تذکر بسیار مهم:
دوستانی که حلقه و حفاظ این ارتباط را نداند، مطلقاً تقلید نکنند!!!
=======================================
رابطه ذهن بی ذهنی و تسلیم در برابر مسائل آسمانی!
ذهن بی ذهنی دو وجه دارد.
یک وجه آن یک ارتباط است که در آن ارتباط قرار می گیریم و ادراکاتی پیدا می شود.
وجه دیگر یک ماندگاری دارد که ذهن ما در این قابلیت تربیت بشود.
از حالا به بعد کم کم ما هر وقت می خواهیم کاری انجام بدهیم ذهن ما بی ذهن است.
این مسأله به ما کمک می کند در ارتباطات تسلیم و مؤفق تر باشیم و کمک می کند دست از تلاش ذهنی برداریم.
تلاش مکانیکی ما کم شد، چون فهمیدیم درمان از جای دیگر می آید و پله عشق به تلاش نیست.
از الان به بعد می خواهیم تلاش ذهنی خودمان را هم به سمت صفر میل بدهیم.
در سطح روان هم تلاش ما به سمت صفر میل پیدا می کند.
ما وقتی ارتباط برقرار می کردیم، می خواستیم احساس خود را هم در این ماجرا دخیل کنیم و ممکن بود با آن بیمار اشک بریزیم و درگیر بشویم، اما الان داریم به جایی می رسیم که روان و احساسات ما در گیر نشود.
پس تلاش انسانی می تواند در بعد جسم و روان و ذهن جاری باشد، که این تلاش ها با پله عشق و بی ابزاری مغایرت دارد و فقط ایجاد اختلال می کند و ما می خواهیم با ذهن بی ذهنی، این تلاش ها را به سمت صفر میل بدهیم تا به محو شدن منجر بشود.
محو باید نه نحو این را بدان
گر تو محوی بی خطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
داریم می رویم به سمت و سویی که در مسأله آسمان تسلیم بشویم.
فلسفه اسلام و مسلمان و ... یعنی لحظه به لحظه در پیشگاه او به تلاش کمتر و کمتر می رسیم.
یک نفر در دوره یک وقتی درمانی انجام می دهد، خودش هم در تکاپوست و دغدغه دارد، اما یک جایی این تسلیم شدن به ادراک و احساس ما و تعبیر و تفسیر هم راه پیدا می کند. مثلاً در بعضی از شاخه های درمان اسکن را خودشان پی گیری می کنند و تفسیر می کنند، اما ما از همان روز اول گفتیم، کاری به کار اسکن نداریم و تفسیر هم نمی کنیم و دنبال نکردیم.
علتش اینجا معلوم می شود.
ما ادراکی هم تسلیم شدیم و گفتیم، خودت اسکن کن و هر کاری می خواهی بکن.
نقش ما فقط این بود که روزی آسمانی را انفاق کنیم که کردیم!
و دیگر از گردن ما ساقط است.
این که حالا کجای این بیمار غده دارد و کجا مشکل دارد، برای ما خود نمایی محسوب می شود، اما برای کسانی که درمان برای آنها هدف است، این مسأله که بتوانند تفسیر کنند خیلی مهم است.
اما هدف ما درمان نیست، بلکه هدف ما کمال است.
درمان برای ما یک بازی است.
اینجا که می آییم متوجه می شویم چرا درگیر این تفسیرها نشدیم، چون بحث نجات بود.
دوره 6
استاد محمد علی طاهری
دوستانی که حلقه و حفاظ این ارتباط را نداند، مطلقاً تقلید نکنند!!!
=======================================
رابطه ذهن بی ذهنی و تسلیم در برابر مسائل آسمانی!
ذهن بی ذهنی دو وجه دارد.
یک وجه آن یک ارتباط است که در آن ارتباط قرار می گیریم و ادراکاتی پیدا می شود.
وجه دیگر یک ماندگاری دارد که ذهن ما در این قابلیت تربیت بشود.
از حالا به بعد کم کم ما هر وقت می خواهیم کاری انجام بدهیم ذهن ما بی ذهن است.
این مسأله به ما کمک می کند در ارتباطات تسلیم و مؤفق تر باشیم و کمک می کند دست از تلاش ذهنی برداریم.
تلاش مکانیکی ما کم شد، چون فهمیدیم درمان از جای دیگر می آید و پله عشق به تلاش نیست.
از الان به بعد می خواهیم تلاش ذهنی خودمان را هم به سمت صفر میل بدهیم.
در سطح روان هم تلاش ما به سمت صفر میل پیدا می کند.
ما وقتی ارتباط برقرار می کردیم، می خواستیم احساس خود را هم در این ماجرا دخیل کنیم و ممکن بود با آن بیمار اشک بریزیم و درگیر بشویم، اما الان داریم به جایی می رسیم که روان و احساسات ما در گیر نشود.
پس تلاش انسانی می تواند در بعد جسم و روان و ذهن جاری باشد، که این تلاش ها با پله عشق و بی ابزاری مغایرت دارد و فقط ایجاد اختلال می کند و ما می خواهیم با ذهن بی ذهنی، این تلاش ها را به سمت صفر میل بدهیم تا به محو شدن منجر بشود.
محو باید نه نحو این را بدان
گر تو محوی بی خطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
داریم می رویم به سمت و سویی که در مسأله آسمان تسلیم بشویم.
فلسفه اسلام و مسلمان و ... یعنی لحظه به لحظه در پیشگاه او به تلاش کمتر و کمتر می رسیم.
یک نفر در دوره یک وقتی درمانی انجام می دهد، خودش هم در تکاپوست و دغدغه دارد، اما یک جایی این تسلیم شدن به ادراک و احساس ما و تعبیر و تفسیر هم راه پیدا می کند. مثلاً در بعضی از شاخه های درمان اسکن را خودشان پی گیری می کنند و تفسیر می کنند، اما ما از همان روز اول گفتیم، کاری به کار اسکن نداریم و تفسیر هم نمی کنیم و دنبال نکردیم.
علتش اینجا معلوم می شود.
ما ادراکی هم تسلیم شدیم و گفتیم، خودت اسکن کن و هر کاری می خواهی بکن.
نقش ما فقط این بود که روزی آسمانی را انفاق کنیم که کردیم!
و دیگر از گردن ما ساقط است.
این که حالا کجای این بیمار غده دارد و کجا مشکل دارد، برای ما خود نمایی محسوب می شود، اما برای کسانی که درمان برای آنها هدف است، این مسأله که بتوانند تفسیر کنند خیلی مهم است.
اما هدف ما درمان نیست، بلکه هدف ما کمال است.
درمان برای ما یک بازی است.
اینجا که می آییم متوجه می شویم چرا درگیر این تفسیرها نشدیم، چون بحث نجات بود.
دوره 6
استاد محمد علی طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر