شاهد یعنی تماشاچی!
یک معنای شاهد تماشاچی بود.
چه کسی به خاطراتش به عنوان یک تماشاچی نگاه می کند؟ هیچ کس!
حتماً با نگاه به خاطراتش یک سمت و سوئی را می گیرد و می خواهد بر اساس چارچوب بینشی که دارد آن را به یک سمتی متمایل بکند که دلخواه اوست!
لذا شاید به ندرت ما به خاطراتمان به عنوان یک شاهد و یا بی طرف نگاه می کنیم!
ما بر اساس منافع و مصالح و نظرات و ایده آلهای خودمان، خاطرات را تجزیه تحلیل و تفسیر می کنیم.
پس ما به صورت یک شاهد به خاطرات و اطلاعات خود نگاه نمی کنیم!
و در واقع بی طرف نیستیم!
وقتی بی طرف نیستیم نسبت به صحنه به صحنه خاطرات واکنشهای مختلف داریم!
لذا در صحنه به صحنه آن، ما باید بخندیم، گریه کنیم، شوک به ما وارد بشود، تنش به ما وارد بشود و به همین صورت ادامه دارد!
یک اتفاقی که یک بار افتاده، هزاران بار آن شارژ احساسی (تنش، شوک و ...) را روی ما اعمال می کند اما خاطرات به خودی خود مگر زنده هستند؟!
خاطرات زنده نیست، ولی وقتی ما اینجوری به خاطرات نگاه می کنیم زنده است یعنی یک صحنه ای ما را 20 سال پیش افسرده کرده، الان مرتب دارد آن یک صحنه هر روز شارژ منفی را روی ما اعمال می کند!
مگر ما چقدر دوام می آوریم؟
یک حادثه که بیرون است، یک حادثه هم هر روز در انتظارمان است، هر حادثه هم که اتفاق افتاده هزار بار هم بخواهد تشدید پیدا بکند آخر ما از پا می افتیم
و بعد در مدیریت انرژی ذهنی هم برای ما دیگر چیزی باقی نمی ماند.
و برای تنها چیزی که دیگر انرژی ذهنی باقی نمی ماند ماجرای کمال است!
لذا انسان هم کلاً این بخش (کمال) را رها کرده است، چون دیگر توانش را ندارد!
اگر ما مثل یک تماشاچی که دارد یک فیلم را نگاه می کند به خاطرات خود نگاه کنیم، به معنای شاهد نزدیک خواهیم شد!
البته به شرطی که نگاه ما به خاطرات خود صرفاً بصورت یک شاهد بی طرف باشد!
هنگام دیدن یک فیلم واکنشهای متفاوتی هست:
بعضیها با آن فیلم زندگی خواهند کرد، یعنی آنچنان با آن هم فاز می شوند که می شوند جزو فیلم!
یعنی هنرپیشه مشت می زند او هم مشت می زند، هنرپیشه گریه می کند او هم گریه می کند و در واقع هم فاز شدن با یک بخش مرده اتفاق می افتد!
یک فیلم مرده است، زنده نیست، فقط دارد یک ماجرائی را به تصویر می کشد ولی زنده نیست!
نسبت زندگی در مقابل یک فیلم به این شکل است که زندگی حقیقت است و فیلم مجاز است!
حالت دوم اینکه به عنوان یک مجاز دارد به فیلم نگاه می کند، بنابراین احساس خودش مستقل از احساس آن چیزی است که در فیلم است اگر در فیلم هنرپیشه ای بغض کرد او بغض نمی کند و ...
و آن فیلم یک پیام برای ما دارد، هدف فیلم این بوده که یک پیام را به ما برساند نه این که یک هنر پیشه ای در فیلم بغض کرد ما هم بغض کنیم!
در کشورهای شرقی و جهان سوم این حالت بسیار شدید است که یک دفعه تماشاچی با فیلم ( با این مجاز ) هم فاز می شود فکر می کند که کارگردان، سازنده فیلم، سناریست و ... هدفشان این بوده که ما بغض کنیم!
نه، فیلم قرار بوده به ما پیام بدهد البته همه فیلمها هم پیام ندارند فقط محض سرگرمی است!
ولی اصل ماجرا از بین می رود و ما برخورد احساسی و ذهنی با فیلم پیدا می کنیم و متعاقبا تنشهائی به ما وارد می شود!
دوره 5
استاد محمد علی طاهری
یک معنای شاهد تماشاچی بود.
چه کسی به خاطراتش به عنوان یک تماشاچی نگاه می کند؟ هیچ کس!
حتماً با نگاه به خاطراتش یک سمت و سوئی را می گیرد و می خواهد بر اساس چارچوب بینشی که دارد آن را به یک سمتی متمایل بکند که دلخواه اوست!
لذا شاید به ندرت ما به خاطراتمان به عنوان یک شاهد و یا بی طرف نگاه می کنیم!
ما بر اساس منافع و مصالح و نظرات و ایده آلهای خودمان، خاطرات را تجزیه تحلیل و تفسیر می کنیم.
پس ما به صورت یک شاهد به خاطرات و اطلاعات خود نگاه نمی کنیم!
و در واقع بی طرف نیستیم!
وقتی بی طرف نیستیم نسبت به صحنه به صحنه خاطرات واکنشهای مختلف داریم!
لذا در صحنه به صحنه آن، ما باید بخندیم، گریه کنیم، شوک به ما وارد بشود، تنش به ما وارد بشود و به همین صورت ادامه دارد!
یک اتفاقی که یک بار افتاده، هزاران بار آن شارژ احساسی (تنش، شوک و ...) را روی ما اعمال می کند اما خاطرات به خودی خود مگر زنده هستند؟!
خاطرات زنده نیست، ولی وقتی ما اینجوری به خاطرات نگاه می کنیم زنده است یعنی یک صحنه ای ما را 20 سال پیش افسرده کرده، الان مرتب دارد آن یک صحنه هر روز شارژ منفی را روی ما اعمال می کند!
مگر ما چقدر دوام می آوریم؟
یک حادثه که بیرون است، یک حادثه هم هر روز در انتظارمان است، هر حادثه هم که اتفاق افتاده هزار بار هم بخواهد تشدید پیدا بکند آخر ما از پا می افتیم
و بعد در مدیریت انرژی ذهنی هم برای ما دیگر چیزی باقی نمی ماند.
و برای تنها چیزی که دیگر انرژی ذهنی باقی نمی ماند ماجرای کمال است!
لذا انسان هم کلاً این بخش (کمال) را رها کرده است، چون دیگر توانش را ندارد!
اگر ما مثل یک تماشاچی که دارد یک فیلم را نگاه می کند به خاطرات خود نگاه کنیم، به معنای شاهد نزدیک خواهیم شد!
البته به شرطی که نگاه ما به خاطرات خود صرفاً بصورت یک شاهد بی طرف باشد!
هنگام دیدن یک فیلم واکنشهای متفاوتی هست:
بعضیها با آن فیلم زندگی خواهند کرد، یعنی آنچنان با آن هم فاز می شوند که می شوند جزو فیلم!
یعنی هنرپیشه مشت می زند او هم مشت می زند، هنرپیشه گریه می کند او هم گریه می کند و در واقع هم فاز شدن با یک بخش مرده اتفاق می افتد!
یک فیلم مرده است، زنده نیست، فقط دارد یک ماجرائی را به تصویر می کشد ولی زنده نیست!
نسبت زندگی در مقابل یک فیلم به این شکل است که زندگی حقیقت است و فیلم مجاز است!
حالت دوم اینکه به عنوان یک مجاز دارد به فیلم نگاه می کند، بنابراین احساس خودش مستقل از احساس آن چیزی است که در فیلم است اگر در فیلم هنرپیشه ای بغض کرد او بغض نمی کند و ...
و آن فیلم یک پیام برای ما دارد، هدف فیلم این بوده که یک پیام را به ما برساند نه این که یک هنر پیشه ای در فیلم بغض کرد ما هم بغض کنیم!
در کشورهای شرقی و جهان سوم این حالت بسیار شدید است که یک دفعه تماشاچی با فیلم ( با این مجاز ) هم فاز می شود فکر می کند که کارگردان، سازنده فیلم، سناریست و ... هدفشان این بوده که ما بغض کنیم!
نه، فیلم قرار بوده به ما پیام بدهد البته همه فیلمها هم پیام ندارند فقط محض سرگرمی است!
ولی اصل ماجرا از بین می رود و ما برخورد احساسی و ذهنی با فیلم پیدا می کنیم و متعاقبا تنشهائی به ما وارد می شود!
دوره 5
استاد محمد علی طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر