عدم ... هست غیر قابل تعریف !
یکی از مفاهیم علمی مجاز از همین زاویه است.
یعنی اگر برخورد ماده و ضد ماده را داشته باشیم، هیچی باقی نمی ماند
و اگر الان اثری دارند چون جدا از هم هستند.
وحدت و کثرت، اینجا معنی نمی دهد.
تضادی نیست، جایی که تضاد باشد ما می گوئیم وحدت و کثرت و عدالت و ...
این سوالهایی که داریم اینجاس، به آنجا که برسیم چون تضادی نیست دیگر سوالی وجود ندارد.
این «هیچ» که ما می گوئیم خیلی معنی می دهد
یک «هیچ» داریم که می گوئیم:
دنیا دیدی و هر آنچه دیدی هیچ است
وان نیز که گفتی و شنیدی هیچ است
سرتاسر آفاق دویدی هیچ است
وان نیز که در خانه رمیدی هیچ است
اما «هیچ» که برای بالاتر به کار می بریم،
یک جا می گوئیم هیچی نیست،
یک جا می بینیم هیچی نیست، اصلا معنی ندارد.
اصلا جای خالی نداریم که بگوئیم هیچی نیست.
یعنی اعتباری است، منظورمان این است که از چیز مورد نظرمان هیچی نیست. جایی که بتوانیم بگوئیم هیچی نیست وجود ندارد.
چون فضا هست پس یک چیزی هست.
بنابر این ما یک واژه هایی داریم که قراردادی و اعتباری بین خودمان می خواهد مفاهیمی را برساند. وقتی می رویم بالاتر و می خواهیم تعریف کنیم، چون واژه نداریم و ذهن ما هیچ چیز قابل تفکیکی ندارد، هیچی نمی بینیم. اما هیچی مفهوم خالی بودن و تهی بودن را ندارد. در واقع خیلی چیزهاست ولی ما زبان و بیانش را نداریم. لذا بهترین چیزی که می توانیم بگوئیم ، این است که بگوئیم هیچی نیست.
از عدم ها سوی هستی هر زمان
هست یارب کاروان در کاروان
آنجایی که می گوئیم عدم، آنجا خودش یک جایی است
آنجا جایی است که به او نزدیکیم.
به دلیل نزدیکی به او نمی توانیم تعریفش بکنیم.
چون ما واژه های پایین را می خواهیم ببریم بالا و بالا را تعریف کنیم.
اگر ما نمی توانیم تعریفش کنیم،
چون متعلق به عالم پایین نیست و بالاست به او نزدیک است.
قضیه این است که ما در جهان دو قطبی هستیم.
یک جایی یک قطب بودیم.
این چه پرده بود که ابلیس پیش از این
پرده به سجده بام سماوات و الارض می پیمود
هست در پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
ما داریم از یک پرده صحبت میکنیم
حالی درون پرده ای بسی فتنه می رود
تا آن زمان که پرده بر افتد چه ها کنند
پس ماجرا سر یک پرده است.
آن طرف پرده، جهان تک قطبی و بالاتر از آن جهان هیچ قطبی
و اینطرف جهان دو قطبی.
اگر ما یک عالم برویم بالاتر چی می بینیم؟
آنجا وجود دارد منتها خصوصیت تک قطبی یعنی لازمان و لا مکان و لا تضاد.
آنجا وجود دارد و این نیست که نور خدا هنوز به آنجا نتابیده باشد.
انگار یک منشور در مقابل خلقت قرار بدهند و از هیچ قطب بشود دو قطب.
گفت: « کن، فیکون »
حالا جهان های دیگری هم وجود دارد که قطب های دیگری دارد، سه قطبی، چهار قطبی و ... که در مخیّله ما هم نمی آید.
ما یک تجربه هستی از تجارب الهی هستیم.
آنجا وجود دارد و می شود به یک شکل هایی آن را ادراک کرد.
اگر بخواهیم به آنجا برویم، در واقع جایی نرفتیم یک جور ادغام پیش می آید.
دوباره به عبارتی ما وجود خارجی نداریم
چون وقتی ماده و ضد ماده با هم برخورد کند، دیگر نیستیم.
حضور او هست یعنی جدا نیستیم.
اصلا جدایی نیست:
در دو جهان غیر خدا هیچ نیست
هیچ مگو غیر که آن هیچ نیست
نگو هیچ
که اصلا « هیچی» وجود ندارد که ما درباره آن می گوئیم
این کمر هستی موهوم را
چون بگشایی به میان هیچ نیست
دوره 6 - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر