۱۳۹۲-۱۲-۲۹

تجربه جاودانگي ... با عشق و رحمانيت!

تجربه جاودانگي ... با عشق و رحمانيت!

خداوند به ملائک گفت من چيزي مي دانم که شما نمي دانيد، بيخود نگوئيد اين موجود را راه ننداز.
پيامي که اينجا وجود داشته اين است که اين موجود جاودانگي را با خصوصياتي مثل عشق و رحمانيت تجربه مي کند. ملائک اصلاً درکي از رحمانيت نداشتند، چون با تضاد برخوردي نداشتند که بخواهند رحمانيت را درک کنند.

ولي اين موجود (آدم) عشق را مي فهمد و تبعات عشق را مي فهمد.
رحمانيت را مي فهمد و چون رحمانيت را مي فهمد مي تواند به او نزديک بشود.
اما يک ملک نمي تواند او را بفهمد، چون نمي تواند رحمانيت و عشق را بفهمد.
قبل از ما هيچ موجودي تجربه نفخت فيه من روحي را نداشته است.
اگر بعد از (نفخت فيه من روحي)، (لاتقرب هذه شجره) پيش نمي آمد ما در يک جا ساکن مي مانديم و تجربه اي نمي داشتيم.

گفت (اگر به اين درخت نزديک بشوي و تجربه کني به جاودانگي مي رسي) حالا که ما به او نزديک شديم، بايد در قرنطينه قرار بگيريم، مثل کسي که مي خواهد امتحان بدهد، آن فرد مي رود در چارچوب. ما هم در يک چارچوب قرار گرفتيم و گفتند (برويم پيدا کنيم)!

ما هم آمديم و مدام تجربه مي کنيم تا در جهنم اين چارچوب را از دور ما بردارند تا بتوانيم از اين تجربه استفاده کنيم و در صندوق را باز کنيم و بتوانيم از سواد اصلي استفاده کنيم.

الان اگر سواد مثل اسناد و مدارک به دست ما بيفتد ما نمي توانيم ازآن استفاده کنيم و نمي توانيم ازآن سر دربياوريم.
مي رويم آن مدارک را به سبزي فروش مي دهيم!

گوهري طفلي به قرصي نان دهد!

اما اگر سواد پيدا کنيم، وقتي به آن کتابخانه عظيم دسترسي پيدا کنيم، مي توانيم از امکانات آن کتابخانه استفاده کنيم.

پس اينجا گنجينه اي است که « علم آدم اسما کلها... سخر لکم ما في السماوات و ما في الارض »
من به تسخير شما آوردم همه آن گاو صندوق ها را ( سماوات) و ارض ( زمينه) را!

دوره 7
استاد محمد علي طاهري

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر