۱۳۹۲-۱۲-۲۲

به نظر شما چطور مي شود جريانهاي کاذب يا ناکارآمد مدعي معنويت و

 به نظر شما چطور مي شود جريانهاي کاذب يا ناکارآمد مدعي معنويت و عرفان را از حرکتهاي اصيل معنوي باز شناخت؟

قدم اول اين است که عرفان را تعريف کنيم. ما بايد بگوييم که منظورمان از عرفان چيست تا بعد بتوانيم عرفان اصيل و عرفان کاذب را شناسايي کنيم. هر پديده اي در عالم هستي يک واقعيت دارد و يک حقيقت. علوم مختلف واقعيت آن را بررسي مي کنند. در فلسفه سعي مي شود به کمک عقل، حقيقت آن کشف شود و عرفان، درک آن حقيقت است. حقيقت، آن چيزي است که در پشت صحنه قرار دارد. علاوه بر اين، عرفان، ارتقاي کيفيت وجود انسان است. بهتر شدن اين کيفيت، خودش را در همه صحنه هاي زندگي نشان مي دهد و باعث مي شود رسالت بندگي هم بهتر انجام بشود.

با يک مثال ساده تفاوت کميت و کيفيت معلوم مي شود. کارمندي را تصور کنيد که يک حضور فيزيکي در محل کار دارد و به طور کمي مشخص است که چند ساعت کار مي کند و چقدر حقوق مي گيرد . اما کيفيت کار او با اطلاع از اين کميت ها تعيين نمي شود و در عين حال بايد ارزيابي شود. براي مثال، دلسوزي يک کارمند و احترام او به ارباب رجوع مربوط به کيفيت حضورش در محل کار است و نه واحد اندازه گيري دارد؛ نه ابزاري براي اندازه گيري.

ما نبايد لحظه اي از کيفيت اعمال خودمان غافل باشيم. بالا بردن اين کيفيت، مربوط به دنياي دل و دنياي بي ابزاري است که در عرفان کيهاني به آن «دنياي عرفان» مي گوييم. همانطور که قبلا گفتم به دين هم که مي رسيم، يک بخش کمي دارد و يک بخش کيفي. ما رسيدن به اصول کيفي دين را عرفان مي گوييم.

حالا در توجه به کيفيت، يکي به دنبال کمال است و يکي به دنبال قدرت. پس هرکس برداشتي از عرفان دارد. مثلا برداشت يکي از عرفان، قرار گرفتن در حالت خلسه و خودهيپنوتيزم است و اگر به خلسه برود، مي گويد که عرفان را تجربه کرده است. منظورم از خلسه، حالت نيمه هشياري خاصي است که حتي با استفاده از مواد مخدر و داروهاي روان گردان هم به وجود مي آيد. قطعا اين ها از هر راهي که باشد، به درد انسان نمي خورد. عرفان بايد ما را به خودمان بشناساند.

باده غمگينان خورند و ما ز مي خوشدل تريم
رو به محبوسان غم ده ساقيا افيون خويش

افيون آسماني هم وجود دارد. اين افيون فرد را در يک حالت خلسه مي برد و او مانند کسي که مخدر زميني مصرف کرده، ساعتها غافل و فارغ از خود مي شود. اما ما حتي يک لحظه هم نمي خواهيم از خودمان غافل شويم. به همين دليل، نه به دنبال مخدر زميني هستيم و نه مخدر آسماني. در عرفان کيهاني، خودشناسي و خداشناسي اهميت دارد که انسان را به قرب و نزديکي به الله مي رساند. الله غايت کمال است و نزديک شدن به او يعني نزديک شدن به غايت کمال.

پس، به عبارتي، عرفان درک عظمت هستي و در نهايت درک عظمت اوست. اما ممکن است عده اي منظورشان از عرفان چيزي شبيه خود هيپنوتيزم و خلسه باشد و هدف آنها همين ها باشد. اما عرفان، شناسايي پشت پرده و باطن هستي است که انسان را به خدا نزديک مي کند. يکي از تعريفهاي عرفان، حرکت از ظاهر به باطن است. باطن عالم را هم نمي­شود فهميد؛ مگر با ارتقاي کيفي وجود. خود خداوند به ما کمک مي کند تا از نظر کيفي رشد کنيم و وجه الله را درک کنيم .

پس وقتي مي گوييم عرفان کاذب، يعني چه؟ درک حقيقت و باطن هستي به کمک خدا که کاذب نمي شود. اما شايد بعضي افراد با نام عرفان دست به کارهايي بزنند که ارتباطي به درک حقيقت نداشته باشد. با اين حال، نمي شود با اين فيلتر و چارچوب، همه عرفان ها را محکوم کرد. هرکس بايد مواضع خودش را بيان کند تا ما بفهميم ديدگاه و راه و روش او به درد انسان مي خورد يا نه. چون تازه بعد از آن مي فهميم کاذب است يا خير.

نمي شود در اين عصر که عصر رويارويي انديشه است کسي را از ابراز انديشه اش منع کرد. بايد انديشه ها مطرح شوند تا آنچه را که داريم پخته کنيم و از بين آن ها سره را از ناسره تشخيص بدهيم و ضعف خود را بيابيم.

تا مرد سخن نگفته باشد / عيب و هنرش نهفته باشد

بايد انديشه هايمان را به تبادل بگذاريم ببينيم چه داريم و نهايتا ببينيم که اشتباه بوده يا درست ... در اين شور و تبادل انديشه هاست که به نتيجه مي رسيم . اينکه مانع ابراز انديشه يکديگر شويم يک روش باطل و غلط است.


مصاحبه شماره سه با استاد محمد علي طاهري 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر