۱۳۹۲-۱۱-۲۴

دوستاني كه درك حضور پيدا كردند

مثلاً الان من سؤال مي‌كنم كه دوستاني كه درك حضور پيدا كردند، دستشان را بلند كنند؟
آيا ما درك حضور را تعريف كرديم؟
شكر وجودي را دوستاني كه احساس كردند؟
آيا تعريف كرده بوديم؟
تعريف نكرده بوديم، ....
اينجا(پله عشق) وادي كلام،....
وادي حرف نيست،
وادي است كه يك نفر مي‌رود داخل
وادي است كه ادراكاتي برايش پيش مي‌آيد،
نمي‌تواند تعريف كند.
من الان اگر بگويم يك نفر تعريف كند، هيچ كس نمي‌تواند تعريفش كند.
البته مي‌توانيم يك جورهايي،‌ همانطور كه من گفتم درك حضور، شما دست بلند كرديد،
پس از درك حضور، از خود اين واژه يك چيزي را گرفتيد كه دستتان را بلند كرديد.
اما نه ما مي‌توانيم تعريف كنيم نه شما مي‌توانيد تعريف كنيد،
همان گاز زدن سيب است- حالا من مي‌گويم سيب، چون همه‌مان سيب گاز زديم مي‌فهميم راجع به چي است-
اما اگر يك ميوه‌اي باشد كه ما در ايران نداشته باشيم،
من بگويم يا يك نفر اين طعم را چشيده باشد اگر بخواهد بگويد، قاعده‌تاً هيچ‌كس نمي‌تواند بگيرد،
از توضيحات بفهمد و بگيرد.
لذا ادراكات قابل توضيح نيست،
بايد چشيده شود،...
وادي چشيدن است، نه وادي خواندن....
لذا در دنياي عرفان مي‌گويد
«بشوي اوراق اگر همدرس مايي
كه درس عشق در دفتر نباشد»
(حافظ)
كسي نمي‌تواند از خواندن متوجه حالت عاشق شود،
يا اصولاً بحث عشق را،...
وادي عشق را كلاً درك كند....
«در همه دير مغان نيست چو من شيدايي
خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي»
(حافظ)
دفتر سمبل دانش و ملّابنويسي است، مي‌گويد گرو باده است. باده چيست؟ آگاهي،

باده از خم وحدت و معرفت الهي است.
مي‌گويد من اينها را گذاشتم گرو، گروي باده.
خرقه سمبل يكسري قضاياست،
دفتر هم سمبل يكسري مي‌گويد من اينها را گرو گذاشتم.

اصلاً ما نمي‌دانيم آيا واقعاً اينطوري است،
دو نفر يك مزه را درك مي‌كنند؟ نمي‌دانيم.
مثلاً شما مي گوييد تند است من هم مي گويم تند است،
آيا آن تندي كه شما مي فرماييد با آن تندي كه من مي‌گويم يكي است؟ نمي‌دانيم.
مثلاً ممكن است ايشان بگويد نه خيلي هم تند نيست، من بگويم خيلي تند است.
براي همين هيچ كدام از مسايل اين قضيه استاندارد نيست. روي پله عقل، روي پله حكم ما مي‌آييم با هم قرارداد مي‌بنديم، مي‌گوييم كه اين مجموعه طعم را مي‌گوييم شيرين، اين را مي‌گوييم تلخ، اين را مي‌گوييم شور، ... . قرارداد بين خودمان گذاشتيم و دسته‌بندي كرديم مطالب را،
مسايل را، قوانين را، احكام را و از طريق آن با همديگر ارتباط داريم.
مثلاً مي‌گوييم خدا، خدا چيست؟ 15 دقيقه «الله» «God» اينها را ما با هم قرارداد گذاشتيم.
آيا وقتي كه بگوييم خدا، برداشت من،
شما ايشان،
همه‌مان يكي است از اين موضوع؟
ولي مي‌دانيم راجع به چي مي‌خواهيم صحبت كنيم،
براساس قرارداد از پيش تعيين شده،
كه بين خودمان گذاشتيم.
لذا پله‌ عشق را مي‌خواهيم با يكسري قراردادهايي كه بين خودمان گذاشتيم تشريح‌اش كنيم،
كم مي‌آورد يا نمي‌آورد؟ كم مي‌آورد،
نمونه‌اش همين تجربه‌ كلاس خودمان است. قبول است؟
ترم دوم، جلسه ششم، زنگ اول
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر