۱۳۹۳-۰۱-۰۵

ديدگاه کي ميگه! ديدگاه چي ميگه!

ديدگاه کي ميگه! ديدگاه چي ميگه!


بحث اين قضيه است كه دو تا ديدگاه داريم، يك ديدگاهي كه مي گويد «کي ميگه؟ » يك ديدگاه داريم مي گويد «چي ميگه؟ » ما بايد از اينجا شروع كنيم. اين مطلبي را كه شما فرموديد يك بحث اساسي دارد كه بايد از اينجا شروع كنيم.

در شرق مي گويند «کي ميگه؟ » يعني مي آيند دنبال ... خوب اين كيه؟ مي گويند پسر اين آن ... فلان بن فلان ... مي گويند «تمام است، خود خودش است» هر چي گفت ديگر تمام است. درست شد يا نه؟ بنابراين كافي است كه فرد بتواند براي خودش شاخ و برگ هايي درست كند، يك موقعيتي داشته باشد. اگر موقعيت داشته باشد آن موقعيت باعث مي شود كه حرفش جلو برود. حالا حرف، غلط است؟ درست است؟ درست گفته؟ غلط گفته؟

الان ما يكسري از اشكالاتي كه در همين علوم غريبه و طلسم و اينها داريم، كه مداركش را خدمتتان ارائه مي دهيم، مطالبي است كه منسوب است به بزرگان. يكي از دلايل پيش بردش هم اين است كه، نيست منسوب به بزرگان است، كسي نطُقُ نمي كشد، كسي نمي گويد «آخه چرا؟ » درست است يا نه؟ ولي در غرب مي گويند « چي ميگه؟ » كاري ندارند كيه. يك جاني بلافطره الان از زندان در بيايد بيرون بروند باهاش مصاحبه كنند، ببينند دو كلمه حرف درست مي زند، حرف حسابي مي زند دورش جمع مي شوند. سواد داشته باشد، بي سواد باشد، حرفي بزند به دردبخور باشد، دورش جمع مي شوند. كاري كه چيه كيه ... به هيچ عنوان نيست.

لذا ما اين در تفكر ناخودآگاهي مان هست كه «کي ميگه؟ » اين كسي كه دارد اين مطالب را به ما مي گويد «اين کيست؟ » در حالي كه اصلا چه اهميتي دارد «پرواز را بخاطر داشته باش پرنده مردني است! » مولانا كجاست؟ حافظ كجاست؟ اميرالمؤمنين( ع) كجاست؟ عيسي( ع) كجاست؟ اينها كجا هستند؟ اما درس پرواز هيچ وقت كهنه شده است؟ الان هم داريم راجع پرواز صحبت مي كنيم، راجع به پرنده كسي ...

البته غير از شرق، در شرق همه اش راجع به پرنده صحبت مي كنند « آخ آخ چي مي پريد!! چه جور مي پريد، اين جوري بود، چه پشتك معلقّ هايي مي زد! تو هوا اينجوري مي كرد، آن جوري مي كرد » بعد مي گويي «خوب چي مي گفت؟ » الان يك آمار بگيرند، بگويند « اميرالمؤمنين( ع) چي گفت؟» يك آمار بگيرند از ده هزار نفر، يك كار آماري بكنند، بپرسند «آقا چي گفت؟ شما اصلا از اميرالمومنين( ع) چي مي داني؟ » فورا مي گويد « بله علي بن ابيطالب، اين آن فلان ... بعد ابن ملجم، بعد بعد بعد ... ذوالفقار!! لاسيف الا ذوالفقار » بله لاسيف الا ذوالفقار، ذوالفقارش را همه مي شناسند، اما چهار كلمه از آن تعاليمش را آمار بگيريم، به دست فراموشي سپرده شده است. نهج البلاغه گوشه كتابخانه ها و خانه ها دارد خاك مي خورد اما شمشيرش را همه مي شناسند، زور بازويش را، شكستن در خيبر را، همه مي شناسند و همه مي دانند.

بنابراين ما توصيف پرنده را خوب بلديم؛ امام حسين( ع) ... همه اين قضايا ولي خوب بگوييم چه درسي داد؟ چي گفت، معرفت حركتش چي بود؟ چي ما ياد گرفتيم از ماجراش؟ آن وقت چي؟ مي بينيم نه. به ما ياد دادند راجع به پرنده صحبت كنيم، نه راجع به پرواز. بنابراين به طور كلي من صحبت مي كنم، اينجا، هر جايي كه ما بدانيم كه دو تا كلمه حرف داشته باشيم، اين دو تا كلمه حرف به دردمان بخورد «يَستمَعِون القوَْل فيَتَبَّعِون اَحسنَهَُ » (زمر 18) بكنيم آنجا جايش است. آنجا بايد برويم دنبالش، بايد پي گيري كنيم، بايد تحقق كنيم، مسئوليت هم گردن خود خودتان است يعني هر كسي مسئوليتش با خودش است، يعني ما بايد اين فرهنگ را راه بيندازيم.

اما معمولا اينطوري نيست، مي گويند «کي ميگه؟ » گفت، تمام شد مي آيد تو. همه مسايل را پيشاپيش قبول كرده، قبول مي كند، مي رود جلو و معلوم نيست بعد هم درست باشد اشتباه بكند. اما ما بايد ياد بگيريم كه هر قدم مان مسئوليت مان با خودمان است. ما مي رويم يك جايي، مي گوييم چيه؟ مي گويند «اين است» وظيفه داريم سؤال كنيم، وظيفه داريم تحقيق كنيم، آزمايش كنيم و آخر قياس كنيم «يَستمَعِون القوَْل فيَتَبَّعِون اَحسنَهَُ » اينها را خلاصه ببينيم آخر چه كار مي خواهيم بكنيم...


مطالب دوره چهار عرفان حلقه
استاد محمد علي طاهري 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر