چند همسري از زاويه کل نگري (1)
اين موضوع مثل اين ميماند که به يک نفري يک هدف بزرگي را تعريف کرده و به او گفته باشند، براي اينکه به اين هدف بزرگ برسي، بايد اول از آن کلبه عبور بکني، منتها ما، در آن کلبه، از يادت خواهيم برد که اصلاً چرا به اين کلبه آمده اي، تا آن حد که همون کلبه، وطن اصلي و اوليه تو هم، به خاطر عدم به ياد آوردن تعهد اوليه بشود.
ما در اين کلبه دنيا نيز عين همين قصه را داريم، ما نيز به خاطر يک هدف مشترک بزرگي که قبل از اينجا، پيمان بسته ايم ولي در اين دنيا لزوماً از ياد برده شده است.
از اينرو شيوه استدلالي که به قضيه چند همسري و چند شوهري احساس ميکنم چنين است که مسئله سر اين هدف بزرگ است و مبناي اصلي ما نيز همين بوده است، هر چيزي که ما را به آن هدف از ياد رفته، نزديک کند خوب است، لذا عدم درک اين هدف به خاطر نداشتن ملاک حقيقي و ثابت است که، ما را از پاسخ به اين موضوع باز گذاشته است.
براي مثال در دنياي دين از زاويه فقهي آن، اين باور است که چون خدا فرموده براي همين ما نيز تسليم خدا هستيم، اما چرا خدا در مسيحيت به يک زن اشاره داشته ولي در اسلام، مجوز تعدد زن نيز داده شده است، اين سؤال را بعضي ها ميپرسند که اگر خداي اين دو دين يکيست پس چرا بين دو دين قانونهاي مختلفي را اعمال کرده است؟ در دنياي حقوق بحث از تساوي حقوق در ميان است که اگر چند همسري حق مرد است بنابراين چند شوهري نيز حق زن ميتواند باشد، چه معياري در مرد است که در زن نيست که چنين تبعيضي را قائل است؟
در فلسفه اسلامي بين مکتب معتزله و اشاعره، که اشاعره معتقد است آنچه که خدا ميکند خوب است، نه اينکه آنچه که خوب است خدا ميکند چرا که عقل ما قابليت آنرا ندارد که به چرايي خوبي و بدي برسد، بنابراين اگر خدا چند همسري را تاييد کرده ما نيز بايد تسليم اين امر بشويم او چيزي ميداند که ما نميدانيم، اما معتزله چنين شيوه استدلالي را قبول نداشت.
در فلسفه اخلاق نيز بحث سر رئاليستي يا ايده آليستي بودن اخلاق بوده است، کساني که به اخلاق رئاليستي باور دارند ميبايستي خوب و بد کاشفيتي از عالم خارج داشته باشد براي مثال چه فرقي بين عمل جنسي در ازدواج با عمل جنسي در غيرازدواج است، يعني بايد خوب يا بد بودن عمل جنسي بين دو زاويه در عالم خارج مشخص گرديده باشد و کساني که به اخلاق ايده آليستي باور دارند معتقدند خوب و بد کاشفيتي از عالم خارج ندارد بلکه امري ذهني و يا نسبي و قراردادي است يعني عُقَلا که حالا يا در مذهب، طي يک مباحثي مثلاً فلسفي يا جامعه شناحتي يا روانشناختي يا ديني به اين نتيجه رسيده اند که عمل جنسي خارج از ازدواج بد و زناست که البته که ممکن است برعکس نيز شود و ما نيز به خاطر مسائل مذهبي تاريخي فرهنگي از اول قبول داشته ايم و داريم.
إن شاء الله در روزهاي آتي بقيه بحث را خواهم گذاشت البته يادمان باشد که مطالبي که عرض ميشود مطلق نيست فقط تا آنجايي که من ميفهمم هست.
Amin Rafati
اين موضوع مثل اين ميماند که به يک نفري يک هدف بزرگي را تعريف کرده و به او گفته باشند، براي اينکه به اين هدف بزرگ برسي، بايد اول از آن کلبه عبور بکني، منتها ما، در آن کلبه، از يادت خواهيم برد که اصلاً چرا به اين کلبه آمده اي، تا آن حد که همون کلبه، وطن اصلي و اوليه تو هم، به خاطر عدم به ياد آوردن تعهد اوليه بشود.
ما در اين کلبه دنيا نيز عين همين قصه را داريم، ما نيز به خاطر يک هدف مشترک بزرگي که قبل از اينجا، پيمان بسته ايم ولي در اين دنيا لزوماً از ياد برده شده است.
از اينرو شيوه استدلالي که به قضيه چند همسري و چند شوهري احساس ميکنم چنين است که مسئله سر اين هدف بزرگ است و مبناي اصلي ما نيز همين بوده است، هر چيزي که ما را به آن هدف از ياد رفته، نزديک کند خوب است، لذا عدم درک اين هدف به خاطر نداشتن ملاک حقيقي و ثابت است که، ما را از پاسخ به اين موضوع باز گذاشته است.
براي مثال در دنياي دين از زاويه فقهي آن، اين باور است که چون خدا فرموده براي همين ما نيز تسليم خدا هستيم، اما چرا خدا در مسيحيت به يک زن اشاره داشته ولي در اسلام، مجوز تعدد زن نيز داده شده است، اين سؤال را بعضي ها ميپرسند که اگر خداي اين دو دين يکيست پس چرا بين دو دين قانونهاي مختلفي را اعمال کرده است؟ در دنياي حقوق بحث از تساوي حقوق در ميان است که اگر چند همسري حق مرد است بنابراين چند شوهري نيز حق زن ميتواند باشد، چه معياري در مرد است که در زن نيست که چنين تبعيضي را قائل است؟
در فلسفه اسلامي بين مکتب معتزله و اشاعره، که اشاعره معتقد است آنچه که خدا ميکند خوب است، نه اينکه آنچه که خوب است خدا ميکند چرا که عقل ما قابليت آنرا ندارد که به چرايي خوبي و بدي برسد، بنابراين اگر خدا چند همسري را تاييد کرده ما نيز بايد تسليم اين امر بشويم او چيزي ميداند که ما نميدانيم، اما معتزله چنين شيوه استدلالي را قبول نداشت.
در فلسفه اخلاق نيز بحث سر رئاليستي يا ايده آليستي بودن اخلاق بوده است، کساني که به اخلاق رئاليستي باور دارند ميبايستي خوب و بد کاشفيتي از عالم خارج داشته باشد براي مثال چه فرقي بين عمل جنسي در ازدواج با عمل جنسي در غيرازدواج است، يعني بايد خوب يا بد بودن عمل جنسي بين دو زاويه در عالم خارج مشخص گرديده باشد و کساني که به اخلاق ايده آليستي باور دارند معتقدند خوب و بد کاشفيتي از عالم خارج ندارد بلکه امري ذهني و يا نسبي و قراردادي است يعني عُقَلا که حالا يا در مذهب، طي يک مباحثي مثلاً فلسفي يا جامعه شناحتي يا روانشناختي يا ديني به اين نتيجه رسيده اند که عمل جنسي خارج از ازدواج بد و زناست که البته که ممکن است برعکس نيز شود و ما نيز به خاطر مسائل مذهبي تاريخي فرهنگي از اول قبول داشته ايم و داريم.
إن شاء الله در روزهاي آتي بقيه بحث را خواهم گذاشت البته يادمان باشد که مطالبي که عرض ميشود مطلق نيست فقط تا آنجايي که من ميفهمم هست.
Amin Rafati
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر