۱۳۹۲-۱۲-۱۲

مستانه سر !!

مستانه سر !! ___

وعده ی دلدار را در گوش کن .
خویش را از بوی من مدهوش کن .

شهد جان است او که در جان میکند .
خانه ی سستم که ویران میکند.

این حدیث ساز بشکسته ی منست
کین نوا در آن از این پیراهن است .

یوسف است افتاده در چاهی که دور
پیرهن درمان کند یک مرد کور .

پیرهن نی با خودش درمان بود
لیک در هر چیز از او سامان بود

بر منِ افتاده چون تو بنگری .
با دوای عشق بر گردون سری

وعده ها در گوش ها بسیار شد
نغمه های عشق در جان کار شد

اینچنین از شهد و شکر مملو ام
تو ببین اینسان مشعشع پر تو ام

__ حسن.ش - اسفند 92 __

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر