۱۳۹۳-۰۹-۱۹

پيش‌گويي‌هاي نوستراداموس

پيش‌گويي‌هاي نوستراداموس
س: ............ ج: نوستراداموس درواقع دسترسی وسیعی به لوح محفوظ داشته، گوی او یک وسیله و بهانه بوده، مثل همان فنجان قهوه است. حالا براي او گوي عامل ارتباطي‌اش بوده‌است، يعني وسیله ارتباطی یک‌جا ورق است، يك‌جا گوي است، يك‌جا آب است و يك‌جا هم هيچي نيست. .....دیده در آن زمان رسم بوده و يك تصوري بوده كه اگر در کاسه سر مرده شراب بخورند، آگاهی‌ها و يك‌سري مسائل از او به این انتقال پیدا مي‌کند! لذا يك‌سري كارشان اين بوده كه نبش قبر مي‌كردند و كاسه سر را درمي‌آوردند و شراب مي‌ريختند و مي‌خوردند! .....انسان است و جهالت «اِنّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» لذا به دنبال اين قضيه آن‌ها مي‌خواستند از روح او استفاده کنند و قوی‌تر شوند!.
لذا وقتی باز مي‌کنند مي‌بینند که تاریخ همين الان است حتی اين را هم ديده كه در چه تاریخي مي‌آيند و نبش قبر مي‌كنند كه در كاسه سرش شراب بخورند. البته مسئله فرقی نمي‌کند حتی خود این قضیه جزء لوح محفوظ است يعني چیزی است که مي‌بیند، كِي يعني روزي كه خودش اسكلت شده و چيزي از او باقي نمانده، در چه تاريخي، چند نفر مي‌آيند نبش قبر مي‌كنند و جمجمه سر او را بيرون مي‌آورند و اين گردنبند تاریخ آن شب را دارد، اين‌ها همه جزء لوح محفوظ است.
يكي از تبليغات رايش روي پيش‌گويي نوستراداموس بوده كه شكوفايي حزب نازي را آن‌جا مطرح كردند، قرار نيست كه انسان بداند که الان چي مي‌خواهد بشود، اگر بداند موضوع از روال طبیعی خارج مي‌شود و این کار شبکه منفی است.
قانون پیوستگی را در دوره 3 مورد بحث قرار دادیم آیا ما از بیگ‌بنگ Big Bang جدا هستیم؟ من به دیروز متعلق هستم یا نه؟ و دیروز به پریروز، و برمي‌گردد به صد سال پیش، یک میلیون سال پیش و به زمین برمي‌گردد، زمين برمي‌گردد به منظومه شمسی و همين‌طوري به يكديگر برمي‌گردند. بنابراین من یک وجود منفصل نیستم من ماحصل «چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم» لذا من ماحصل خیلی قضایا هستم.
حتی زندگی قبلي‌ام، نوزادی که اينجا متولد شد ديديم كه شخصیت اولیه دارد و شخصیت اولیه او تأثیر دارد در بقیه مراحل زندگي‌اش. اما در واقع موجودی که انسان باشد و چیزی كه در او تعبیه شده به نام اختیار، قابلیت این را دارد که هر گذشته‌ای را چه خوب و چه بد، بالعکس آن را اجرا كند و داشته باشد؛ یک گذشته تلخ را تبديل مي‌كند به ماجراي هدفمند و شیرین، و يك گذشته شيرين را به يك ماجراي تلخ.
داريم راجع به يك‌سري فرايندهايي صحبت مي‌كنيم كه عمدتاً برمي‌گردد به ماحصل زندگي ما در همین جا، ماحصل تفکر و اختیار و ماجراهای دیگر ما، ....ما به تناسخ اعتقاد نداریم ........که اگر یک نفر گوشه خیابان است... در هند راحت هستند اگر يك نفر گوشه خيابان بغل يك جوي آب زندگي مي‌كند مي‌گويند «خوب زندگی قبلی‌ات سلطان بودی پدر مردم را درآوردی!» و او هم مي‌گويد «خوب آره و حالا دارم تلافی‌اش را درمي‌آورم» با کمال میل مي‌پذیرد،........ این یک وسیله استعماری بوده، هست و خواهد بود. ........شما مي‌بینید که جمعیت عمده‌ای از هند همه سرمایه زندگی‌شان تنها یک لنگ است، بعضي‌ها هم دوتا، اما راضی هستند، این تفکر به آن‌ها رضایت داده است يعني مي‌گويد «ببخشيد چشمت كور، دندت نرم زندگي قبلي‌ات سلطان بودي» .......اما زندگي قبلي اينقدر سلطان نداشته!!!،...... اصلاً مگر دنیا از روز اول تا الان چند تا سلطان داشته؟! ......يك ميليارد نفر يك لنگي دارند زندگي مي‌كنند مي‌گويند ما در زندگي قبل سلطان بوديم!...... البته این به عنوان یک مُسکّن خوب بوده و هست، واقعیت این است که شما مي‌دانید بخشی از خاور دور را این تفکر نگه داشته، اگر این تفکر نبود نمي‌توانستند سر پا بمانند برای این که هر کسی فكر مي‌كند چقدر ظلم كرده، الان دارد ظلم‌های گذشته را جبران مي‌کند.
ما معتقدیم که چنین چیزی نیست،..... اين ما را به قضاوت وامي‌دارد كه آن كسي كه ثروتمند است ظالم بوده، .......شخصی هم که ثروتمند است با خيال راحت مي‌گويد من همان هستم که در زندگی قبلی‌ام گوشه خیابان مي‌خوابیدم،...... همه هم مي‌گويند بله راست مي‌گويد،.. تناسخ را قبول كرديم آن حقش بوده. در حالي كه تعداد مهاراجه‌ها، يك بخش چند درصدي هم تعداد سلطان‌هاي زندگي قبل، چندين میلیارد انسان سلطان بودند و چند نفر گوشه خیابان خواب بودند، ......یعنی در واقع زندگی قبلی عجب مدینه فاضله‌ای بوده است! .....كه فقط چند نفر گوشه خيابان بخواب داشته و چند ميليارد سلطان داشته! این‌ها همه اشکالات این قضیه است ما که نمي‌خواهیم سر خودمان را شیره بمالیم، دنبال واقعيت و حقیقت قضیه هستیم.
ترم پنجم، جلسۀ ششم، تصویری
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر