تعريف ازدواج و عشق!
در پاره اي از مواقع اين قضيه اگر يادتان باشد در ترم ? راجع به دنياي وارونه حتي مفهوم عشق را هم آنجا باز كرديم؛ عشق در دنياي وارونه به معناي اسارت بود يعني فردي كه عاشق است و در دنياي وارونه قرار دارد در واقع يك برده مي خواهد دنبال يك برده است ولي دنياي غيروارونه به معناي چه بود؟ به معناي آزادي بود يعني عشق بدون قيد و شرط.
ولي در اين طرف قيد و شرط وجود دارد اگر اينطور باشد اين عشق جاري است اگر يك ذره اين شرط و شروط ها تحت الشعاع قرار بگيرد عشقي وجود ندارد. عشق مشروط، عشق نامشروط و عشقي كه به معناي اسارت است يعني گفتيم آنهايي كه مي گويند عاشقتيم يعني همديگر را كنترل مي كنند اگر اين نگاهش يك درجه اين طرف بچرخد آن عشق و اينها همه اش از بين رفته، چرا؟ اين او را كنترل مي كند نگاهش اين طرف نرود، او هم اين را كنترل مي كنند نگاه اين آن طرف نرود! يعني در واقع اين يك اسير مي خواهد او هم يك اسير مي خواهد.
عاشقي يعني كنترل اسارت در دنياي وارونه اما در دنياي غيروارونه؛
از مردمك ديده ببايد آموخت / ديدن همه كس را و نديدن خود را
عاشق واقعي ديگر شرط و شروطي ندارد و همه چيز در يك آزادي بي انتها برايش معنا و مفهوم پيدا مي كند. البته باز كردن اين هم خودش يكي دنيايي دارد يك ماجرايي دارد حالا تعريف هاي ديگر؛ تعريف ازدواج، تعريف هاي ديگر از اين رهگذر مفاهيم خاصي پيدا مي كند. حالا فلسفه وجود همچنين تجربه اي در روي زمين براي ما مفاهيم خاص خودش را پيدا مي كند يك خرده از اين بحث دور مي اندازد اگر بخواهيم برويم داخلش.
ولي به هر حال به صورتي تجربه وحدت زميني در كوچك ترين مقياس خودش، اين مي شود تعريف ازدواج، يعني ازدواج تجربه وحدت و يكتايي زميني است در كوچك ترين مقياس خودش، كوچك ترين مقياس خودش مي شود همان دو نفر. و در اينجا آن تجربه از خود بي خود شدن و خود را نديدن آن تجربه وحدت اينها اساس و چارچوب تعريف ازدواج بوده است كه خوب تغيير شكل پيدا كرده است و از آن صرفا قراردادي باقي مانده است و هيچ قراردادي نيست كه هميشگي باشد و هر قراردادي تاريخ مصرف دارد تاريخ انقضاء دارد، عمر مفيد يك ازدواج چقدر است؟ حال روز به روز هم وقتي مي رويم به عالم كثرت، روز به روز هم مظاهر آن كثرت بيشتر تأثير مي گذارد روي اين قضايا و هر چه امكانات بيشتر مي شود مفاد قرارداد هم مفصل تر مي شود.
مثلا يك قرن قبل در يك خانه مي ديد در هر اتاقي يك زوجي با بچه يعني در يك خانه ممكن بود ? امكانات را دارند و در آن زمان بدون اينكه يخچال باشد، فريزر باشد، تلويزيون باشد يك حوضي بوده يك هندوانه مي انداختند تويش صد نفر دورش جمع مي شدند.
اما الان با همه اين امكانات با همه اين رفاه ازدواج تاريخ مصرف كوتاه تري را نشان مي دهد. حالا قبلا اگر ماه عسل بود الان هفته عسل است، يك روزي مي شود روز عسل و بعد از آن...! به هر صورت انسان قرار بوده يك چيزهاي ديگري را تجربه كند و در واقع آن چه كه طراحي شده است هوشمندانه بوده است، همين قضيه عشق قضاياي ديگري همه اينها هوشمندانه بوده ولي بتدريج آن مسايل اصلي خودش را از دست داده است.
مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري
در پاره اي از مواقع اين قضيه اگر يادتان باشد در ترم ? راجع به دنياي وارونه حتي مفهوم عشق را هم آنجا باز كرديم؛ عشق در دنياي وارونه به معناي اسارت بود يعني فردي كه عاشق است و در دنياي وارونه قرار دارد در واقع يك برده مي خواهد دنبال يك برده است ولي دنياي غيروارونه به معناي چه بود؟ به معناي آزادي بود يعني عشق بدون قيد و شرط.
ولي در اين طرف قيد و شرط وجود دارد اگر اينطور باشد اين عشق جاري است اگر يك ذره اين شرط و شروط ها تحت الشعاع قرار بگيرد عشقي وجود ندارد. عشق مشروط، عشق نامشروط و عشقي كه به معناي اسارت است يعني گفتيم آنهايي كه مي گويند عاشقتيم يعني همديگر را كنترل مي كنند اگر اين نگاهش يك درجه اين طرف بچرخد آن عشق و اينها همه اش از بين رفته، چرا؟ اين او را كنترل مي كند نگاهش اين طرف نرود، او هم اين را كنترل مي كنند نگاه اين آن طرف نرود! يعني در واقع اين يك اسير مي خواهد او هم يك اسير مي خواهد.
عاشقي يعني كنترل اسارت در دنياي وارونه اما در دنياي غيروارونه؛
از مردمك ديده ببايد آموخت / ديدن همه كس را و نديدن خود را
عاشق واقعي ديگر شرط و شروطي ندارد و همه چيز در يك آزادي بي انتها برايش معنا و مفهوم پيدا مي كند. البته باز كردن اين هم خودش يكي دنيايي دارد يك ماجرايي دارد حالا تعريف هاي ديگر؛ تعريف ازدواج، تعريف هاي ديگر از اين رهگذر مفاهيم خاصي پيدا مي كند. حالا فلسفه وجود همچنين تجربه اي در روي زمين براي ما مفاهيم خاص خودش را پيدا مي كند يك خرده از اين بحث دور مي اندازد اگر بخواهيم برويم داخلش.
ولي به هر حال به صورتي تجربه وحدت زميني در كوچك ترين مقياس خودش، اين مي شود تعريف ازدواج، يعني ازدواج تجربه وحدت و يكتايي زميني است در كوچك ترين مقياس خودش، كوچك ترين مقياس خودش مي شود همان دو نفر. و در اينجا آن تجربه از خود بي خود شدن و خود را نديدن آن تجربه وحدت اينها اساس و چارچوب تعريف ازدواج بوده است كه خوب تغيير شكل پيدا كرده است و از آن صرفا قراردادي باقي مانده است و هيچ قراردادي نيست كه هميشگي باشد و هر قراردادي تاريخ مصرف دارد تاريخ انقضاء دارد، عمر مفيد يك ازدواج چقدر است؟ حال روز به روز هم وقتي مي رويم به عالم كثرت، روز به روز هم مظاهر آن كثرت بيشتر تأثير مي گذارد روي اين قضايا و هر چه امكانات بيشتر مي شود مفاد قرارداد هم مفصل تر مي شود.
مثلا يك قرن قبل در يك خانه مي ديد در هر اتاقي يك زوجي با بچه يعني در يك خانه ممكن بود ? امكانات را دارند و در آن زمان بدون اينكه يخچال باشد، فريزر باشد، تلويزيون باشد يك حوضي بوده يك هندوانه مي انداختند تويش صد نفر دورش جمع مي شدند.
اما الان با همه اين امكانات با همه اين رفاه ازدواج تاريخ مصرف كوتاه تري را نشان مي دهد. حالا قبلا اگر ماه عسل بود الان هفته عسل است، يك روزي مي شود روز عسل و بعد از آن...! به هر صورت انسان قرار بوده يك چيزهاي ديگري را تجربه كند و در واقع آن چه كه طراحي شده است هوشمندانه بوده است، همين قضيه عشق قضاياي ديگري همه اينها هوشمندانه بوده ولي بتدريج آن مسايل اصلي خودش را از دست داده است.
مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر