راه نجات هست بايد کشف رمز کنيم !
ما راه نجات داريم ولي نمي توانيم پيدايش کنيم، نمي توانيم کشف رمز کنيم، لذا درگيريم، اينجا مانديم. آنچه که از ما به هر صورت (کلام، انديشه، نگاه و ...) ساطع مي شود و ما در آن تجلي الهي را نمي بينيم، تحت الحمايه شبکه منفي قرار مي گيرد و شعور منفي بر آن حاکم مي شود.
حالا يک نتيجه گيري مقدّماتي مي کنيم و از يک سري تجارب هم استفاده مي کنيم، بحث موسيقي که دوستان در جريان قرار گرفتند، هر شعري را ما بگوئيم که در آن محور تجلّي الهي نباشد، ما در آن جلوه الهي را نبينيم، مي رود تحت الحمايه شبکه منفي قرار مي گيرد و شبکه منفي بر اساس هوشمندي خودش هر چه بخواهد سوارش مي کند،
وقتي برعکس شعر مي گويد اي ضمير غاصب، ما را مي اندازد به جان خودمان، خودمان را به خودمان غاصب معرّفي مي کند، خودمان را با خودمان به تضاد مي کشاند، آن هوشمندي است، آنچه که از ما به هر صورتي (در کلام، در انديشه، در نگاه ) تراوش مي کند و ما در آن تجلّي الهي را نمي بينيم يا از آن غافليم، مي شود تحت الحمايه شبکه منفي، وقتي که ما تجلّي الهي را ديديم وجلوه الهي را ديديم، مي شود تحت الحمايه شبکه مثبت، و در آن صورت بار شعوري فرق مي کند، از نقطه نظر بار تشعشعاتي و از نقطه نظر بار معنائي و بار معرفتي مي رود تحت الحمايه يکي از اين شبکه ها قرار مي گيرد.
به طور کلي، اگر در هر کاري تجلي الهي ديده شود، ضد شعور آن مثبت و اگر ديده نشود، ضد شعورش منفي خواهد بود.
حالا مي بينيم آهنگ، شعر، حمد، هر کاري که مي کنيم اگر ما در آن تجلّي الهي را نبينيم آن دچار نقصاني مي شود و دچار مشکلي مي شود، و بزرگترين مشکل هم اين است که تحت الحمايه شبکه منفي قرار مي گيرد و اين خودش بزرگترين اشکال است و پيامدهائي که بعد از آن براي ما دارد، پيامدهاي مثبتي نخواهد بود.
بخش عمده اي از تشعشعات منفي که ما را در بر گرفته، ناشي از تشعشعات منفي اين بخش از قضيه است. نمي دانيم اسمش را تشعشع شرک بگذاريم و يا اسم ديگر. يک بار شرک علني است، خودش يک باري دارد، يک بار شرک مخفي است و يک بار ديگري دارد.
دوره 8 - استاد طاهري
ما راه نجات داريم ولي نمي توانيم پيدايش کنيم، نمي توانيم کشف رمز کنيم، لذا درگيريم، اينجا مانديم. آنچه که از ما به هر صورت (کلام، انديشه، نگاه و ...) ساطع مي شود و ما در آن تجلي الهي را نمي بينيم، تحت الحمايه شبکه منفي قرار مي گيرد و شعور منفي بر آن حاکم مي شود.
حالا يک نتيجه گيري مقدّماتي مي کنيم و از يک سري تجارب هم استفاده مي کنيم، بحث موسيقي که دوستان در جريان قرار گرفتند، هر شعري را ما بگوئيم که در آن محور تجلّي الهي نباشد، ما در آن جلوه الهي را نبينيم، مي رود تحت الحمايه شبکه منفي قرار مي گيرد و شبکه منفي بر اساس هوشمندي خودش هر چه بخواهد سوارش مي کند،
وقتي برعکس شعر مي گويد اي ضمير غاصب، ما را مي اندازد به جان خودمان، خودمان را به خودمان غاصب معرّفي مي کند، خودمان را با خودمان به تضاد مي کشاند، آن هوشمندي است، آنچه که از ما به هر صورتي (در کلام، در انديشه، در نگاه ) تراوش مي کند و ما در آن تجلّي الهي را نمي بينيم يا از آن غافليم، مي شود تحت الحمايه شبکه منفي، وقتي که ما تجلّي الهي را ديديم وجلوه الهي را ديديم، مي شود تحت الحمايه شبکه مثبت، و در آن صورت بار شعوري فرق مي کند، از نقطه نظر بار تشعشعاتي و از نقطه نظر بار معنائي و بار معرفتي مي رود تحت الحمايه يکي از اين شبکه ها قرار مي گيرد.
به طور کلي، اگر در هر کاري تجلي الهي ديده شود، ضد شعور آن مثبت و اگر ديده نشود، ضد شعورش منفي خواهد بود.
حالا مي بينيم آهنگ، شعر، حمد، هر کاري که مي کنيم اگر ما در آن تجلّي الهي را نبينيم آن دچار نقصاني مي شود و دچار مشکلي مي شود، و بزرگترين مشکل هم اين است که تحت الحمايه شبکه منفي قرار مي گيرد و اين خودش بزرگترين اشکال است و پيامدهائي که بعد از آن براي ما دارد، پيامدهاي مثبتي نخواهد بود.
بخش عمده اي از تشعشعات منفي که ما را در بر گرفته، ناشي از تشعشعات منفي اين بخش از قضيه است. نمي دانيم اسمش را تشعشع شرک بگذاريم و يا اسم ديگر. يک بار شرک علني است، خودش يک باري دارد، يک بار شرک مخفي است و يک بار ديگري دارد.
دوره 8 - استاد طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر