۱۳۹۲-۱۲-۲۴

بحث عدالت!

بحث عدالت!

بحث عدالت مهم است.
عدالت را مي شود از جنبه کمّي و کيفي ديد.
اما عرفان بحث عدالت کيفي را بررسي مي کند.

اين عدالت کيفي بحث هاي زيادي را پيش مي آورد، مثل جهان هاي موازي، مجادله و نسبت من و شما.

اگر عدالت را کمّي بررسي کنيم، مي خواهد شما را با من مقايسه کند.

اما عدالت کيفي مي گويد نسبت شما با من چيست.
عدالت کيفي ميگويد شما من هستيد و من شما هستم، پس تساوي پيدا مي کنيم.
من صورت مجادله شما هستم و برعکس.

اما عدالت کمي مي خواهد بگويد امکانات شما با امکانات من برابراست، اما نمي شود و نمي تواند چون در واقع امکانات ما با هم برابر نيست و ما به اين نتيجه مي رسيم که عدالت نيست!

در بحث عرفان ما مي خواهيم عدالت کيفي را بررسي کنيم و اثبات کنيم و بگوئيم وجود دارد.
اما تفکر غالب انسان اين بوده که يک جايي از کيفيت جدا شده و تک بعدي شده است.
انسان از بحث کيفيت غافل شده و تمام تعاريف و تفکر غالب بشر به شکل تفکر کمّي باقي مانده است.

حالا يکي از تحولاتي که در افکار و بررسي هاي نوين مي خواهيم در باره آن صحبت کنيم تلفيق کميت و کيفيت است.

برگرديم به ارتباط کنترل تشعشع منفي 4:
ما مدام در حال ايجاد تشعشع منفي هستيم و نفرين را هم مي توانيم در اين چهارچوب دسته بندي کنيم.
مثلاً مي رويم در رستوران سر راه، و غذاي بدي مي خوريم و پول مي دهيم و هيچي نمي گوئيم اما ناراضي هستيم و تشعشع ساطع مي کنيم. خوب اين نارضايتي ما هم حق هست و هم ايجاد تشعشع منفي مي کند.

آن تشعشع منفي هم فرد را مي گيرد و هم خانواده او را و حتي مي تواند نسل او را شامل شود. مثلاً مي گويند فلان نسل نفرين شده است. ما الان چوب نسل هاي قبلي را مي خوريم که نفرين پشت سرشان دارند.

ما وقتي به صورت انفرادي نگاه کنيم، مي گوئيم ما چه کار کرديم؟
اما اگر همه بشريت را نگاه کنيم يک تن واحد است. مثلاً در بدن ما، يک سلول اشتباه کرده اما به سلولهاي ديگر هم آسيب وارد مي کند. آن سلول به خودي خود تنها گناهش اين بوده که ضعيف ترين نقطه بوده است. بنابراين يک بار با تک تک سلول ها طرفيم و يک جا کل را مي بينيم که عملکرد کل قضايا باعث شده بدن بيمار شود.

وقتي نگاه کلي باشد مسأله اين نيست که من اشتباه کردم يا ايشان، گريبان همه را مي گيرد. اما فردي نگاه کنيم، مي گوئيم اگر اين سلول اشتباه نمي کرد اين آدم سرطان نمي گرفت و الان زنده بود. اينطوري فقط يک سلول مقصر مي شود.

اما ما زاويه ديد تن واحده را داريم و مي گوئيم بشر. مهم نيست کسي خوب عمل کرده يا بد. آن کسي که خوب عمل کرده هم با آتش ديگران که بد عمل کرده اند مي سوزد!

مي گويند ( آدمي در عالم خاکي نمي آيد به دست)
حالا شما مدام، بگو من يک نفر خوب عمل کردم.
اين «آدمي» يعني جمع و نه يک نفر.

پس ما يک چيزهايي را حمل مي کنيم که ممکن است مربوط به خودمان نباشد.
جامعه اي که در آن نفرين زياد است آن جامعه روي خوش نمي بيند حتي اگر نفرين بر حق باشد!

جامعه اي که در آن حسرت زياد است دچار مشکل مي شود.
ممکن است بعضي از حسرت ها منفي نباشد، مثل اين که چرا ما در کمال نيستيم.
اما جامعه حسرت زده جامعه اي است که اعضايش احساس اندوه و کمبود مي کند و اين حسرت همه عضوها را آلوده مي کند.

دوره 7
استاد محمد علي طاهري

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر