احساس بی نیازی و خلاصی !
بی نیازی که می آید برای ما یک چیز طبیعی است یعنی وقتی که فرد در آن قرار می گیرد احساس نمی کند که چیز جدیدی با او هست
و احساس خود به خود بودن به فرد دست می دهد یعنی هیچ چیز ملموسی نیست که بگوید
خانمها آقایان من الان دارم احساس بی نیازی می کنم اصلا آن راحس نمی کنیم اصلا قابل حس کردن نیست
مثل یک ماهی است که توی آب است و می خواهد شنا کند برایش در آب بودن، طبیعی است
شاید حتی نمی داند که در آب است وقتی بی نیازی می آید متوجه می شود این طبیعی است
قبلا که نیاز داشت یک جای موی خود را بنفش کند غیر طبیعی بود ولی الان دارد به صورت طبیعی زندگی می کند
و قبلا اشکالاتی بر او وارد بود !
اصلا نمی شود اسمش را احساس گذاشت وقتی که ما هستیم یعنی در مرز بودن قرار می گیریم، تازه طبیعی می شود !
الان من می گویم که احساس نیاز می کنم احساس بی نیازی می کنم این احساسها چون در یک فضای غیر طبیعی است، برای من ملموس است
ولی وقتی در آن فضا قرار می گیرم الان اصلا احساس نمی کنم که هوا من را احاطه کرده
اما اگر من در یک جائی قرار بگیرم که هوا کثیف باشد فورا می گویم که احساس می کنم که هوا سنگین است،
احساس در محیطی که نسبت به اصل ماجرای خود غیرطبیعی است، ظاهر می شود.
ولی وقتی که هوا خوب باشد و نه سرد باشد و نه گرم اصلا می گوئیم ما در چه هوائی قرار داریم؟ نه !
لذا وقتی ما در شرایط بی نیازی قرار می گیریم این صحبتها از بین می رود (احساس بی نیازی کردن) !
در شرایطی که قرار می گیریم می بینیم احساس شبکه مثبت و منفی از بین می رود
و خلاصی (مخلص شدن) اتفاق می افتد !
کفر و دین در بر عشاق نکوکار یکی است اما الان می گوئیم: آی، شبکه مثبت آمد، آی شبکه منفی آمد !
ولی راه دارد به سمتی می رود که هر چه جلوتر می آئیم راه خدا کوتاه و کوتاهتر می شود، آخرش مخلص شدن است !
این نقطه خاموشی در حرف نمی گنجد یک نقطه است در آن نقطه یک دفعه مثبت و منفی و همه اینها مفاهیمش را از دست می دهد
ولی الان قابل تعریف نیست (نقطه خاموشی) !
در نهایت می رسیم به این که چون درکی از تجلی الهی نداشتیم گفتیم این مثبت است، آن منفی است !
ولی در یک جائی که تجلی الهی درک شد مخلص شدن اتفاق می افتد !
دوره 5 - استاد طاهری
بی نیازی که می آید برای ما یک چیز طبیعی است یعنی وقتی که فرد در آن قرار می گیرد احساس نمی کند که چیز جدیدی با او هست
و احساس خود به خود بودن به فرد دست می دهد یعنی هیچ چیز ملموسی نیست که بگوید
خانمها آقایان من الان دارم احساس بی نیازی می کنم اصلا آن راحس نمی کنیم اصلا قابل حس کردن نیست
مثل یک ماهی است که توی آب است و می خواهد شنا کند برایش در آب بودن، طبیعی است
شاید حتی نمی داند که در آب است وقتی بی نیازی می آید متوجه می شود این طبیعی است
قبلا که نیاز داشت یک جای موی خود را بنفش کند غیر طبیعی بود ولی الان دارد به صورت طبیعی زندگی می کند
و قبلا اشکالاتی بر او وارد بود !
اصلا نمی شود اسمش را احساس گذاشت وقتی که ما هستیم یعنی در مرز بودن قرار می گیریم، تازه طبیعی می شود !
الان من می گویم که احساس نیاز می کنم احساس بی نیازی می کنم این احساسها چون در یک فضای غیر طبیعی است، برای من ملموس است
ولی وقتی در آن فضا قرار می گیرم الان اصلا احساس نمی کنم که هوا من را احاطه کرده
اما اگر من در یک جائی قرار بگیرم که هوا کثیف باشد فورا می گویم که احساس می کنم که هوا سنگین است،
احساس در محیطی که نسبت به اصل ماجرای خود غیرطبیعی است، ظاهر می شود.
ولی وقتی که هوا خوب باشد و نه سرد باشد و نه گرم اصلا می گوئیم ما در چه هوائی قرار داریم؟ نه !
لذا وقتی ما در شرایط بی نیازی قرار می گیریم این صحبتها از بین می رود (احساس بی نیازی کردن) !
در شرایطی که قرار می گیریم می بینیم احساس شبکه مثبت و منفی از بین می رود
و خلاصی (مخلص شدن) اتفاق می افتد !
کفر و دین در بر عشاق نکوکار یکی است اما الان می گوئیم: آی، شبکه مثبت آمد، آی شبکه منفی آمد !
ولی راه دارد به سمتی می رود که هر چه جلوتر می آئیم راه خدا کوتاه و کوتاهتر می شود، آخرش مخلص شدن است !
این نقطه خاموشی در حرف نمی گنجد یک نقطه است در آن نقطه یک دفعه مثبت و منفی و همه اینها مفاهیمش را از دست می دهد
ولی الان قابل تعریف نیست (نقطه خاموشی) !
در نهایت می رسیم به این که چون درکی از تجلی الهی نداشتیم گفتیم این مثبت است، آن منفی است !
ولی در یک جائی که تجلی الهی درک شد مخلص شدن اتفاق می افتد !
دوره 5 - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر