نقش جهان بيني در مديريت بحران!
اينجا مقدمتا،ً من نمي خواهم وارد بحث خيلي عميقي بشوم در اين ماجرا. قبول داريد يك جهان بيني قوي مي تواند يك فرد را قدرتمندتر نگه دارد؟ اصلا بدون هيچ استدلالي معلوم مي شود كه يك جهان بيني قدرتمند، يك مادري را كه فرزندش را از دست داده خيلي بهتر مي تواند نگه دارد تا آن مادري كه جهان بيني ندارد و فرزندش را از دست داده است، جفتشان مادرند... ولي يك كسي كه جهان بيني جا افتاده تري دارد اين بحران را بهتر پشت سر مي گذارد پس نقش جهان بيني در مديريت بحران.
حالا جهان بيني چي هست؟ ما چگونه مي بينيم؟ چگونه به جهان نگاه مي كنيم؟ حالا مي توانيم به گونه اي نگاه كنيم كه در جهان بيني ما اصلا مرگ مفهومي نداشته باشد، و مي تواند يكي از تلخ ترين چيزهايي باشد كه حتي فكرش هم تعادل ما را بهم مي زند. داريم افرادي كه اسم مرگ لرزه بر اندام شان مي اندازد و آنچه كه در رابطه با مرگ بخواهد مطرح شود يا كوچك ترين خطري را از آن زاويه آن ها را تهديد كند در واقع تعادل آنها را بهم مي زند. مثلا مجبور مي شود مسافرت هوايي بكند با هواپيما، چند نفر جون به سر مي شوند تا اين پرواز انجام شود؟ تا اين مسافرت انجام شود؟ و به اصطلاح عدم وجود يك جهان بيني قدرتمند يكي از دلايل و علت هاي بيماري است. شما حساب كنيد چه ارتباطي بين پرواز با هواپيما و بيماري هست؟ ظاهرا ارتباطي دارد؟ ولي از ابتدا، همين كه سوار شود، شروع مي شود به توليد سم تا زماني كه پياده مي شود
اين مدت بدن او مسموم شده است وقتي كه پياده مي شود مي رود خانه، عوارضش بزودي ظاهر مي شود. قبول است يا نه؟
بنابراين در بحث مديريت بحران مي توانيم پاسخ سؤالات افرادي را بدهيم كه مي گويند «آخه مگر مي شود كه انسان يك بعد وجوديش كه دشارژ است از آن استفاده نكند؟ » مي خواهيم اين را از نظر تئوري ببينيم واقعا مي شود يا نمي شود؟ حقيقتا امكان پذير هست يا امكان پذير نيست؟ در يك زاويه ديگر هم نگاه مي كنيم كه قبلا صحبت كرديم فقط يادآوري است «قانون صليب».
مطالب دوره چهار عرفان حلقه / استاد محمد علي طاهري
اينجا مقدمتا،ً من نمي خواهم وارد بحث خيلي عميقي بشوم در اين ماجرا. قبول داريد يك جهان بيني قوي مي تواند يك فرد را قدرتمندتر نگه دارد؟ اصلا بدون هيچ استدلالي معلوم مي شود كه يك جهان بيني قدرتمند، يك مادري را كه فرزندش را از دست داده خيلي بهتر مي تواند نگه دارد تا آن مادري كه جهان بيني ندارد و فرزندش را از دست داده است، جفتشان مادرند... ولي يك كسي كه جهان بيني جا افتاده تري دارد اين بحران را بهتر پشت سر مي گذارد پس نقش جهان بيني در مديريت بحران.
حالا جهان بيني چي هست؟ ما چگونه مي بينيم؟ چگونه به جهان نگاه مي كنيم؟ حالا مي توانيم به گونه اي نگاه كنيم كه در جهان بيني ما اصلا مرگ مفهومي نداشته باشد، و مي تواند يكي از تلخ ترين چيزهايي باشد كه حتي فكرش هم تعادل ما را بهم مي زند. داريم افرادي كه اسم مرگ لرزه بر اندام شان مي اندازد و آنچه كه در رابطه با مرگ بخواهد مطرح شود يا كوچك ترين خطري را از آن زاويه آن ها را تهديد كند در واقع تعادل آنها را بهم مي زند. مثلا مجبور مي شود مسافرت هوايي بكند با هواپيما، چند نفر جون به سر مي شوند تا اين پرواز انجام شود؟ تا اين مسافرت انجام شود؟ و به اصطلاح عدم وجود يك جهان بيني قدرتمند يكي از دلايل و علت هاي بيماري است. شما حساب كنيد چه ارتباطي بين پرواز با هواپيما و بيماري هست؟ ظاهرا ارتباطي دارد؟ ولي از ابتدا، همين كه سوار شود، شروع مي شود به توليد سم تا زماني كه پياده مي شود
اين مدت بدن او مسموم شده است وقتي كه پياده مي شود مي رود خانه، عوارضش بزودي ظاهر مي شود. قبول است يا نه؟
بنابراين در بحث مديريت بحران مي توانيم پاسخ سؤالات افرادي را بدهيم كه مي گويند «آخه مگر مي شود كه انسان يك بعد وجوديش كه دشارژ است از آن استفاده نكند؟ » مي خواهيم اين را از نظر تئوري ببينيم واقعا مي شود يا نمي شود؟ حقيقتا امكان پذير هست يا امكان پذير نيست؟ در يك زاويه ديگر هم نگاه مي كنيم كه قبلا صحبت كرديم فقط يادآوري است «قانون صليب».
مطالب دوره چهار عرفان حلقه / استاد محمد علي طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر