۱۳۹۲-۱۱-۲۶

خورشید شدن در دنیای عرفان !

خورشید شدن در دنیای عرفان !

در دنیای عرفان محبت کنندگی مطرح است، نیاز به مورد محبت قرار گرفتن نیست و خورشید شدن مد نظر است !

خورشید نور دهندگی دارد
نور گیرندگی را نیاز ندارد
و نمی گوید که نور مرا چه کسی دارد می گیرد !

پس خورشید بالغ است اما ما چطور؟!
ما اگر نگیریم می بینیم که کدر و در هم و ... هستیم !

عرفان بحث کیفیت را مطرح می کند در مورد پله عقل و عشق صحبت کردیم در پله عقل کمیت و در پله عشق کیفیت را مورد بررسی قرار می دهد
وقتی به کیفیت می رسیم یک عاملی یا گیرنده است یا دهنده است در مورد مهر و محبت که جنبه کیفی دارد !
بچه اصلا نمی داند عقل چیست و هوش چیست، ولی وقتی می گوئیم عجب بچه باهوشی است
خیلی خوشش می آید به آن صورت معنی زیبائی و زشتی را نمی داند ولی وقتی می گوئیم بچه قشنگی است خوشش می آید !
اگر بگوئیم چه بچه زشتی است فورا می بینید که چهره او در هم شد و یک واکنش ناجوری نشان داد !

خلاصه نیاز به منتسب شدن به صفات عالی که در یک بچه در اوج خودش است، ولی هر چه بزرگتر می شود،
می بینیم که این حالت کم و کمتر می شود نه این که از بین برود، از بین، زمانی می رود که بلوغ اتفاق بیفتد که در مورد همه اتفاق نمی افتد !
در خانه سالمندان عمدتا می بینید که در نیاز مورد توجه و محبت قرار گرفتن باقی مانده اند.
لذا دنیای آنها یک محور دارد. اگر از آنها بپرسیم چه خبر؟!
می گویند بچه هایم نیامدند و به من محبت نمی کنند یعنی زندگی آنها یک محور دارد حالا اگر همین سالمند بالغ شده بود اصلا حرفش این نبود !
صحبتش این بود که بچه هایم مشغولند هر کدام یک جا هستند دارند زندگی می کنند و همه موفقند و من هم از راه دور دارم از پرواز آنها لذت می برم !
من پرشان دادم، پرواز یادشان دادم آنها هم دارند پرواز می کنند !
پس شما از یک مصاحبه با یک سالمند، کلیت قضیه را متوجه می شوید که از زندگی چه گرفته است !
اگر ما به این بلوغ نرسیم در انتظار ما چیزی جز بیچارگی نیست !
چون مدام می گوئیم نیامدند و هی حرص می خوریم و ...

خیلی از بیماریهای سالمندان بیماریهائی است که جهت جلب توجه است !
مثلا فرض کنید که زنگ می زنند به فرزندان که بیائید مادر حالش بد است،
همین که بچه ها می آیند و جمع می شوند حالش خوب می شود !

لذا شما اتوماتیک وار سالمندان را در حال ناله کردن می بینید.
ممکن است که درد داشته باشند ولی اصولا تمایلشان به ناله کردن است تمایلشان به درد است
تمایلشان به این است که بگویند دارم می میرم در واقع این مادر دوم است که مدام دارد هشدار می دهد
مدام دارد به اطرافیان می گوید به من توجه کنید !
به من محبت کنید !
چون مدام می گوید من دارم می میرم.

لذا بازخور دارد و مدام می بیند که حالش بدتر است چون کافی است بخشهای اجرائی از فیلتر عقلی و فیلتر ناخودآگاه عبور کند که
این دارد می میرد، اگر متقاعد بشوند سریعتر از موعد ... !

بحث بلوغ عرفانی ماجرای مفصل تری دارد که اینها پیامدهایی است که روی سلامتی و مسائل دیگر ما پیاده می کند !

دوره 5 - استاد طاهری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر