۱۳۹۲-۱۱-۲۴

کنترل دشارژ درونی و انجام رسالت بندگی !

در تعریف عبادت به این نتیجه رسیدیم که عبد بودن، به جا آوردن رسالت بندگی است !

حالا از این زوایا وقتی نگاه می کنیم می بینیم که اگر از ما بپرسند روی زمین دارید چه می کنید؟
می بینیم که ما داریم می رویم و می آئیم تا نقطه ضعفهای خودمان را شناسائی بکنیم !
و بتوانیم این نقطه ضعفها را پوشش بدهیم و تحت کنترل خودمان قرار بدهیم و بعد که در کنترل قرار دادیم ارتباط جزء و کل راحت تر برقرار می شود !

اگر خاطرتان باشد به لزوم ارتباط جزء و کل اشاراتی داشتیم و به این موضوع رسیدیم که:

بکش ای عشق کلّی جزء خود را که اینجا در کشاکشها زبونم و نیاز داریم به آن عشق کلّی
و یا کل ما را به سمت خودش بکشد و یا این که بالاخره این جزء با آن کلّ ارتباط پیدا بکند !

چه داند جزء راه کلّ خود را مگر هم کل فرستد رهنمونم
یعنی این نیاز را داریم که با این کل ارتباط برقرا کنیم
اما حالا که می خواهیم ارتباط برقرار کنیم و متوجه شدیم که ایجاد این ارتباط عبادت هست
( عبادت به جا آوردن رسالتهای ماست)
یعنی وقتی پرسیدند شما روی زمین چه کار دارید می کنید بگوئیم که ما داریم عبادت می کنیم !
می گویند عبادت چیست ؟
می گوئیم داریم رسالتهای خودمان را پیدا می کنیم،عبد بودن را پیدا می کنیم،رسالت بندگی را پیدا می کنیم که بتوانیم با کلیت خودمان در ارتباط قرار بگیریم !
ما از اصل خویش جدا افتادیم و حالا باید با آن اصل در ارتباط قرار بگیریم وقتی می خواهیم این کار را بکنیم، موانع ظاهر می شود
موانعی که به پای ما بسته شده طبق قانون (کمال ـ ضد کمال) !

بنابراین متوجه می شویم که باید بر آن موانع غلبه پیدا کنیم وقتی می خواهیم غلبه پیدا بکنیم می بینیم که این کار ما نیست !
از این طرف می گوئیم باید غلبه پیدا کنیم از آن طرف می بینیم کار ما نیست !

خود کلّ آماده است که دست ما را بگیرد
یعنی ما لازم بود یک موضوع را بدانیم موضوع این بود که ما باید دستمان را بلند کنیم
و بگوئیم دست ما را بگیر !

اما در همه دعاها در همه دنیا همه می گویند که خدایا دست ما را بگیر اتفاقی هم ظاهرا نمی افتد !
به این دلیل است که این موضوع (دست مرا بگیر) کلامی نیست !
موضوع فراتر از زبان است !

خلاصه می رسیم به حلقه های رحمانیت، آنجا که گفته می شود:

مگر هم کل فرستد رهنمونم
که اینجا در کشاکشها زبونم

این مگر، که آمده می گوید ما اینها را تجربه کردیم،چاره ای نیست الّا این که او بیاید این کار را بکند !

پس با مگر یک امکانی را پیش بینی می کند که در این امکان به تنها راه حل و چاره ای که رسیده همین است
و اعتراف می کند که در کشاکش ها زبون است !

تمام تلاشها را به نظر می آید انجام داده، همه علمش را به کار برده، همه سعیش را کرده
آخر می گوید مگر هم کل فرستد رهنمونم !

حالا کلّ هم از ابتدا تسهیلاتش را گذاشته، گفته چه کسی می خواهد بیاید به سمت کمال؟!
من حاضرم دستش را بگیرم !

و به عبارت دیگر و به طور غیر مستقیم به نظر می آید کسی راه پیدا نمی کند مگر این که حتما مورد دستگیری قرار بگیرد !
به سعی خود این مسئله ایجاد نمی شود و مطلبی است که هر چه زودتر متوجه بشویم بهتر است !

این مثال را بارها زدیم که اسباب بازی بچه خراب می شود و یا لازم می شود یک پیچی را باز کند
شروع می کند با پیچ گوشتی کار کردن !
هر چه می گویئم بچه این کار تو نیست می گوید نه به کارش ادامه می دهد !
آخر به او ثابت می شود که کار او نیست و می گوید بابا بیا این پیچ را باز کن آن وقت پدر در ثانیه ای کار لازم را انجام می دهد !

انسان در یک همچین پروسه ای است و در ابتدا مثل یک بچه است و همین حالت را دارد،
فکر می کند که خودش می تواند حالا یکی زودتر متوجه می شود که مسئله از چه قرار است
و یکی ممکن است سرمایه این بخش از زندگی خود را هدر بدهد و به این موضوع نرسد
و یا از همه بدتر فکر کند که رسیده !
ولی هیچ چیز در دستش نباشد !
این دیگر خیلی اسف انگیز است و تاسف بار است !

یکی از بزرگترین نقطه ضعفهای انسان دشارژ داخلی و بیرونی است !
و در این رابطه کنترل دشارژ به دو قسمت درونی و بیرونی تقسیم شده بود به دلیل این که از شدت حمله آن کاسته شود !

دوره 5 - استاد طاهری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر