۱۳۹۳-۰۹-۱۹

متن دیدار با استاد طاهری در جمع مربیان


به نام بي نام او
متن دیدار با استاد طاهری در جمع مربیان

دیدار با استاد طاهری
مورخ 16 بهمن 1388 جلسه مربیان

جزء ها را روی ها سوی کلّ است          بلبلان را عشق با روی گل است
آنچه از دریا به دریا می رود       از همان جا که آمده است آنجا می رود

به نام خدای رحمان و رحیم، با سلام و عرض ارادت خدمت دوستان عزیز، سروران گرامی، عزیزانی که ترم 8 را به پایان رسوندند.

آنکس که پریشان شود از ناله بلبل          در دامنش آویز که در وی اثری هست

آنچه را که شما از اشتیاق عزیزان بازتابش رو می بینید، متعلّق به خود اون هاست و ما فقط ناله ای کردیم و توفیق الهی شامل حالمون بوده و مؤثر افتاده و این دوستان تونستند اون عشق درونی خودشون رو شکوفا بکنند. بنده در مدت این چند دهه خدمتگذاری بودم، افتخار این رو داشتم که نمیدونم حتی اسم معلّمی رو رو خودم بگذارم، اما درس را خدمت عزیزان پس بدهم. حالا اگر مورد قبول افتاده و مقبول واقع شده این دیگه توفیق الهی بوده و امروز واقعاً باعث افتخار بنده است که در خدمت شما عزیزان درس پس میدم. خُب پس این موضوع را هم که با هم قرار دادش را بستیم که همه ما خدمتگذاران شعور الهی هستیم و افتخار این را داریم که رحمت عام الهی را معرف باشیم و خدمتگذاری در این رابطه. خُب من مقدمتاً قبل از اینکه دوستان سؤالاتی را مقدمتاً دادند، قبل از این مطلب، قبل از پرداختن به سؤالات یک مطلبی را در رابطه با موضوع دوره 8 خدمت عزیزان بگم.
موضوع ترم 8 عمدتاً بحث صلاة و وارد شدن به فلسفه عملی ادیان در واقع بود، صلاة: ارتباط جزء و کلّ، جزءها را روی ها سوی کلّ است. صلاة راهی بود از جزء به سوی کلّ. خُب شما در ترم 2 ارتباط جزء و کلّ را مورد یک بررسی مقدماتی قرار دادید. در اونجا متوجه شدیم که آن چیزی که در کلّ وجود داره، اجزای آن کلّ ازش برخوردار نیستند، مثالی زدیم و گفتیم که ما 100 تریلیون سلول داریم، هر کدام از این 100 تریلیون سلول را بغل همدیگه ردیف کنیم و ازشون بپرسیم که من کی هستم؟ ضمن اینکه متعلّق به وجود من اَند، اسم من را هم نمیدونند. اگر بپرسیم که من چه آمالی دارم؟ هیچ کدوم نمیدونند. اگر بپرسیم آرزوها؟ اهداف؟ هیچ کدام نمیدونند. اما وقتی 100 تریلیون سلول دور هم جمع می شن، آمال و اهداف و خیلی مسائل دیگه به وجود میاد. پس در واقع نیاز هست که جزء با کلّ خودش در ارتباط قرار بگیره. اگر یک سلول در رابطه با من قرار نگیره، ضمن اینکه متعلّق به من هست، ولی از خیل چیزها محروم میشه، محروم باقی میمونه. یک مثال ديگه من خدمت شما بزنم، فرض کنید که ما اجزای یک ماشین را، يك خودرو را خُب، چهار تا چرخ داره، سه تا صندلی داره، نمیدونم موتور داره، فرمان داره و چیزهای دیگري را، ما وقتی سوار این ماشین میشیم، میتونیم باهاش 150 کیلومتر مثلا فرض کنید سرعت بریم، حالا اگه پلیس جریمه مون نکنه، خُب اما هر کدام از این اجزاء را میتونیم همچین کاری باهاش بکنیم؟ خُب، حالا یک سؤالی مطرح می کنیم، یک بعلاه یک میشه چی؟ یک بعلاوه یک میشه 2 بعلاوه یک چیزی. خُب، اجزای ماشین وقتی اسمبلی میشه، وقتی مونتاژ میشه، میشه اجزای ماشین به اضافه یک قابلیّتی، درست شد؟ خُب، پس از همین رابطه، حالا اگر قبول کردید، نمیدونم قبول کردید یا نه؟ چون زبان ساده ترش رو از این یک بعلاوه یک مساوی است با 2 بعلاوه فلان بعدها بیشتر باهاش کار داریم، یعنی وارد به اصطلاح مباحث مفصل تری در موردش میشیم. بنابراین جمع اجزاء مساوی میشه با جمع اونها به اضافه چیزهای دیگری. خوب حالا در همین رابطه ما از همان ترم 2 متوجه شدیم که بسیار نیاز داریم که با کلّ خودمون در ارتباط قرار بگیریم.

بکش ای عشق کلّی جزء خود را          که اینجا در کشاکش ها زبونم

و بعد نیازی که بشر قبل از اینی که اصلاً دینی به وجود بیاد، یعنی از همون لحظه که دست چپ و راست خودش رو شناخت و گفت من کیستم؟ نیاز ارتباط جزء و کلّ که در فطرتش خوابیده و جزء مادربُرد اصلیش هست در او بیدار بود. خُب، حالا اگر که بعدها تغییر شکل هایی داده، نمیدونم منظور ها بالاخره خوب بیان نشده و به این صورت در واقع ما باهاش برخورد کردیم که این کار را بکنیم که او دست از سرمون برداره، ما را مورد غضب قرار نده، نمیدونم پاداشی چی به ما بده. و از این ماجراهایی که از همون ترم 2 اگر خاطرتون باشه روش خیلی صحبت داشتیم و در واقع اومدیم جلوشو گرفتیم که نه ماجرا این نیست، او بی نیاز است اگر چیزی حاصل میشه بر اساس نیازمندی ماست، اگر کاری صورت میگیره بر اساس نیازمندی ماست، مائیم که دنبال چیزی هستیم. خُب در ترم 8 یک فرصتی بود تا ما وارد جزئیاتی از این قضیه بشیم، البته باز به طور ناقص. برای اینکه در یک شرایط حساسی قرار داشتیم و مسائل و سم پاشی های مختلفی در خارج از کلاس به شدت ادامه داشت و ما هر موقع که اون بالا وای میستادیم که 4 کلمه صحبت کنیم، رومون هم به یه سمتی بود، به هر حال، حالا نتیجه ناشی از این سم پاشی ها هر لحظه داره کار ساز میشه. به چند طریق این مسئله در اونجا داشت کار خودشو می کرد، یکی عوامل نفوذی بودند و یکی هم خارج از مجموعه. عرض می کنم خدمتتون، یک سم پاشی بزرگ و حالا یک موضع گیری غلط، که خُب بعد از مدتی معلوم شد که نه، خیلی از این مسائل سم پاشی بوده و خیلی از این قضایا مغرضانه است، خیلی از این ماجراها به خاطر این است که اگر ما به یک تفکر کیفیّت شناسی و ارتقای کیفی مستقلی برسیم که همون مفهوم عرفان هست، راه برای خیلی ها بسته میشه، شیوه تجزیه تحلیل آنالایز اطلاعات عوض میشه و خیلی ماجراهای دیگه، خُب این برای، مسلماً در رنسانس های فکری مقبول همه نیست و خوشبختانه با استقامت شما دوستان، با به هر حال پیگیریهای دقیق تر شما عزیزان، به هر حال بخشی از حقایق این قضیه معلوم و مشخص شد که امروز هم ما در خدمت شما هستیم. و خُب علیرغم ضرباتی که به ما وارد شد، ولی به طور کلّی نشد که به اصطلاح بررسی و نحوه تجزیه و تحلیل های ارتقای کیفی تعطیل نشد. خُب پس برگردیم دوباره دیدمون را نسبت به این قضیه تعریف داشته باشیم که صلاة و اقم الصلاة، مقیم شدن در صلاة، مقیم شدن در این اتصال و ارتباط، به چه منظوری است؟ ما نه باج میخوایم بدیم، نه میخوایم برای خودمون چیزی بخریم، نه میخوایم که در واقع کدخدا را ببینیم دِهُ بچاپیم، نه هیچ کدوم از اینها نیست. اگر یا انجام نمیدیم یا اگر انجام بدیم میدونیم چی میخوایم و آگاهانه دنبالش هستیم و اون هم چیزی جز ارتباط جزء و کلّ نیست که دنبال کلّ خودمون میگردیم. بشر همیشه می گشته و در واقع اگر دینی پیدا شد، اومد که اینها را تعریف بکنه، اومد اینها را ارائه بده. این راهها را برای ما باز بکنه و ما بتونیم به اون هدف خودمون در واقع برسیم.
خُب من نمیخوام که زیاد وارد detail بشم چون فرصتش نیست، بحث یا مباحثش نیمه کاره باقی میمونه، ولی ان شاء الله امیدوار هستیم که باز زمینه های رویارویی مون فراهم بشه. البته ما هیچ مشکلی از این بابت نداریم خوشبختانه. فقط مطلبی که هست اینه که حالا منتظر شرایطی هستیم که بحث تجمّع امون از این مسائلی که داره و محدودیت هایی که داره یک مقدار خارج بشه، بعد ان شاء الله این کار صورت بگیره. حتی ممکنه در محفل های دانشگاهی هم این بررسی و تجزیه و تحلیل ها صورت بگیره، کما اینکه صحبت هاش هست، منتها حالا باز به دلیل این مشکلی که هست حتی دیدیم که دوره سایمنتولوژی هم متاسفانه نیمه کاره باقی موند، بخاطر اینه که کلاسها تجمّعش بالا خواهد بود بالاجبار. و ان شاء الله شرایط مناسبی فراهم بشه ما بتوانیم خدمت عزیزان درس پس بدیم و با هم جمع بندی بکنیم. یعنی در واقع من هم یک coordinator هستم، یک جمع کننده مطلبم و یک هماهنگ کننده. و چیزی غیر از این را دوستان بدونند من خودم شخصاً واقعاً در یک شرایطی قرار میگیرم اون وقت چه طوری جواب بدم. اگه یک ذرّه از این بالاتر دوستان بیان کار من را خیلی مشکل می کنید به خاطر اینکه نمیدونم من چه طوری این همه محبت را جواب بدهم و از یک طرف بار مسئولیّت بسیار سنگینی است. حالا شما اکثرتون خوشبختانه مربّی هستید، درک می کنید من چی میگم. و وقتی که چند نفر میان، چشمشون را به دهان شما می دوزن و میخوان از شما کلامی بشنوند شما دلتون می لرزه مبادا وقت اونها تلف بشه، مبادا دِینی از اونها گردن شما بیفته، مبادا کم و کثری بشه، این دِین خیلی دِین سنگینی است و مسئولیّت بسیار بسیار سنگینی است. و همه ما باید همه امانتدار های خیلی خوبی باشیم، خیلی باید دقّت بکنیم. فقط اومدن این پایین نیست. حالا عرض می کنم چون میدونم اکثریّت دوستان مربّی هستند، این مطلب را خدمتتون از این بابت عرض می کنم که در واقع همه تلاش ما این است که اون اصل امانت داری خودمون را حفظ بکنیم و این مسئولیّت را به بهترین نحوی بتونیم عرضه بکنیم و ان شاء الله در صواب این قضیه همه مون با همدیگه شریک و سهیم هم هستیم. هر فکری که نجات پیدا بکنه، هر فکری که به یک روشنایی برسه، بینید که در واقع چه زندگی در این جمع به جریان می افته.
و وقتی که چند نفر میان، چشمشون را به دهان شما می دوزن و میخوان از شما کلامی بشنوند شما دلتون می لرزه مبادا وقت اونها تلف بشه، مبادا دِینی از اونها گردن شما بیفته، مبادا کم و کثری بشه، این دِین خیلی دِین سنگینی است و مسئولیّت بسیار بسیار سنگینی است. و همه ما باید همه امانتدار های خیلی خوبی باشیم، خیلی باید دقّت بکنیم. فقط اومدن این پایین نیست. حالا عرض می کنم چون میدونم اکثریّت دوستان مربّی هستند، این مطلب را خدمتتون از این بابت عرض می کنم که در واقع همه تلاش ما این است که اون اصل امانت داری خودمون را حفظ بکنیم و این مسئولیّت را به بهترین نحوی بتونیم عرضه بکنیم و ان شاء الله در صواب این قضیه همه مون با همدیگه شریک و سهیم هم هستیم. هر فکری که نجات پیدا بکنه، هر فکری که به یک روشنایی برسه، بینید که در واقع چه زندگی در این جمع به جریان می افته. خُب من باز هم ضمن تشکر و قدردانی و سپاس از همه دوستان مجموعه به خاطر اینکه واقعاً این توفیق را نصیب من کردند که امروز خدمت شما عزیزان برسم، اگر مایل هستین من میخوام بهترین استفاده را از این فرصت بکنیم و به سؤالات و ابهاماتی پاسخ بدیم که میتونه برای همه مون راهگشا باشه. بنابراین من تمنّا و خواهشی که می کنم اینه که همین قضیه که سؤالهای خیلی عمده ای که بتونه برای جمع راهگشا و به اصطلاح رفع ابهام و شبهات احتمالی بکنه.
خُب یک سؤال اینه که، این مقدمه این سؤاله، ما به عنوان سپاه شبکه مثبت چه وظیفه ای را باید به انجام برسونیم تا از این دوره زندگی سربلند خارج شویم؟
بحث اینجاست که خُب چکار باید بکنیم؟ یکی از مسائلش را الان خدمت دوستان عرض کردم، موضوع امانت داری یکی از مهّم ترین مسائلی است که باید رعایت کنیم. عمده ضربه ای که ما خوردیم من خدمتتون بگم، عمده ضربات این هست که عزیزان دانسته نادانسته که عمدتاً برای خودمون هم ثابت شده، عمدتاً نادانسته بوده. اظهار نظرهایی کردند خارج از چارچوب در واقع موضوع عرفان کیهانی. در مورد یک سؤال قرار گرفتند نگفتند ما این را نمیدونیم یا اجازه بدید تحقیق کنیم، یا اصلاً این به چارچوب کار ما مربوط نمیشه، ما الان دوره مثلا ترم 4 ایم، ترم 3 ایم، ترم 2 ایم، الان موضوع این ترم فرضاً اینهاست. اومدند اظهار نظر کردند، اظهار نظرهای سلیقه خودشون بوده و بعد اینها برای ما مشکل ساز شده. من هر جایی که جلسه داشتم، تقریباً میشه گفت که ما هر روز جلساتی داریم، و پریشب هم من خدمت یکی از عزیزان از حوزه علمیّه بودم، ایشون می گفتند که صحبت میشه که نمیدونم فرضاً شما نماز نخونید. مثلا شما نمیدونم یک اظهار نظرهایی که، در واقع اظهار نظرهایی که ما نمیدونیم که، میگیم آخه کی گفته؟ میگن از مربّی ها. آخه کدوم مربّی؟ اینهاش معلوم نیست. ولی یک موضوعیه که شما الان ترم 8 را پشت سر گذاشتین و من هم الان توضیح خدمتتون دادم، موضوع عمده این ترم چی بوده؟ موضوع صلاة بوده. خُب اگه قرار باشه که یه روزی به این نتیجه برسیم که لازم نیست، خُب چرا بیاییم یک ترم را براش صرف کنیم؟ آیا ما نتیجه گرفتیم از این ترم یا نگرفتیم؟
ما نتیجه ای گرفتیم از این ترم که در واقع ادیان چکار می خواستند بکنند؟ و منظور از طرح سیر و سلوک های مذهبی و عرفانی که از هم جدا نیستند، و اینکه اصول رهروی در مذهب، کیفیّت رهروی در عرفان، مجموع اینها میشه دین. حالا ان شاء الله در مقاله های آینده، بحث تعریف عرفان کاذب، تعریف به طور کلّی دین، اینها را و اگر هم شد امروز هم من یک توضیحی خدمتتون بدم، یک اصل ساده ای داره، بنابراین اصول اگه نباشه، کیفیّت، ارتقای کیفی چه معنی میده؟ یک اصلی باید باشد که بیایم روش کار بکنیم، که بگیم ارتقای کیفی بدیم. خُب خیلی از مسائل به صورت ابهام آمیز، شایعات، و در واقع طرز تلقی هایی که نشون میده یا نشون بده، جمع ما جمعی است که در واقع یک چیزهایی را از اصول دین، از اصول مذهب باید بگم البته، چون اصول دین شامل دو تا میشه، در واقع از اصول مذهب، ما قبول نداریم، در حالیکه اینجوری نیست، خُب و همه اینها را ما در جایگاه های خودش مورد بررسی دقیقی قرار میدیم و همه شماها میدونید برای ما گناه چه مفهومی دقیقی داره. چون وقتی بحث کیفیّت شناسی و ارتقای کیفی میاد همینطور هم میشه، مثلا شما توی یک کارخونه ای یک کارگری یک قطعه فولادی را میگیره نگاه میکنه، میگه خوبه میندازه اونجا، ولی کنترل کیفی همون را از اشعه ایکس و غیره و هزاران روش و تست خمش و پیچش و نمیدونم چی می گذرونه، بعد این قطعه را رد میکنه. همون قطعه ای که با چشم ما هیچ مشکلی نداشته، وقتی کنترل کیفی میاد روش، به این سادگی اونو نمی پذیره. شما از ترم چند بود تزکیه تشعشعاتی را برخورد کردین؟ مو را از ماست، خُب مو را از ماست با این حساب میشه کشید بیرون. یعنی شما از کِی متوجه، این بحث پیش اومد که هر ذرّه ای از ذرّات عالم هستی باید مورد تقدّس و احترام ما قرار بگیرد. خُب بنابراین یک همچین دیدگاهی چقدر مشکل و پیچیده ولی در عین حال ساده است. چرا؟ چون همین که اومدیم توش قرار گرفتیم، توفیق الهی است که شامل میشه، به خودمون میایم می بینیم که ما همون جوری داریم نگاه می کنیم، بدون اینکه زحمت کشیده باشیم، چون یک اصل مهّم در بحث موضوع ما، بحث خدا محوری - خدا محوری است. هدف اوست، کی باید انجام بده؟ خودش. به جایی نرسد کس به توانایی خویش/ الا تو چراغ رحمتش داری پیش. خودش باید انجام بده. تزکیه، تعلّم، و و و و شرح صدری، همه را خودش باید انجام بده. ما چه کار باید بکنیم؟ ما فقط تسلیم. قبول کردیم چون بدون قبول، که تسلیم معنی نمیده. من باید یک چیزی را بپذیرم، خُب و به یک باور و اعتقاد و ایمانی برسم، بعد بگم من تسلیم شدم، حالا هر کاری میخوای بکنی بکن. این مثال هم با اون مثال بچه ای که اسباب بازی اش خراب میشه، با پیچ کشتی باهاش ور میره هر کاریش میکنه میبینه نمیشه و آخر سر میگه بابا، باباش توی این فاصله میگه بده من درست کنم، میگه نه من خودم میتونم، من خودم بلدم، هی ور میره، آخر دفعه میاد میگه بابا اینو برام درست کن، بابا میگه، بابا جون من که از اول بهت گفتم که این کار تو نیست. خُب بنابراین اصل خدا محوری - خدا محور، لا حول و لا قوه الا با الله، یکی از اصول مهّم مذهب ماست، در همین دیدگاهی که دارم خدمتتون میگم و آنچه که اتفاق بیفتد، انجامش از توانایی بشر خارجه. درست شد؟ بنابراین، بنابراین ما، تسلیم شدن از ما، انجام، انجام از او. خُب حالا بنابراین توی این موارد رسیدیم، به وجه الله رسیدیم، خواستیم انجام داد. تسلیم شدیم، گفتیم بله تسلیمیم.

در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنود        زانکه آنجا جمله اعضا چشم می باید بود و گوش

ما هم این فرمول را به کار بردیم، تسلیم شدیم و خوشبختانه بدون ریاضت، بدون زحمت به ادراکاتی رسیدیم. خُب، بنابراین در این مقوله کاری که ما باید انجام بدیم، کاری است بسیار ساده، و همین الان داریم، اومدیم گفتیم که تسلیم و این. حالا همین را اگر در مورد ما جواب داده، باید امانت داری بکنیم، همین را انتقال بدیم. ممکنه دیده بشه که بعضی افراد، بعضی جاها، یک مربّی نادانسته، ناآگاهانه، چون عمدتاً برای ما میگم ثابت شده، اگر تخلّفی گزارش شده، وقتی زنگ زدند به اون فرد و گفتند که مثلا یک همچین چیزی گزارش شده، فوراً تصحیح کرده. خیلی کم داشتیم که مجادله بخواد پیش بیاد، بگه نه اینجوری نیست، اینجور هست، یا من درست میگم یا غیره. ما اگر که این مسئله را رعایت بکنیم و بیایم و همون چیزی که هست فلسفه تسلیم، ما دو تا مرام بیشتر نداریم یا تسلیم در برابر حق یا، یا چی؟ یا مقابله در مقابل حق، یا به هر حال ایستادگی در مقابل حق، که اون بحث طاغوت و اینها را پیش میاره، ما این دو تا مرام بیشتر نداریم، ما مراممون مرامه تسلیمه و همین را انتقال بدیم. حالا ممکنه در یک جایی یک مربّی پیدا بشه یک چیزی هم از خودش هم میخواد بیاره روی این قضیه هم بگذاره.
سؤال حاضرین جلسه: مربّی ها نباید از فیلتری رد بشن؟
استاد: نه، دلیلش هم اینه که در چارچوب رحمت عام الهی، کی میخواد گزینش کنه؟ بعد رحمت عام الهی مگه مال همه نیست؟ مگه مال گناهکار و بی گناه نیست؟ مال خطا کار و ما باید اصلاح روش کنیم، ما نمیتونیم کسی را محروم کنیم. الان یکی بیاد بگیم نخیر شما تشریف ببرید، حالا شما کار دارید. حالا میگه کجا باید برم من. ما داریم همش میگیم، در واقع کاری می کنیم که او بیاد، او مقدّمه، بیاد تا ما باهاش راجع به تسلیم صحبت بکنیم، هر لحظه ممکنه تسلیم بشه، از من و شما هم جلوتر بیفته، ما حق گزینش نداریم که. اتفاقاً یکی از مشکلات ما الان در خارج از این مجموعه که داریم صحبت می کنیم و حالا عزیزانی از جاهای مختلف با کارشناسی های مذهبی، میگن آقا شما یک مسیحی را مسیحی تر می کنید، قبول کردند که ارتقا ایجاد میشه، میگن که یک مسلمان را مسلمان تر می کنید، یک مسیحی هم مسیحی تر می کنید و یک یهودی هم یهودی تر می کنید. این چه طوری میشه؟ چه طوری میشه؟ میگیم که بابا جون ما کارمون معرفی شعور الهی، معرفی رحمت الهی است. او هم حق دارد که بیاد ببینه که شعور الهی چه کار میکنه؟ رحمت الهی چه کار میکنه؟ فرصتی باید براش ایجاد بشه، تا بیاد با یک سری مفاهیم آشنا بشه. من که نمیتونم بگم که نخیر بفرمائید رحمت عام الهی فقط مال مسلمان هاست و فقط هم مال ما شیعیانه. نمیتونیم اینو ما بهش بگیم. و شما در تمام طول این سالها، دوستانی که در طول این سالها بودند، در باز بوده، این در بازه، هر کس بیاد تو اومده تو. اما بعدش این میدان آزمایشیه، اومدن تو ممکنه ساده باشه ولی بعد ادای دِین، اون به اصطلاح پاسخگویی به اون مسئولیّتی که پذیرفته که معرّف شعور الهی باشه، اونه که سخته و این میدان آزمایشی است برای او و از حالا به بعد او باید بتونه امانت دار خوبی باشه، معرّف خوبی باشه. بتونه انجام وظیفه بکنه و دخل و تصرّف نکنه در این شعور الهی، به طوری که یک عده بگن آقا اینه شعور الهی؟ چون دوباره همین مشکلات پیش میاد دیگه، اینه مسلمانی؟ همین مسائلی که همه راجع به هم، اینه مسلمانی؟ اینه مسیحیّت؟ اینه؟ نخیر در واقع خود دین، در ادیان که اشکالی نیست، اشکال از اونهایی هستند که سنگ اون ماجرا را به سینه می زنند. خُب الان همه مسائل ما در 4 کلمه خلاصه شد: لا حول و لا قوّة الا با الله/ لا اله الا الله/ ایّاک نستعین/ فستقیموا الیه و الی آخر. توی 4 - 5 کلمه همه اساس و اصول مذهب را بیان میکنه، خُب انا لله و انا الیه راجعون، اینها اصوله.54321 اینها اصول مذهبه. حالا بنابراین اگر که ما عین این مطالب را در واقع انتقال بدیم هیچ مشکلی پیش نمیاد ولی بعضاً ممکنه کسانی یک هنر نمایی هایی بکنند، یک خود نمایی هایی بکنن، خودی نشون بدن، "من" ی نشون بدن، و یک ذرّه، به اندازه یک اپسیلون از این چارچوب خارج بشید، تمام چیزها به هم میخوره. تمام مسائل به هم میخوره و به طوری که از بیرون از این مجموعه، یک دفعه یک برداشت هایی می کنند که این برداشت ها خطرناکه. خُب و وقتی با خود من روبرو میشن، هر جا با خود من روبرو شدن، من براشون صحبت کردم گفتند اینه راستی؟ واقعاً شما همین را میگین؟ میگیم بابا واقعاً ما همین را میگیم؟ این همه براش مدارک داریم، این همه براش حالا صداهامون هست، صحبت هامون هست. و چندین ساله ما چیزی جز پیام تسلیم ندادیم. مُنتها کسی که اومده روز اول میگیم که بهش، برای اینکه اگر بگی تسلیم و غیره و فلان و اون بحث ها، دو پا داره، دو پای دیگه قرض میکنه، فرار میکنه. بهش گفتیم که عزیز دل من، جان من، هیچ کاری نمیخواد بکنی، یک لطفی به ما بکن هیچ کاری نکن. خُب چون همه ما البته تقصیر نداریم، عادت داریم که یک کاری حتماً انجام بدیم، یعنی حتی من برای اونها میگم که خدا محور - خود محور، هدف خداست، میگیم چه جوری میخوای برسی؟ میگه من میرم این کار را میکنم، این جوری می کنم، بیسار می کنم، بهمان می کنم، خُب! این هم یکی از جریان هاست دیگه، میشه خدا محور - خود محور. میگیم آقا کار ما نیست واقعیتش یعنی خود من یکی، کار من نیست، چرا دروغ بگم؟ چرا من بگم، نمیدونم چکار می کنم و بهمان می کنم، نه این کار من نیست، ریاضت کشی کار من نیست، چرا دروغ بگیم؟ بنابراین آنچه را که میخواهیم از خودش میخوایم. خودش باید انجام بده، شرح صدری شد، اون شد، همه اینها که البته دیگه همه دوستان چون با مباحث آشنانن من زیاد وارد مباحث نمیشم. بنابراین اگر ما این چهار تا کلمه را، در واقع این چند تا تعریف را ارائه بکنیم، و همون جوری که هست بدیم هیچ مشکلی پیش نمیاد. و حالا بعضاً متوجه منظور ما نمیشن، مثلاً یک عزیزی، دوباره از همین عزیزان، گفته بودند که شما اینجا نوشتید بودید، نوشتید که اعتقادات، تفکّرات، تحصیلات، هر کدوم از اینها اصلاً تاثیر ندارد. آقا چه جوری اعتقادات تاثیر نداره؟ میگیم در بحث تسلیم کسی که الان اینجا تسلیم شده، سوادش به چه کار ما میخوره؟ معلوماتش به چه کار ما میخوره؟ درست میگم یا نمیگم؟ خُب اعتقاداتش به چه کاری میاد؟ تسلیم تسلیمه. چون اگر اون لحظه بخواد به این فکر کنه، به اون فکر کنه، از تسلیم بودن میاد بیرون. باز دوباره "من" اش مطرح میشه، چون من این اعتقاد را دارم، خُب بعد اینجوری میشه دیگه، میگه من چون این اعتقاد را دارم، دوباره این خودش میشه "من"، دوباره خلاف اون تسلیم شدنه. بنابراین در این لحظه تسلیم شدن ما هیچی نیستیم. خُب اعتقادات ما ببینید معتقد ترین امون باز اگه بریم تو کارش، ممکنه کارش بلنگه. چیزی ما نداریم که به خودمون ببالیم. درست شد؟ بنابراین اینها جواب هایی است که ما باید بدونیم و علّتش را حالا مخصوصا مربّی ها بدونند، امیدوار هستیم که اینجور بشه لااقل ما با مربّی ها رو در رو بشیم، یک بار اینها را با همدیگه مرور کنیم، یک اتمام حجّتی با هم داشته باشیم، اینها دلایلش چیست؟ خُب، پس یک کلمه امانت داری، انتقال دقیق مفاهیم، که کسی نتونه، دشمنان ما نتونند در واقع از توضیحات ما، از کلام ما سوء برداشت بکنند و هم اونها را دوباره با یک تشدید و رزونانس و با یک فیدبک بدی بیان به خودمون برگردونند و مانع کارمون بشن.
(32:10) خُب در مورد بحثی که از چند سال پیش داشتیم و این بحث وقتی به این صورت مطرح شده صرفاً به این خاطر بوده که ما بدونیم نیاز هست آمادگی داشته باشیم. بحث اومدیم موضوع جنگ تشعشعاتی را مطرح کردیم، ابتدای قضیه وقتی میگیم جنگ، خُب یک حالت چیزی پیش میاد، ممکنه یک مقدار هم وحشتناک باشه ولی خود کلمه جنگ یک هشدار را ایجاد میکنه. موضوع اینجاست که ما توی این تجارب چند ساله خودمون متوجه شدیم که یک بُعد عظیم وجود انسان چیست؟ تشعشعاتی است. حتی بحث موضوع آلودگی تشعشعاتی، خُب کاربردش در پزشکی، روان پزشکی حتی اونجا هم آلودگی تشعشعاتی هم مطرح شده و تقریبا شاید همه مون هم برامون کاملاً اثبات شده باشه. یک موضوعی که هست ما 2010 وارد عصر هوشمندی شدیم، یعنی وارد عصری شدیم که انسان میفهمه که ماده، انرژی، اطلاعات. پشت ماده و انرژی اطلاعات خوابیده. اینو دیگه الان دنیای علم کاملا بهش معترفه، ماده، انرژی اطلاعات (information). Information و اطلاعات از کجا آمده؟ خُب شعور و هوشمندی. بنابراین ما وارد عصری شدیم که در این عصر حالا قبول کردیم اطلاعات هم باید از یک جایی اومده باشه. همونه که سال هاست داریم میگیم هوشمندی، حالا یک اثبات هایی هم براش داریم. این که این هوشمندی اومده، در این عصر داریم وارد یک مقولاتی میشیم که اگر هست، چگونه مورد بهره برداری اون را قرار بدیم. و شماها به عنوان پیشاهنگ هانی در همین زمینه توی این سالها اومدید کاربرد عملی هوشمندی را حالا در یک مقوله ای نشون دادید، مثلاً در مقوله طب مکمل، یا مقوله خود شناسی. حالا در مقوله های علم و اینها هم به زودی ان شاء الله یک چیزهایی را مطرح می کنیم. بنابراین در این عصر انسان متوجه میشه که یک چیزی را غافل بوده، از یک چیزی غافل بوده. از نرم افزار و software وجود و همه اینها غافل بوده. و با بهره برداری از هوشمندی میتونه توانا تر باشه. میتونه خیلی از مشکلاتش را بهتر حل و فصل بکنه و تازه سرش کلاه رفته که این مدت نمیتونسته. یا البته نه اینکه نتونسته، موردی بوده، عام نبوده، وگرنه این هوشمندی از روز ازل که بوده و حالا به هر صورت فقط زمان بهره برداری عامش را الان ما باهاش روبرو هستیم. خُب حالا پس ما یک هوشمندی داریم، یک اینترنت کیهانی، یک اینترنت هوشمند داریم. حالا در اینترنت شما میدونید که افراد میرن دو جور استفاده می کنند، درسته؟ یک استفاده بجا و صحیح، یک استفاده نابجا. مثلا میرن تو سایت دیگه ای اون سایت را هک می کنند، نمیدونم یک کارهایی می کنند و از این کارها هم لذت می برند، چیزی هم شاید بهشون نرسه ها، از اینکه مثلا رفته توی یک سایت را هک کرده اطلاعاتش را، شاید چیزی را هم مستقیم، شاید سودی هم برایش نداشته باشه ولی لذّت می بره از اینکه تونست یک مجموعه اطلاعات را مختل کنه، حالا میشینه میخنده. بعضی ها هم که خُب هدف دارند، بماند. بنابراین password سایت ها و حالا نوع طراحی اون از اینکه هکرها نتونند هکش کنند، خیلی اهمیت پیدا میکنه، که همون موضع لایه محافظ و موضوع حفاظ ها و بحث سیستم های protection ای باشه که ما ها از اون روز اول صحبتش را کردیم. خُب بنابراین ما در معرض الان دو تا چیز قرار میگیریم، یک عده که هوشمندی را در جهت منفی استفاده می کنند که ما میگیم کاربران شبکه منفی، یک بخشی هم که هوشمندی را در جهت مثبت میخوان بکار بگیرند، که میگیم کاربران شبکه مثبت، درست شد؟ حالا ما با این مسئله هوشمندی مثبت داریم، سال هاست داریم کار می کنیم برای چی؟ برای اینکه، برای یه همچین روزی که در واقع کاربری مثبتش را بیایم توسعه بدیم و انسان بتونه به این وسیله اشراف هایی پیدا بکنه که البته عمدتاً هم منجر به خودشناسی بشه ها، منجر به تحوّل بشه، وگرنه حالا شما فکر کنید که ما درمان هم انجام دادیم، خیلی چیزهای دیگه هم اتفاق افتاد، همون کارهایی که تکنولوژی هم یک بخش های اش را انجام داده. آیا تکنولوژی ما را خوشبخت کرد؟ خُب نه. تازه مشکل سازی عظیمی هم برامون شده که جای بحث جداگانه ای داره. بنابراین همین ماجراها هم برای اینه که بدونیم هوشمندی هم هست. حالا ما از همین هوشمندی جهت تحولات خودمون استفاده بکنیم.
خُب بنابراین ما در معرض الان دو تا چیز قرار میگیریم، یک عده که هوشمندی را در جهت منفی استفاده می کنند که ما میگیم کاربران شبکه منفی، یک بخشی هم که هوشمندی را در جهت مثبت میخوان بکار بگیرند، که میگیم کاربران شبکه مثبت، درست شد؟ حالا ما با این مسئله هوشمندی مثبت داریم، سال هاست داریم کار می کنیم برای چی؟ برای اینکه، برای یه همچین روزی که در واقع کاربری مثبتش را بیایم توسعه بدیم و انسان بتونه به این وسیله اشراف هایی پیدا بکنه که البته عمدتاً هم منجر به خودشناسی بشه ها، منجر به تحوّل بشه، وگرنه حالا شما فکر کنید که ما درمان هم انجام دادیم، خیلی چیزهای دیگه هم اتفاق افتاد، همون کارهایی که تکنولوژی هم یک بخش های اش را انجام داده. آیا تکنولوژی ما را خوشبخت کرد؟ خُب نه. تازه مشکل سازی عظیمی هم برامون شده که جای بحث جداگانه ای داره. بنابراین همین ماجراها هم برای اینه که بدونیم هوشمندی هم هست. حالا ما از همین هوشمندی جهت تحولات خودمون استفاده بکنیم.
همه این آزمایش ها برای این بوده و در این عصر یکی از مسائلی که هوشمندی به ما کمک میکنه و در این عصر وارد شدیم، بحث شناخت من حقیقی است. یک من واقعی داریم، یک من حقیقی داریم. که اون محور وجودی و اینها را که صحبت کردیم متعلّق به اون من حقیقی است و ما در اون دخل و تصرفی نمیتونیم بکنیم، درش تظاهر و ریا را، در من واقعی می کنیم، میتونیم، کار ساده ای است ولی تو من حقیقی نمیتونیم در واقع دخل و تصرف بکنیم، رنگ و ریا پیاده کنیم، اون منتج وجود ماست و ما هیچ دخل و تصرف آگاهانه نمیتونیم بکنیم. خُب در این عصری که وارد شدیم، چون سال 2012 هم همین موضوع هست که زمین نابود میشه اِل میشه بِل میشه، نخیر، از نظر ما این خبرها نیست، و در واقع یک موج عظیم آگاهی در واقع زمین را، با زمین اصابت میکنه و زمین را در بر میگیره و انسان یک دفعه تحولات شگرفی را در زمینه شناخت آگاهی و کیفیّت شناسی را بهش نائل میشه. زمین هم نابود نمیشه، چون طرح هنوز نیمه کاره است، اگه قرار باشه طرح الان نیمه کاره باقی بمونه، بعد در واقع این ماجرا عبث و بیهوه در واقع تلّقی خواهد شد. خُب اتفاقاتی تو این زمینه ها خواهد افتاد، و ماحصل نهایی این هست که همون بعضی ها اون مرض های قلبی شروع می کنند به مشکل سازی، کما اینکه الان هم هست، مُنتها داره گسترده گسترده میشه. حتی اینترنت هایی هستند که درس عرفان قدرت را میدن، علوم غریبه قدرت را میدن، همین طوری بدون هیچ چیزی فقط سمبل ها و طلسم ها و نمیدونم چی ها را معرفی می کنند. خُب به هر حال خیلی ها هم هستند، جوان ها و غیره برای کنجکاوی وارد این مقوله ها میشن، انجام میدن، می بینند کارگر شد، مؤثر افتاد، دیگه ولش نمی کنند. و همین طوری این تداوم پیدا میکنه، بنابراین ما دو تا مسئله را به وضوح و آشکار در همین برحه زمانی پیدا کردیم... (41:47)
و این مقوله را ممکنه الان بعضی از دوستان ممکنه جدّی نگیرند، ولی من خدمتتون بگم موضوع موضوعی جدّی است. به زودی یعنی هر کسی که اون چیزهای لازم را، مراقبت های لازم را نداشته باشه درگیر میشه. شاید ندونه از کجا درگیر شده، شاید به هر صورت یک مسئله ای است که همین الان هم خودتون اینقدر تجربه کردید در پیرامونتون، چقدر از افراد درگیر این مسائل اند. مُنتها از این هم گسترده تر میشه به طوری که همه دیگه می دونند. الان همه نمیدونند، اگر ما یک مصاحبه ای بگیریم با خیلی ها توی خیابون و تو کوچه بازار، اگه بگیم همچین چیزهایی میگن نه ما اصلاً اعتقادی نداریم چیزی وجود داره. خُب مثلا تشعشعات منفی، فرضاً همین ماجراهای عرفان های قدرت و درگیر کردن ها و بستن ها و این ماجرا، میگن نه ما اصلاً اعتقادی نداریم. ولی به زودی همه میگن که نه ما میدونیم این مسئله هست، این مسائل هست و باهاش آشنا میشن. حالا تا بالاخره یک عده ای اینور، یک عده ای اونور، و تا موضوع من حقیقی به اصطلاح آشنایی با من حقیقی رخ بده و بعد اکثریّت افراد سمت مثبت هستند، خوشبختانه و اینکه فوج فوج به سمت دین یا مرام الهی، فوج فوج، اتفاقاً اقلّیتی تو اون بحث چیزهای منفی باقی میمونند. این هم این مسئله اشه که ما آمادگی باید پیدا بکنیم و هر چه به تعریف های زمان آخر، بحث دجّال، بحث موعود (عج) و این موارد نزدیک میشیم، هی می بینیم که ما یک آمادگی هایی لازمه، همین جوری نیست، همین طوری نیست که ما فکر بکنیم که خُب اگه یک اتفاق هایی قراره بیافته خودش میافته و اینها کارهای خیلی تخصصی می طلبه و تعاریف تخصصی داره، من اسم تخصص را مخصوصا میارم که بدونید یعنی کار ویژه، کارهای ویژه، همین جوری دیمی نیست، نیاز به این آمادگی های ویژه و تخصصی هست و داره. که حالا یواش یواش داریم وارد آن مباحث میشیم. ان شاء الله با اتمام دوره ها میدونیم که ما چه آمادگی هایی باید داشته باشیم و مقدّماتی که طی کردیم برای چی بود؟ خُب حالا مثلاً ممکنه که فرضاً در دوره های آموزشی مثلا نظام وظیفه جوان ها را نمیدونم از زیر سیم خار دار رد می کنند، سینه خیز می برنش، بهش میگن بشین پاشو، نمیدونم کلاغ پر می برنش، همه اش تو دلش میگه بابا این کارها برای چیه؟ ولی یک روزی همین کارهاست که در واقع قراره جونش را نجات بده، همین آمادگی هاست که قراره اون را از یک مهلکه هایی نجات بده. اگر اون روز بشین پاشو، بلند شو، زیر سیم خاردار رد شدن و اینها را انجام نمی داد، امروز جونش را از دست داده بود. برا اینکه توی میدان نفسش بند اومده بود و دیگه نمیتونست بره و همون یعنی مساوی است با زندگیش. بنابراین خوشبختانه ما در زمینه کار با هوشمندی، کاری که داریم می کنیم، همان مراحله و یک روزی حالا چه برای خودمون و چه برای نسل بعدی، شاهد این خواهیم بود که با بهره برداری و بهره گیری از این هوشمندی تونستیم نجات پیدا بکنیم و حالا درون و نمیدونم بیرون و همه اینها مستلزم این بوده که ما این آمادگی ها را داشته باشیم و به دست می آوردیم.
خُب نمیدونم توضیح، چون این یکی دو تا مسئله مفصل بود، من سعی کردم که توضیحم کامل تر باشه.
ما فقط میتونیم هشدار بدیم و تجربه اون گاز فلوئور کربن چند دهه به نتیجه نرسید تا بالاخره لایه اُزُن سوراخ شد و دیدند نه موضوع جدّی است، جایگزین کردند، گاز ... نمیدونم چی را حالا اومدند اینها را جایگزین اونها کردند و مسئله حالا به یک شکلی تحت کنترل در اومد. و الان هم اینطوریه بشر معمولا تا وقتی که طوفانه راه نیافته، تا وقتی اون طوفان نوح راه نیافته به نظر میاد که فایده ای نداره تا آب نیاد نبردمون، این فایده ای نداره. خُب حالا دیگه از اثرات دیگه ماجرا دیگه نمیدونم حالا مصرف بی رویه اکسیژن جوّ، که گرم شدن اتمسفر و حالا با یک ریتی میریم جلو این مرتب داره از اکسیژن جوّ کمتر میشه، از طرف دیگر هم جنگل ها را نابود می کنیم، اکسیژن سازی امون کاهش پیدا می کنه، از اون ور هم که این همه ماشین و خودرو و مصرف بالای اکسیژن، کار دستمون میده. فعلا به زودی یک آگاهی رسانی یک مقدار جدّی تری را در قالب حالا همین کتاب شعور حاکم بر کره زمین و مباحثی در این حاشیه، به آگاهی رسانی های عمومی می پردازیم، ولی این کمیته را میشه یک تشکیلاتی روی تشکیلات و عملاً کار عملی را شاید نتونه به اون صورت انجام بده.
(51:49) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: بحث تغذیه در رابطه با محیط زیست و تغییر عادت های جاری، به خصوص بحث گوشت خواری که حذف آن 80 درصد از فاجعه بحران تغییر آب و هوایی جلوگیری می کنه؟
دوباره این مسائل هم از اون قضایای است که در اون اقتصاد جهانی، خُب در خیلی از موارد مثلا بحث گاز فلوئور کربن بحث اقتصاده، با اقتصاد هم به این سادگی نمیشه جنگید، چون در واقع مافیا هایی پشتش هستند، مسائلی پشتش قرار میگیره و درگیر شدن با این سیستم ها کار ساده ای نیست. باز هم در قالب آگاهی رسانی و مسائل مختلف دیگر، در مورد خودمون گوشت بخوریم، نخوریم، نوع تغذیه امون اونجا هم نوشتیم که نوع تغذیه، خُب نوع تغذیه نه اینکه مؤثر نباشد، مؤثر هست ولیکن ما با سمومی سروکار داریم همین طوری که بحث بود، حرص خوردن، خود خوری و مسائلی سر و کار داریم که سموم گوشت و اینها در برابرش قابل اغماضه. بنابراین پس جوجه کباب هامون را بخوریم، کباب هامون را بخوریم، حالا دیگه انواع و اقسامش، اگر هر روزی تونستیم اون بخش ها را تحت کنترل در بیاریم، راجع به این موارد هم با هم صحبت می کنیم. بنابراین خودمون را اذیت نکنیم، برای اینکه همه دوستانی که درگیر رژیم میشن، ذهنشون محوریتش میره روی موضوع رژیم. همه اش مثلا اینه که تو بحث طب سنتی امون، مسائل تغذیه، همه اش ذهنشون اینه که اینو بخورم اونو نخورم، این اونجوریه، اون اینجوریه، حالا اگر یک بار هم بشکنندش مکانیسمش شروع به کار میکنه و همونو به واسطه اینکه چیزی را که میدونسته نقض کرده براش سمّ و اینها تولید میکنه و اینها و بعضی ها میگن آب میخوریم چاق میشیم، به همین علت چون در واقع اینقدر محور دقیق، اینقدر روش کار شده دقیق عمل میکنه به محض اینکه کوچکترین نا پرهیزی بکنه، همه مکانیسم ها شروع می کنند علیه اش طغیان کردن. خُب ما که این حرفها حالیمون نیست که سرمون را می اندازیم پائین و میخوریم و این باید نباید ها را نداریم، ممکنه کمتر درگیر این مسائل باشیم. بنابراین حتّی این قضیه هم اگه قرار باشه که پیاده بشه، راه و اصول داره. در غیر این صورت سیستم های داخلی ما همه همینطوری چشم میدوزند تا ما یک تخلّف بکنیم، همه اشان به ما یورش بیارن. همین تجربه ای که همه امون داریم. البته ما قرار نیست که به اون صورت راجع به تغذیه، چون رشته ما نیست، چون ما دنبال تحولات هستیم ولی در حاشیه روی مسائل تغذیه و غیره میتونیم یک صحبت هایی داشته باشیم از جمله همین قضیه بوده و عمده مشکلات ما احتراق های ناقص، نمیدونم سیستم های چربی رسانی و اینها زمانی مختل میشه که سیستم های اساسی ما در واقع به اختلال کشیده شدند. و اگر ما اصل موضوع را داشته باشیم اینور قضیه کمک میشه. خُب مثلاً فرض کنید غم و غصّه و اینها همه چی میاره؟ کم کاری تیروئید میاره و از اینور کم کاری تیروئید از اینور چاقی میاره، نمیدونم افزایش وزن میاره، خُب حالا اینها یک بحث هایی است که ما ابتدا به ساکن باید بهش برسیم، این بخش را سرو سامان بدیم، بگیم خُب ما حالا اینها کامله، بعد ببینیم که در مورد تغذیه و بحث گوشت خواری و اینها چکار بکنیم.
(55:41) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: بعد از پایان ترم 8 اکثر شاگردان با بی نهایت سؤال بی جواب رها شده دارند و چه کنیم؟
اولاً همه دوستان میدونند ما هدفمون ایجاد سؤال بوده، ما اصلاً قرار نبود جواب سؤالات را بدیم، ما فقط قرار بود که خواب خوش را بیایم مختل بکنیم، لا اقل شب ها که میخوایم بخوابیم، با یکی دو تا سؤال سرگرم بشیم و روزها هم همین طور. اولین نقطه تحوّل سؤال مند شدنه. و حالا توی این سؤال مند شدن هم اشتیاق های ما ظاهر میشه، ببینید برای همه سؤال پیش میاد. یکی دو بار میگه ولش میکنه تموم میشه، یکی اون سؤال را نمیتونه رهاش کنه و همین طوری می بینی که میشه خوره جونش و ولش نمیکنه، ما دنبال این خوره جونه می گردیم. و در واقع قرار نیست که ما ذهنمون درونمون اینها حالا آروم بشه و آروم بشینه. تو سؤال مندی چیزهایی تظاهر پیدا میکنه از جمله اون اشتیاق، ما اون اشتیاقه را میخوایم، همونه یک عامل مهّمی بود دیگه مگه نه؟ یک عامل مهّمی بود حالا دیر یا زود جواب اون سؤالها را هم به هر حال مورد بررسی قرار میدیم، زمانه اینطور شد، یعنی اگر اون روند که ما داشتیم می اومدیم جلو، میدونید که مثلا خود من هر روز از 8 صبح، 9 صبح همین جوری سر پا با دوستان در حال تبادل اطلاعات بودیم تا 10، 11 شب. خُب حالا زمانه این طوری شده و دیر یا زود ان شاء الله میشینیم با همدیگه حل و فصلش می کنیم و نمی گذاریم این طوری بمونه. ولی خُب یک محکی و یک میدان آزمایشی برامون هست که در این شرایط دوباره ما چکار می کنیم، در این بی جوابی، در این ماجرا ها دلسرد میشیم، دلگرم میشیم، رهاش می کنیم، نمی کنیم، اینها همه یک میدان های آزمایشی است که برامون پیش میاد. ضمن اینکه اصلاً ترم 8، اصولا یک مطلبی را که در دل خودش داشته بحث حمله تضاده. و همه ما در معرض یک آزمایشی قرار میگیریم، که شاید هم الان که میگم میگیریم، گرفتیم، یک یورش «که چی؟» سراغ ما میاد، یک وسوسه خاصی همه را میگیره، حالا اون در دوره 8 خودمون هم این مسئله و توضیح بوده، یک که چی؟ و به اصطلاح از اون ترمز دستی هایی است که چندتاش را داریم، یکیش در ترم 8 مُنتها حالا اگر دوستان به گزارش هاشون مراجعه بکنند، به خودشون مراجعه بکنند، یکدفعه در مقابل چیزی قرار می گیرند که، که چی؟ کسانی در واقع میتونند بقیه قضیه را دنبال بکنند، که از این که چی رد بشن. خُب و ما باید برای این که چی؟ در این مرحله جوابی خودمون داشته باشیم، دیگه من نیست که بگم شما اینو بگید. این مطلبی است که هر کسی منفرداً باهاش روبرو میشه که چی؟ خیلی ها برای این که چی؟ جوابی نخواهند داشت، میگذارند کنار، خیلی ها جوابی دارند، می بینند مشتاق تر شدند، بیشتر میخوان بدونند، این کافی نبوده، همین بحث سؤال مندی پیش میاد، همه اینها پیش میاد و تازه میخوان ادامه بِدَن و بِرَن جلوتر و ببینند که، که چی؟ بنابراین، این سؤال ها را یادداشت بکنید، داشته باشید، باهاش کلنجار برید، همه جور درگیر بشید، باز میبینید چه سؤال های دیگه ای هم، این سؤال ها، سؤال های دیگه ای، چون سؤال، سؤال هم میاره، علم میاره، علم دوباره سؤال میاره و همین جوری این مسئله ها را فعلا نگه دارید تا ان شاء الله بیینیم که یه روزی چه کارش کنیم، که یک کاریش ان شاء الله خواهیم کرد حتما.
توجه بفرمائید من یک مثال می زنم برای اینکه بدونید ما چه کارهایی را داریم انجام میدیم و باید انجام بدیم و این مسئله این طوری نیست. شما تصور بفرمائید که این خونه را کاملاً تمیز کردید و حتی استریل کردید، اما توی خیابون که بری میبینی که یک موش از این جوی آب از اینور میره اونور و دارند به اصطلاح وول میخورند. نظافت داخل این خونه چه تابعی از نظافت بیرونه؟ شما زحمتی که اینجا می کشید اگه بیرون وضعیت این طور باشه، آیا لازمه این زحمت را در این حدّ بکشید یا لازم نیست؟ لازم نیست. اگر قرار باشه بیرون موش وول بخوره، شما دارید زحمت بیهوده می کشید، اینجا را دارید هی مرتب، نمیدونم استریل می کنید، همه کار روش می کنید، اینجا بیرون موش داره و ... بنابراین نظافت داخل خونه تابعی است از نظافت بیرون. اگر بخواین انرژیتون هدر نره، درسته یا نه؟ نظافت داخل تابعی از نظافت بیرونه، یعنی اینقده بالاتره، اگر قرار باشه اینقدر بالاتر باشیم، شما پس دارید انرژیتون را هدر می دید، تباه می کنید. مثل مثلاً بعضی از پارکینگ ها، داخل پارکینگ سنگ و اینها، خیابون مقابلشون آسفالت نشده، ماشین ها میرن میان هی گل را میارن توی این پارکینگ، خُب سرایدار هی تِی میکشه، ماشین بعدی که میاد دوباره اینه، بنابراین یک سؤالی: این سرایدار لازمه که دم به دقیقه دستش به تِی باشه یا نه؟ پس اگر که ما این کار را بکنیم در واقع یک اتلاف انرژی اینجا خواهیم داشت. و یک حدّی و یک نسبت و تناسبی بین این قضیه پیدا میشه. زمانیکه موضوع تشعشع دفاعی آغاز شده و در واقع پاکسازی ویروسهای غیر ارگانیک آغاز شده شرایطی بوده که بیرون وول می خورده و آلودگی وحشتناک بوده، غیر قابل تصور، خُب اومده چی شده؟ اومدیم یک level را کار کردیم، یک level در کارهای جمعی که حالا شما هم در، باز یک بحثش را گذروندیم ولی در آینده خیلی تخصصی تر راجع به روح جمعی و مسائل جمعی خیلی تخصصی تر واردش میشیم و لازمه. ولی این بخش را توی این سال ها خُب خودمون در چیز داشتیم، و یک level را که اعلام کردیم، یک level بیرون را پاکسازی در روح جمعی را داشتیم، مُنتها اون کاری نبوده که شما ها را درگیر میکردیم، چون در واقع حملاتش و مسائلش سنگینه، حتی بعضی موقع ها بعضی از افراد نادانسته اومدند یک تخلّفاتی توی این زمینه کردند، گفتند ما پاکسازی گفتیم، خُب درگیریهای زیادی براشون پیش اومده. خُب پس ما یک level را اعلام کردیم، یک level پاکسازی به اصطلاح در روح جمعی کار کردیم. یک level دیگه اومدیم بالا اون هم همین طور شده، یک level، یک level، یک level، امروز شما در خیلی جاها به محض اینکه اسم بیارید، هنوز اصلاً طرف نه تو رابطه است، نه اومده، نه شما اعلام کردید، هیچی، همین که میگیم فرادرمانی مثلاً، یک دفعه حالش بد شد، چی شد، یک خروج هم داشت، به دلیل اینه که روی پاکسازی هایی که صورت گرفته، ویروس هایی که سماجتشون کمه اشاره بکنید رفتند، کیا باقی میمونند؟ الان شما مواجه هستید با ویروسهای قَدَر، اونهایی که خیلی سمج اند، اون هائی که بسیار بسیار مقاوم هستند. و اصلاً دیگه ویروس، ویروس غیر سمج نیست که، قبلا با ویروس غیر سمج هم باز یک کارهائی میشد تا مثلا راحت می آمدند بیرون، الان اون کار را به ندرت می بینیم، شما ویروس هایی که سمج نیستند، اصلاً به خودی خود، به واسطه کارهایی که در روح جمعی شده، همه تحریک شده هستند، خُب همه تحریک شده هستند، کافیه شما یک اشاره بکنید، می بینید اون پا، را به فرار گذاشت، درست شد؟
و این موضوع level ها هم هر کدام بحثش level چیزش نیست، هر کدوم از یک زاویه ما را تحت به اصطلاح پوشش قرار میده. یکی از داخله، یکی نقطه ایه، یک نمیدونم چکار میکنه، یکی نمیدونم ماجرای دیگه ای ... حالا گذاشتیم به تجارب خودتون، ما گذاشتیم که با همدیگه تبادل اطلاعات بکنیم و ببینیم که خُب حالا چطوری است. بنابراین هر چه میریم جلوتر، فضا فضای سبکتری میشه. حالا من نمیدونم مثلا دوستان چقدر از این مسائل را حس می کنند و نسبت به گذشته میتونند قیاس داشته باشند یا نه؟ خُب فضا فضایی است که به حساب ما بسیار حساب شده این همه داریم میریم جلو، یعنی حتی روزی هم که میگیم امروز این کار را بکنید، اینو اعلام کنیم، مثلا تشعشع دفاعی بعدی، اینها همه با یک سنجش هایی انجام میشه، این طوری نیست که حالا دیمی باشه، دست ما باشه، سلیقه ای باشه، این طوری نیست، و مثلا بعضی از دوستان میگن آقا level بعدی را چرا اعلام نمی کنی؟ دقّت می کنید، بدونید که این مسئله منوط به اینه که ما قبلش کارهایی را انجام داده باشیم. مثلا اون خیابان جلوی چیز را آسفالت شده باشه، حالا که دیگه که ما اونجا را شروع می کنیم به تمیز کردن، بدونیم ماشین بعدی که میاد، گرد و خاک میاره، بالاخره این آلوده شدنه هست ولی نوعش فرق کرده، قبلا گِل و شُل و فلان میاورده اصلاً سیستم را به هم می ریخت، اما الان میاد یک گرد و غباری میاره، و شاید فردا اون گرد و غبار هم کمتر و کمتر و کمتر، به طوری که یک موقع، دم به دقیقه این نظافت چی دستش به تِی و تمیز کردن بود، بعد شد روزی دوبار، بعد شد روزی یک بار، بعد حالا شده هفته ای یک بار، بعدا یک روزی هم ممکنه بشه ماهی یک بار، قبول دارید که میشه یا نه؟ یعنی هر چه بیرون، نظافت بیرون و شهر کامل تر باشه، نظافت داخل هم چی میشه؟ سبک تر میشه، شما پنجره خونه اتون را نمیتونین بزارید باز، برای اینکه اگه بزارید باز سر هفته باید پرده ها را بشورین درسته؟ ولی یک موقع فرض کنید پنجره ها را میزاریم باز، تازه از هوا هم لذّت می بریم، هیچ لازم نیست که سالی یکبار هم پرده های خونه را بشوریم. ولی به اصطلاح در شرایط گذشته آلودگی فضای بیرون، داخل، بسیار سنگین، اما الان اون سنگینی بسیار کاهش پیدا کرده، میزان آلودگی های جدید، خُب افرادی که جدیداً به اصطلاح قراره آلوده بشن، نسل های بعدی و و اینها همه داره به یک شکل هایی کاهش پیدا میکنه. همزمان با اینکه به هر حال نسل ما افتاد ما بین دوتا ماجرا و ما بار گناهان گذشته را به دوش کشیدیم و با بدوش کشیدن این بار گناهان گذشته، چی شد؟ این گناه از نسل بعدی داریم میریم که کمتر گرفته و گرفته بشه، اون در بحث اونجا هم که عیسی مسیح (ع) فرمودند: بار گناهان را من به دوش کشیدم، ماجرایی داشت، نه اینکه دیگه از حالا به بعد بشر هر کاری بکنه، من کشیدم، حالا شما برید هر کاری دلتون میخواد بکنید، اینجور نبود، اون هم در واقع ماجراهایی را اومد بین یک نقطه عطف بود و باعث شد بار گناهانی به دوشش کشیده بشه ولی از اینجا به بعد ماجراهایی در واقع رقم بخوره. خُب پس دیگه از حالا به بعد ما جز ویروس سمج چیزی نداریم دیگه، بعد ویروس های سمج هم همین طوری کار می کنیم، کار می کنیم، چون میدونید هر چه نظافت میره اون مراحل بعدیش چیز تر میشه، دیگه شما گرد و غبار های چند میکرونی، بعد همین جوری میکرونیزه اش میاد پائین، خُب ولی گرد و غبار، و این میکرونیزه میاد پائین، شما کارتون هی مشکل، مشکل، مشکل تر میشه، در واقع میشه تا یک جایی که دیگه باید نمیدونم استریل بکنیم، دیگه میگه میرسه به مرحله استریلیزاسیون. خُب پس ماجرای این قضیه هم در واقع این طوری هست و ما اتفاق خوبی که افتاده اینه، دیگه وقتمون را با این چیزهای جزئی تلف نمیشه یا نیست یا اگر هست از نوع قَدَرش و این هاست.
(01:11:16) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: برای مستر هایی که با آگاهی کم و ایجاد کلاسها به این مکتب ضرر های بزرگی می رسانند، چه کار کنیم؟ چرا امتحان برگزار نمی کنید؟
جواب این سؤال هم دادیم، امتحانی نیست، موضوع بحث کیفی است و باید همه به همدیگه کمک بکنیم، خُب کمک بکنیم، مثلا ما اگر امتحان بگیریم، فکر می کنید نتیجه اش چیه؟ همه نمره میارن، همه شبکه شعور کیهانی را تعریف کنید، همه می نویسند و نمره میارن (خنده)، این میشه کمی اش، کیفی اش چی؟ تو دلش چیه؟ عشقش چیه؟ به چی رسیده؟ اینها تو بحث دل و کی میخواد امتحان کنه؟ بنابراین اینها را نداریم ولی با همدیگه با رحمانیّت برخورد می کنیم، اساس رحمانیّته، اگر متوجه شدیم یک مربی داره اشتباه میکنه فرض اول، فرض برائته، الزاماً نگیم که او مغرضه، الزاماً نگیم که، فرض اول مبنی بر برائته، که ما هم باید با رحمانیّت برخورد کنیم، با جونم و دلم و عزیزم و این حرفها برخورد بکنیم، بعد ببینیم این موضوع از کجاست؟ منبع اش چیه؟ از کجا گرفتی؟ یکسری سؤال هایی که به او کمک بکنه متوجه اشتباهش بشه. بعد مراحلی، مراحلی همین جور باید طی بشه، با مدارا با صبر با حوصله، و خیلی از موارد بوده اومدن گفتند ما به جای یک عکس العمل فوری، گذاشتیم به یک طول زمان و بعد هم واقعاً دیدیم که با مسئله رحمانیّت و مسئله صبر و مدارا و حوصله اون فرد هم بهش کمک شده و راهنمایی شده.
مغرض کم داریم خوشبختانه، البته عوامل نفوذی داریم، کم هم نبودند، تا اون جایی که تجربه نشون داده، یعنی ما که در بازه، از مکاتب مختلف اطلاعاتی که داریم، از مکاتب مختلف، از مافیا های مختلف، گروه های مختلف وارد شدند و بعد کارت امون را گرفتند و مسائلمون را گرفتند و بعد رفتند با همون کارت و اینها ضرباتی را زدند بهمون که شاید جبران ناپذیر باشه، مثلاً رفتن گفتند که ما اینها این کلاسها بودیم، اینجا بودیم، جزء اینها هستیم، اینها اصلاً نه دین دارند نه چی دارند، نه این جوریه، نه اون جوریه، خیلی باید مراقب باشیم، خیلی خیلی زیاد و ببینید باز دوباره از عوامل نفوذی، یکی از مسائلی که شاید خیلی از دوستان در جریان باشید، مثلاً فرض کنید یک آقایی، خانمی با من اومده مثلا در یک مدرسه عکس انداخته خُب، بعد همون ها از عکس های خانوادگی اون فرد را پیدا کردند که مثلا توی یه محفلی حالا حجاب نداره، دقّت میفرمائید، همین ها را بردند دادگاه، که الان این پرونده ای که من درگیرش هستم، موضوعش همینه، بردند دادگاه گفتند ببینید این کلاس ایشونه، و اون قاضی هم توجه نکرده یا نمیخواد بکنه که این عکسی اینجا از من انداخته چه ربطی به اونجا داره؟ حالا ما مدت های مدیدی حالا دوستان شاهدند درگیر پرونده ای هستیم فرضاً به این صورت که من اینجا عکسی با مثلا چند نفر فرضاً انداختم، یک نفر، دو نفر، فلان، بعد اینها در عکس های خانوادگی، چون با هم نسبت داشتند، در یک جشن تولّدی هم خُب، اونجا حالا بدون حجاب بودند البته همه با هم نسبت دارند، زن و همسره بچه کوچیک داره، چیز داره، مُنتها عکس ها select شده است. عکس بچه را ندادند، عکس پیر مرد را ندادند، عکس پیر زنه را ندادن، اون عکس select شده اون چند نفر را دادند. لذا، بنابراین دوستان خیلی دقّت بکنند در مسئله عکس هاشون، خیلی دقّت بکنید عکس های خانوادگی اتون افراد میان نفوذ می کنند، میان طرح دوستی می ریزند، عکس ها تونو می بینند، نمیدونم هزار تا کاری که فقط کارهای شیطانی است. خُب و من خودم در هیچ محفلی نبودم که حجابشون مشکلی داشته باشه. خُب، فقط اینجا به همین صورتی که خدمتتون عرض می کنم، یک موضوع را به یک موضع دیگه ای مرتبط کردند. حتی یکی از این سایت ها هم که الان هست و اینها تمام شگردش در واقع این شده که چند نفر با هم که نسبت های دوستی های خانوادگی و اینها داشتند که حالا به هر صورت با مجموعه ما هم حالا یکی یکی اومدند بعضی هاشون نبودند، بعضی هاشون بودن، و عکس یک نفر را جدا با من نسبت دادند به عکس به اصطلاح اون قضیه، و عکسی را که من انداختم اونجا لباس سیاه تَنَمه، روز عاشوراست، و هم من لباس سیاه تنمه، مشکی تنمه، هم کسی که، آقایی که با من عکس انداخته اون هم لباس سیاه تن اِشه، که پیرامونمون یکی دو نفر که دورا دور هستند یک لباس سیاه تَنِشونه، مراسم عاشورا خُب، اونجا این عکس ارتباط پبدا کرده با یک جمع مثلاَ حالا، چند نفر دور هم جمع شدند، مثلاَ را به دوربین اشاره کردند که این عکس اِشون انداخته شده و حجاب ندارند. این فاجعه است. خُب بنابراین متاسفانه ما از گروههای مختلف، شاخه های مختلف وارداتی خُب، خیلی ها چشم دیدمون را ندارند، ما اصلاً دشمن کم نداریم، هر روز بلند میشیم میگیم که حالا امروز که، یک روزی که یک سری دشمن جدید نداشته باشیم اون روز حوصله اِمون سر میره. به هر صورت خیلی ساده است، درهای ما هم که بازه، طرف میاد از اِمون کارتمون را میخوان، و با در دست داشتن اون کارت، بعد میرن اینجا، میرن اونجا، چکار که نمی کنند، از قول شما و من و همه، بله اینها گفتند که بله نمیدونم ما ائمه را قبول نداریم، ما نمیدونم لازم به نماز نیست، نمیدونم کار باید اینجوری باشه، و و و این صحبت ها الا ما شاء الله. عرض می کنم خدمتتون من یک جاهایی میرم که وقتی هم برای اونها صحبت می کنم، میگن که اِ پس اونها چیه؟ ما شنیدیم، مثلا اینها چیه که شما میگی؟ واقعاً این طوریه؟ یعنی باورشون نمیشه من فکر می کنم که من حالا در بحث و مباحثه با اونها دارم این حرف ها را میزنم، میگم بابا ما فیلم هامون هست، صداهامون هست، همه مطالب هست، و در واقع این طوری نیست، و براشون موضوع را روشن می کنیم. در نتیجه مشکل ما با امتحان و جلوی در گرفتن و جلوی راه گرفتن حل و فصل نمیشه. ما باید همدیگه را کمک بکنیم. حواسمون جمع باشه، مراقب این جور عوامل نفوذی باشیم، مراقب حرف زدن هامون باشیم، عکس هامون را خیلی مراقب باشیم، عکس های خانوادگی اِمون دست کسی، هیچکس نیفته، بعضاً از دوستی های ما بگذارید این عکس قشنگه، بگذار من این عکس را داشته باشم، این جوری شده، و حالا البته یک سری ماجراهای دیگه هم هست که این عکسها در واقع به این صورت مورد سوء استفاده قرار گرفته، ولی متاسفانه این جوری شده، و این اعتماد و چیزهایی که هست، حالا هم برای خود ما به نوعی توی این سالها مشکل ساز بوده، هم برای شما هم میتونه باشه.
(01:19:14) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: در صورتیکه ما بخشی از خداییم، پس چرا همه چیز را از خدا میخوایم؟
توجه بفرمائید عزیزان بحث حرکت به سمت ربّ، حرکت از بالقوه گی به بالفعلی است، ما وارثِ، وارثِ روح الله هستیم، ما وارثیم و همه علم ها به ما داده شد، یعنی به آدم داده شد، که ما هم آدمیزاد هستیم، اما این توانی که به ما داده شده بالقوه است، بالفعل نیست، ما وارثیم اما هنوز صغیریم، هنوز به مرحله ای نرسیدیم که بگیم ما از به اصطلاح صغیر بودن خارج شدیم، حالا دیگه خُب خودمون میخوایم با ارثمون هر کاری دلمون خواست بکنیم، همون بحث جنّات و اون ماجرایی که میدونیم. بنابراین در اینجا ما یک قیّم داریم، این قیّمه که ما را تاتی تاتی راه می بره، معلّم اِمونه، نمیدونم به ما چیزی را آموزش میده و همه این کارها را جاری میکنه خُب، و این هوشمندی و این جبرائیل نقش قیّم را به عهده داره تا یک جایی، از یک جایی به بعد چی میشه؟ ما هم از صغیر بودن در می آییم و اونجا جا میمونه. درست شد؟ بنابراین تا یک جایی ما را تاتی تاتی راه می بره و به ما آموزش میده و اینها. معلّم پیامبر (ص) کی بود؟ جبرائیل بود، ولی جبرائیل در یک جایی خُب در همراهی با پیامبر چیه؟ جا میمونه. درست شد؟ پس امروزه، وقتی که ما چیزی می خواهیم، از کی می خواهیم؟ از خودش میخوایم، اصل ایّاک نستعین، و فالستقیمو الیه، از خودش میخوایم. اما او به کی واگذار می کند؟ خودش که نازل نمیشه بیاد بگه باشه که ببینم چی میخواد؟ خودش که نازل نمیشه، نعوذ بالله خُب، بنابراین، این ماموریت را به کارگزارش میده. و ما جز در واقع،

در دو جهان غیر خدا هیچ نیست          هیچ مگو غیر که آن هیچ نیست

این مسئله هست، ولی ما هنوز توان بالقوه داریم، بالفعل نیست، ولی در جنّات توان چیه؟ توان به بالفعل بودن نزدیک میشه، بنابراین ما در اینجا به واسطه صغیر بودنمونه که مثل بچه میمونه، آب میخواد میگه مامان، نون میخواد میگه مامان، هر چی میخواد میگه مامان، خُب تا یواش یواش یواش یاد بگیره که آب را این جوری میتونه خودش دسترسی پیدا بکنه، یواش یواش نون و غیره و اینها، یک جایی هم که دیگه اصلاً خودش اداره کننده است خودش. بنابراین ما تا یک جایی در واقع درخواست کننده هستیم، و تابع این هستیم که ادعونی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. بخوانید مرا و نه غیر از مرا. مرا بخوانید! خُب، مرا بخوانید یعنی رمزش در مرا بخوانیده، بنابراین تا اونجا این اصل حاکمه و ما هم چاره ای نداریم، جز اینکه از او استعانت بطلبیم.
 (01:23:33) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: مرقوم فرمودند که خواستار بیان شیوای شما در مورد ظهور مهدی موعود (عج) هستیم.
عرض کنم خدمتتون محبّت دارید که بیان من را شیوا میدونید. ولی عرض کنم در این خصوص ان شاء الله به زودی مقالاتی را خدمتتون تقدیم می کنیم، البته کتاب هم داره، همه اینها کتاب داره، همه مطالبی را که به صورت مقاله مطالعه فرمودید، همه اشون کتاب دارند. ولی فعلاً

آب دریا را گر نتوان کشید          هم به قدر تشنگی باید چشید

فعلا خودمون، همه اِمون داریم با یک مقالاتی سر می کنیم، چون بحث موعود بحث دقیق و بحثی است که است که باید حق مطلب و دِین مطلب ادا بشه، که در این مختصر اجازه بدید نمی گُنجه. و خودش یک زمان و تعریف دقیقی میخواد، فقط یک کلمه تا ان شاء الله اون موعد، در واقع موعود استاد دوره دکتری بشریّته. پس ببینید این تعریف دقیقه، یعنی زمانیکه بشر به فوق لیسانس برسه. خُب اگر بشر فوق لیسانس نگیره، یک استاد دوره دکتری بیاد چکار کنه، فرض کنید یک نفر با درجه استاد دوره دکتری اومده ولی یه سری سیکل و غیره و فلان و کلاس 6 دبستان و مثلا فرض کنید و اینها اونجا نشستند. آیا میتونند از این استاد استفاده بکنند؟ بعد استاد هم نگاه میکنه میمونه که در واقع چی بگه؟ بنابراین این مسئله یکجوری لازم و ملزوم همدیگه هستند، که ما بتونیم از محضر موعود استفاده بکنیم. و خدمتتون عرض کردم که همه اینها آمادگی هایی میخواد. هم اینکه ما بگیم مهدی بیا، مهدی بیا، و شاید این جمعه بیاید، شاید بیاید، این کافی نیست. خُب آیا 313 نفر هستند که به دوره فوق لیسانس به اصطلاح بشریّت رسیده باشند؟ به نظر شما؟ خُب بنابراین یک موضوعی هست که چون کار بزرگی قراره انجام بشه، یعنی قراره همه آگاهی های بشر جمع بشه، نتیجه گیری بشه، جمع بندی بشه، به یک نمود عملی برسه. دجّال از اون ور، موعود از این ور، اینها برای جمع بندی هایی میان، بحث بازی نیست، بحث بازیچه نیست، خُب ما چه باید بکنیم؟ ما چه آمادگی هایی باید داشته باشیم؟ ما فقط باید بشینیم بگیم که مهدی بیا مهدی بیا ؟! و تمومه؟ مسلماً این طوری نیست، و ما هم مورد باز خواستیم، یعنی اگر فرضاً، فرضاً نه حالا قطعاً اگه تشریف بیارن از اون هائی که در آن زمان قرار دارند، مورد بازخواست قرار می گیرند. که شما چه کردین؟ چه آمادگی هایی دارید؟ چی بلدید؟ چی یاد گرفتین؟ خُب و اون فوق لیسانسِتون کجاست؟ به همین قدر من بسنده می کنم چون دیگه باب صحبتهای زیادی را باز میکنه، فقط این موضوع، موضوعی است خیلی جدّی و موضوعی است که به طور ویژه و تخصصی بایستی مورد ارزیابی قرار بگیره، و خودش نیاز به وقت درست و حسابی داره که دِین مطلب ادا بشه وگرنه ناقص میمونه و نتیجه ای هم ازش گرفته نمیشه. به هر حال خیلی ممنون که دوست عزیزمون این سؤال را کردند.
(01:27:46) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: در صورتیکه برگشت از طریق تسلسل در این دنیا نباشد، پس قضیه جبر مجهول چه میشود؟ البته توی پرانتز توضیح هم دادند که (طبق قانون که دو آفرینش شبیه هم نمیشوند)
دو آفرینش که هیچی، دو ذرّه ! دو تا ذرّه هم در حال حاضر مثل هم نمیشه، برای اینکه هر ذرّه تجلّی الهی است و هر ذرّه که تجلّی الهی باشه لا اله الا الله در مورد اون صدق می کند، یکتایی در مورد اون صدق می کند و در واقع هنرمند کبیر خالق هستی هنرمندی است که هیچ دو ذرّه اش که یک شاهکار خلقته، شبیه هم نمیتونه باشه و انحصار در خلقت داره، حالا از چند زاویه نمیدونم اون تعریف اول را هم تونستم برسونم یا نه، یعنی هر ذرّه یک تجلّی است و اون تجلّی منحصر بفرده و حالا به چند دلیل مختلف این مسئله در موردش صادقه. خُب حالا این مسئله این که جواب الست را قالو بلی، بله گفتند، حالا از کجا میدونستند بله بگن؟ این خودش یک مسئله، نشون میده که قبلاً بله گفتند، در بی نهایت بار بالاخره بله گفتند، در بینهایت بار، چون اونجا در صفر ثانیه بله گفتند، این درسته. ولی از اون ور قضیه اگر نه گفته بشه چی میشه؟ خُب همین میشه که الان شده. بنابراین حالا اینی که ما بیایم راجع به کسانیکه قبل از ما نه گفتند، بگیم چه شکلی بوده؟ چه جوری بوده و این ها؟ این یک بحث بعیدی است و یک بحثی است که خیلی مشخص و معیّن نمیشه در موردش به اصطلاح صحبت داشت، فقط میدونیم که ما باید برای بله گفتن آماده باشیم، آماده بشیم، حالا هر روز هم، روز السته، هر روز هم از ما سؤال میشه به یک نحو مستقیم و غیر مستقیم از ما سؤال میشه و ما جواب بله آیا داریم که بگیم؟ آیا به این ایمان و به اصطلاح باور رسیدیم که جواب بله بگیم؟ همه اینها مستلزم اینه که ما تضادمون با او حل شده باشه، قبولش کرده باشیم، پذیرفته باشیم، که داریم این کار ها را در واقع می کنیم. ولی قدر مسلّم شما میدونید در همین جا هم که هستیم، زمین، زمین احتمال وجودش در تمام این کائنات صفره. احتمال وجود جایی با این مشخصّات، احتمالش صفره. حالا اگر خواستین از نظر علمی هم من خدمتتون میگم، چون زمین، جایی که جاذبه اش این جوری باشه، حرارتش این باشه، یک همچین خورشیدی داشته باشه، سالش این جوری باشه و خیلی فاکتورهای دیگه، لایه اُزُن داشته باشه، کمربند وان آلن داشته باشه، چون هر کدوم از اینها را نداشته باشه امکان حیات نیست، نمیدونم نسبت اکسیژنش به گازهای دیگه این جوری باشه، این احتمال در احتمال در احتمال، در احتمال، در احتمال صفره. خُب زمین هم در شرف نابودی است، به واسطه اینکه قانون القارعه ... ، و کرنومتر هایی که داریم و بر اون حاکمه، این کرنومتر مثلاً یکیش خورشیده، یکیش عوامل دیگه روی زمینه، این خُب منبع انرژی خورشید که تموم بشه کلّ منظومه شمسی از بین میره، به دلیل اینکه ابتدا به هلیوم سوزی می اُفته، حجم عظیمی پیدا میکنه، همه را می بلعه، بعد هم میره کوچک میشه و میشه سیاه چاله به اندازه یک توپ فوتبال، تا بعد منفجر بشه، بشه یک سوپر نوا. خُب بنابراین چرخه دیگر قطعاً زمینی نیست، منظومه شمسی نیست و این بیگ بنگ که ما از توش رد میشیم که در واقع توی این حلقه انا لله و انا الیه راجعون، این بیگ بنگ در عرض اینه و ما از این مسیر از تو دل این رد میشیم، در چرخه بعدی آیا از دل این ماجرا چه جوری رد میشیم الله اعلم. کسی نمیدونه و ما هم لازم نیست ذهنمون را خیلی درگیر این قضیه بکنیم. اما یک مسئله اینکه پس قضیه جبر مجهول، بحث جبر مجهول یک بحثی است موقّت و میاد به یه چیزهایی موقت خاتمه میده. مثلاً میگیم که ما چرا در ایران متولّد شدیم؟ چرا ما اینجا متولّد شدیم؟ برای اینکه الان به یک نتیجه ای برسیم، گذرا میگیم این جبر مجهوله نمیدونیم ولی اگر زلزله بشه جبر معلومه چون علّتش را میدونیم، ولی زمانش را نمیدونیم، زمانش جبر مجهوله. و اومدیم خودمون را بین یک جبر معلوم، مجهول موقتاً برای یک جمع بندی سریع خُب و سر انگشتی آماده کردیم اما شما میدونید که چرا ما اینجا متولّد شدیم، آیا آمدنمون به اینجا و این کالبد و این مرکب جبری بوده؟ شما میدونید که ما یک مرحله قبل انتخاب کردیم، تشعشعاتی را انتخاب کردیم، اومدیم اینجا یک دفعه دیدیم که اینجا فرض کنید مثلاً آفریقاست، در اونجا نه مکان جغرافیایی می شناختیم، اینجا مفهوم شده، نه ثروت میدونستیم، نه زشتی و زیبایی میدونستیم، هیچ کدام از اینها را نمیدونستیم، اینجا تو این مرحله از زندگی است که اینها معنی داره و ما اومدیم درسش را بگیریم. اصلاً زن و مرد نبودیم، مثل زندگی بعدی که زن و مرد نیستیم، اینجا duplicate شدیم، خُب خودمون duplicate شدیم، حالا داریم این تجربه را به این صورت کسب می کنیم، میریم زندگی بعدی، دوباره زندگی بعدی زن و مردی نیست، جنسیّت مفهوم نداره، مطرح نیست. اینجا duplicate شدیم برای تجربه خاصی. خُب بنابراین جبر مجهول از نظر ما مجهول میتونه باشه، یه جایی اگر کسی که بگه نه من زندگی قبلی را قبول ندارم که، میگیم خُب قبول نداشته باش بیا سر جبر مجهول و معلوم بحث می کنیم، این را خاتمه میدیم، به دست به یقه شدن خاتمه میدیم، اجباری و اصراری نداریم که ما این مرکب را انتخاب کردیم. چیزی نداریم، کسی دوست داشت این جوری فکر کنه، دوست داشت اون جوری فکر کنه. اصلاً میگیم آقا ما اینجا قرار داریم، صورت مسئله اِمون اینه، حالا چه بکنیم؟ نه میدونیم گذشته چیه نه میدونیم آینده چیه، ما همین جا را الان صورت مسئله ما اینه چکار کنیم؟ و بعد به یک شکلی میرسیم که، پس حالا که نه گذشته را میدونیم و نه آینده، باید خودمون را بشناسیم تا بلکه بفهمیم کی هستیم، یعنی دوباره میرسیم خودشناسی. پس چه قبول داشته باشیم گذشته و آینده و چه نداشته باشیم آخرش با یک مسئله رو در رو میشوم و اون هم چیه؟ خودشناسی است. همون حرفی که بشر از روز اول هم کماکان تا ابدیت هم تا اونجا که بتونه ادامه بده بر جای خودش باقیست و باید بدونه کیست؟ و چیست؟ از کجا آمده؟ چرا آمده؟ به کجا میخواد بره؟
(01:36:03) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: چرا ما از تاریکی می ترسیم؟
چون در یک روح جمعی خُب، چیزهایی را که اتفاق افتاده و حافظه جمعی را خاطرتون باشه راجع به حافظه جمعی صحبت کردیم. مثلاً یک گوسفند از برق چاقو میترسه، برای همین در اصول ذبحش، برق چاقو را نباید ببینه و نمیدونم آرومش کنیم، نمیدونم آب بهش بدهیم، بگذاریم بنشینه، و زمانیکه کاملاً آرومه بدون اینکه برق چاقو را ببینه. به خاطر اینکه برق چاقو را که ببینه به وحشت می اُفته، بعد بدنش آدرنالین ترشح میکنه و بعد گوشتش مسموم میشه. الان خُب تمام گوشت هایی که ما می خوریم در واقع حالا به نوعی در کشتار صنعتی و اینها دیگه این حرفها را ندارند که و یک طوری است که حیوان معمولاً به وحشت افتاده، خوب اینها در روح جمعی انتقال هایی پیدا میشه، و در این انتقالات همه بچه ها از تنهایی می ترسند، همه انسانها به نوعی از تاریکی، از تنهایی، اینها در واقع وحشت دارند که برمیگرده به حافظه جمعی و گذشته های خیلی دور.
(01:37:40) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: چگونه در حالتی واقع شویم که ایجاد اتصال هایی غیر از اتصالات شما فراهم شود؟
اگر این چگونه اش را بگیم دوباره میشه اتصال خودمون. خُب دوباره میگیم بله اتصال این جوری بگیرین، میشه یک اتصالی دیگه، دوباره اون میشه مال اتصال های خودمون، پس این را جوابی، قاعدتاً چیزی که غیر از اتصال خود ما بشه اون را جوابشو نداریم.
(01:38:08) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: آیا شاهد بودن کافی است؟
شاهد بودن یکی از شرطهای لازمه خُب، ولی کافی نیست. چی می خواست؟ ما که حالا اومدیم و اونجا بحث، تسلیم شدیم، گفتند بیا تو سایت. خُب، حفاظ می خواست، چون اول لحظه که تو سایته هکر هام منتظرمونند، بعد روزی آسمانی می خواست، یعنی دوتا چیز بود دیگه، اگه قرار بود روزی آسمانی نباشه ما خودمون دیگه اونوقت می بایستی تمام اون مسائل را حل و فصل می کردیم.
 (01:39:00) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: چگونه تشخیص دهیم که اگر موجودی در حال انجام (منظور موجودات غیر ارگانیک) شرح وظیفه اش است، تشعشع دفاعی بدهیم یا نه؟
ببینید ما اینکه دفاعی بدیم یا ندیم تابع چی بود؟ اجازه بود. چرا دفاعی دادیم؟ به دو دسته دفاعی دادیم: یک دسته درگیر بودند برای کمک به اونها، یک دسته می خواستند خود سازی کنند، می خواستند خود شناسی کنند خُب، اگر یک نفر داره میره که مشکلی نداره، شکایتی نداره، خودشناسی هم نمیخواد بکنه، ما که دنبال دردسر نمی گردیم بریم بگیم که تو را به خدا بیا ما میخوایم به تو تشعشع دفاعی بدیم، یک خورده بپر بالا، یک خورده بپر پایین، ببین که چی میشه، ما که دنبال دردسر که نیستیم. دو گروه یا دیدیم هیچ چاره ای نداریم کمک باید بهش بکنیم، درگیر وسواس بوده، درگیر توّهم بوده، رفتارهای غیر عادی، تمایلات غیر عادی داره، ما رسیدیم به دادش، کاری که می تونستیم بکنیم بریم یک جوری دستش را بگیریم، بعد درگیر شدیم تا 10 شب، 12 شب، 2 شب، شب، نصف شب، زنگ بزنه و خودمون را درگیر کردیم ولی گفتیم ارزشش را داره، همه شما این تجربه را دارید و شب و روزتون درگیر بالاخره یک افرادی شده. خُب، بنابراین این دسته را خُب تعداد زیادی شما ها تونستید چکار بکنید؟ کمک بکنید. همین طوره؟
خُب یک دسته دیگه مشکلی نداشتند اومدند ترم 1 بعد متوجه شدند بله یک بحث هوشمندی هست، رحمت الهی هست، همه اینها بحث خود شناسی هست و موضوع تحوّل و اینها، بعد آشنا شدند که بابا ما معلوم نیست که خودمون باشیم، بالا خونمون در اجاره یا در اختیار خودمون باشه، معلوم نیست شاید بالا خونمون در اجاره باشه، ابتدا حرف سنگینی بود، هر کسی خودش را یک جوری برانداز کرد که یعنی منم؟! خُب، ولی تجربه نشون داد که در واقع بعضی از بالا خونه ها در اجاره بوده، ما خبر نداشتیم، این تجربه است. علوم تجربی نشاءت گرفته از چیست؟ از تجربه دیگه، بعد این تجربه، این تئوری را اومد چکار کرد؟ ساپورت کرد. هر جا یک تئوری، یک تجربه بیاد و همه جا قابل تکرار و آزمایش و ثبت و ضبط و اینها باشه اون دیگه خودش میشه، یک علم میشه. حالا ما اومدیم دیدیم که خُب من بیام 8 ترم برم بالا، بعد از ترم 8 یکدفعه ببینیم اصلاً این من نبودم که اومدم بالا، اگر به من بود من اصلاً نمی اومدم، درسته یا نه؟ امکان داره یا نه؟ یعنی این عاملی که من و کشوند من نبودم، یه موجود دیگه بود، اون علاقه مند بود. بعد چه کار کنیم؟ خُب، بنابراین در واقع می بینیم تشعشع دفاعی بعد از اولین مراحلی که ما فهمیدیم شعور الهی چیه در حاشیه نه اجباری، هر کس می خواست خودشو بشناسه در حاشیه این کورس جانبی را بگذرونه. بنابراین تکلیف ما معلومه بود دیگه، معلوم شد، از اینها اجازه، از اون هام که میخوان خودشناسی کنند، یعنی مختارند دیگه، خودشون تصمیم گرفتند که خودشو را بشناسند.
و به نظر خود من یکی از مهّم ترین در واقع مرحله ها در این سیر و سلوک مرحله تشعشع دفاعیه، یعنی یکی از مهّمترین واقعاً، برای اینکه ما تا این خونه همه اش در اختیار ما نباشه معلوم نیست که مال خودمون باشه. به این علّته. حالا در این سالها واقعاً ما از بابت تشعشع دفاعی رنج و عذاب زیادی متحمّل شدیم خُب، در ابتدا حالا شما دوستان عزیز خودتونو نگاه نکنید که در یک جمعی شرکت دارید که همه دیگه آشنائید و فلان، در ابتدا، ابتدا به ساکن اولین بار هایی که در چند دهه قبل مثلا این تئوری بیان شده، فکر کردید عکس العمل ها چی بوده؟ خُب، و خود من که این بحثها را مطرح می کردم، من هم پی تحمیق و حماقت و تمسخر و همه چیز را به تنم می مالوندم، بعد صحبت می کردم. چند بار هم جا زدم حقیقتش، چند بار هم گفتم آقا من دیگه این کلاس را نمی گذارم، و واقعاً هم توی اون سال ها مثلاً پیش اومده یا حالا کلاسش را یا صحبتش، مثلاً می دیدی که مدتهای مدید اصلاً این مسئله را کار نمی کردم و واقعیتش جا زده بودم، بعد برخورد میکردم می دیدم خُب من با یکی برخورد کردم که راهی ندارم برای نجاتش، نه با یک نفر با تعداد زیادی برخورد می کردیم، یک مورد اغماض می کردیم، می گفتم حالا بگذار بعداً ببینیم چی میشه، 2 مورد 3 مورد، منم دوباره آخر و عاقبت دلم طاقت نمی آورد و دوباره تسلیم می شدم، عیب نداره بگذارید ما را تمسخر بکنند، بگذارید حالا من وقتی راجع به یک موضوع هایی خیلی خرافی از این دست صحبت می کردم، می کنم، بگذارید هر جور میخوان فکر کنند ولی زمان ثابت میکنه که اینها لازم بوده و واقعاً هم وقتی اومدیم کار می کردیم می دیدیم کمک شد بهشون. بنابراین این مسئله چربید به این قضیه، این اخیراً هم که دوباره مدت کوتاهی تعطیل کردیم به واسطه اینکه بعضی ها از بیرون حالا یا سم پاشی یا تو فشار، آقا خُب چی میشه؟ چرا این طوری؟ چرا اون طوری؟ خُب، منم مثل شماهام، من هم مثل اون عزیزان، من چیکار کنم؟ شما خودتون را جای من بگذارید ببینید که چیکار کنیم؟ ادامه بدیم؟ استفاده بکنیم؟ یا استفاده نکنیم؟ و بنابراین به طور موقّت گفتیم تعطیل کنیم، با هم تشریک مساعی بکنیم، و ببینیم که چه جوری ادامه بدیم؟ و زیر فشاری که دشمنان اِمون هم هی مباحث، بحث خرافی این موضوع و بحث اینه که اینها جون مردم و نمیدونم موجود غیر ارگانیک می اندازند، اسم نمی برم، نمیدونم این کا را می کنند و در واقع این سم پاشی هایی که همه اِتون آشنا هستید با این سمّ پاشی ها. هنوز که هنوزه خیلی جاها، آقا شماها به جون مردم چی می اندازین؟ آخه این بحث که بحث خیلی غیر منطقی و نا معقولی است. اگر یک بچه بخوره زمین، کی مقصره؟ کی مقصره؟ خودش مقصره جلو پاشو ندیده، ولی شما چه کار می کنین؟ شما با این بچه به عنوان بزرگتر، غریبه، آشنا هر چی برخورد می کنید، چیکار می کنید؟ دستش را بلند می کنید، نه تنها دعواش نمی کنید، ناز و نوازشش هم می کنید، ماچش هم می کنید، و همه اینها و بعد میگید بچه جون جلوی پا تو نگاه کن. انسان درگیر شده، درگیر بیماری شده، درگیر این مسائل شده، کی مقصره؟ خودش مقصره، و ما اصابک من سیئته و من نفسک. هر چی اصابت کرده بهتون از بدی خودتون، از خودتونه. خُب حالا ما درگیر شدیم، بیمار شدیم ،یکی مبتلا به cancer شده، بنده برم جلوش وایستم شروع کنم به خندیدن و بگم که خوب شد ها، خوب بلایی به سرت اومد ها، ببین که اشتباه کردیم، نسل گذشته حالا الان بعد، و حالا خیلی خوب شد، خُب جیگرم خنک شد. خُب میگه حالا صبر کن نوبت خودت هم میرسه. جیگرت خنک شد؟ اولاً این درسته؟ خُب حالا ما ها تخلّف کردیم، همه اِمون تخلّف کردیم، اجداد و نمیدونم گذشتگان ما، پشت سر هر کدام از ما چند هزار سال تخلّف خوابیده، چند هزار سال آلودگی خوابیده، حالا امروز اصابت کرده به یک کسی دچار وسواس شده، دچار توهّمه، دچار نمیدونم چیه؟ ما بریم بهش بگیم که خوب شد؟! خُب، تازه خیلی از این تقصیرات، مال خودش نیست که، مال گذشته است. اما در واقع مفهوم رحمانیّت الهی همینه که حاضره دست ما را در هر شرایطی و با توجه به هر نوع تخلّفی بگیره. مشروط نیست، آیا شرطی داشتیم برای این که چه نوع تخلّفی باشه به ما کمک میشه؟ شرطی که نبود که.

عشق یکسان ناز درویش و توانگر می کشد          این ترازو سنگ و گوهر را برابر می کشد

قرار هم نبود نه مؤاخذه شدیم، نه محاکمه شدیم، نه گفتند که بیایید ببینیم که شما بی تقصیر بودی که درمانت کنیم؟ و نه با تقصیر بودی که درمانت نکنیم، اینها نبود که. بنابراین اون موجود غیر ارگانیک برحسب شرح وظیفه عمل کرده، ما را درگیر کرده ولی از این ور قضیه ما محکوم ابدی نیستیم به واسطه رحمانیّت الهی، اگر رحمانیّت الهی استفاده کنیم، ما قرار نیست که محکوم ابدی باشیم، در غیر این صورت اصلاً ارتقا معنی پیدا نمیکنه، درسته ما میشیم محکوم. اما الان محکوم نیستیم، هر لحظه میتونیم خودمون را نجات بدیم، چه جوری نجات بدیم؟ یک ریسمانی آویزونه هر آن این ریسمان را بگیری، رفتی بالا از این گودال اومدی بیرون، خُب پس نا مشروط. حالا دیگه اینکه چرا تو این گودال افتادیم، موضوع مورد بحث ما نیست، موضوع اینه که ریسمانی آویزان است خُب، از این ریسمان باید استفاده بکنیم و خودمون را از این گودال بیرون بکشیم، از این چاله خودمون را بیرون بکشیم. بنابراین هیچ مداخله نیست، مگر ما می کنیم این کار را؟ مگه نه غیر از اینه که اون خودش داره انجام میده، ما انجام نمیدیم که بازم گفته بشه که ما مداخله می کنیم، باور کنید که اگر به ما ها باشه، ما هیچ کاری نمیتونیم انجام بدیم. هیچ کاری نمیتونیم انجام بدیم، بنابراین ما به او سپردیم، او خودش انجام میده، ما فقط یک سپردن به خدا را داریم انجام میدیم، بقیه اش کار خودشه، کار ما نیست که ما مداخله کرده باشیم، و از این بابت حالا من که خیالم جَمعِ، به شما ها هم اطمینان خاطر میدم که بدون هیچ نگرانی از هیچ نوع کار مایی، هیچ نوع به اصطلاح بازتاب منفی در این خصوص میتونیم این کار را انجام بدیم و انسانها را نجات بدیم و به اونها کمک بکنیم. بعد شما می بینید وقتی که انسانها نجات پیدا می کنند، اون تشعشع مثبت و اون جریان رحمانیّتی را که دوباره بازتاب پیدا میکنه، عشقی را که جاری است، عشقی را که جاری میشه، شما می بینید که چقدر دوباره در جلو بردن جمعی میتونه مؤثّر و مفید باشه. ولی میتونه یک وسوسه هایی بیاد.

و من در دوباره یک جمعی بودم که از گروههای مختلف در اون شرکت داشتند. اسم نمی برم، در این گروه، در این یکی، یکی دوتا از این گروهها پشت سر هم، اول یکی نماینده یکی از اینها به من به شدت تهاجم آورد و حمله، که شما چی میخواهید از جون این موجودات؟ اینها چه صدمه ای به شما رسوندند؟ این ها نمیدونم همون حرفهای خودمون که جزو اکو سیستم اند، فلان اند، شما به چه چیزی(حقّی) که به اینها حمله می کنید؟ و حالا البته خیلی هم نا آرام بود و اینها به دلایلی که به اصطلاح میدونید، و پشت بند این نماینده گروه دیگری دوباره اون هم به همین صورت، که بله شما نظم نمیدونم اکوسیستم و نمیدونم آرامش هستی و همه را بهم زدید، گفتم من؟! من چه جوری نظم و آرامش هستی را چه جوری در واقع بهم زده باشم. به هر صورت دسته جات زیادی هستند که با این قضیه مخالفند، ولی شما حالا چه به واسطه تئوری قضیه، چه به واسطه تجربه و عمل قضیه متوجه میشید که این قضیه جز خدمت و مخصوصاً مهّمترین اثر مثبتش اینه که ما چشممون باز شده که دیگه تخلّف ما نکنیم. برای نسل بعدی به اصطلاح پیامدهای منفی حداقل کمتری بگذاریم، این خودش خیلی موثر بوده، و خیلی از دوستان در مجموعه ما گزارش میدن از وقتی که این موضوع ها را متوجه شدند خیلی با طبیعت با رحمانیّت برخورد می کنند، نمیدونم حتی پیش اومده که باید درختی را قطع می کردند، کاری می کردند، به خدا گزارش هایی را داریم که اگر بخوام خدمتتون بگم، ممکنه تصور بشه که دارم تبلیغاتی صحبت می کنم! ولی در واقع گزارشاتی است که حقیقتاً اعجاب انگیزه و اینه که افراد به این بینش ها رسیده اند و اینقدر در حال مراعات این تقدّس ها هستند و در حال پی بردن به وجه الهی هستند و اینها واقعاً شکوهمنده.
خُب من نمیدونم چقدر وقت داریم، چون این یادداشت را خیلی وقت پیش گرفتم، ولی خُب ما بریم روی یک منبری دیگه پائین آوردنمون کار شاقیه. من یک چیزی گرفتم ولی دو سه سؤال، زیر آبی رفتم جلو نمیدونم چقدر؟
(01:54:40) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: در خصوص ترم 9 هم بفرمائید.
در خصوص ترم 9به محض اینکه امکان تجمّع، خُب، امکان تجمّع و مجوزهای لازم برای تجمّع بتونیم داشته باشیم، حتماً در خدمت دوستان عزیز خواهیم بود. دعا بفرمایید. التماس دعا داریم که به هر حال ان شاء الله شرایطی فراهم بشه که بتونیم ...
(01:55:16) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: آیا بحث صفر ثانیه توجیه علمی دارد؟ با فرضیات فیزیک مدرن قابل توضیح هست؟
خُب باید بگم که بله توضیح علمی دارد، شما یک موج را وقتی که میگیم این بخشش مثلا منفی این بخشش مثبت، یک بخشش می اُفته روی این خط، حالا این خط یک بخشش می اُفته پایین. اون زمان هائی که به صفر می رسیم، چه توجیهی داره؟ چه توضیحی داره اصلاً؟ وقتی که یک الکترون میاد به یک جایی میرسه، نه این وره نه اون وره، و در واقع تئوری جهان های موازی از همین جاست که الکترون در یک جایی در orbital خودش قرار میگیره که در اونجا توضیح نداره، زمان نداره، مکان ندارد، بنابراین میگن خُب این هست که هست، پس کجاست؟ چون نمیدونیم کجاست، پس جهان موازی باید یا جهان های موازی، چون وقتی نمیدونیم چیه؟ یک دونه است؟ 2 تا 3 تا چند تاست؟ باز این هم هست، در اونجا زمان هم مطرح باز نیست و ما در ثانیه بی نهایت با میریم به سمت صفر، عدم، وجود، عدم، وجود. و این ماجرا برای همه اجزا ادامه داره و جایی وجود داره که همین جا نه زمان، نه مکان، هیچ کدوم مفهوم نداره.
(01:57:03) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: آیا در جهان طبیعی امکان رسیدن به سرعت نور وجود دارد و در آن صورت چه اتفاقی خواهد افتاد؟
خُب در جهان طبیعی منظور حالا متوجه شدم در جهان طبیعی منظورشون همین جهان هستی مادی، برای اینکه ما به سرعت های بالا برسیم، هرچه سرعت اضافه تر میشه، انرژی لازم برای حرکت باید بیشتر بشه و در سرعت نور بی نهایت و جرم هم در سرعت نور بی نهایت میشه. هرچه حرکت بیشتر میشه در واقع کُمپرس شدن هم بیشتر میشه و این میل میکنه به سمت جرم بی نهایت و ماجرای بی نهایت انرژی که لازم هست. اما محدودیت هایی هم که حالا یک موردش را در کتاب انسان اونجا ذکر شده، بحث این است که یک limit هایی را هم سر راه این قضیه وجود داره که این محدودیت ها شاید نگذارد که جرمی به سرعت نور برسه، تا مادامی که به صورت جرم باشه اجازه نمیده به سرعت نور برسه. و اگر بخواد به سرعت نور برسه، باید فاقد جرم بشه که بتونه این کار انجام بشه. بنابراین مثلا فرض اینه که ما داخل سفینه بشیم که به سرعت نور بِره تقریباً میشه گفت که غیر ممکن باید بگیم هست.
(01:59:06) خواندن سؤال توسط استاد طاهری: در فیزیک مدرن ترکیب ذرّات بنیادی متضاد و تولید هیچ یعنی ذرّه در تصادم با ضد ذرّه می شود عدم، به معنای مادی آن امکان پذیر شده است، آیا مسئله عدم با این فرضیه مرتبط و قابل توضیح می باشد؟
بله، با فرضی که داریم یعنی اون ور با این ور را بخوایم به نوعی یک جمع خاصی بکنیم، نتیجه اش میشه همون جایی که قابل توضیح و بیان نیست، همون هیچی است که مرقوم فرمودید و همون عَدَمی است که صحبت می کنیم یا همون هیچ قطبی است که در جای دیگه ای اشاره به اون کردیم.
(01:59:58) خواندن سؤال توسط استاد طاهری : در دین مسیحیت، مسیح (ع) فرموده زن از پهلوی مرد آفریده شده است، البته در کتاب مقدّسه و در بسیاری از ادیان زن در ردیف پایین تر از مرد قرار دارد (نعوذ بالله) آیا توضیحی برای این هست و اگر هست لطفاً آگاه فرمائید.
بحث موضوع زوج، از مباحثی است که ان شاء الله در همون کتاب مبانی هست و در ترم بعدی که راجع به عوالم و جهان تک قطبی و اجزای جهان تک قطبی صحبت می کنیم، راجع به زوج هم صحبت میشه. خدمتتون بگم که الان البته در این مورد این قضیه هم کمیته قرآن پژوهی هم روی نظرات تحقیقات مفصلّی را داره. اجازه بدین که بعد از اون تحقیقات مستدل حالا یا در قالب باز مقاله و این جور چیزها یا باید در یک فرصت مبسوطی ولی این طوری نیست، در واقع این طوری نیست، منظور از زوج، منظور از زوج آدم، فراموش نکنید زوج آدم نه زوجه ما، این زوج ماجرای دیگری داره، قضیه دیگری هست، و اجازه بدین که این هم بعداً خدمتتون بگیم که به واسطه اهمیت موضوع ... ولی به اختصار هم البته توی ترم ها هم اشاره ای داشتیم. به هیچ عنوان زن موجود دستِ دو نیست، و الان هم توی این صحبت ها اشاره کردم که زندگی قبلی جنسیّت نبوده، زندگی بعدی هم جنسیّت نیست. ما در این مرحله است که duplicate شدیم و یک تجربه ای را در حالت duplicate خودمون، بعضی ها میگن نیمه گم شده و اینها، واقعاً بحث نیمه گی است، نه بحث به این شکل که مرد مورد توجه خداوند بوده و حالا زن حالا در یک مرحله بعدی، اینکه نعوذ بالله. ولی دلایل تخصصی داره، دلایلی داره که لازمه در یک مقوله جداگانه و با استناداتش و با مطالب مربوط به خودش که ان شاء الله خدمت دوستان بگیم.
اتفاقاً یک بزرگی هم یک سؤالی را برای من ارسال کرده بود که کمال زن و مرد با هم تفاوت دارد. یعنی این سؤال را قرار بود ما روی سایت ها بگذاریم ولی واقعاً ندونستیم چه جوری بگذاریم، چون می بایستی می گفتیم کی مطرح کرده، خُب کمال زن و مرد با هم تفاوت دارد. در دیدگاه شما این تفاوت دیده نمیشه و راه رسیدن و مسیر این دو تا با هم فرق میکنه. در مسیر شما تفاوت نمیکنه. این به عنوان یکی از اشکالات، به اصطلاح اشکالات جدّی از این چارچوب فکری گرفته شده بود، در حالیکه قرآن را مطالعه بفرمائید و میگه زنان مؤمن و مردان مؤمن و همه اینها با هم و با همدیگه گذاشته شده و مسئولیّت هائی را که خواسته از همه یکسانه. و من یعمل مثقال ذرّه خیراً یره ... غیر از اونجا که آشکارا اشاره میکنه زنان مؤمن و مردان مؤمن و غیره خطاب این دو تا به همدیگه هست، جای دیگه هم که عامّه، یک جاهایی هم که بحث ناسِ، یه جا هم بحث یا ایها الّذین آمنوا . خطاب که هیچ چیز جدایی نیاورده و اونجا هم که بحث زوج آدم پیش میاد، ماجرای دیگری داره و حالا ان شاء الله اونها را هم، اون یک تیکه فقط میمونه، ولی دوستان حالا اگه دوست داشتند مراجعه بکنند می بینند که نه در واقع مسئولیّتی را که از هر دو گروه خواسته شده یکسانه.
من در این جا از همه دوستان خداحافظی می کنم. همه را به خدا می سپارم. با این دعا که خداوند همه ما را در راه نقشه عظیم خودش، دستهای ما را به کار بگیره و همه ما در این مسیر مفید و مثبت واقع بشیم. و با دعای اینکه بتونیم واقعاً رو در رو بشیم، رو در رو باشیم و با همدیگه تبادل افکار داشته باشیم و ان شاء الله در راه خدمت به انسان های دردمند مفید و موثر واقع بشیم و در جهت آگاهی اونها هم بتونیم قدمی هر چند ناچیز بر داریم. همه را به خدا می سپارم، خدا نگهدار. خیلی متشکّر.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر