۱۳۹۲-۱۲-۲۲

عدم ... هست غير قابل تعريف!

عدم ... هست غير قابل تعريف!

يکي از مفاهيم علمي مجاز از همين زاويه است.
يعني اگر برخورد ماده و ضد ماده را داشته باشيم، هيچي باقي نمي ماند و اگر الان اثري دارند چون جدا از هم هستند.

وحدت و کثرت، اينجا معني نمي دهد.
تضادي نيست، جايي که تضاد باشد ما مي گوئيم وحدت و کثرت و عدالت و ...
اين سؤالهايي که داريم اينجاس، به آنجا که برسيم چون تضادي نيست ديگر سؤالي وجود ندارد.

اين «هيچ» که ما مي گوئيم خيلي معني مي دهد، يک «هيچ» داريم که مي گوئيم:

دنيا ديدي و هر آنچه ديدي هيچ است
وان نيز که گفتي و شنيدي هيچ است

سرتاسر آفاق دويدي هيچ است
وان نيز که در خانه رميدي هيچ است

اما «هيچ» که براي بالاتر به کار مي بريم، يک جا مي گوئيم هيچي نيست، يک جا مي بينيم هيچي نيست، اصلاً معني ندارد.

اصلاً جاي خالي نداريم که بگوئيم هيچي نيست.
يعني اعتباري است، منظورمان اين است که از چيز مورد نظرمان هيچي نيست. جايي که بتوانيم بگوئيم هيچي نيست وجود ندارد.

چون فضا هست پس يک چيزي هست.
بنابراين ما يک واژه هايي داريم که قراردادي و اعتباري بين خودمان مي خواهد مفاهيمي را برساند. وقتي مي رويم بالاتر و مي خواهيم تعريف کنيم، چون واژه نداريم و ذهن ما هيچ چيز قابل تفکيکي ندارد، هيچي نمي بينيم. اما هيچي مفهوم خالي بودن و تهي بودن را ندارد. در واقع خيلي چيزهاست ولي ما زبان و بيانش را نداريم. لذا بهترين چيزي که مي توانيم بگوئيم، اين است که بگوئيم هيچي نيست.

از عدم ها سوي هستي هر زمان
هست يارب کاروان در کاروان

آنجايي که مي گوئيم عدم، آنجا خودش يک جايي است، آنجا جايي است که به او نزديکيم.
به دليل نزديکي به او نمي توانيم تعريفش بکنيم.

چون ما واژه هاي پايين را مي خواهيم ببريم بالا و بالا را تعريف کنيم.
اگر ما نمي توانيم تعريفش کنيم، چون متعلق به عالم پايين نيست و بالاست به او نزديک است.

قضيه اين است که ما در جهان دو قطبي هستيم.
يک جايي يک قطب بوديم.

اين چه پرده بود که ابليس پيش از اين
پرده به سجده بام سماوات و الارض مي پيمود

هست در پس پرده گفتگوي من و تو
چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من

ما داريم از يک پرده صحبت ميکنيم.

حالي درون پرده اي بسي فتنه مي رود
تا آن زمان که پرده بر افتد چه ها کنند

پس ماجرا سر يک پرده است.
آن طرف پرده، جهان تک قطبي و بالاتر از آن جهان هيچ قطبي و اينطرف جهان دو قطبي.

اگر ما يک عالم برويم بالاتر چي مي بينيم؟
آنجا وجود دارد منتها خصوصيت تک قطبي يعني لازمان و لا مکان و لا تضاد.
آنجا وجود دارد و اين نيست که نور خدا هنوز به آنجا نتابيده باشد.
انگار يک منشور در مقابل خلقت قرار بدهند و از هيچ قطب بشود دو قطب.

گفت: « کن، فيکون »
حالا جهان هاي ديگري هم وجود دارد که قطب هاي ديگري دارد، سه قطبي، چهار قطبي و ... که در مخيّله ما هم نمي آيد.

ما يک تجربه هستي از تجارب الهي هستيم.
آنجا وجود دارد و مي شود به يک شکل هايي آن را ادراک کرد.
اگر بخواهيم به آنجا برويم، در واقع جايي نرفتيم يک جور ادغام پيش مي آيد.

دوباره به عبارتي ما وجود خارجي نداريم، چون وقتي ماده و ضد ماده با هم برخورد کند، ديگر نيستيم.

حضور او هست يعني جدا نيستيم.
اصلاً جدايي نيست:

در دو جهان غير خدا هيچ نيست
هيچ مگو غير که آن هيچ نيست

نگو هيچ
که اصلاً « هيچي» وجود ندارد که ما درباره آن مي گوئيم.

اين کمر هستي موهوم را
چون بگشايي به ميان هيچ نيست

دوره 6
استاد محمد علي طاهري 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر