۱۳۹۳-۰۳-۱۰

افتتاح بخش پرتو آفتاب


 
 
هر آنچه از آموزه های استاد طاهری بگوییم باز هم نمی توانیم تمام و کمال آن را منتقل کنیم. 
اما در این بخش قسمت هایی از سخنان ایشان را به دو زبان فارسی و انگلیسی در قالب عکس طراحی نموده و در اختیار همراهان قرار می دهیم. 
با به اشتراک گذاشتن عکس ها قدمی در جهانی شدن دیدگاه ایشان بر خواهیم داشت . 
با تشکر 
 
 
 
 
 
منبع خبر سایت سایمنتولوژی - فرادرمانی

مسائل نرم افزاري وجود در

مسائل نرم افزاري وجود در

به نام خدا

در ادامه مباحث گذشته ،دوستان در خصوص مسائل نرم افزاري وجود در جريان بحثهائي قرار گرفتند و در زمينه اصلاح نرم افزاري يک کار اشتراکي را آغاز کرديم (اصلاح الگوي خواب) . در اصلاح الگوي خواب مي خواهيم به اين نتيجه برسيم که اصلاح الگوي نرم افزاري و Reset نرم افزاري در واقع چگونه است. آزمايش به اين منوال بود که دوستان ببينند که چه تغييراتي در خواب آنها ايجاد مي شود، اين تغييرات، هر تغييري مي تواند باشد، يعني با در نظر داشتن روال گذشته به يک باره چه اختلافي پيش مي آيد، تغييرات مثبت و منفي و هر چه که هست.

ما يک نتيجه مي گيريم اگر بشود در خواب دست برد خيلي تئوريها هم از نظر تعريف خواب به هم مي خورد و تئوريهاي جديدي مطرح مي شود، که اين کار را داريم انجام مي دهيم و هم اين که متوجه مي شويم که ما مي توانيم اصلاحات نرم افزاري داشته باشيم. حالا روي خواب و يا روي هر مسئله ديگري.

فرضا امروز روي بحث اعتياد با هم يک تجربه اي را خواهيم داشت و همه در آن مشارکت خواهيم داشت. البته با تعريفي که مي کنيم از اعتياد، آن موقع متوجه مي شويم که همه مي توانيم شرکت کنيم در آن.

دوره سايمنتولوژي - جلسه دوم - استاد طاهري 

اکوسيستم و جهان دو قطبي

اکوسيستم و جهان دو قطبي

برخي از دوستان مي خواهند بدانند که آن مطالبي را که تعريف کرديم جايگاهش در حلقه جهان دو قطبي چگونه است؟ خيلي ها دچار يک مشکل فکري هستند که وقتي مي گوئيم اکوسيستم، اکوسيستم از کجا آغاز شده؟ اکوسيستمي که ما مي شناسيم نقطه شروعش کجاست؟

دوستان دقيقا مي دانند که ما راجع به يک حلقه بسيار طولاني صحبت کرديم، تمام مسائلي را که ما تحت عنوان اکوسيستم مي شناسيم و ماجراي Big Bang و ماجراهاي ديگري که در اين خصوص با آن آشنا هستيم همه آنها، در يک نقطه بسيار کوچکي که تقريبا مي شود گفت بزرگ شده، اتفاق مي افتد، يعني ماقبل اين و مابعد اين، اين اکوسيستم کاره اي نيست و اکوسيستم، در مراحل قبل و بعد به گونه هاي ديگري ظاهر مي شود، يعني آن چيزي را که ما مي شناسيم فقط براي جهان دوقطبي (بخشي که ما مي شناسيم) که اينجا جسميتي داريم و از يک همچين شرايطي برخوردار هستيم. اگر از اين شرايط خارج بشويم اکوسيستم، مفهوم ديگري پيدا خواهد کرد، يعني اگر از اين جسم جدا بشويم اکوسيستم ديگري در انتظار ماست، پس اين جواب سؤال آن دوستاني که خيلي درگير شده بودند و تصور مي کردند اکوسيستم از اينجا (بخشي که ما مي شناسيم) شروع مي شود.

اکوسيستم به نوعي در ابتدا طراحي شده ولي در هر مرحله، به يک گونه اي تجلي پيدا مي کند و آنچه را که گفتيم در شرايط فعلي ما صادق است و آن هم تقريبا يک همچين جايگاهي دارد و در اين جايگاه محصولش انسان است.

دوره سايمنتولوژي - جلسه دوم - استاد طاهري 

شخصيت اوليه - برنامه هاي غير فعال

شخصيت اوليه - برنامه هاي غير فعال

ما مبداء شخصيت اوليه را زمان تولد در نظر گرفتيم، يعني زماني که يک نوزاد به دنيا مي آيد. اين مبداء البته مي تواند زماني باشد که نطفه منعقد مي شود ولي به عللي که به تدريج آن را مطرح مي کنيم و متوجه مي شويم به عللي ما مبنا را زمان تولد در نظر گرفتيم، چون خيلي از اين مسائل، مثلا فرض کنيد که اگر بحث اکتساب باشد، ژن هم اکتساب دارد، اگر بحث اکتساب باشد تمام اين قسمتها (دوران بارداري، روح و ... که در شکل هست) هم اکتساب دارد و بنياد هم اکتساب است و بخش هاي ديگر هر کدام به صورتي، غير از چند تا نرم افزار، بقيه در طول مسير تجهيز شده و اگر بخواهيم بگوئيم آن چيزهائي که کسب شده، در واقع غير از يک مادر بُرد اصلي، بقيه در طول مسير به گونه اي تجهيز شدند. حالا اين مسير را ديگر داريم، راجع به حلقه کلي صحبت ميکنيم (حلقه اليه راجعون) بنابراين ما مبداء را طبق اين قراري که الان با هم مي گذاريم زمان تولد در نظر مي گيريم و از آن به بعد، من برنامه ريزي شده، ديگر بخشي است که توسط عوامل بيروني بعد از تولد روي آن کار مي شود و برنامه ريزي مي شود.

زماني که من برنامه ريزي شده موقع تولد مي آيد يک سري برنامه ها در واقع غير فعال هستند مثل من دادستان و من مدافع. من مدافع را که آشنا هستيد که واکنش دفاع رواني يا مادر دوم بود. برنامه اش موجود است ولي فعال نيست و بعدا در محيط، فعال مي شود البته از اين برنامه ها زياد داريم که موقع تولد فعال نيست ولي وجود دارد يا مثلا در مورد من دادستان، دادگاه ويژه اگر خاطرتان باشد مکانيزم بيماريهاي روان تني، ما يک سيستم خود پاداش دهي در اينجا داريم و اين سيستم خود پاداش دهي در قبال ايجاد انرژي پتانسيل منفي، ما را به دادگاه ويژه معرفي مي کند و محکوم به بيماري و مسائل ديگري مي کند و محکوميت براي ما در اينجا صادر مي شود، بنابراين با شناخت بخشهائي ما جلوي خيلي از صدور حکمها را مي توانيم بگيريم، يعني با يک سري اشرافهائي که قرار است پيدا بکنيم خيلي از مسائل دادگاه ويژه که درصد قابل توجهي از بيماريها را تشکيل مي دهد مي شود، جلوش گرفته بشود و همچنين در اين بخش با شناخت آنها مي شود جلوي خيلي از ضايعاتي را که معمولا به بار مي آورد گرفت.

دوره سايمنتولوژي - جلسه دوم - استاد طاهري 

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (4)

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (4)

اصل عطف به خود (اصل انحصار طلبي)
يک نوزاد انحصار طلب به دنيا مي آيد، از همان بدو تولد خود شيفته و انحصار طلب به دنيا مي آيد و همه چيز را براي خودش مي خواهد و همه چيز را به خاطر خودش مي خواهد، حتي اگر مادرش را مي خواهد به خاطر نيازهاي خودش است.

پس يک اصل عامي است، لذا همه انسان ها همه چيز را فقط براي خودشان مي خواهند، اين برنامه اي است که در اين نرم افزار وجود دارد و قرار است که بعدها تغيير بکند يعني با همان مديريتي که توضيح دادم، تغييرات مثبتي پيش بيايد، يعني خود شيفته به دنيا مي آئيم، از يک در وارد مي شويم خودشيفته و انحصار طلب، قرار است از در ديگر يک جور ديگر خارج بشويم. طبيعي است اگر کاري صورت نگيرد در اين فاصله، همان طور که به دنيا آمديم، همان طور هم از دنيا مي رويم، انحصار طلب به دنيا آمديم، انحصار طلب هم از دنيا مي رويم.

اصل عطف به خود (اصل منفعت طلب)
آن چه را که دنبال مي کنيم، در جهت منافع ما بايد باشد و اين حاکم است.

اصل عطف به خود (اصل ستايش طلبي )
محتاج ستايش تقدير و سپاس هستيم، با اين احتياج به دنيا مي آئيم، در مورد انرژي نوع دوم گفتيم که همه انسانها با نياز به اين انرژي به دنيا مي آيند و شما مي بينيد که همه بچه ها به جلب توجه نياز دارند، يعني به نظر مي آيد که جزو نياز رواني است، منظور از نياز رواني يعني اين که حقشان است، يعني اصلا بايد بدهيم و بعد هم اين نياز همين طوري باقي مي ماند.

اين نياز تا کجا بايد ادامه پيدا بکند؟ خودش يک بحث است. بنابراين اينها اصول ثابتي است که روي ما سوار شده و فانکشنال است، عملکرد ما را دارد تعيين مي کند.

دوره سايمنتولوژي - جلسه دوم - استاد طاهري 

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (3)

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (3)

اصل تمايل به ساده ترين انرژي
سيستم ما طوري است که ابتدا به سراغ ساده ترين انرژي مي رويم، يعني اگر ما قند بخوريم و يک غذاي ديگر بخوريم کدام زودتر جذب مي شود ؟ اوني که ساده تر است هميشه سريع جذب مي شود و انرژي ساده تر، يکي از مواردي است که قبلا هم در بحث اعتياد اشاره داشتيم، يک سلول از اين دو تا اصل تبعيت مي کند و سلول به محض اين که با انرژي ساده اي برخورد بکند، بسيار سريع با آن منطبق مي شود و ديگر از پذيرش انرژي پيچيده تر و مشکل تر سر باز مي زند و اگر ما بهش فشار بياريم يا بهش نرسانيم اعتصاب مي کند.

اصل صرف حداقل ترين انرژي نه تنها براي سلول بلکه براي همه بخشها صادق است و اگر که ما مسافتهائي را که طي مي کنيم، اگر با خودرو باشد به محض اين که يک روز خودرو نداشته باشيم، ديگر نمي توانيم راه برويم. اگر با آسانسور بالا و پائين مي رويم، اگر يک روز آسانسور خراب باشد، ديگر نمي توانيم برويم در حالي که قبلا به راحتي اين کار را مي کرديم. نسلهاي گذشته حداقل روزي 10 کيلومتر پياده روي مي کردند ولي الان اين نسل نمي تواند يک ايستگاه را برود، ميگويد سخت است و خيلي بهش فشار مي آيد. در باز کن پارکينگ اگر يک روز خراب باشد، خيلي سخت است که بيايد از ماشين پائين و در را باز کند، در حالي که قبلا اين کارها جزو کارهائي بوده که بسيار عادي بوده.

بنابراين طبق اين دو اصل (ساده ترين انرژي و حداقل انرژي) به يک مطلبي بر مي خوريم که ما آن را تحت عنوان اعتياد يا عادت مي شناسيم، ولي وقتي گفته مي شود اعتياد. ما صرفا يک بحث خاصي در نظرمان مي آيد آن هم اعتياد در مورد چيزهائي که به مصرف مواد منجر مي شود که عامل انرژي بخش است و مسائل شيميائي را در خودش دارد. ولي بحث اعتياد، بحث گسترده اي است شايد تقريبا بتوانيم بگوئيم کسي نيست که به يک مسئله اي اعتياد نداشته باشد يا در يک عادتي نباشد، حالا اين عادت مي تواند به خواب بعد از غذاي ظهر باشد، خواب سر يک زمان خاص باشد و ... بينهايت مورد ما براي عادت و اعتياد داريم، فقط در بخشهائي که با مصرف موادي سر و کار هست، معضلات بيشتري را ايجاد مي کند که مد نظر کليه جوامع قرار مي گيرد و گرنه اعتيادها خودشان بستگي به نوعشان، سيستمهاي ما را تحت الشعاع قرار مي دهد و در خيلي از مواقع مي تواند ايجاد سيکلهاي اطلاعات معيوب بکند، مثل ويروس کامپيوتري، و اين ويروس مرتب روي ما کار بکند و از زماني که انسان خودش را شناخته در مکاتب متعالي براي ترک عادت و ترک اعتياد شگردها و روشهايي دنبال شده و همانطور که در کلاسهاي خودتان صحبت شده، مثلا بحث روزه از عهد عتيق يکي از اين عوامل بوده که بيايد آن چرخه ها را به هم بريزد.

يکي از آزمايشاتي که مي خواهيم با هم انجام بدهيم و خيلي براي ما حائز اهميت است مي خواهيم اثر اصلاح نرم افزاري را روي بخشهاي مربوطه ايجاد بکنيم و برنامه هائي را Reset کنيم، يعني از نو برنامه هائي را جاسازي بکنيم، برنامه هائي را پاک بکنيم و برنامه هائي را بدهيم، اين اساس سايمنتولوژي هست و فرادرماني هم در چارچوب خودش همينطور است . (اعلام ساعت براي اصلاح عادت)

يک نکته اي که هست شناخت خودمان هست، شايد خيليها به خوبي عادتهاي خودشان را بدانند، شايد يک عادتهائي هم آن قدر در زمينه ما حل شده که ما خودمان به آنها اشراف نداشته باشيم يا حتي مطلع نباشيم. يک بررسي روي اين موضوع انجام خواهيم داد هر کس روي خودش ببيند کجاها اين نرم افزارها غالبند.

اين نرم افزارها درست است بايد اين طور مي بود، اگر اين طور نبود اصلا ما به اينجاها نمي رسيديم، اما فراموش نکنيد که ما "من" برنامه پذير هم داريم قرار است که "من" برنامه پذير مديريت بکند، ما خيلي برنامه ها داريم اگر بخواهيم همه برنامه ها را اعلام کنيم، سرگيجه ميگيريم. و مختصرا با اين نرم افزارها آشنا مي شويم و در حاشيه آن به اين مطلب ميرسيم که "من" برنامه پذير قرار بوده چه کار بکند؟ قرار بوده چه کاري صورت بگيرد که همان مديريت بخش برنامه ريزي شده است تا از آن به بهترين وجهي استفاده بکند همين هائي که اينجا به اين صورت هست، در بخش من برنامه پذير برنامه

غلام همت آنم که زير چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

را داده و آن برنامه کاملا طبق حکمت و طبق نقشه و طبق اصولي است، اگر غير از اين بود اصلا نمي شد. ولي اين ور قضيه ما هم بهترين وضعيت را ايجاد مي کنيم که بتوانيم با مديريت درست به آن نقطه نظرهايي که بحث ايجاد تعالي و کمال است برسيم.

دوره سايمنتولوژي - جلسه دوم - استاد طاهري 

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (2)

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (2)

اصل تمايل به صرف حداقل انرژي
يکي از اصول حاکم بر ما اين است که تا حد امکان کار را ساده کنيم، يعني اگر اين اصل را نداشتيم شايد خيلي از امکاناتي را که ايجاد مي کنيم را نداشتيم. مايليم که همه چيز را طوري ساده تر بکنيم که حداقل انرژي را برايش صرف بکنيم. همين هم شايد باعث شده که چرخ را اختراع کنيم يا گاري اختراع کنيم و چيزهاي ديگري بسازيم که کار از نظر صرف انرژي ساده تر بشود.

يعني نرم افزاري در ما اين ماجرا (صرف حداقل انرژي) را از نظر محرک دروني داشته، مرتب به ما فشار مي آورده.

دوره سايمنتولوژي - جلسه دوم - استاد طاهري 

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (1)

من برنامه ريزي شده - نرم افزار نهاد (1)

در خصوص من برنامه ريزي شده با توضيحي راجع به نهاد شروع مي کنيم، تجربه امروز ما مربوط به اين بخش مي شود و توضيحات اساسي در باره نهاد، بنيان و ژن و ... خواهيم داشت که بتوانيم بهره برداريهاي لازم را از آنها داشته باشيم.

در خصوص نهاد همانطور که ملاحظه مي فرمائيد خود دو بخش دارد: طبق شکل
- يک نرم افزار عملکرد و فانکشن است
- و يکي هم نرم افزارهاي غريزه است که اصل پاسخگوئي به نيازهاي حياتي در آن دنبال مي شود.

نرم افزار فانکشنال و عملکردي در واقع از يک سري اصول ثابت تبعيت مي کند، البته از نظر ما چند تا از اين اصول ثابت را با هم بررسي مي کنيم.

اصل حصول نتيجه در کوتاهترين زمان
يکي از برنامه هائي که روي ما هست اين است که ما مايليم که حصول نتيجه داشته باشيم در کوتاهترين زمان. يعني اصل عجله. يعني در واقع همه عجول آمديم، اين يک اصل است در ما. هيچ کس نيست که مايل نباشد زود کارش انجام بشود، ولي بعدا از يک فيلترهائي عبور مي کند، مخصوصا با توجه به بنياد افراد.

همه اين برنامه ها از بنياد عبور مي کند، بعد از بنياد که عبور ميکند شدت و ضعف پيدا مي کند و اين اصل حاکم بر همه است .

دوره سايمنتولوژي - جلسه دوم - استاد طاهري 

ارتباطات خاص

ارتباطات خاص

و يک مطلب ديگه هم که توصيه کردم و براي ما ايجاد مشکل کرده، يعني مشکل عمد مجموع? ما بوده؛ حواشيي است که بعضي از دوستان به موضوعِ عرفان کيهاني اضافه کردن. حالا مطالب جديد رو ديگه خودتون در جريان هستين که مطالبي بوده که شخصي است! يعني آگاهيها و مسائلي که افراد دريافت ميکنن شخصي و مختصّ خودمونه!

يه ارتباط عام و جنرال بوده همه تجربه کرديم و يه ارتباطات خاص هست که براي هر کسي بايد بياد و توش تجربه بکنه و ببينه که به چي ميرسه و چي پيدا ميکنه. توي سوگند نامه تون هم هست "و از يافته هاي خود"! خُب؟ اين فراموش شده که از يافته هاي خود قرار نبوده که سوء استفاده بشه. بنابر اين مشکل عمده يي که البته من براي دوستان سري قبل هم مفصّلتر توضيح دادم اينه که عمد? اشکالات بر سر اينه که گفته ميشه فلان کس اينو گفت، يعني توي زندان البته منظورمه، يا ايرادي که به ما ميگيرن، در اينه که فلان مربي اينو ميگه! فلان چيز اين کار رو کرده! فلان کس اينجوري شده و عمده اشکالات روي حاشيه است. روي خود موضوع به اصطلاح ما تونستيم همواره دفاع موثر داشته باشيم يا حداقل ايراد خيلي مهمي وارد نشده.

پس در واقع انتقال بديم به سايرِ دوستان که ما برگشت مي کنيم به اون الفباي ناقصي که تونستيم تا آخرين فعّاليّتهامون، تونستيم بياييم و اون رو پايه گذاري بکنيم، ولي الفباي ناقصيه! حتّي الفبا هم کامل نشده که چه بخواد به اصطلاح بعد از اون چيزي با اون نوشته بشه! يا يک فونداسيون ناقصي اجرا شده روش ساختموني اجرا نشده که حالا بعضي از دوستان ممکنه بيان روي اين بخوان برج درست کنن! درست شد؟

و حالا دوستاني که چه خود شما که اينجا تشريف دارين و چه با دوستان ديگري که در ارتباط هستيد؛ موضوع اينه که برگرديم به امانتداري، برگرديم به همون اصلِ موضوعي که خود ما بصورت عام باهاش سروکار داشتيم. حواشي رو بذاريم کنار! روي حاشيه ها هيچکس مانوري نياد! هيچکس چيزي نگه چون درست نيست، غلطه! کاملاً حاشيه ها فقط براي خود فرده! و براي وقتيکه قراره بياد و مطرح بشه و اينها، اشکالات عديده يي ايجاد ميکنه که شايد بعضاً اگر بياييم بين خودمون ببينيم درگيرش هم شديم، حملات، بيرون ريزيها و مسائل مختلفي که خودتون بهتر استحضار دارين.

اين دو تا موضوع خيلي به ما ميتونه کمک بکنه و بقيّ موارد خُب تا اينجا دفاع شده و باز هم قابل دفاع هست. البته وضعيّتي که پيش رو داريم، يا من بصورت مشروط آزاد ميشم و بهانه يي که موجوده اينه که من اگه بيام بيرون ميگن فعّاليّت ميکني دوباره فعّاليّت و فلان. بنده هم عرض کردم که نه! من ديگه فعّاليّتي ندارم. خُب اين ميشه آزادي مشروطي که الان قانوناً به من تعلّق ميگرفته.
بخشي از بيانات بسيار مهم استاد طاهري
ديدار با استاد - نوروز 92

چيکار کنيم براي آزادي شما؟ ما بايد چه حرکتي انجام بديم؟

سؤال:
چيکار کنيم براي آزادي شما؟ ما بايد چه حرکتي انجام بديم؟

استاد:
ببينيد! من نميتونم هيچ چيزي رو تعيين بکنم! و از يه طرف هم اصلاً دلم نميخواد کسي و کساني به مشکل بخورن! به درد سر بيفتن! اينو واقعاً ميگم خدمتتون! من پيش از اونکه بفکر خودم باشم واقعاً به مشکلات دوستانيکه درگير شدن با اين مسأله؛ مثلاً فرض کنيد ايشون خوب؟ و مدّتي رو در حبس و اينها مجبور شدن بگذرونن ولي به هرصورت اين چيزيست که صرفاً جهت اطّلاعه!

و حالا اينکه چيکار بايد کرد و چطور بايد بشه به اصطلاح در جريان باشيم. حالا اين مسأله نه تنها نسبت به من، يعني نسبت به عمده? زندانيها در واقع اين مسائل وجود داره. اگرهم آمديم بيرون که گفتيم فعّاليّت نمي کنيم، فعّاليّت هم نخواهم کرد. و حالا ديگه شکايتها هم ما صرفنظر مي کنيم بدليل اينکه پيام ما هميشه پيام صلح با ديگرانه، حالا از بالا تا پايين، پيام صلح بوده حالا ديگه ببينيم که ...

بخشي از بيانات بسيار مهم استاد طاهري
ديدار با استاد - نوروز 92

ببخشيد استاد! تا کي مشخّص ميشه که يعني ما اقدامي بکنيم؟

سؤال:
ببخشيد استاد! تا کي مشخّص ميشه که يعني ما اقدامي بکنيم؟

استاد:
ببنيد! من فکر مي کنم که اين يکي دو ماهه همه چي معلوم ميشه، توي اين يک ماه اخير خيلي چيزها معلوم ميشه که به اصطلاح چيه! خُب حالا به هر صورت مسأل? ما اينه و بايد بگونه يي عمل بکنيم که عملکرد يا اونچيزهايي که ممکنه ايجاد اشکال بکنه؛ که عمدتاً بر ميگرده به تخلّفاتِ مربّيها! عمدتاً!

يعني تا اينجا که من درگير بودم اونجا و رو در رو بودم و نميدونم ساعتها فيلم و غيره و اينها؛ عمده مشکل ما عمد? مجموع? مشکل ما [...صدا نامفهوم] فعّاليّتِ افرادِ مجموعه خارج از رَوي? عادّيست.

بخشي از بيانات بسيار مهم استاد طاهري
ديدار با استاد - نوروز 92

خواهشاً و تاکيداً محبت کنيد ساير دوستان خود را نيز آگاه سازيد

سؤال:
استاد! فعّاليّت ديگر دوستان به پاي شما نوشته ميشه؟

استاد:
ببينيد، دقيقاً! دقيقاً اينطوريه!

خُب البتّه نميخوام بگم که درست هم نيست! ميگن به هر حال شما اومدين ارائه دادين حالا ايشون روش اين حرف رو ميزنه! اون روش اين حرف رو ميزنه! اين داره باهاش اين کار رو ميکنه! اون داره باهاش اين کار رو ميکنه! خب؟ و به هر حال شما بايد پاسخگو باشين!

اتّهام «مفسد في الارض»!!
همين بخشش (بخش آن) برميخوره به اتّهام «مفسد في الارض». که به اصطلاح اومده يه کاري کرده که باعثِ مثلاً فرض کنين اين شده که اون دينش رو از دست بده! چرا؟ چون فلان مربّي راجع به خدا اينجوري گفته! اون نميدونم چي بشه! فلان کلاس حجاب اسلامي رو رعايت نکرده! اون نميدونم چي بشه، چون فلان مربّي راجع به نميدونم فلان مسأله اين حرفها رو زده!

بنابراين اگر ما اين حواشي رو، يعني واقعاً اين پيغام رو به ساير دوستان برسونيد؛ هيچ چيزي خارج از اون روند اصلي و کلّي اعتباري نداره!!!
اعتباري که بخوان بيان عامش کنن ها! و بخوان بيان از اون مطالب هم خارج بشن! حرفهايي که سليق? فردي رو وارد قضاياي ما بکنن،

خُب؟ بنابراين امانتداري باشه من پاسخگوام، اونچه که گفتم من مسئوليّتش رو قبول ميکنم، درسته؟ ولي اونچه رو که من نگفتم، اصلاً با سليقه? من، با فکر من جور درنمياد، خب طبيعتاً نميتونم دفاع کنم! يک بحثي بايد قابل دفاع باشه! ...

الان شما اون حرفهايي رو که شنيديد، آيا حرفهايي رو که بعضاً مي شنويد قبول داريد؟ قبول مي کنيد؟ مثلاً بگن فلان مربّي اينو گفته قبول مي کنيد شما؟ قبول نمي کنيد ديگه! وقتي خودتون قبول نمي کنيد دشمنانمون چجوري قبول کنن؟ درست ميگم؟

خُب پس اوّل از اصلاح خودمون بايد شروع کنيم «خود شکن آيينه شکستن خطاست». هر
وقت ما اشکالها و ايرادهاي خودمونو برطرف کرديم؛ تو اين موارد تونستيم دفاع بکنيم؛ اونوقت ديگه قاعدتاً حَقّانيّتِمون باعث ميشه که دفاع کنيم.

البتّه خُب من جواب دارم که خُب شما مرکزيّت اين قضيه رو اومدين حذفش کردين؛ حالا جريان خودمختار شده و هرکي ساز خودشو ميزنه و طبيعيه! و ديگه که اينجوري باشه، خُب شما اجازه ميدادين مرکزيّت باشه اونوقت اون مرکزيّته ميومد جوابگوي تخلّفات افراد بود. و اجازه نميداد يه نفر خارج از اون روند اصلي، چيکار بکنه؟ تخلّف بکنه، تا تخلّف ميکرد مي گفتيم آقا اين از من نيست! خُب راحت مي شد، مي رفت.

حالا اگر يه کسي ميخواد عرض اندام بکنه، طبق سليقه هاي شخصيش، البتّه خب ميتونه بحثي نيست مُنتها نه به نام !!!


بخشي از بيانات بسيار مهم استاد طاهري
ديدار با استاد - نوروز 92

نظر استاد طاهري در مورد نحوه برخورد با انحرافات !!

نظر استاد طاهري در مورد نحوه برخورد با انحرافات !!

سؤال:
شما اجازه ميفرمايين ديگه؟!
مشکلي که نيست ما برخورد مي کنيم؟

استاد:
اينکه نهايت محبّت شماست! حالا که شما فرمودين چون باز من تا حالا همچين خواهشي نکرده بودم! فقط همين درد دل کرده بودم که بابا ما مشکلمون اينه! ولي حالا که شما مي فرماييد و حالا زحمت کشيدين تا اينجا تشريف آورديد؛ ببينيد پيامبرِ اين قضيّه باشيد که به دوستان پيام بدين حالا فضاي مجازي و فلان و بيسار و بهمانه که بابا!

اصل موضوع رو از دست نديم،
فرعيّات رو اجازه بديم تا براي بعد و بپردازيم به مسأله،
امانتداري شرطِ اولِ قضيّه است !!!

بنابراين اين زحمت رو همه? دوستان بکشن و اين پيغام رو فضاي مجازي يا به هرصورتي؛
که ديگه ممنوع!!!

اينکه قرار باشه دريافتِ شخصي که فقط براي خود فرد هست، يعني باهاش تمرين ميدن، مشق ميدن، چيکار ميکنن.

توي موسيقي بعضاً يه استاد موسيقي به اين شاگرد يه جور نُت ميده، يه جور باهاش کار ميکنه، با اون يکي شاگرد يه جور چيز ميکنه، خُب؟ حالا اين هوشمندي با ايشون يه جور با آگاهيها بازي ميکنه، با ايشون يه جور بازي ميکنه، با ايشون يه جور بازي ميکنه! ما نميدونيم. اگر ايشون بياد بگه که اون سبکي که شما داره بهت موسيقي ياد ميده، سبک من بهتره! بعد ايشون به اون، اون به اين ... بعد آخر همه راه رفتن خودشون هم يادشون ميره که پس بالاخره که چي؟ خُب؟ کدوم درسته؟ کدوم غلطه؟ بعد خودمون هم گيج و کامپوزيت شده!

يعني بايد به عقب برگرديم، خُب؟ آخرين چيزهايي رو که داشتيم ديگه از اونجا به بعد ممنوع که کسي بياد بگه که آقا؛ يعني يک مني مطرح بکنه که آقا! نه! من مثلاً اين حلقه اينجوري، اون فلانه اونجوري!!!

بياييم اينو رسماً و آشکارا و چي، همه باهم وقتي اينکار رو بکنيم، عدّه يي که متاسّفانه در بين ما هم نفوذ شده! شما نميدونيد من حالا نميخوام زياد باز بکنم اين قضيّه رو، متاسّفانه اين جريان براي خودش اهمّيت داشته، بطوريکه عدّه يي بيان نفوذ کنن توش! و بيان به زبان ما، با مطالب ما، با مدارک ما؛ بعد شروع کنن حرفهايي بزنن که اون حرفها مستند بشه براي محاکم و مراجع و اين صحبتها.

متاسّفانه! متاسّفانه!!!
اينکار صورت گرفته و ما بايد حواسمون جمع باشه و اگه بياييم اينکار رو بکنيم اونها هم چي ميشن؟ يدفعه دست و بالشون بسته ميشه، چون تا بيان يه حرف خارج از رده بزنن انگشت نما ميشن که اِاِ! ايشون هم مثل اينکه!

يعني اينجوري بگم هر کس حرف خارج از اون بزنه، با اون نفوذي هيچ تفاوتي نداره!!!

حالا ميخواد عامداً، سهواً باشه، عمداً باشه و اينها ...
منم البتّه ميگم ها عُمدتاً اگر غير از اينها باشه، واقعاً عشق و علاقه و فلانه، ولي بعضاً ممکنه که کم توجّهي بشه.

بسيار مهم: نظر استاد طاهري در مورد نحوه برخورد با انحرافات !!
ديدار با استاد - نوروز 92

۱۳۹۳-۰۳-۰۸

بيماري هاي منتوسوماتيک (ذهني - تني)

بيماري هاي منتوسوماتيک (ذهني - تني)

... منتوسوماتيک رو نشنيديد ديگه، اين در واقع از ترم هاي به اصطلاح خودمون هست، خُب منتوسوماتيکش در واقع ذهني – تني، بيماري، بيماري هاي ذهني – تني. به بيماري روان تني، سايکوسوماتيک که در واقع قبلا آشنا شده بوديد،

بيماري منتوسوماتيک از ترم هاي خود ماست و مختص سايمنتولوژي است، و در واقع مجموعه بيماري هائي که در واقع از طريق ذهن انتقال پيدا ميکنه. من يک مثال بزنم خدمتتون که، شما اگر که يک حالتي رو در نظر بگيريد که تلفن زنگ بخوره، ما گوشي رو ورداريم، قبل از اين که گوشي رو ورداريم داشتيم مي گفتيم، مي خنديديم، حالمون خيلي هم خوب بوده، حالا گوشي رو ورمي داريم يک صحبت هائي ميشه، و بعد از اون احساس مي کنيم قلب امون گرفت، يا معده امون شروع به سوزش کرد يا دچار
اسپاسم شديم يا حتي بعضي ها سکته قلبي و سکته مغزي و اينا رخ ميده، همچين چيزي امکان داره يا نداره؟ ارتباط گوشي ورداشتن، جواب يک تلفن دادن با سلامت ما چيه؟ ارتباط داره يا نداره؟ خُب، حالا صحبتي که ميشه، خبري که مياد، هر اتفاقي که بيافته، چه ربطي به فيزيولوژي و آناتومي و نميدونم چيِ ما داره؟

پس يک سري وقايع بيروني، اين وقايع بيروني گفتيم که از کجا عبور ميکنه؟ از يک فيلتر که عبور ميکنه، اين فيلتر ميتونه در واقع، اين فيلتر بخشي از ذهنيت ماست، بخشي از برنامه هاي ذهني است، ميتونه منجر به چي بشه؟ به بيماري بشه، قبوله يا نه؟ بله؟ ميتونه منجر به ضايعات مختلفي بشه، حالا سکته مغزي، نميدونم سکته قلبي، زخم معده، نميدونم اسپاسم هاي مختلف، اينها را ايجاد بکنه. بنابراين اين منتوسوماتيک اين بخش رو چکار ميکنه؟ تحت بررسي قرار ميده، و نشون ميده در بحث چرا بيمار مي شويم، علت هاي مختلفي رو اينجا عنوان کرد.

به اصطلاح رفتارهاي دوگانه اينجا اينو و ذهنيت هاي دوگانه، ذهنيت هايي که منطبق بر اصل نيست، منطبق بر فرعه، يعني يک خبر نبايد که باعث سکته قلبي بشه، مثل مثال ميزنم قيمت دلار، مثلا فرض کن قيمت دلار آمده بالا، پائين يک سکته کرده، حالا نميدونم قيمت طلا بياد پائين، قيمت نميدونم چي بره بالا، قيمت نميدونم ... خُب اينها در اصل ما با يک ذهنيت هاي دوگانه، رفتارهاي دوگانه، ذهنيت هاي دوگانه و همه ماجراها به هر صورت به نحوي اينجا در موضوع سلامتي دخيله، درسته يا نه؟ خُب پس اينها رو در قالب اين ذهني – تني يا منتوسوماتيک مورد بررسي و ارزيابي قرار ميديم.

حالا سايمنتولوژي، سايمنتو در واقع ذهن و روان، ما ذهن و روان رو در واقع جدا مي بينيم، در روان شناسي رايج اينها رو جدا در واقع نميدونه، ولي در سايمنتولوژي که يکي از به اصطلاح وجه تمايز ها اينه که ذهن و روان جداگانه عمل مي کنند، و ما براشون کارکرد و کاربردهاي جداگانه اي رو قائل هستيم. با هم مرتبطند ها، با هم کاملا ارتباط دارند،

يک چيز داريم که اصل تاثير متقابل، اينها رو داريم، جسم، روان، ذهن همه اينها روي هم اصل تاثير متقابل رو داريم. خُب يعني اينجا بدن، جسم، روان، ذهن، خُب، الان اينجا ورودي هاي اينجا روي اين تاثير ميذاره، مثلا فرض کنيد که، فرض کنيد که ما مشروبات الکلي مصرف بکنيم خُب، پس يک ورودي مثلا فرض کنيد الکل، خُب روي ذهن اثر ميذاره يا نميذاره؟ روي ذهنيت ما در اونجا اثر ميگذاره، روي روان اثر ميگذاره يا نميگذاره؟ روي روان هم اثر ميگذاره، بنابراين اين نيست که بگيم هر چي به اينجا وارد بشه روي اونها، هر چي از اونها وارد بشه روي اونها و اصل تاثير متقابل رو داريم. بنابراين مثلا فرض کنيد به طور غير مستقيم اصولا همه ورودي ها، مثلا تغذيه خُب، به طور غير مستقيم مثلا مياد اثر داره، حالا اينجا مخدر داريم، چيزهاي مختلف داريم، ميتونه اثر بخش باشه.

منبع: ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي

جناب استاد من يک سؤال

سؤال:
جناب استاد من يک سؤال البته پيرامون همين بحث، ما انرژي نوع چهارم که نشاءت ميگيره از نوع شارژ انرژي ذهني که تو بحث فرادرماني توي دانشگاه شما مطرح کردين، اين و چه جوري الان ميتونيم تطابق بديم؟ اون شارژ ذهني الان مياد خودش ميتونه بيماري ايجاد بکنه؟ خُب اينجا بحث اينه که يک خبر خوب، بعدش شارژ انرژي ذهني، ميتونه يک سکته اي هم اتفاق بيافته. مثلا يک بله رو نخير ...

استاد: خبر خوب رو که خبر خوبه،

آقاي معصومي: خُب بعضي ها ظرفيت اش و ندارن به هر حال،

استاد: خُب اون خبر خوب يک موقعي در واقع دوباره اون هم ميتونه خارج از ظرفيت و خارج از چيز باشه، بعضي اوقات همون خبر خوب هم باعث سکته قلبي ميشه، يعني هيجان، مثلا بيماري هاي قلبي رو ميگن که آقا خبري که هيجان داشته باشه، اصلا نيارين بدين، حالا خبر خوب، خبر بد، چون يک دفعه فشار خونش ميره بالا، يک دفعه يک اتفاقاتي ممکنه به اصطلاح بيافته، ولي در غالب موارد مثلا خبرهاي خوب معمولي خُب،

از حضار: يک سؤال، کنترل دشارژ ها همه اين چهار تا انرژي رو پوشش ميده؟
استاد: در بحث کنترل دشارژ ميخواد به اصطلاح از اون ورود به فازي که، از ورود به فازي که در واقع در اون فاز ما آسيب پذير ميشيم و بحث اين انرژي هاي پتانسيل مختلف رو شامل ميشه و به ما لطمه وارد ميکنه رو به طور کلي تحت يک پوششي قرار ميده.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

فرق بين فيلتر عقل و قفل ذهني رو توضيح بديد.

سؤال:
فرق بين فيلتر عقل و قفل ذهني رو توضيح بديد.

استاد:خُب ما همونطور که در دوره ها آشنا شدين فيلتري داريم به نام فيلتر عقلي، اين فيلتر عقلي از ورود اطلاعات خُب، به بخش ستاد مرکزي و ناخودآگاهي جلوگيري ميکنه، حتي در خواب، خُب، در خواب مثلا آستانه درک فيزيکي تعطيله ولي آستانه درک ذهني تعطيل نيست، و بازه، و اگر اينجور باشه کسي که توي خوابه توي گوشش شروع مي کنيم يک حرفهايي مي زنيم، يک تلقين هائي مي کنيم، يک چيزهايي مي کنيم و صبح از خواب پا ميشه مي بينيم که عوض شده، حالا مثلا خانمها (خنده حضار) و
صبح مي بينيم که عوض شده، ولي مي بينيم که اصلا اينطوري نيست، در واقع فيلتر عقلي داره محافظت ميکنه، سيستم هاي ما رو از ورود اطلاعات، از ورود اطلاعات به اصطلاح جلوگيري ميکنه، و ما از دوران بچگي که برنامه هاي مادر بُرد ثانويه امون داره برنامه ريزي ميشه، خُب و باورها و اعتقادات و ديدگاههاي ما نسبت به هستي تعريف ميشه، و اينها ميره در اون مادر بُرد ثانويه، يک مادر بُرد اوليه داريم، همون فطرت و اينها، يک مادر بُرد ثانويه داريم که از دسترس خارجه، اگر در دسترس بود هر
کسي رو در دو ثانيه ميشد که برنامه اش رو عوض کرد، رفتارش رو عوض کرد و نميدونم خيلي کارها ميشد کرد،

خُب، بنابراين فيلتر عقلي برنامه ريزي شده براي اينکه يک سري چيزها رو که ميخواد وارد بشه مطابقت ميده، اگه با اين مطابقت بخوره اجازه عبور ميده، اگر نخوره اجازه عبور نميده، و در يک مواقعي هم که اصلا Protection کامله مثل همون بحث خواب و اينها که مثال زدم خدمتتون،

حالا يکي از اين برنامه هايي که فيلتر عقلي برنامه روش گرفته از دوران کودکي ما ميايم برنامه ريزي مي کنيم مبني بر اينکه مثلا به عنوان مثال دو دو تا چهار تا، بعد به اون به طور مستقيم يا غير مستقيم ياد ميديم که خارج از دو دو تا چهار تا هيچ چيزي نيست، به اون ميگيم، نشون ميديم که معجزه نيست، اصلا چه چيزهايي ميتونه وجود داشته باشه، چه چيزهايي نميتونه وجود داشته باشه، خُب مثلا به اون آموزش ميديم که زنده شدن مرده غير ممکنه مثلا، به اون ميگيم که مثلا اگر کسي بيمار بشه اين پروسه، يعني اينها رو به طور مستقيم، غير مستقيم همه رو داريم برنامه ميديم،

حالا زماني ميگذره و بعد بزرگ ميشه سني پيدا ميکنه، بعد مياد يک دفعه بهش ميگن که مثلا فرض کنيد که الان ميتونه يک چيزي رو، يک بيماري رو، با يک بشکن زدن مثلا روش کار بکنه، اين از اينجا داخل نميره، براي اينکه اين فيلتره ميگه که نه نه همچين چيزي امکان نداشت! اين غير ممکنه! اين با اين برنامه اينجا نميخونه و اجازه عبور نميده، درست شد؟

بنابراين بخش مهمي از ديدگاه چرا ما نميتونيم ارتباط برقرار بکنيم؟ چرا نميتونيم Connection رو بفهميم؟ چرا نميتونيم پله بي ابزاري رو، پله بي ابزاري رو چرا نميتونيم درک بکنيم؟ تازه در حوزه هاي عشق و اينها ما تجربه عشق نداريم، خيلي کم داريم، همين جور که در سطح تئوريکال تجربه عشقي کم داريم، يک ليلي بوده يک مجنون بوده و نميدونم چي و خسرو و شيرين و رومئو و ژوليت و اين ماجرا بسته شده يا اگر هست خيلي کم اتفاق مي افته براي چي؟ براي اينه که تنها برنامه اي رو که به ما دادند برنامه عقل رو برنامه دادند، و اونجا ها هم که تظاهرهايي پيدا ميشه که به نظر مياد روي پله عشقه اون هم باز پله عشق نيست، اونهم عقله، توصيه و سفارش عقله، همانطور که حالا دوستان ميدونند عقله که ميگه اون چيز رو بخواه، نميدونم چکار کن، اونو بيسار کن، خُب و در واقع اون تظاهرهاي احساسي هم
سفارش عقله،

عقل آن گويد کزآن سودي برد !

حالا مثال مي زنيم و مثال هامون هم دعواهاي زيادي رو به هر حال باعث ميشه بعدها به اصطلاح راه بيافته و اينه که ما واقعا، خيلي مواقع پله بي ابزاري سانسور ميشه، فيلتر ميشه و ما عمدتا روي پله بي ابزاري خيلي کم ادراک داريم. و خُّب خوشبختانه مثلا توي اين تجارب گروه مثلا فرضا ارتباط و اتصال يکي از اتفاقاتي که مي افته قفل ذهني شکسته ميشه، شما مثلا تجربه گروهي که مثلا قفل ذهني شکسته ميشه، نميدونم سنسورهاي فراذهني Active ميشه، مثلا يک گروهي که مثلا قبلا اصلا شعر نمي گفتند،
اصلا حالا ميل به شعر گفتن رو و به طور خودکار و اتوماتيک اين کار رو مي کنند، راه مي افته، يا خيلي ها در مورد ادراک و اشراق و الهام و اين ماجراها قبلا اصلا قفل بوده، ولي حالا بعد از اين شکسته شدن اين قفل يا فيلتر عقلي که جلوي يک سري چيزها رو گرفته به اصطلاح حالا راه مي افتند.

سيستم آموزش و پرورش جديدي که ما دنبالش هستيم، يک نوزاد از اون بچگي ياد ميگيره که هر چيزي امکان داره، حالا بعدا مياد اون دو دو تا چهار تام يک واقعيته، ولي ياد ميگيره که يکي از اينهاست، الزاما اين نيست، يک جايي ممکنه دو دو تا پنج تا بشه در يک جايي، الزامي نيست، بنابراين قفل شدني در کار نيست، ولي ما رو قفل کردند، ماها قفل شديم و خبر نداشتيم که هر چيزي امکان دارد، الان وقتي به ما ميگن هر چيزي امکان دارد ما Hang مي کنيم چون اين خروجي مياد اينجا Hang ميکنه، خُب حالا عده اي هم هستند که ديگه تفکرات علم هم بعدا تحصيلات حوزه علم و ديگه به يک شکل ديگه اين بخش رو، اين برنامه ها هم اضافه شده و ديگه خيلي بدتر، خُب خيلي بدتر،

مثلا يک پزشک، يک پزشک مياد ميگه آقا آخه چطور ممکنه؟ شايد ما هم نتونيم بگيم چطور ممکنه؟ خُب ممکنه، ما هم علت هر چيزي رو هر چرايي رو نميدونيم که، خُب، در نتيجه اشتباهاتي که روي ما، روي برنامه ريزي ما انجام شده، ما حالا روي سيستم، سيستم جديد ميخواد بياد و در واقع پله ابزار، پله بي ابزاري، و اينکه هر چيزي امکان دارد، هر چيزي ممکنه، اين و بياره ارائه بکنه تا انسان بتونه از همه قابليت هاش استفاده بکنه، چون الان ما نميتونيم ازهمه قابليت هامون استفاده بکنيم.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

بهترين و کاملترين دعا !

بهترين و کاملترين دعا !

استاد:
خداوند همه ما را به راه راست هديت بفرمايند،

و راه راست هم در واقع کوتاهترين مسيره،
کوتاهترين فاصله بين دو نقطه صراط المستقيم هست که به هر حال ميل به سمت صفر شدن داره، ميره که به سمت يک صفر، يک نقطه ميل بکنه و

آن نقطه خاموشي در حرف نمي گنجد.

خداوند همه ما را به سمت آن يک نقطه هدايت بکند،
و دعامون چيزي غير از اين نيست، الهي آمين.

منبع: لحظات پاياني ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي

اينجا در اين مجموعه

اينجا در اين مجموعه

اينجا در اين مجموعه، محوريتي هست که همه کار، در جهت نزديکي به هدفي عالي است؛ اما به شرطها و شروطها: عضوي در مجموعه رانده نشود، جدا نشود و رنجيده نشود. اگر قرار باشد اتفاقي بيافتد که رنجشي ايجاد شود، اين کار ارزشش را نداشته است.

مهم اين است که ما برحسب اتفاق دور هم جمع نشده ايم:
من تو را آسان نياوردم به دست!

موجوديت ما با تن واحده است. سال ها دويديم و ماحصلش شده وجود مبارک تک تک دوستاني که اينجا تشريف دارند و همه آزمايشات درخشاني روي اين ماجرا داشته اند.

اما دو عاشق که با هم برخورد مي کنند نبايد اختلاف سليقه ها، عشق ما را تحت الشعاع قرار دهد. ما عاشق هستيم و اختلاف سليقه امري طبيعي است. بين همه انسان ها وجود دارد ولي عشق سر جاي خودش باقي است. اگر قرار باشد آن عشق به خطر بيافتد هيچ چيزي ارزش ندارد. اگر قرار باشد يک سري عاقل دور هم جمع شوند، مي شود عين خيلي هاي ديگر که تا کمر تعظيم مي کنند به خاطر منافع. وحدت ظاهري در مؤسسات بيرون خيلي زياد است و همه قربان صدقه هم مي روند ولي منافع که برداشته مي شود، چيزي باقي نمي ماند. اما اينجا هيچ منافعي وجود ندارد. اگر به هم سلام مي گوييم، دست مايه اش عشق است.اصل را به خطر نياندازيم.

اين اصول تحت هيچ شرايطي نبايد به خطر بيافتد. اگر به خطر بيافتد فداي عقل مي شويم.

روابط در جريانات معرفتي با جريانات عقلاني در عمل تفاوت پيدا مي کند. تشکيلاتي که مي خواهد کار ايثارگرانه انجام دهد، خيلي تفاوت پيدا مي کند. در اين سيستم توبيخ و تشويق و ... نداريم. بنابراين تجربه روي اين سيستم ها زياد نيست و معمولا آنچه که هست سيستم هاي کلاسيک است که بر اساس منافع است، حرکت تا جايي است که منافع به خطر نيافتد. ما اينطور نيستيم.

پس يک اصلي را بين خودمان بگذاريم و بر اين اصل وفادار باشيم. حال که همه مان عاشقيم، جمع مان هم بايد عشق بزرگي را ارائه دهد. زماني مي توانيم کاري کنيم که راهبردي و راهگشا باشد که خودمان خللي بر جمع مان وارد نباشد.

بين خودمان هم هر اختلاف نظري هست بيرون اين در کسي با خبر نشود. اختلاف نظر طبيعي است. اين طرف در يک ماجرا است و آن طرف يک ماجرا. اين طرف در، اختلاف سليقه به اضافه وحدت است، اما آن طرف فقط وحدت است.

پس پيشنهاد مقدماتي من اين است که ما چند اصل را بين خودمان بگذاريم و بر آن بيعت ببنديم با اين اميد که اين بيعت از ما به بعدي و بعدي و بعدي انتقال يابد. امروز ما هستيم و محفل ما محفل عشق است اما نمي دانيم که بعد از ما چگونه خواهد بود. اصولي را بگذاريم که بعد از ما تداوم يابد و درگيري هاي شخصيتي در جمع ما نباشد. در اين جمع درگيري شخصيتي جايگاه ندارد. دير يا زود درگيري که با بحث شخصيتي همراه باشد منجر به دست به يقه شدن و پاشيده شدن مي شود.چون يک درگيري ناگهان جمع دو گروه مي شود و شيطان پرچمش را مي زند و تمام. کثرت که حاکم شد ديگر رد پاي شيطان است. به محض اينکه در جمعي کثرت آمد يعني شيطان آمد و فاتحه آن جمع خوانده است. دير يا زود.

روز اول در بهشت ناآگاهي بوديم و نمي دانستيم چه مي شود؛ که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها...
ما آرمان ها و ايده آل هايي داشتيم؛ امروز که حرکت کرديم مي بينيم که: دام سخت است مگر يار شود لطف خدا...
اين اصول مقدماتي را با هم جمع بندي کنيم.


سخنان استاد محمد علي طاهري 

نقش اولياءالله در زندگي انسانهاي

نقش اولياءالله در زندگي انسانهاي
نقش اولياءالله در زندگي انسانهاي حقيقت جو قابل انکار نيست. زيرا اين انسانهاي متعالي، در مسير کمال افراد حقيقت طلب، نقش «علائم الطريق» را ايفا مي کنند. آنها بهترين دعوت کنندگان به پيامهاي آسماني «لا اله الا الله» و «فاستقيموا اليه» هستند و انگشت اشاره ي هر کدام، به سوي خداوند است.

اگر مسير کمال را به کوه بلندي تشبيه کنيم، اولياءالله بلد راه کوهنوردان براي رساندن آنها به قله ي اين کوه هستند. هر کوهنوردي که قصد فتح قله را دارد، بايد به بلد راه متوسل شود و با هدايت او مسير را طي کند. بلد راه هيچ گونه منيتي ندارد و کسي را به سوي خود دعوت نمي کند. او رهروان را به سوي قله اي فرا مي خواند که قبلا آن را فتح کرده است. نگاه کوهنورداني که به او متوسل ميشوند نيز، به سوي قله است؛ اما در عين حال، قدرشناس او هستند و کمک او را ناديده نمي گيرند.

همه ي اولياءالله با رمز گشايي از پيامهاي آسماني و با عملکرد خود، همواره براي اين هدايت اعلام آمادگي کرده اند. آنها توجه مردم را تنها به سوي خدا جلب مي کنند. کساني که با توسل به آنها به رشد و تعالي معنوي رسيده اند و محور وجودي آنها محور الله شده است، بهتر از هر کسي از وجود اين نعمات الهي برخوردار شده اند و به مقام و منزلت الهي آنها واقف هستند. يکي از با ارزشترين انگيزه هاي سفرهاي زيارتي نيز قدرداني از همين منزلت الهي است.

مقاله ي « با اولياي الهي »
استاد محمدعلي طاهري 

۱۳۹۳-۰۳-۰۷

اولياءالله، گل سرسبد وجود!

اولياءالله، گل سرسبد وجود!

عالم هستي براي حضور انسان خلق شده است تا همه ي هنر خود را در آن به نمايش بگذارد. اگر صحنه ي عالم را به زمين فوتبالي تشبيه کنيم، که تلاش و تکاپوي انسانها در آن، مانند تلاش بازيکنان فوتبال در نظر گرفته شود، اولياي الهي کساني هستند که توانسته اند با گل زدن، به موفقيت برسند و به عنوان آقاي گل، اين تلاش را به ثمر برسانند. بنابراين، مي توان گفت که عالم هستي براي به ظهور رسيدن آنها طراحي شده است و آنها گل سرسبد وجود هستند.

مقاله ي « با اولياي الهي »
استاد محمدعلي طاهري 

رابطه ي کتب آسماني و اولياء الهي!

رابطه ي کتب آسماني و اولياء الهي!

بهترين کساني که مي توانند از پيامهاي آسماني رمزگشايي کنند، اولياءالله هستند. دليل اين که پيامبر اسلام (ص) به امت خود فرمودند دو امانت گرانبها براي شما به جا مي گذارم و اين دو امانت را قرآن و عترت معرفي کردند، همين است.

در حقيقت، دليل اين که ايشان ما را به عترت ارجاع داده اند،‌ اين است که آن‌ها بهتر از ديگران پيام‌هاي قرآن را درک مي کنند. قرآن قانون اساسي است و عترت کساني هستند که اين قانون را به خوبي درک و اجرا مي‌کنند.

باز هم مي توان از يک مثال استفاده کرد: رعد و برق ابتدا به مرتفع‌ترين بناها برخورد مي‌کند و اين بناها بيش از هر بناي ديگر جريان الکتريکي را جذب مي کنند. همه ي ما نيز در معرض نور هدايت الهي هستيم؛ اما اين نور بهتر از همه به مستعدترين هاي ما اصابت و اثر مي کند. انبياء و اولياء الهي بهترين دريافت کنندگان الهامات و معارف الهي هستند که آنها را درک مي کنند و از اين طريق بهتر از ديگران از پيامها و تعاليم کتب آسماني بهره مند مي شوند.

همان‌طور که يک مقاله ي علمي براي کساني بيشتر قابل استفاده است که با آگاهي هاي قبلي خود، براي فهم آن آمادگي دارند. در مورد هدايت الهي هم همين‌ طور است. انبيا و اوليا براي استفاده از کتب آسماني آمادگي بيشتري دارند و گيرندگي آن‌ها از همه بالاتر است.

مقاله ي « با اولياي الهي »
استاد محمدعلي طاهري

وراثت رسالتي اولياءالله!

وراثت رسالتي اولياءالله!

در برخي از متون ديني، ائمه ي معصومين (ع) وارثان انبياء معرفي شده اند. اين وراثت، وراثت ژنتيکي نيست. در جنگهاي قديم، هر لشکري عَلَمي داشت که بر پا بودن آن، نشانه ي پابرجايي اين لشکر بود. به همين دليل، علمدار نقش مهمي ايفا مي کرد. در همه ي اين جنگها علمدار فرد از جان گذشته‌اي بود که بيش از همه در معرض خطر قرار داشت. علمدارها زودتر از ساير افراد لشکر کشته مي‌شدند؛ اما افتخار لشکر بودند. اگر با کشته يا مجروح شدن علمدار، عَلَم مي‌افتاد، دوباره کسي آن را بلند مي‌کرد و به اين ترتيب، تعداد زيادي از علمدارها يکي پس از ديگري علم را برافراشته نگه مي داشتند. هر علمداري که پرچم علمدار قبلي را بلند مي کرد، وارث او بود. هر وارثي، رسالتي به عهده دارد. اين وراثت، «وراثت رسالتي» است. ائمه ي معصومين (ع) نيز در زنده نگه داشتن رسالت الهي وارث انبيا هستند؛ يعني علمدار کمال هستند.

در عصر ظهور هم عده اي وارث خير و عده اي وارث شر هستند و هر کدام از ما به يک شکلي در برپايي علم حق يا باطل مي توانيم علمدار باشيم و اثبات کنيم که وارث حسين‌ها هستيم يا وارث يزيدها. در اين عصر، منجي موعود، اصلي ترين علمدار جبهه ي خير و بهترين وارث انبياء است.

مقاله ي « با اولياي الهي »
استاد محمدعلي طاهري 

صراط بودن اولياءالله!

صراط بودن اولياءالله!

براي انجام هر کاري بايد به کاردان آن مراجعه کرد. در حقيقت، راه انجام کار، رجوع به همان کاردان است. اولياء الهي کاردان راه کمال هستند که کوتاه‌ترين راه را نشان مي‌دهند. صراط مستقيم، کوتاهترين فاصله بين بنده و خداوند است. وقتي اميرالمومنين (ع) مي‌فرمايند "من صراط هستم" يا عيسي مسيح (ع) مي‌فرمايند "من «در» هستم؛ تا چه کسي اين در را بکوبد"، راهنمايي مي کنند که براي يافتن کوتاهترين راه (صراط مستقيم) بايد از آنها تبعيت کرد. زيرا پيروي از بلد راه يعني حرکت در راه. بدون هدايت بلد راه نمي توان از رسيدن به مقصد از طريق کوتاهترين راه مطمئن بود. احتمال دارد کسي بدون اين راهنمايي به مقصد برسد؛ اما وجود بلد راه، تضمين و ضمانت است. پس مي توانيم بگوييم بلد راه مساوي است با خود راه. همچنين مي توان به او «باب الله» هم گفت؛ زيرا از طريق او مي توان به حريم کمال وارد شد.

اين حديث از امام رضا (ع) نقل شده است که خداوند فرمود: «کلمه «لا اله الا الله» دژ من است و هرکس وارد اين دژ شود از عذاب من در امان است». سپس ايشان فرموده اند: «اين شروطي دارد و من يکي از آن شرط‌ ها هستم». «لا اله الا الله» دژي است که هرکس به درک آن برسد، از عذاب دوري خداوند در امان مي ماند. اما ممکن است هر کسي به اشتباه گمان کند که به حقيقت «لا اله الا الله» دست يافته و به اين دژ وارد شده است؛ در حالي که کمتر کسي داخل اين دژ (داراي محور وجودي الله) است و آن را تشخيص مي دهد. امام که خود در اين دژ قرار دارد، مي فرمايد از هدايت من کمک بگير تا تو را به دژ الهي وارد کنم.

مقاله ي « با اولياي الهي »
استاد محمدعلي طاهري 

عشق به اولياءالله!

عشق به اولياءالله!

هيچ انساني نمي تواند بدون عطف به تجليات الهي به عشق الهي راه پيدا کند. زيرا تنها با عطف به تجليات الهي، انسان از عطف به خود رها ميشود و قلب او آمادگي عشق الهي را خواهد يافت. هر يک از تجليات الهي مي تواند اين نقش را ايفا کند؛ اما از ميان همه ي موجودات عالم که تجليات خداوند هستند، بعضي از آنها بيشتر جلوه گري ميکنند و شاخص مي شوند. انسانهايي که در مسير کمال قدم بر ميدارند، همواره از رحمانيت خداوند بهره مند مي شوند و هر چه اين بهره مندي بيشتر ميشود، انعکاس رحمت در وجود آنها نيز بيشتر مي شود و به اين ترتيب، دلها را مجذوب خود مي کنند. اولياء الله به عنوان شاخص ترين اين افراد هستند که به دليل انعکاس رحمت الهي، زيباترين تجليات او بوده، عشق به آنها منجر به عشق الهي مي شود.

مقاله ي « با اولياي الهي »
استاد محمدعلي طاهري 

لزوم شناخت اولياءالله!

لزوم شناخت اولياءالله!

بدون شناسايي بلد راه و نقشه اي که او براي پيمودن راه در اختيار مي گذارد، احتمال خطا بسيار است. بسياري از انسانها در زندگي خود هدف کمال را انتخاب مي کنند؛ اما به دليل اين که دچار جهل هستند و الگوي مناسبي ندارند و يا در عمل از الگوهاي حقيقي راه کمال تبعيت نمي کنند، خداپرستان ناداني خواهند بود که به نام حق در مقابل حق مي ايستند.

اولياي الهي ابر انسانهاي معرفت طلب تاريخ کمال بشر هستند که پيروان خود را از اين خطر نجات مي دهند. هر کدام از ما که خود را «شيعه» مي ناميم، بايد بدانيم که شيعه يعني مشايعت کننده و پيرو. ما در صورتي شيعه ي واقعي خواهيم بود که پاي خود را جاي پاي معصومين (ع) بگذاريم و در صورتي از شفاعت آنها بهره مند مي شويم که از آنها پيروي کرده باشيم.

در عصر ظهور نيز تنها کساني در جبهه ي حق قرار مي گيرند که هدف و روش اولياءالله را شناخته باشند و با رهروي در راه آنها و آشنايي با انديشه و هدف منجي موعود بتوانند به تشخيص حق از باطل (که براي انسانهاي نا آگاه دشوار است) دست يابند و به درکي رسيده باشند که به کمک آن بتوانند از تعاليم ولي عصر (عج) بهره مند شوند و او را در رسيدن به اهداف الهي مشايعت کنند.

بدون بصيرت و معرفت، همراهي با اولياءالله ممکن نيست و جهل و نا آگاهي، از ما تنها سامري ها، ابوسفيانها، ابن ملجم ها، يزيدها و امثال اين طاغوتها را به جا خواهد گذاشت.

مقاله ي « با اولياي الهي »
استاد محمدعلي طاهري 

در مسائل زميني دنبال استفاده از

در مسائل زميني دنبال استفاده از

در مسائل زميني دنبال استفاده از شبکه مثبت نباشيم. من هنوز اخباري دوستان مي آيند به عنوان سوال مطرح مي کنند که گويا افرادي دنبال پرس و جو راجع به مسائل مادي و زندگي و اينها هستند و حالا به گونه هايي ما رد و اثري را پيدا مي کنيم که آنها درست متوجه نشدند و فکر مي کنند که مجاب هستن چه از موجود غير ارگانيکشان سوال کنند، چه از من معنويش سوال کنند، چه از شبکه سوال کنند راجع به منافع و مصالح زميني.
ببينيد کمال براي مصالح زميني و فردي نيست. شبکه ي مثبت در خدمت منافع مادي و زميني ما نيست. به محض اينکه ما مساله را به سمت زمين سوق مي دهيم، شبکه مثبت جايش با شبکه منفي عوض مي شود و و فورا مي آيند جوابمان را مي دهند. ولي چه کسي دارد جواب مي دهد؟ شبکه منفي!

استاد محمد علي طاهري 

هرکس بخواهد مي تواند از اين رحمانيت استفاده کند

هرکس بخواهد مي تواند از اين رحمانيت استفاده کند
هرکس بخواهد مي تواند از اين رحمانيت استفاده کند. مي توانيم به سوپر داناها بگوئيم تو هم بيا انعکاس رحمانيت بده و پر آوازه شو. تاريخ هم اين را ميگويد که هر کس رحمانيت را انعکاس داد بلند آوازه شده است. اين بلند آوازه شدن انحصاري نيست و هرکس بخواهد مي تواند از اين رحمانيت استفاده کند.
ولي « الم نشرح لک صدرک » را يادمان نرود. هوشمندي مي گويد نور را منعکس کن، هم خودت و هم ديگران استفاده کنيد، اما يادت نرود که ما بوديم که بلند آوازه ات کرديم. شما تجربه کرديد که گهگاهي دستشان را از سر ما برمي دارند و مي بينيم که کنترل ذهن نيست يا کنترل دشارژ نيست. اين براي چيست؟ براي همان « الم نشرح لک صدرک » که يادت نرود.
اگر دچار غرور شويم سقوط مي کنيم همانطور که شيطان سقوط کرد. وقتي به پيامبر گوشزد کرده است، ما که ديگر جاي خود داريم. گفته (حواست را جمع کن ما تو را به اينجا رسانديم) تو اشتياق به خرج دادي و ما به تو حکمت داديم و ما تزکيه ات کرديم. اگر خودمان تزکيه مي شديم که نمي گفت (يزکيهم : تزکيه ات کرديم). پس اگر دچار غرور شديم ديگر از شيطان که عزيزتر نيستيم، اسم ديگرشيطان عزازيل بود، اما وقتي دچار غرور شد آن اتفاق افتاد و سقوط کرد، پس درس آن را به ما داده است.

دوره هفت """ استاد محمد علي طاهري 

۱۳۹۳-۰۳-۰۶

کپي شعوري از سلول يک عضو به اعضاي ديگر

کپي شعوري از سلول يک عضو به اعضاي ديگر

يا مثل کپي بافت طبيعي رحم در جاهاي ديگربدن، اندومتريوزيس (ENDOMETRIOSIS).
که در واقع کپي ميشه از يک سلول در ناحيه ديگه که در واقع در علم رايج تصور مي کنند که چه در متاستاز و چه در اين پديده کپي، کپي سلول، تصور مي کنند که از سلول جدا ميشه، مثلا سلول رَحِم جدا ميشه مياد در مغز و در اونجا رشد ميکنه، در حالي که سلول اگه از عضو جدا بشه ديگه نميتونه به فعاليت ادامه بده، ميميره و چه برسه بخواد خودش رو برسونه ! به مغز برسونه به جاهاي ديگه برسونه !

خوب حالا به هر صورت آنچه که ما براي اين مساله داريم در واقع ارسال پيامهاي شعوريست، چون هر سلول اطلاعات مربوط به عضو سلولهاي ديگر رو داره، در صورتي که در معرض ارسال هاي شعوري برسه که ناشي از مختل شدن اون سلول فرستنده هست، نمي بايستي اين کار رو مي کرده، ولي الان به ارسال پيام داره مبادرت ميکنه، مثل يک دياپازون که اينکه به ارتعاش در مياد، اين هم در يک ناحيه ديگه به ارتعاش در مياد و مساعد ترين يا به هر حال سلولي که از همه بيشتر آمادگي داره لبيک ميگه، از بين صد تريليون سلول مي بيني که يک سلول مساعد هست وضيعتش و استعداد اين انحراف رو داره، لذا همين که به ارتعاش در بياد اين هم به ارتعاش در مياد، پيام اينکه مشخصات، و مشخصات رو ميگيره

و حالا به دو طريق:
- يا به صورت کپي سازي و اينها رو دنبال ميکنه
- يا عملکرد رو دنبال ميکنه، يعني نميشه مثل اون سلول ولي اگر اون سلول اوليه تکثير داشته، اين هم شروع ميکنه به تکثير که گفته ميشه متاستاز، در واقع اعضا دچار متاستاز شدن و همينطور که گفتم تصور ميشه که از اون مبدا عضوي که ابتدا سرطاني شده، اين انتقال سلول انجام ميشه، ولي از نظر ما انتقال سلول انجام نميشه، بلکه خاصيت دياپازونيست و اينکه اين به ارتعاش در مياد.

دو نوع پيام ميتونه به سلول ها بده:
- يکي اينکه اصلا مثلش رو بسازن
- و يکي اينکه اصلا مثلش رو نسازن، خودشون دچار عملکرد مشابه بشن، دچار عملکرد مناسب بشن. اگر تکثير هست، اون هم دچار تکثير بشه، اون هم بياد تکثيرش رو دنبال بکنه.

سايمنتولوژي در واقع باز رشته اي ست که مثل فرادرماني صرفا مداخله اي نرم افزاري داره، در بخش سخت افزاري مداخله نداره و در واقع مداخله سخت افزاري درمانهايي که بخش هايي که فيزيکي انسان رو مد نظر قرار ميدن و به انسان به عنوان سخت افزار نگاه ميکنن و متکي به معاينه فيزيکي و درمانهاي دارويي اينها مي پردازن و در واقع همه چيز وجود ما رو، رفتارمون رو شيميايي مي بينند، شخصيت مون رو شيميايي مي بينند و همه ماجرا ها رو در قالب توليدات شيميايي مي بينند و بعد از طريق بازيهايي شميايي هم ميخوان که نتيجه بگيرن اون ميشه تفکر سخت افزاري، ما تفکرمون نرم افزاريه، ما همون طور که خودتون تجربه کرديد صرفا با بخش نرم افزاري وجود سر و کار داريم.

لهيدگي نخاع: دوباره تو بحث همين ميدان شعوري شما مثالي که زدين به هر حال مواردي برخورد کرديم که بحث لهيدگي نخاع و اينها رو ديديم که ترميم هايي شده صورت گرفته، حالا به هر صورت در مجموع در يک ميدان شعوري اينجا موضوع من شکلش رو توضيح دادم، بحث تجزيه رو توضيح دادم، بحث ترکيب رو در واقع حالا چون آشنايي داشتيد، آشنايي داشتيد که از جمله اين مسائل بحث ترميم هست، که خوب حالا تجربه نشان ميده که امکان ترميم تو بخشهاي مختلف، تو قسمت هاي مختلف، هست که قبلا توضيح داديم خدمتتون،

ترميم هاي Functional ، ترميم هاي Histological، ترميم هاي Morphological، اينها رو همه رو قبلا به اطلاع دوستان رسونديم.
Functional : کارکردي، تابعي
Histological : وابسته به بافت شناسي
Morphological : ريخت شناسي

Psy. GB. 1383
استاد طاهري 

تعريف ذهن

تعريف ذهن

مديريت نرم افزارهاي وجودي انسان رو به عهده داره، کليه نرم افزارهاي پشت صحنه بخش هاي مختلف وجود انسان توسط مديريت بدن و سلول که همين ذهن مي باشه کنترل ميشه، از عملکرد سلول گرفته تا مديريت حافظه، يادگيري و به ياد آوري و غيره ...، اداراکات انسان هم محصول فعاليت ذهن او مي باشد.

ادراکات يعني طرز تلقي ما از جهان هستي، کجا مي خواهيم بريم؟ چيکار مي خواهيم بکنيم؟ چي داريم مي بينيم؟ تفسير و تعبير، فکر و انديشه همه اينها در واقع کار فعاليت ذهن هست.

و ذهن نه تنها جزوي از مغز به حساب نمياد بلکه خود مغز رو هم همونطور که مي دونيد تو نظريه ما به اصطلاح کنترل ميکنه و سلول هاي عصبي رو در واقع هدايت و کنترل ميکنه، که چرا و چگونه عمل بکنند.
آن چه را که حواس چندگانه ما به مغز گزارش مي دهند مورد تجزيه و تحليل ذهن قرار مي گيرد و افراد مختلف نتايج متفاوتي از حواس خود مي گيرند. مشاهده اي که براي ناظري مطلوب به حساب مي آيد براي ديگري ممکن است نامطلوب تلقي شود. در حالي که مشاهده هر دو ناظر يکسان بوده است. حالا دو نفري که يک چيز واحدي رو که مي بينند حالا اگه ما بخواهيم تشبيه اش کنند مي بينيم که دو جور تشبيه و دو جور تشريح و تفسير مختلف دارن در حالي که يک پديده رو مشاهده کردن.

خوب ذهن بخش بسيار مهمي ست و در واقع شناسايي ذهن کار بسيار بزرگي ست با يک اشاره مختصر نميشه ازش گذشت، ولي اين ياد آوري بود که بدونيم که کار ذهن بسيار حائز اهميت،ه حالا تا تيکه تيکه و بخش به بخش ذهن رو مورد شناسايي قرار بديم. از همه مهمتر حالا در اين تئوري که ما داريم، تئوري که شما آشنا هستيد، بحث تعريف فرادرماني از مغز بوده که خوب اين تعريف، تعريف عجيب غريبي هست و حالا بريم ببينيم کي مي خواهد صحت و صُقم ماجرا رو از نظر علمي ثابت بشه.

Psy. GB. 1383
استاد طاهري

تعريف روان

تعريف روان

روان بخشي است که احساسات انسان را مکشوف مي کند و پس از اين که ذهن ادراک خود را از حوادث و وقايع دروني و بيروني نتيجه گيري نمود، روان اون رو به زبان احساسات ترجمه ميکنه، همه وقايع به زبان احساسات هم ترجمه ميشه، يعني از اين فيلتر عبور ميکنه و زبان احساسي به خودش ميگيره و حالات احساسي ما روي مسائل مختلف آن به آن در جريانه، به دنبال آن احساس غم شادي، ترس، انزجار، بي تفاوتي، خوشبختي بدبختي، غرور و خفت و همه اينها رو ... در واقع آشکار ميشه.

بيماري رواني به مشکلي ميگيم که به دنبال آن فرد از برخورداري از احساسات محروم شده باشه و قادر به بروز دادن و لذت بردن از احساسات طبيعي خودش نباشه، داريم همچين چيزي؟ حالا ممکنه که به هر صورت ممکنه تعبيرها و تفسيرهاي مختلفي وجود داشته باشه.

اشاره اي به اصل تاثير متقابل ذهن و روان و جسم داشتيم، همون طور که اشاره کردم اين بخشها اصول کار ما رو تشکيل ميده، يعني ديگه هر کدوم از ما وقتي اصول رو ميدونيم خودمون بايد اوتوماتيک وار بدونيم ماجرا ها از چه قراريه و لذا خودمون اصلا جواب خيلي از سوال هاي خودمون رو به اين ترتيب خواهيم داد.

جسم، ذهن و روان تو اين چرخش و يا ذهن روان جسم، ابتدا جسم گزارش حوادث رو از طريق سنسورهاي مغزي به ذهن ميده، ذهن روش ادارک ميذاره و ميده به روان و روان روش احساس ميذاره و ميده به جسم و جسم واکنش نشان ميده و همين چرخه ادامه داره،

حالا اگر که جسم صدمه ببينه، مثلا فرض کنيد که ما يه حال خوبي داريم يه دفعه يه ضربه به ما وارد ميشه، از اونجا به بعد هم ذهن ما مختل ميشه، اگه در همون حال درد بيان از ما يه سوالي بکنن، ما ميگيم حالا اصلا چه موقع سوال کردنه و هر چي هم ميخواهيم خودمون رو جمع جور بکنيم ديگه نميتونيم به يه ادراک مناسبي برسيم.

مثلا اگه دندون درد داشته باشيم ذهن ما مختل هست، پس در واقع تاثير پذيري همه اينها از همديگه هست، لحظه اي که ما درد داريم، نمي تونيم ادراک درستي از جهان هستي داشته باشيم، اصلا براي ما ديگه معني نداره ديگه، حالا بيان بگن کار اکوسيستم چيه؟ شما در اون لحظه حالا بي مناسب ترين سواليه که يه کسي بياد از شما سوالي بکنه، حالا شما دندونت درد ميکنه، حالا يه نفر بياد بگه که جايگاه اکوسيستم چيه؟ لذا اينها به همديگر مرتبطند، هر عاملي، به اين قضيه ميرسيم که هر عاملي اگر به يک بخشي تاثير بذاره بر همه بخشهاي ديگه تاثير ميگذاره، حالا ميخواد روي جسم باشه، روي روان باشه يا روي ذهن باشه.

به عنوان مثال اگر ضربه به جسم وارد بشه، درد ناشي از اون فعاليت ذهني وادراکي فرد رو مختل نموده و به دنبال آن فعاليت رواني و احساسي اون خدشه دار ميشه، اما در عين حال چيدمان ذهني فرد در مقابل درد و سازش با آن، احساس فرد رو مبني بر واکنش منفي ضربه هاي حاصله رو تعيين ميکنه و پس از آن ميزان شدت و ضعف درد و قابليت تحمل آن مجددا به جسم انتقال پيدا ميکنه. يعني ميتونه بعد از يه درد واکنشي صورت بگيره که درد شدت پيدا بکنه، بگيم ديگه نميتونيم و لحظه به لحظه شدت درد افزايش پيدا بکنه، ميتونه که نه به نوعي از شدت درد به اصطلاح کاسته بشه.

عقب ماندگي رواني هم داريم؟ عقب مانده ذهني رو که من شنيده بودم، عقب مانده رواني در جنون آني ممکنه که در آن واحد هم عقب ماندگي رواني هم ذهني هم چند مورد پيش بياد که در واقع کسي که ارتباط خود رو با کالبد رواني حالا يا موقت يا دائم از دست داده باشه، در اين صورت فرد فاقد واکنش احساسي بوده و دچار بي تفاوتي کامل نسبت به همه چيز و همه کس ميشه.

Psy. GB. 1383
استاد طاهري 

نحوه برطرف کردن مشكلات برنامه ريزي

نحوه برطرف کردن مشكلات برنامه ريزي

- يا با سيستم نرم افزاري کار ميکنيم، حالا ذهن اشتراکي يا ميدانهاي شعوري، به داخل نرم افزارهاي مختلف ميريم که اين دوره هم مقداري با اين قضيه بيشتر آشنا ميشيم
- و يا پاک سازي ويروس هاي غير اورگانيک که بحث سايمنتولوژي هست، تو بحث فرادرماني که جدا ميدونيم، پاکسازي ويروس هاي غيرارگانيک در صورت آلوده بودن نرم افزارها به ويروسهاي فوق الذکر.

شخصيت اوليه
هر نوزادي در بدو تولد داراي شخصيت اوليه منحصر به فرديست که مستقل از شخصيت والدين و محيط هست، البته بخشهاييش، و شخصيت اوليه هيچ دو نوزادي يکسان نيست، حتي اگر دو قلو بوده، چند قلوهاي ناشي از تکثير سلولي باشند و در واقع شخصيت اوليه نوزاد يکي از برنامه هاش همون طور که ديديد برنامه بنياد هست که انشالله جلسه بعدي مون راجع به موضوع بنياد صحبت مي کنيم که در واقع تعيين کننده شالوده دروني انسان بوده و جزء نرم افزارهايست که شخصيت اوليه رو شکل ميده و دو برنامه مستقل ثابت و متغيير تشکيل ميشه.

برنامه ثابت: شامل يک سري اصول که حاکم بر اون هست و شامل يک سري نرم افزارهايست که در واقع تيپ هايي رو از نظر شخصيت حقيقي تعريف ميکنه که شامل چهار تا تيپ هست که انشاالله جلسه بعدي به اتفاق دوستان مورد بررسي دقيق قرار ميديم.

پايان جلسه 1 – دي وي دي 2
استاد طاهري 

اصول مقدماتي حاکم بر شخصيت

اصول مقدماتي حاکم بر شخصيت

1- هرجزيي از اجزاء عالم هستي مادي، داراي رفتار، هويت و شخصيت است.
2- هيچ جزيي به تنهايي داراي رفتار، هويت و شخصيت نيست و فقط در رابطه با ساير اجزاء در اکوسيستم خصوصيات فوق را پيدا مي کند.
3- يک شخصيت مي تواند از شخصيت هاي جزيي تري تشکيل بشه.
4- "اکوسيستم " خودش يک شخصيت محسوب مي شود که داراي رفتار و هويت نيز هست و چون شخصيتي بدون
وجود شخصيت ديگر قابل تعريف نيست، بنابراين لازم است که اکوسيستم با اکوسيستم هاي ديگري نيز وجود داشته باشد.
5 - هر شخصيتي يک موجود زنده به حساب مي آيد با سطوح مختلفي از زندگي. ببينيد ديگه از حالا به بعد اينها شيوه فکري ما، سيستم فکري ما از اينجا شکل ميگيره، ديگه ما به يک ذره، به يک سازمان، به يک موجود به صورتي نگاه ميکنيم که زنده است واينها اساس رفتارهاي ما رو بعدا تشکيل ميده، مثلا اگر در يک جايي رسيديم به اينکه ما بايد به شخصيت اکوسيستم احترام بگذاريم، برامون خيلي دور از ذهن نخواهد بود، چرا چون قبلا مفصل بحث هايي رو از مد نظر گذرنديم و توافقاتي بين ما ايجاد شده و براي ما يک مسائلي و بحث هايي مسجل شده يا اگر نيست بايد بهش برسيم و هدف سايمنتولوژي اينه که ما بياييم اينها رو بريم اگر تا اينجاش بايستي خيلي از به مسائل اصطلاح مسجل شده باشه، با تجاربي که شما دوستان عزيز بدست آورديد و کمي و کسري و اينهاش هم بايد مِن بعد دنبال بکنيم و پيگيري بشه.
5- در پشت هر رفتار، هويت و شخصيتي لازم است، انديشه اي نهفته باشد، در پشت اکوسيستم نيز بايد انديشه اي قرار داشته باشد.
6- يک شخصيت را مي توان يک سازمان ناميد. يعني ما اين کار را مي کنيم، چون تو بخش مديريت ما نگاه سازماني مون به اين صورت است که يک سازمان رو زنده مي بينيم، حالا توضيحاتش رو بعدا خدمتتون ميديم .
و يک سازمان شخصيتي مستقل به حساب مي آيد که مي تواند داراي شخصيت هاي بي شماري در زير مجموعه خود باشد.

Psy. GB. 1383
استاد طاهري 

تئوري ميدان شعوري

تئوري ميدان شعوري

ما ميدونيم که يک ذره در ميدانهاي مختلف در عالم هستي تحت تاثيره، در اکوسيستم تحت تاثير ميدانهاي مختلفي قرار داره مثل ميدان گرانشي، ميدان الکترو مغناطيسي و هسته ضعيف و هسته قوي همه اينها و اين رو هم ميدوينم که رفتار هر ذره در هر يک از اين ميدانها رفتاري مشخصه، يعني براي دنياي علم کاملا مشخصه که يک ذره داراي رفتاري مشخص و معين هست.

اما ميدان ديگري رو ما داريم که به وجود اون به صورت تجربي مي تونيم پي ببريم و فعلا اون چيزهاي لازم براي نشان دادنش نيست و اين ميدان ميدان شعوريست که در اون رفتار هر ذره تابع قوانين و قواعد ديگري ميشه و از اون قواعد قبلي پيروي نميکنه و تابع شعور مافوق خودش ميشه.

مثال بزنم خدمت شما در يک گرفتگي عروق کرونرمولکولهاي کلسترولي که جمع شده، مولکول هست ديگه سلول نيست که ما بهش دستور بديم و ترانسفر اطلاعات بکنيم و بهش اطلاعات انتقال بديم، خوب ما قبلا در بحث هاي قبليمون راجع به انتقال اطلاعات، ترانسفر اطلاعات و اينها صحبت کرديم ديگه، درست شد يا نه، گفتيم که ما به سلول راه پيدا مي کنيم، از مرز ژن عبور مي کنيم و ميريم برنامه ريکاوريش رو مياريم بالا و برنامه ريکاوري مياد و از اونجا به بعد يه ماجرايي رقم ميخوره که آشنا هستيم، اما ما با يک مولکول کلسترول چيکار بايد بکنيم؟ شما تجربه کرديد مثلا يک زائده استخواني ديگه مولکول هاي است و از حالت چيز خارج شده و تبديل به يک جسم سلب شده، به مولکول هايي تبديل شده اينها رو چي کارش کنيم؟ آيا اين تجربه رو اين گروه داره که در خصوص همچين مسائلي نتيجه گرفته باشه؟ داريم؟ خوب پس چگونه، چگونه مولکول از ما دستور گرفته و در واقع چگونه يه دفعه مشاهده کرديم که اون زائده سلب، ابتدا مثلا نرم شده بعد يه دفعه ديديم که يواش يواش محو شده يا يه دفعه محو شده؟ مثلا در خيلي از موارد به اصطلاح توده هاي، ما با توده هاي مرده اي سر و کار داريم که ديگه بايد به صورت مولکولي بايد به اونها نگاه کنيم نه سلول، که با سلول طبق اون تئوري هايي که داشتيم دستور بديم،

بنابراين ما يک ميداني رو داريم، ميدان شعوري، که با ميدان شعوريست که تغييرات چيدماني نرم افزاري و رفتارهاي ذرات و رفتار ذره و شکل پذيري و همه اينها در واقع اونجا قابل بررسي، قابل ايجاد و قابل نتيجه گيري ميشه.

Psy. GB. 1383
استاد طاهري

رفتار ذرات در ميدان شعوري

رفتار ذرات در ميدان شعوري

سه تا تجربه :
1- شکل پذيري
2- تجزيه پذيري
3- ترکيب پذيري

در خيلي از موارد هم ترکيب پذيري داريم، که به ترميم کمک ميکنه، حالا ترميم يه موقع سلولي است که شما با پديده ترميم سلولي آشنا هستيد، اما ترميمي که مولکول در آن نقش داشته باشه، ما به يک مولکول دستور بديم اين مولکول از اينجا بياد اينجا بشينه، اين يک امريست که به اصطلاح شايد تا به اين لحظه بهش توجه دوستان نکرده باشن، چون ما بيشتر برامون بحث سلول ملموس بود، مي گفتيم سلول هست ديگه ما بهش دستور داديم اون از خودمون بود ديگه و در واقع اطاعت امر کرد، ولي راجع به ذره فکر نميکنم، يا نميدونم شايد هم اين سئوال پيش اومده باشه، راجع به مولکولها اينها که اونها چطوري از ما دستور ميگيرن؟

در مورد شکل پذيري من به يک تجربه اي ميتونم اشاره بکنم، همين تجربه عکسبرداري از مولکول آب و اينها خوب اين تجربه در واقع شکل پذيري رو نشان ميده، نشان ميده که اين مولکول از رفتار قبلي خودش باز داشته شده، درسته؟ خوب، اما در زمينه تجزيه پذيري و ترميم پذيري رو خودتون تجارب زيادي دارين، برگرديد مجددا تجارب خودتون رو دسته بندي بکنيد ببينيد در کدوم يک از اونها اين تجربه رو شما داشتيد، مواردي که زائده هايي بوده، توده هاي مرده اي بوده، که ديگه ما با بخش مولکولي اون مي تونستيم در ارتباط باشيم.

هر ذره اي در چنين ميداني تابع تئوري به اصطلاح شعور جزء مافوق خودش ميشه، يعني وقتي اون ذره مياد در حوزه ميدان شعوري ما تابع شعور ما ميشه، خودش هم فراموش نکنيد شعور داره و اينجا مجموعه شعوري ما ميشه مجوعه سازماني ما ميشه، حالا اين رو بعدا متوجه ميشيم که چرا ميگيم سازمان، چرا اينها اومده وسط پاش اومده وسط، به خاطر اينکه موضوع خيلي مفصل تر از اين حرفاست و ما اون ذره رو به عضويت سازمان خودمون در مياريم بيرون و ميشه جزو ميدان شعوري خودمون.( اين رفتار سخت افزاري بود)

رفتار نرم افزاري: در يک "ميدان شعوري" برنامه هاي نرم افزاري وجود، قابليت اصلاح با ميدان شعوري جديد را دارد. يعني چون در واقع همه اينها نهايتا به رفتار مي انجامه خوب، ما چه تو رفتار کار بکنيم، چه توي نرم افزارش کار بکنيم، الان شما با اين مساله مي بينيد که هيچ تفاوتي نميکنه، چه بريم تو اين، چه بريم توي اون، يعني هر دوش امکان پذير هست.

براي مثال: چيزهاي نرم افزاري، قابليت اصلاح با ميدان شعوري بحث اصلاح الگوي خواب بود که شما تجربه کرديد و در اين دوره مي خواهيم که يک بار ديگه اين مساله رو تجربه بکنيم و آماري داشته باشيم به عنوان يکي از کارهاي عملي دورمون، يکي از کارهاي عملي دورمون اينکه " اصلاح نرم افزاري خواب "، در علوم رايج آيا خواب قابل برنامه ريزي هست؟ مي دونيم که به احتمال بيش از 90 درصد نه، يا شايد حالا همون 100 درصد خودمون، ولي اين تجربه اي که ما باهم به دست مي آريم نشان ميده که خواب قابل برنامه ريزي هست و همون طور که توي درسها بوده و در سايمنتولوژي يکي از بحث هايي است که دنبال مي کنيم، موضوع خواب و مسائلش حالا بهش ميرسيم، از نظر ما قابل برنامه ريزي ست و قرار بوده اصلا برنامه ريزي بشه، قابل برنامه ريزي باشه و ما بتونيم ازش استفاده بکنيم.
اثبات اين صحبت هاست که البته شما قبلا تجربه کرديد، منتهاي مراتب تئوريش رو نميدونستيم، همين الان هم داريم استفاده مي کنيم و مربي ها دارن دوره هاي يک از اين قضيه که براشون استارت زديم دارن استفاده ميکنن، منتها نيمدونن چه تئوري پشت قضيه خوابيده، يک کليّتي رو مطلع هستيم که کار با هوشمندي، ولي کار با هوشمندي اجزاي بسيار زيادي داره، ببينيد الان ما از سطح هوشمندي يک پله امديم پايينتر رسيديم اکوسيستم و باز اومديم پايينتر، لذا کلييت درسته و کليّت اينه که اصلا ما داريم به خدا ميسپاريم و کليّت اينه که همه رو در رابطه با او کار مي کنيم، اما اگر قرار باشه ما داراي شناخت دقيقي بشيم و دقيقا بدونيم چه اتفاقي افتاده و در نهايت قضيه متوجه بشيم اينها همش قانونمند هست، همش در واقع براي خودش اصول داره و در نهايت همش علم هست، چون ما نميدونستيم اسم اون بخشهايي که نميدونستيم گذاشتيم نميدونم يه چيزي، ولي نهايت قضيه به هر حال هدف ما اينه که بتونيم بياييم خودمون هر کدوم شخصا صاحب نظر بشيم و دقيقا بدونيم چه اتفاقاتي رخ مي ده.

يکي از اين ماجرا ها که در واقع نشان ميده که رفتار اون طور نيست که در شخصيت حقيقي خوابيده شده، شخصيت حقيقي يک ذره اينه که بايد سلب و رجيد و محکم در يک توده اي قرار گرفته قرار بگيره نبايد جدا بشه ولي شخصيت واقعيش ميگه که مي تونه جدا بشه يعني لذا شخصيت واقعي با شخصيت حقيقي تفاوت پيدا ميکنه.

Psy. GB. 1383
استاد طاهري 

تئوري مصونيت شعوري

تئوري مصونيت شعوري

در يک ميدان شعوري رفتار يک ميکرواورگانيسم بستگي به حوزه و ميدانش شعوري اشتراکي ما بين ميکرو اورگانيزم و ناقل داره، يعني يک ميدان شعوري رو تشکيل ميدن، اين رفتار الزاما با شخصيت حقيقي ميکروارگانيزم تطابق ندارد.

يعني در علم رايج ميگه که مثلا اگه ما حيوان رو بغل کنيم دچار بيماري ميشيم، شخصيت حقيقي ميکروارگانيسمي که با اين حيوان هست ميگه که من به محض تماس بايد وارد بشم و براي تنازع بقاي خودم خسمانه بيام و يه کارهايي رو انجام بدم، اما عملا مي بينيم که کسي که حيواني رو نگه داشته، آماري که بايد اين عده اي که، من ديدم با موش بازي ميکنن، ديدم موش نگه داشته، گربه اينها که جاي خودش، مريض هم نميشه، حالا يک تجارب تاريخي در واقع يه سري چيزها رو مي خواهد عنوان بکنه، در اينجا ما يک مصونيت شعوري طبيعي داريم که يک ميدان شعوري طبيعي ست فرد اصلا بدون اينکه بدونه، بدون اينکه از يک سري چيزها اطلاع داشته باشه، ميدان شعوري ايجاد کرده با حيوانش،

من يه فيلم هايي ديدم که اصلا در واقع کاملا به اصطلاح محرز و مسلّم هست که اگر ما بخواهيم اونجوري در نظر بگيريم افراد که نگه داشتن اين حيوانات رو بايد مريض بشن، ولي نميشن، به دليل اينکه در ميدان شعوري ميکرواروگانيسم ها از شخصيت حقيقي خودشون طبعيت نميکنن، در حوزه شعور بالا دست خودشون قرار ميگيرن، جزو سازمان ديگه اي ميشن و اون رفتار رو از خودشون نشان نميدن و نمونه هاش رو شما ديديد افرادي رو که از تو سطل آشغال غذا در ميارن مي خورن و خيلي هم سالم هستن، ممکنه ما بياييم بگيم اينها قوي شدن ...

در مورد چهارچوب ها و مقرراتي که هست اينجا فقط ميدانهاي شعوريست که حالا يا به طور طبيعي ايجاد شده يا به طور مصنوعي که ما مي ميخواهيم ايجادش کنيم و ما داريم هر روز ازش استفاده مي کنيم. ميداني است که ما در واقع اون رو ايجاد مي کنيم و در اون مواقع ميکرواورگانيسم ها با ما هم سو ميشن، قبلا رفتار خصمانه داشتند، الان رفتار خصمانه اي ندارند و الان در اين ميدان شعوري جديد به گونه اي ديگري عمل ميکنن.

Psy. GB. 1383
استاد طاهري 

اختلال در ميدان هاي شعوري

اختلال در ميدان هاي شعوري

نرم افزاري (بقيه قسمت هايي که پشت فيزيکي ما خوابيده، ما اونها رو بخشهاي نرم افزاري در واقع تلقي مي کنيم )
سخت افزاري ( سخت افزار، جسم فيزيک هست )

اختلال شعوري نرم افزاري از چند طريق ممکن ايجاد بشه :

1- ورود برنامه هاي غلط به بخشهاي مختلف نرم افزاري وجود
مثال: فرض کنيد که ما به يک بچه به گونه اي رفتار مي کنيم که اون خلاف جنسيت خودش رو نتيجه ميگيره، مثل اينکه به يه دختر بچه بگيم که اين شبيه باباشه، چقدر شبيه باباشه، همه ميگن شبيه باباشه، اين اطلاعات ميره و تو نرم افزار ميشينه، اون ميشه شبيه پدر، پدر هم مرد هست، بعد نرم افزار هم بهش ميگه تو مردي، ولي فيزيک اون ميگه که تو يک مونث هستي، اين برنامه غلط ميره تو سيستم نرم افزاري ميشه اختلالات سوژه اي که در محيط ما برخورد مي کنيم، سوژه هايي که ميتونه برنامه هاي غلطي رو به نرم افزار ما بده، يعني همون چيزي رو که به نام بد آموزي ما مي شناسيم، خيلي از برنامه هاي ما در نتيجه بد آموزي انتقال پيدا کرده، حالا روي اطفال و روي بقيه و به صورتهاي مختلف، مثلا در يک شهر که به اصطلاح اصول راهنمايي رانندگي رعايت نميشه، يک نفر هم که آدم منضبطي که مي خواهد رعايت بکنه، اصولا بعد از يه مدتي مي بينه که خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو، يا در شهر ني سوارن بايد سوار ني شد، و اينه که اگه همه دارن اينجوري ميرن، بقيه هم بايد اينجوري برن، لذا اون هم بعد از يه مدتي مي بينه که نميشه و اين برنامه غلط رو انتقال ميده که به اصطلاح گليم خودت رو بايد از آب بکشي بيرون.

2- آلودگي به ويروس هاي غير اورگانيک
ويروسهاي غيرارگانيک ، باعث اختلال و پارازيت در ميدان هاي شعوري و برنامه هاي نرم افزاري شده و يا باعث کنترل مستقيم اين برنامه ها توسط ويروسهاي فوق ميشه.

3- ترجمه غلط توسط جسم
از آنجا که حواس هاي فيزيکي انسان اطلاعات خام را براي ذهن و روان تهيه و به آنها گزارش مي کنند در نيتجه هرگونه اطلاعات غلطي مي تواند باعث برنامه ريزي نرم افزاري غلط بشود. يعني در واقع اين حواس پنج گانه ما هست که حواس فيزيکيه ما هست که اطلاعات رو در اختيار ذهن قرار ميده، که اون در اختيار روان قرار ميده، بنابراين اينها ميتونن که دچار اختلالات سنسوري بشن، مثل اختلال سنسوري اختلال گيرنده ناشي از استعمال مواد مخدر و اطلاعات غلط ناشي از سنسورهاي ذهني و فراذهني که اينها رو باز در جاي خودش، البته باز هم آشنايي داريد. سنسورهاي ذهني و فراذهني رو ولي اينها ميتونن اطلاعات غلطي رو باعث بشن که ما به نرم افزارها انتقال بديم و وارد شدن صدمه هاي جسمي هم به همين صورت ميتونه باعث ترجمه غلط بشه، يعني مثل يه تلويزيوني ميمونه که ما يه لگد بهش بزنيم از اونجا به بعد مي بينيم که فرستنده داره برنامه هاش رو ميفرسته، آنتن هم داريم، ولي گيرنده ما برنامه نداره، يه موقع گيرندمون سالمه آنتن رو مي شکنيم، خوب تصوير ما برفکي ميشه، يه موقع اصلا فرستنده برنامه نميفرسته، ما تلويزيون داريم، آنتن داريم، همينجوري منتظريم و خبري نيست.

بنابراين هر کدوم از اين بخشها ميتونه مشکل ساز باشه و اينجا ما به عنوان بخش سخت افزاري، مثل همون تلويزيون هستيم، مثل آنتنش هستيم، لذا اگه مغز صدمه بخوره، از اونجايي که مغز مجموعه آنتن هائي است، لذا ارتباط بين جسم و ذهن روان و بقيه کالبد ها قطع ميشه.

Psy. GB. 1383
استاد طاهري 

اختلال شعوري سخت افزاري (( بيماري هاي اختلال شعوري))

اختلال شعوري سخت افزاري (( بيماري هاي اختلال شعوري))

گرچه بيشتر به موضوع فرادرماني ارتباط پيدا ميکنه، ولي اينجا بد نيست که يکجا موضوع رو ببينيم.

عوامل دروني:
حملات شعوري سلوليش که باعث بيماري هاي التهابي تخريبي ميشه که آنتي بادي ها به سلول هاي خودي حمله مي کنند و در ابتدا سلول رو ملتهب ميکنن و بعد از اينکه اونها ملتهب شدن، دچار التهاب شدن، مبادرت به تخريب اونها ميکنن.

از ديدگاه (( فرادرماني و سايمنتولوژي )) يکي از ترفند هاي مهم در سيستم دفاعي بدن، شناسايي شعوري است، شناسايي سلول از طريق شعور، يعني هر سلول فرض کنيد، تصور کنيد که خوب خيلي از مثلا ممکن موجودات مختلفي، حشراتي از بو همديگر رو شناسايي بکنن، در اين خصوص هم سيستم دفاعي بدن سلول هاي خودي رو يکي از راههاي شناسايش از نظر ما البته شناسايي شعوريست، يعني اگه بوي خودي نده مهم نيست که ديگه بقيه مشخصاتش ميخونه يا نميخونه، کافيه که از نظر شعوري و تشعشاتيش همخوان نباشه، در اين صورت مورد حمله قرار ميگيره.
حمله به سلول هاي خودي ممکنه در نواحي مختلفي صورت بگيره که هر يک از اينها منجر به نوعي خاصي از بيماري ميشه، مانند:

- حمله به پوشش ميلين عصب براي نمونه در بيماري (MS)
که حالا اين هم ميتونه اين هم در مغز باشه يا در نخاع باشه يا در بخشهاي مختلف باشه که به نامهاي مختلفي مورد شناسايي قرار ميگيره.
- حمله به مفاصل(آرتريت) که در آرتريت رخ مي ده.
- حمله به مخاط دهان (پمفيگوس) که مخاط مورد حمله قرار ميگيرن
- حمله به سلول هاي عضو پيوندي:
در مورد پيوند اعضا خوب ميدونيد که دقت خاصي به عمل مياد از نقطه نظر فاکتورهاي خوني و مسائل مختلف و هم خواني هايي که لازم انجام بشه و همه اينها با دقت خاصي صورت ميگيره ولي عليرغم اين دقت نظرهاي خاص باز هم اين عضو پس ميزنه که مطابق نظريه اي که ما داريم در واقع اختلاف در شعور سلولي عضو انتقالي و بدن فرد گيرنده باعث اين ميشه که عضو انتقالي مورد شناسايي سيستم دفاعي بدن قرار نگيره و بيگانه تلقي بشه و مورد حمله قرار بگيره و در صورتي که همفازي صورت بگيره، هم فازي شعوري انجام بشه از بروز حمله جلوگيري ميشه. در اين صورتي که در واقع حوزه ميدان شعوري طبيعي فرد در واقع به يک اختلال ميرسه بر اثر اين نقل و انتقالي که صورت ميگيره و به اصطلاح عضو انتقالي پس زده ميشه.
در پاره اي از موارد عضو انتقالي از خود بدن هست، فرد گيرنده هست، مثل عمل باي پس که از رگ پا باي پس ميکنن روي قلب ولي باز هم پس ميزنه، در اين صورت افرادي در واقع هستن که به عللي از جمله اختلال در مديريت بدن و سلولشون شعور نواحي مختلفشون هم با هم مختل شده و شعور سازماني وجودشون يک پارچه نيست و دچار اختلافاتي هست در اين صورت با اين انتقال بلافاصله مساله پس زده شدن اتفاق مي افته.
در قضيه انتقال خون هم دوباره همين مساله به علت اختلاف شعوري در بخش انتقالي و گيرنده اين مساله دوباره ميتونه انتقال پيدا بکنه.

Psy. GB. 1383
استاد طاهري 

اختلال در عملکرد سلول

اختلال در عملکرد سلول

يعني در عملکرد سلول اشکالاتي ايجاد ميشه، اختلالاتي که به نوعي در اون شعور سلول مختل ميشه و شرح وظيفه خودش رو گم ميکنه، در نتيجه از انجام عملکرد معمولي خود سر باز ميزنه، پس اختلاف در انجام فعاليت ها و عملکرد معمولي سلول، مثل فرض کنيد تيروئيدي که با وجود جيره غذايي يُد به اندازه کافي از قبول اون سر باز ميزنه، خوب مواردي هست که در واقع سلول هست که در واقع سر باز ميزنه و علت سر باز زدنش ظاهرا مشخص نيست.

اختلال در عملکرد تکثير سلول يا موضوع سرطانها:
اين نوع اختلال باعث تغييراتي در روند تکثير سلول شده در اين روند سلول درگير شرح وظيفه غلط شده و وظيفه خود را بر طبق روال طبيعي خودش انجام نميده و ممکنه دچار پرکاري تکثير بشه يا دچار کم کاري.

در خصوص تکثير سلولي که با پديده سرطان مواجه ميشيم و کم کاري هم تحليل رفتگي هاي عضو رو شاهد هستيم.

Psy. GB. 1383
استاد طاهري

۱۳۹۳-۰۳-۰۵

از حضار

از حضار 1
از حضار: استاد ببخشید، بچه ای تیپ A هست و به شدت نظم و انضباط و اینها رو داره، چه طور میشه که توی سن بلوغ ورق بر میگرده، یعنی شدیدا این تیپ B میشه، بصورت خرابکار، ویرانگر و این چیزها، این اشکالش غیر ارگانیکه؟

استاد: اشکالش میتونه اون باشه، میتونه قانون نظم و بی نظمی باشه، طغیان علیه نظم باشه، میتونه خیلی عوامل دیگه باشه، قانون نظم و بی نظمی که یادتون هست؟ خُب میتونه اونها باشه، عوامل محیطی و اکتسابی که حالا در محیط میاد یک آدم چیز رو به اصطلاح وادارش کنه به تخریب و رفتارهای Anti-Social ،

خُب در واقع همه اون کسائیکه مخصوصا در بزرگسالی رفتار مخرّبانه دارند، الزاما در کودکی ممکنه مخرّب نبوده باشند، ممکنه خیلی آروم بودند ولی حالا در سن بلوغ علیه نظم و منطق طغیان کرده، یعنی نظم زده شده، منطق زده شده، و حالا از چیزهای جانبی هم تمایل همجنس گرایانه و اینها در واقع به این مقوله اضافه میشه. این رو که ما بررسی می کنیم صرفا این و بررسی می کنیم ولی همه عوامل جانبی، محیطی، نمیدونم اینها هم چکار میکنه؟ بعدها دخالت داره. ما الان مثلا فرض کنید اینها رو، این مقوله رو تا سن مثلا دوسالگی، سه سالگی، چهار سالگی در کودکان داریم می بینیم و اون تقسیم بندی ها رو مثلا انجام میدیم، از حالا از اونجا به بعد اینها دارند از محیط هم چکار می کنند؟ می گیرند، مثلا خیلی از بچه های مخرّب در بزرگسالی اصلا اینطور نیست، تحت کنترل در اومده، اتفاقا خیلی آروم شدند، خیلی از پدر و مادرها شهادت میدن میگن این بچه از در و دیوار بالا می رفت، ولی حالا آروم شده، نمیدونم حالا الان اینطوریه، یا حتی ما داریم دیگه برعکسش هم داریم.



از حضار 2

از حضار: استاد معذرت میخوام، تعدادی از کودکان هستند که از موقع به دنیا اومدنشون توی خواب می خندند یا گریه می کنند، ... بعد جزو دسته ای هم هستند که شبها دیر می خوابند، یا اصلا نمی خوابند تا صبح، این مربوط به ... ؟

استاد: مربوط به خیلی عوامل میتونه باشه، میتونند جزو تیپ 3 باشند، میتونند آلودگی هایی که توضیح دادیم باشه، اون آلودگی ها دوباره خودش یک مسئله است، و این تیپ یک مسئله دیگه، مثلا همونها را در قالب Hyper Activity هم داریم، بیش فعال ها هم به اصطلاح داریم و این رفتارهای غیر عادی که شما میفرمائید توی خواب میخنده یا خیلی مواقع با تشعشع دفاعی حل و فصل میشه، این نشون میده که در اون مقوله هم خودش یک بحث دیگه ای داره.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي گزارش (٤)

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي گزارش (٤)

از حضار: استاد ببخشید توی دوره های خودمون بحث اسکن دوگانگی و تیک های شخصیتی بود، توی ارتباط ترک عادت و اصلاح بنیاد جفتش هم ما برون ریزی های مشابه اون رو داشتیم، اکثر بچه ها، می خواستم ببینم به هم ارتباط دارند دیگه؟

استاد: ببینید در واقع رفتارهای دوگانه خودش یک بحث به اصطلاح مستقلی است، که منجر به بیماریهای سایکوسوماتیک میشه، بحث اعتیاد یا تثبیت یک سری برنامه ها یک چیز دیگه ای رخ میده، مُنتها وقتی اون برنامه تثبیت شده میخواد بیاد تغییر بکنه قاعدتا یک پیامدهایی رو ممکنه که به اصطلاح به یک تجاربی منجر بشه یا یک بیرون ریزی هایی آغاز بشه که شما فکر کنید این در واقع شبیه اسکن دوگانگیه ولی این طور نیست،

یعنی بین دوتا چیز قرار می گیریم، پرداختن به اعتیاد یا دور شدنش، این حالا دیگه تضادی را ایجاد میکنه که دوگانگی رو تو خودش به اصطلاح داره. این ممکنه اشتباه بشه با اون رفتارهای دوگانه. اون رفتارهای دوگانه منجر شده ما حرص بخوریم، همون کنترل و سرکوب و سازی، حرص بخوریم، نمیدونم درون ریزی باشه، تضاد بشه که خُب منجر به بیماری های روان تنی خاص میشده، این جا ممکنه شما فکر کنید این شبیه اون هست ولی نیست. و تیک های شخصیتی هم بله یک مقوله جدائی است.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي گزارش (٣)

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي گزارش (٣)

از حضار: پس استاد خود بخود عمل میکنه دیگه حالا ما حتما ساعتهای خاصی دیگه نمیدیم، اتصال نمیخواد، خود بخود داره کار میکنه؟

استاد: هم کار میشه، هم میتونید داشته باشین، ولی استارت خورده خُب، از نکات جالبش همینه که شما چه دنبال بکنید چه نکنید، این کار داره اتفاق می افته. مُنتها خُب وقتی دنبال می کنید ما میخواهیم زیر نظرتون باشه که گزارشتون دقیق تر باشه.

خُب گزارش شما در واقع این بحث سوئیچینگ ما رو، تئوری سوئیچینگ و نمیدونم همه اینها رو در واقع نشون میده، لااقل برای خودتون ثابت میکنه، که به این صورت میتونه انجام بشه، و صورت بگیره.(31:00)

از حضار: استاد پس برای ازدواج تیپ ها باید یک جوری باشه که با هم همخوانی داشته باشند !
استاد: عرض کنم که نباید این جوری فکر کرد، باید فکر کرد که متعادل بشه، یعنی در واقع بتونه کنار هم قرار بگیره وگرنه واویلاست.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي گزارش (٢)

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي گزارش (٢)

از حضار: من قبلا متعادل تر بودم بعد از این استارت، یک تیپی به شدت پر رنگ تر شده از بقیه، (خُب) و خارج شده از تعادل خیلی پر رنگ شده از اون یکی ها،

استاد: خُب میدونم حالا نزدیک شدن به تعادلی می بینيد؟ دور شدن می بینید؟ (از حضار: دور شدن می بینم)
استاد: خُب دور شدن، شما مثلا فرض کنید که، قبلا فرض کنیم یک کسی آرامه، آروم آروم بوده همون مثلا میتونسته استاتیک عمل کنه، بعضی ها داینامیک و یک حرکت استاتیک مثلا، حالا یک دفعه می بینه دیروز راحت می نشست امروز میل به تحرک هم داره، بعد ممکنه ارزیابی بکنه که اِ من دیروز متعادل بودم، امروز میل به پویائی و حرکت پیدا کردم، این رو میاد عدم تعادل تعریف بکنه، شما چی؟

از حضار: یکی از این تیپ ها بوده قبلا و از بقیه پر رنگ تر بوده بعد از اتصال از قبل هم پر رنگ تر هم شده، یعنی افراط بیشتر (آها) یک چیز جدیدی اتفاق نیافتاده ...

استاد: این هنوز پس در واقع پروسه تکمیل نشده، پروسه ای که میاد و همه اون چیزها رو میاره رو بعد میره به سمت تعادل و چیزهای به اصطلاح دیگه که طبق این چیزی که کشیدم خدمتتون.

از حضار: استاد سن تاثیر نداره؟ سن ما که گذشته ...
استاد: ما ها که سِنّی نداریم که (خنده حضار) خیر حالا داریم روی سیستم آموزش و پرورش خودمون داریم چیز می کنیم در واقع.

از حضار: استاد ببخشید میتونه به طور مقطعی متفاوت هم باشه، مثلا فکر می کنم یک دوره خیلی بیقرار میشم، یک دفعه یک دوره ای (بله، بله) ...

استاد: این چیزه دیگه، یک دفعه می بینه شما این بودین، حالا این رو میاره رو، یک دفعه این رو میاره رو، یک دفعه اون میاد رو بعد آخر سر هی میره تا بعد به یک تعادل نسبی نهایتا رسید. یعنی دونه دونه اینها رو نشونتون میده، که چه قابلیت هائی وجود داره؟ بعد نهایتا به تعادل میرسه، اونوقت یک همچین چیزی میشه که مثلا بنده یا شما یا هر کسی مجبور میشه صبح تا شب همینجوری یک جا بنشینه، و فردا مجبور میشه از اینجا بدو بدو بدو ... خُب پس فردا یک چیز دیگه بعد می بینه که اِ نه این اذیتت میکنه، نه اون اذیتت میکنه، نه اون اذیتت میکنه، اون قابلیت رو داری، این قابلیت رو داری، اون قابلیت رو داری، یعنی در واقع از ما یک چیز انعطاف پذیر تری می سازه، خُب و حالا اثرات جانبی زیاد. مثلا یک تیپ 3 با یک تیپ 1 خوب کنار میاد، اما دو تا تیپ 3 با همدیگه بیافتند چیز دیگه.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي گزارش (١)

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي گزارش (١)

استاد: خُب بنابراین این مطلب رو الان تعداد 2300 نفر که در دانشگاه بودند، تعداد دیگری هم به صورت مجازی برای سایمنتولوژی ثبت نام داشتند، اینها الان زیر تست اند در واقع، زیر تست اند و گزارش هائی که،

کسی هست که اینجا به اصطلاح گزارشی در این خصوص داشته باشه، در این زمینه ؟

از حضار: استاد احساس می کردم یک تغییراتی داره ایجاد میشه، خیلی برام تعجب آور بود که چرا مثلا رفتار ظاهری و باطنی من یک تغییراتی داره ایجاد میشه؟ (استاد: بله) ... برام تعجب آور بود که چرا این طوری شدم؟ ولی نمیدونستم دلیل اش چیه؟

استاد: و ما هم گذاشتیم همون عرض کردیم خدمتتنون الان که اهداف باید کور باشه و افراد ندونند چی به چیه فقط گزارش تغییراتشون رو بِدَن و بعد که معلوم میشه که ماجرا چیه خُب حالا براشون جالبه، جالب تر خواهد بود یعنی در واقع. خُب و این یک موضوع رو هم به اثبات میرسونه، همون تغییرات نرم افزاری هم به اثبات میرسونه. برای اینکه دشمنان ما این ور اون ور آقا مثلا فرض کنید تلقینی یک چیزی یاد گرفتند، حالا تلقینه هر چیزی رو دیگه در واقع به تلقین نسبت میدن، تلقینه ! ولی خُب اینجا ثابت میشه که نه واقعا، واقعیتش این طور نیست.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي تيپ هاي شخصيتي (٢)

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي تيپ هاي شخصيتي (٢)

تیپ C در واقع گروهی هستند که آرام و قرار ندارند، یعنی یک جا نمیتونند بشینند، و مدام در تحرک و چه در ظاهر و چه در درون و چیز هستند، هر بار می بینیدشون به اصطلاح یک ناآرامی رو دارند. این گروه مشاغلی رو مثل راننده های بیابون، مثلا خلبان ها، نمیدونم شغل هایی که Activity داره، و Action داره نمیدونم فعالیتهایی مثل کارهای تدارکات، کارهای اینچنینی رو این افراد بیشتر مایلند و اینها را نمیشه پشت میز بنشونید.

بنابراین کارمندها از این دسته نیستند، و اگر ما یک همچین تیپی رو بزاریمشون، بنشونیمشون پشت میز، قطعا بعد از یک مدتی، اولا دوام نمیاره، بعد از یک مدتی دچار مشکلی میشه، همونطور که تیپ A رو نمیتونیم بگذاریم توی کار تدارکات، اگه بگذاریم توی کار تدارکات اصلا از عهده این قضیه بر نمیاد، بنابراین مثلا وقتی یک کارمندی سی ساله پشت یک میزی نشسته، قطعا در تقسیم بندی ها شما می بینید که بله یک مسائلی به این شکل هستش. خُب از این شاخه به اون شاخه زیاد می پرند، خُب، و خیلی دنبال ماجرا و ماجراجویی و میل به طلاق و اینها در این گروه به اصطلاح (خنده استاد) در این گروه زیاده، حالا خیلی زود این گروه به پوچی میرسه، در واقع تجاربی که میکنه خیلی زود میخواد بره سراغ تجربه دیگه،

حالا علت هم داره، چرا چهار گروهه؟ چرا این طوریه؟ علت های وجودی پشت صحنه داره، یعنی این تقسیم بندی، تقسیم بندی آماری نیست که فکر کنید که همه رو زیر نظر بگیریم، بعد بگیم که خُب، یک گروه اینجوره، نه این تقسیم بندی آماری نیست، این علت داره، یعنی فلسفه داره، چرا باید این چهار گروه باشد؟ ان شاء الله بعدها خدمتتون باز توضیحات بیشتری میدیم.(08:44)

خُب گروه چهارم (D)، به اصطلاح افراد دسته بندی شده در این گروه از دوران طفولیت دارای نبوغ مخربی هستند، یعنی دائم در حال طراحی برای خراب کاری هستند، یعنی گروه 2 (B) اگه بگیم نبوغ سازنده، گروه چهار در واقع دائم در حال، یعنی دوران طفولیت اشون این جوری میگذره، یعنی بچه هایی رو می شناسید که میگن این بچه ها مخرّبند، یعنی دائم دارند یک طراحی هایی رو می کنند که واقعا طراحی هاشون هم نبوغ آمیزه، یعنی بزرگ ها هم معطل میمونند که چه طوری اینها اینقد نبوغ داشتند که مثلا در طراحی یک کار مخرّبی، حتما چند تا از دوستان همچین مواردی رو دیدند؟ ... (با خنده) نمیخواستم بگم چند تا از دوستان خودشون ...

خُب و در واقع انسان مخلوطی از این چهار چیزه و حالا باید به یک صورت خاصی تعادلی در اون ایجاد بشه.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي تيپ هاي شخصيتي (١)

ديدار با استاد در دفتر آقاي معصومي تيپ هاي شخصيتي (١)

خُب من خیلی ساده و مختصر و مفید میتونم در خصوص هر کدوم از تیپ ها یک توضیحی بدم. توضیحات خیلی مفصل تره، فقط یک چکیده ای از هر تیپ و بحثی رو خدمت دوستان میگم تا ان شاء الله در فرصت های مناسب.

تیپ A در واقع تیپ سازگاری است. کودکان این تیپ رو میشه پیش هر کسی بگذارید، میمونه و در واقع سازش پذیریش بسیار بالاست، نظم پذیری و برنامه پذیری، خیلی خوب میشه با این تیپ یک کنار اومد، اینها توی مهد کودک و اینها خیلی خوب میمونند مشکلی نیست، خُب و بعدها هم برنامه های درسی اشون رو به طور مرتب و منظم انجام میدن، اتوماتیک هم خودکار این کار رو انجام میدن. و بعدها در بزرگسالی هم تیپ سازگاری هستند و مثلا مشاغلی مثل کارمندی و اینها رو کاملا خُب، میتونند انجام بِدَن و سالها میتونند یک کار ثابت و ایستایی رو با مداومت انجام بِدَن.(03:04)

تیپ B تیپی هستند، تیپ هایی هستند که تخلیات بالایي دارند، در معرض الهام و این جور چیزها قرار می گیرند، قرار دارند، در دوران طفولیت، تخیل و خیال پردازی های خاص خودشون رو دارند. در بزرگ سالی تیپ های آهنگ سازها و هنرمندان و نمیدونم مخترعین و مکتشفین رو در واقع تشکیل میدن. این تیپ خیلی مایله که خودش و عرضه بکنه و مورد شناسایی قرار بگیره، و به رسمیت شناخته بشه، و به نوعی خیلی مایلند که توجه رو جلب بکنند و در صورتی که موفق نشن که خودشون و عرضه بکنند، معرفی بکنند، رو به انزوا میرن. این گروه تمایل به خودکشی دارن، تمایل به انزوا دارن، خیلی موافقند یا به هر حال خیلی تمایل دارند که قیافه های مشخصی داشته باشند، به دلیل همون نیاز به این هست که خودشون رو عرضه بکنند، و به علت ذهنیت و درونی که دارند احساس می کنند که دیگران اونها را نمیتونند بفهمند و این احساس تنهایی رو دارند، معمولا هنرمندان، نمیدونم حالا کسانی که اون احساسات لطیف و ظریف و الهاماتی دارند، این مسئله رو دارند.

به سراغ من اگر می آئید، نرم و آهسته بیائید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

و این احساس تنهایی در بین این گروه بسیار شدیده و معمولا هم ممکنه که حالا بیماریهای خاصی از جمله Cancer و اینها رو به اصطلاح درشون مشاهده بشه و همونطور که خدمتتون عرض کردم میل به خودکشی و اینها درشون هست. خُب قیافه های مشخص و اینها رو هم که توضیح دادیم. به علت همین نیاز هست که، نیازی هست که در واقع دیگران از ذهنیت های خاص اونها آگاهی پیدا کنند، مثلا شما ریش پروفسوری و یا مثلا میدونید که همه هنرمندان به نوع ویژه ای خودشون رو حالا از نظر ظاهری، درست می کنند که وجه تمایز داشته باشند با دیگران، حالا اینها چیزهایی هست که ملموسه و شما تجربه کردید.

خُب البته صحبت زیاده ها من خیلی مختصر می کنم. اینها در طفولیت چطوریه؟ و در بزرگسالی چگونه هست؟

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

آموزش و پرورش از نقطه نظر سايمنتولوژي

آموزش و پرورش از نقطه نظر سايمنتولوژي

حالا خیلی اهمیت داره این موضوع شناختش در مورد اطفال، از این نقطه نظر که ما سیستم آموزش و پرورش ازشون تعریف می کنند، حالا بحث جامعه شناسی یکیش میاد بحث سیستم های آموزشی، سیستم های پرورشی، موضع بحث جامعه شناسی بود،

یک سیستم آموزش و پرورش باید بتونه که در واقع باید بدون که با هر تیپی چه جوری رفتار بکنه، یعنی ما، رفتار ما با این چهار گروه اگر یک چیز باشه يا، چهارتا واکنش متقابل و به اصطلاح مختلط رو خواهیم داشت. هر کدوم از این گروه ها برای پرورش نمیدونم استعدادهاشون به زبان خاصی نیاز دارند، و هر کدومشون نمود هوششون روی یک محوریه، مثلا گروه دو نمود هوششون روی تخیلشونه، خُب حالا یک سیستم آموزش و پرورش باید بتونه از این قابلیت اون گروه چه جوری باید استفاده بکنه، اگر ندونه میشه همینی که الان هست، یعنی حافظه محوری، حافظه مداری، یعنی بحث IQ و WQ و حافظه، سه تا فاکتوری که ما در اختیار داریم، عقل و هوش و حافظه، خُب با تعریف متفاوتی که به اصطلاح عرضه کردیم خدمتتون،

الان آموزش و پرورش از یک دانش آموز حافظه میخواد، خیلی مراحل خیلی بالا استدلال میخواد، مثل حساب استدلالی قدیم، مثلا یک جاهایی استدلال میخواد تازه میشه عقل، دیگه به هوش که قابلیت ایجاده نمیرسه، پس عمده چند درصد، چند درصد آموزش ما حافظه است؟ به نظر شما؟ ... شاید تا 90 شاید نه قطعا 90 درصد تا 95 درصد حافظه است، حفظ کن بیا موفقی، خُب بنابراین اینجا ما پرورش حافظه داریم و پرورش حافظه هم با اینکه داریم جلو میریم، اینکه تمام کتاب خونه های دنیا را بریزی توی یک فلاش اندازه یک ناخن، میتونید داشته باشید حافظه ارزشش و از دست میده، بزودی تشخیص های پزشکی، تشخیص های نمیدونم چی، نمیدونم همه چی یک دکمه میزنی برای شما مشخصات رو میده و فرض کن چه مشکلی داره، این حافظه ارزشش رو از دست میده،

و خلاصه کلام اگر قرار باشه که ما ورودی هامون رو در یک جامعه تعریف بکنیم، به خیلی از فاکتورها چیز پیدا می کنیم، نیاز پیدا می کنیم مثلا فرض کنید در یک سازمان وارد شدید می بینید که یک کارمندی رو ازش راضی نیستند، خُب بعد که ما نگاه بکنیم می بینیم که این کارمند بابا این بنده خدا را باید میگذاشتند توی اون فضا، گذاشتند پشت یک میز، این نمیتونه پشت این میز بشینه، این با بنیادش مطابقت نداره، که پشت این میز بشینه، یک کار که Activity داشته باشه، بنابراین وقتی یک مدیر دید اين چنینی نداشته باشه ما اصلا تعجب می کنیم، فکر می کنیم هر آدمی رو بزارند تدارکات چی باید موفق باشه، هر آدمی رو هم بزارند پشت میز باید موفق باشه، بنابراین جانمایی غلط یعنی تخصیص نیرو، تخصیص اشتباه و غلط نیرو یک همچین چیزهایی رو در واقع، همچین ضایعاتی رو به بار میاره و بعد از یک مدتی دو تا کارمند داره جفتشون زخم معده گرفتند، یکیشون به خاطر اینکه بیخودی پشت میز نشسته، یکیشون به خاطر این که بیخودی تدارکاتچی شده، خُب دو تا عضو بیمار روی دستش باقی مونده، حالا اینها رو به عنوان نمونه خدمتتون عرض می کنم.

بنابراین در واقع موضوع هایی از انسان شناسی در سایمنتولوژی در جامعه شناسی و مدیریت، در آموزش و پرورش حالا اینها با هم در واقع لینک اند، با همدیگه ارتباط دارند، به نوعی به اصطلاح دخیلِ، و به نوعی میتونه اثرات خاص و ویژه ای رو برای خودش داشته باشه.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

اعتياد پذيري - تمايل به ساده ترين انرژي

اعتياد پذيري - تمايل به ساده ترين انرژي

خُب پس در واقع برای اینکه ما چه در فرد چه در جمع، چون جمع هم زنده محسوب میشه از نظر ما و جامعه زنده محسوب میشه، نیاز هست که ما اطلاعات دقیق تری داشته باشیم، یعنی در واقع یک جامعه هم سلول هاش همه ما هستیم دیگه، یعنی در واقع لازمه که از چیدمان وجود اطلاعات دقیق تری به اصطلاح داشته باشیم که حالا یکی از اون مسائل شناخت من برنامه ریزی شده از جمله بحث بنیاده.

حالا شناخت نهاد هم یک چیزهای دیگه ای رو برای ما معلوم میکنه از جمله بحث اعتیاد، بحث اعتیاد پذیری، و اینه که در طراحی ما اشتباه نشده که ما در واقع اعتیاد پذیر هستیم، خُب یعنی در بحث نهاد، نرم افزار هایی که ما داریم از جمله نرم افزارها، یکیش تمایل به ساده ترین انرژی است، تمایل به کوتاهترین راهه، تمایل به آسونترینه، اینها تو نهاد برنامه نرم افزاری داره، به حق و به جا برنامه ریزی شده، یعنی وقتی که ما با آسانسور بریم بالا بیائیم پائین، خُب همه وجود ما به این تمایل پیدا میکنه چون ساده تره، چون انرژی کمتری صرف می کنیم یعنی سیستم ما مثل همین سیستم مثلا یک لپ تاپ دارید، این برنامه رو داره که Save انرژی یعنی چند ثانیه روشنه، یک موقع تلفن اتون همه چند ثانیه روشنه، چکار میکنه؟ خودش Save میکنه، خودش چکار میکنه، خُب ما هم همچین سیستمی رو داریم، وقتی از آسانسور بریم پائین، قاعدتا اگر یک روز ببینیم برق نیست، آسانسور فلان، چهار طبقه اومدیم بالا خُب، همونجا وامیریم، یعنی سیستم جایگزین شده، سیستم ساده تر جایگزین شده، حالا چه باید کرد؟ چه جوری باید عمل کرد؟ هم اینو داشته باشی، هم اونو داشته باشی، هم نمیدونم سیستم Manual اش کار کنه، هم سیستم اتوماتیکش کار کنه، نمیدونم در واقع همه این قابلیت ها رو داشته باشیم،

مسئله اینجاست که ما چون شناخت نداشتیم از انسان، خُب، حالا یک همچین مواقعی گیر می کنیم، یک همچین موقعی که سیستم ما اومده با یک انرژی ساده، مثلا با دوپینگ آشنا شده، خُب فکر نکنید دوپینگ، دوپینگ همین شکلات مثلا، فکر نکنید حالا مثلا دارم صحبت چی می کنم، همین شکلات، نوشابه انرژی زا، و نمیدونم چیزهایی که بسیار سریع انرژی میده، بعدا اونوقت که اینو شناخت از پذیرفتن انرژی مشکل تر، چیز تر سر باز میزنه، این برنامه نرم افزارشه، همون چیزی است که عرض کردم شما تلفن همراهتون هم از سیستم های Saving و اینها رو به اصطلاح به یک شکل هایی داره،

حالا طراح اشتباه نکرده، ما که کاتالوگ وجودی رو نمیدونیم، در واقع با این سیستم نمیدونیم چکار بکنیم، در نتیجه گیر می افتیم، بنابراین یک راه حالا امروز صحبت از ترک اعتیاد و ماجرای آموزش و اینها شد، اینها در واقع آموزش این سیستم های نرم افزار رو چگونه اعتیاد رخ میده؟ که گفتیم همه امون معتاد هستیم، حالا هر کسی حداقل به یک نوع، خُب و این اعتیادها چگونه از دست ما خارج شده؟ چگونه الان چیز میشه؟، چگونه اون سیستم Manual ما کار نمیکنه؟ فقط سیستم های اتوماتیکش کار میکنه که باعث شده اعتیادها تثبیت بشه،

خُب اینها یک مسائلی است که مسائل تحقیقاتی است که باید بهش برسیم، ببینیم، و همه رقمه روش کار بکنیم، و این عصر هم عصر همین چیزهاست، عصر نرم افزاریه دیگه، عصر حالا ما پشت صحنه رو ببینیم، ببینیم که خُب مسئله و قضایا چه طوری است و چیه؟ که در واقع ادیان هم یکی از فلسفه های وجودی اشون همین دور نگهداشتن انسان از اعتیادها بوده مُنتها با زبان خاص خودشون، که ما یکجور دیگه اینها رو تلقی کردیم،

به عنوان مثال در مورد تعریف رمضان و اینها مقالاتی خدمت دوستان دادیم، اینجا بحث ترک اعتیاد بوده، بحث ترک عادت بوده، ترک عادات یعنی در واقع بوده، بعدا اینجوری شده که خُب حالا اگه مثلا روزه بگیریم حالا خدا راضیه، اگر روزه نگیریم خدا راضی نیست، و اون فلسفه وجودی ارزشمند خودش و یواش یواش چی شده؟ از دست داده. حالا این به اصطلاح کارها انجام میشه ولی نتیجه اش، اونور قضیه نتیجه که میخوایم بگیریم، خُب این ماه رمضان چه ترک اعتیادی داشتیم؟ خُب این بخشش رو دیگه نداریم ! ارزیابی، ارزش یابی ها و ارزش یابی هاش و دیگه نداریم. فقط اون به اصطلاح مراسمش رو اجرا کردیم.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي

بحث طبع نرم افزاری بنیاد و تیپ های شخصیتی

بحث طبع نرم افزاری بنیاد و تیپ های شخصیتی

آقاي معصومي: خیلی ممنون جناب استاد، پیرامون همین صحبتی که حالا راجع به بحث طبع نرم افزاری بنیاد و تیپ های شخصیتی، سه چهار تا سؤال خیلی خیلی، یک سؤالش هم چند بخشی است البته، خدمتتون عرض کنم که حلقه ای برای این طبع ها یا بحث این تیپ ها که در نرم افزار بنیاد هست، ما حلقه ای خواهیم داشت که به اصطلاح اصلاح بشه؟ و بعد اینکه ما چگونه تشخیص بدیم که الان چه کسی چه تیپی داره؟ و بعد بهترین تیپ چه تیپی است؟ (خنده حضار) بعد اینکه تیپ شما بالاخره بهترین تیپه از نظر ما حالا و اینکه ما چه تشخیصی باید بدیم؟ چه طرحی باید داشته باشیم؟ و بعد در مسیر کمال که قرار می گیریم این قابلیت های این تیپ ها و تعریف ها چگونه میتونیم حتی در آینده نزدیک حالا بتونیم اینها رو اصلاح بکنیم؟ حالا بعدیش رو باز هم عرض می کنم چون زیاده، بالاخره ممنونم

استاد: عرض کنم خدمتتون که این اصلاح تیپ ها رو اعلام کردیم برای 2300 نفری که در دوره سایمنتولوژی اومده بودند اعلام کردیم، عرض کردیم خدمتتون که گزارشش هم میخوایم، خدمتتون، بهترین تیپ ها رو شما گرفتین که موضوع چیه، آخه یک روزی من میخواستم ماشین بخرم رفتم گفتم که آقا یک تیپ، یک ماشین که به تیپ من بخوره، گفت که والله اون تیپ که به تیپ شما بخوره تا حالا درست نشده ولی فعلا عجالتا شما میتونید از این تیپ 6 استفاده کنید بعد هم اگه کارخانجات معتبر دنیا یک ... (با خنده)

بله این مسئله بهترین تیپ اصلا در اینجا که صحبت کردیم مطرح نبود و همین طور که بعدها میائید می بینید این چهار تا تیپ اتفاقی نیست، و ما مخلوطی از این چهار تا تیپ هستیم که باید تعادلی داشته باشه، هر کدوم از این تیپ ها محاسن و معایبی داره، مثلا تیپ 1 به اصطلاح اون تحرک پذیریش، اون قابیلت جابجایی اش، خیلی کم و ضعیفه، این یک بحثه، مثلا اگر یک کارمندی شما بگید که از این اتاق باید بری به اتاق مجاور، از امروز تا دیگه فردا خوابش نمی بره، اضطراب وجودش رو میگیره، دلهره، دلشوره، که من رو از این اتاق میخوان ببرن اون اتاق بعدی، چی میخواد بشه؟ نکنه؟ خُب این مسئله هست، و هر کدوم از این تیپ ها یک چیز خاص، یک محاسن و معایب خاص خودش و به اصطلاح داره. بنابراین تلفیق، تلفیق با چیز خاصی از این در واقع تیپ ها اگر که یک، تلفیق خاصی از این تیپ ها ... یک تلفیق خاصیه که البته اینها تعریف داره، خُب اینها تعریف داره در واقع به چه صورتی اینها باید این چهار تا تیپ به یک تعادل برسه، یعنی الان می بینیم که اینها با هم یکجور متعادل شده، به تعادل رسیده و تیپ D رو چه جوری در چیز خودشون نگه داشتند.

منبع: ديدار با استاد طاهري در دفتر آقاي معصومي