آن نقطه خاموشي در حرف نمي گنجد
راجع به ديواره صوتي قبلاٌ صحبت کرديم که در يک جائي گفتيم که يک مقطع بال هواپيما داريم، وقتي که هواپيما مي خواهد از سرعت صوت عبور کند، در سه جا تقريباٌ (لبه فرار، وسط و تقريباٌ لبه حمله) امواج قبل از اينکه مطابق شکل از هم جدا شوند، روي هم جمع مي شوند و براي عبور از اين انرژي زيادي لازم است، ولي به محض اينکه از آن عبور کرد، سکوت، آرامش و انرژي کمتري مي خواهد و ...
گفتيم راه خدا هر چه مي رويم جلوتر، کوتاه تر مي شود، کوتاه، کوتاه، ... زماني که مفهوم الحمد لله و مفهوم الله اکبر و ... آمد، بعد از آن:
کفر و دين در بر عشّاق نکوکار يکيست،
بعداٌ ما به وحدت هستي پي مي بريم يعني تا اين ديوار صوتي را رد نکنيم، بايد دايم پشت سرمان را نگاه کنيم. مفهوم و استنباط ما و هدف از شبکه منفي براي ما مبهم است، استنباط درستي از فلسفه خلقت نمي توانيم داشته باشيم و نمي توانيم بفهميم براي ساخته شدن ما چه نقشه عظيمي بکار رفته و چرا مي بايست اينطور باشد، چون مرتبا مي گوئيم چرا چرا چرا ... ولي وقتي که:
هر که چشمش در تماشا نقش بست
عينک بد بيني خود را شکست
و موضوعات ديگري پيش مي آيد:
گر تو را نور يقين پيدا شود
مي شود زشت هم زيبا شود
تا يک جائي بحث زشتي خودش را خيلي نشان مي دهد و بعد از يک جائي است که مي فهميم که مثلاٌ عيسي مسيح چرا آنچنان فکر مي کرده است.
از يک جائي مي شود فهميد که چرا عيسي مسيح (ع)مي گويد: اگراينطرف صورتت را زدند بگذار آنطرف را نيز بزنند. مي گويد خدايا اينها نمي فهمند، اينها را هدايت کن.
مگر عيسي مسيح (ع) و امير المومنين و پيامبر (ص) روي زمين مشکل نداشتند؟ اينها الگو هاي انسان هستند، يعني هر کجا ما بگوئيم نمي شود، يک نمونه و الگو هست که آن نمي شود ما را نقض مي کند، مي گويد نه لااقل يک مورد شده است.
چرا گفتند کفر و دين در بر عشّاق نکوکار يکيست؟
مي خواهيم کشف رمز کنيم، هدف اين نبوده که شعري را گفته باشند، پرده از رازي را دارند بر مي دارند، آيا ما راه نجات داريم يا راه نجات نداريم؟
دوره 8 - استاد طاهري
راجع به ديواره صوتي قبلاٌ صحبت کرديم که در يک جائي گفتيم که يک مقطع بال هواپيما داريم، وقتي که هواپيما مي خواهد از سرعت صوت عبور کند، در سه جا تقريباٌ (لبه فرار، وسط و تقريباٌ لبه حمله) امواج قبل از اينکه مطابق شکل از هم جدا شوند، روي هم جمع مي شوند و براي عبور از اين انرژي زيادي لازم است، ولي به محض اينکه از آن عبور کرد، سکوت، آرامش و انرژي کمتري مي خواهد و ...
گفتيم راه خدا هر چه مي رويم جلوتر، کوتاه تر مي شود، کوتاه، کوتاه، ... زماني که مفهوم الحمد لله و مفهوم الله اکبر و ... آمد، بعد از آن:
کفر و دين در بر عشّاق نکوکار يکيست،
بعداٌ ما به وحدت هستي پي مي بريم يعني تا اين ديوار صوتي را رد نکنيم، بايد دايم پشت سرمان را نگاه کنيم. مفهوم و استنباط ما و هدف از شبکه منفي براي ما مبهم است، استنباط درستي از فلسفه خلقت نمي توانيم داشته باشيم و نمي توانيم بفهميم براي ساخته شدن ما چه نقشه عظيمي بکار رفته و چرا مي بايست اينطور باشد، چون مرتبا مي گوئيم چرا چرا چرا ... ولي وقتي که:
هر که چشمش در تماشا نقش بست
عينک بد بيني خود را شکست
و موضوعات ديگري پيش مي آيد:
گر تو را نور يقين پيدا شود
مي شود زشت هم زيبا شود
تا يک جائي بحث زشتي خودش را خيلي نشان مي دهد و بعد از يک جائي است که مي فهميم که مثلاٌ عيسي مسيح چرا آنچنان فکر مي کرده است.
از يک جائي مي شود فهميد که چرا عيسي مسيح (ع)مي گويد: اگراينطرف صورتت را زدند بگذار آنطرف را نيز بزنند. مي گويد خدايا اينها نمي فهمند، اينها را هدايت کن.
مگر عيسي مسيح (ع) و امير المومنين و پيامبر (ص) روي زمين مشکل نداشتند؟ اينها الگو هاي انسان هستند، يعني هر کجا ما بگوئيم نمي شود، يک نمونه و الگو هست که آن نمي شود ما را نقض مي کند، مي گويد نه لااقل يک مورد شده است.
چرا گفتند کفر و دين در بر عشّاق نکوکار يکيست؟
مي خواهيم کشف رمز کنيم، هدف اين نبوده که شعري را گفته باشند، پرده از رازي را دارند بر مي دارند، آيا ما راه نجات داريم يا راه نجات نداريم؟
دوره 8 - استاد طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر