزميني جابجايي پوسته رخ داده و زلزله اتفاق افتاده يعني دليلش معلوم است. مي گوييم سقوط هواپيما به اين علت بود، تصادف خودرو به اين علت بود يعني دقيقا علتش را مي آوريم، وقتي علت مي آيد به اين منزله است كه اگر اين علت نبود آن اتفاق هم نمي افتاد، بنابراين اين وسط قبول مي كنيم كه جبر و اختيار. حالا صحبت مي شود كه خوب در اين صورت نقش ما چيه؟ مي گوييم نقش ما اگر حتي يك درصد اختيار داشته باشد پس ما به آن يك درصد اختياري كه همه مان داريم، يك حركتي داريم مي كنيم، پس آن يك درصد اختيار سناريو را از سناريو بودن خارج كرده است، درست است؟ اگر حتي يك درصد باشد.
اما در بحث دقيق كارشناسي مي آييم مي بينيم كه در وهله اول اصلا جبر مجهول نيست، جبري مجهول نيست ما چون اطلاعات مان محدود است، در يك محدوده اي داريم بررسي مي كنيم. در اين مورد ما يك مقطعي داريم، اين كل هستي كه ما مي شناسيم، از بيگ بنگ بيگ بنگ ها تا انتها و هر چه راجع به خورشيد و كهكشان ها و خودمان صحبت مي كنيم در يك محدوده اينقدري انجام مي شود كه جهان مكان و زمان است، حالا نسبت به كل ببينيد چه محدوده كمي است. ما وقتي به علت اين كه اطلاعات مان كافي نيست مي آييم جبر مجهول را توافق مي كنيم، مي گوييم باشه جبر مجهول وجود دارد. اما اطلاعاتي را كه مورد بررسي قرار مي دهيم، حالا از طريق آگاهي، رؤيت ها و ... نمي دانم شايد تا اينجا دوستاني هم رؤيت كرده باشند، نحوه آمدن ما به اينجا را كسي در جمع مان رؤيت داشته است؟ آگاهي داشته است؟ البته حالا وقت داريم، نه اينكه زمانش اينجا باشد ولي مي خواهم ببينم رخ داده است يا نه.
ما در هر زندگي يك مركب هايي، فرضا مي رويم در پاركينگ ايران خودرو تعداد زيادي ماشين هست هر كدام از اين ماشين ها يك سرنشيني مي گيرد. رنگ هاي مختلفي هست، حالا تنوع رنگي زياد نيست ولي هر كسي مي آيد نگاه مي كند، يكي اين رنگش را مي پسندد، يكي آن را، يكي اين را درست است؟ يا اگر در يك پاركينيگي ماشين هاي متفاوتي باشند، يكي مي آيد شاسي كوتاه انتخاب مي كند، يكي شاسي بلند انتخاب مي كند، يكي كوچكش را انتخاب مي كند، يك شش سيلندر انتخاب مي كند، يكي چهار سيلندر انتخاب مي كند هر كسي يك چيزي در ذهنش دارد، علت انتخاب چيه؟ انگيزه انتخاب چيه؟ حالا بعد از اينكه انتخاب كردند او مي زند توي سر خودش مي گويد اي كاش من به جاي چهار سيلندر، شش سيلندر گرفته بودم. آن يكي مي گويد كاش من به جاي شش سيلندر، چهار سيلندر انتخاب كرده بودم، اين مي گويد كاش من سفيد انتخاب كرده بودم، او مي گويد كاش من قرمزش را گرفته بودم، او مي گويد كاش ... ، اين خدمات پس از فروشش زياد خوب نيست، اين قطعاتش گران است. هر كسي از انتخاب خودش يك جوري ممكن است راضي يا ناراضي باشد ولي زماني كه انتخاب كرده است چه چيزي نظر او را جلب كرده است؟
آن اطلاعاتي كه از آن ماشين داشته او را جذب كرده است زماني كه ما مي خواستم بيايم يعني سرنشين نه مركب، مركب يك جنين است آماده شده است تا سه، چهار ماهگي هم هيچ چيزي ندارد. در اين محدوده او تشعشع خاص خودش را پيدا مي كند و بعد از اين سرنشين دارد تعداد زيادي مركب را، خودرو را دارد نگاه مي كند. هر خودرويي تلألويي دارد و فرد فارق از اين است كه مسايل جانبي اين تلألو و تشعشع چي هست، اطلاعات ندارد، نمي تواند داشته باشد. هنوز جهان او با اين جهاني كه ما داريم تفاوت دارد، در آن جهان زيبايي اينجوري معني نمي دهد، ثروت اينجوري معني نمي دهد، كاخ و كوخ معني نمي دهد، او يك تجارب ديگري بدست آورده است كلي.
مطالب دوره چهار / جلسه ششم / قسمت A
استاد محمد علی طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر