۱۳۹۲-۱۱-۲۵

فیلم خاطرات!

فیلم خاطرات!

همین ماجرا زمانی که به فیلم خاطراتمان نگاه می کنیم وجود دارد یعنی یک مرده را ما زنده می کنیم منتها زنده شدن این مرده اینجا دیگر به نفع ما نیست!

از دي كه گذشت هيچ از او ياد مكن
فردا كه نيامد ست فرياد مكن
بر نامده و گذشته بنياد مكن
حالي خوش باش و عمر بر باد مكن

برای این که به علت خاصیتی که در رابطه با واقعیت وجود دارد شادیها می پرد مثل اتر و بنزین که می پرد!
اما غم ها رسوب می کند!

اگر از انسان بپرسیم که زندگی چه بود؟!
اول غم ها و سختیها را بازگو می کند.
شاید بشود این را به عنوان یک اصل مسلّم بیان کرد چون شادیها زود یادمان رفته ولی غم ها و ضربه هائی که به ما وارد شده و شکستها و ... جلوی چشمان ماست!

اگر این جور نبود خیلی خوب بود ولی متاسفانه اینطوری است، شما به هر کس بگوئید زندگی چی بود (مخصوصا روی سالمندان تست بکنید) شکستها و غم ها و خلاصه بخش منفی بیشتر جلوی چشم ما هستند!

اگر غیر از این بود انسان همیشه احساس خوشبختی می کرد!
چون شادیها جلوی چشمش بود!

همه خاطرات گذشته انسانها که تلخ نبوده لحظات خوب هم داشتند ولی می بینیم که خوبیها یادشان نمی آید و اصولاً بیشتر ما زانوی غم بغل گرفتیم!

وقتی ما خاطرات را زنده می کنیم یا نبش قبر می کنیم و مرده ها (خاطرات) را می کشیم بیرون، سیستم سانسور غمها را آشکار می کند و ما شاهد نیستیم و نمی توانیم مسائل را منصفانه ببینیم (یعنی شادی و غم را کنار هم ببینیم ) لذا نتیجه نهائی به نفع ما تمام نخواهد شد و دوباره مسئله و مشکل خواهیم داشت
و منفی روی منفی می آید!

در واقع یک اتفاقی یک بار افتاده و یک سطحی را در خاطرات ما به خودش اختصاص داده و یک رسوبی در ذهن ما ایجاد کرده اما مرتب دارد لایه سازی می کند!
این لایه سازی رسوبی را تشکیل می دهد که شما در مقاطع کوهها می توانید ببینید!

شاید میکرون میکرون این رسوب جمع شده و به خودی خود در آن لحظه خیلی حاد نبوده ولی میکرون میکرون جمع شده و الان یک ضخامت قابل توجهی را در لایه کوه به ما نشان می دهد!

بنابراین ما در بررسی درون به یک پدیده های عجیب و غریبی بر می خوریم که این پدیده ها تثبیت شده و ما الان آن را نمی توانیم رفع کنیم!

لذا شما می بینید با هر سالمندی صحبت می کنید می گوید (مادر نگو) نشان دهنده همین رسوب است!
در زیر این رسوبات، شادیها مدفون است به این علت است که گزارش شادی دریافت نمی کنیم و چهره ها، چهره های غم گرفته است نه این که در شادی نبوده،
در شادی بوده ولی بر اساس این مکانیزم اگر شادی هم بوده مدفون است!

چون شادیها فرّار است.
در واقع با تعریف شادیها، شادی ایجاد نمی شود!
یعنی با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود ولی با تعریف غمها، هم تشعشعات و هم رسوبات آشکار می شود!

اینها یک پدیده های عجیب و غریبی هستند!

دوره 5
استاد محمد علی طاهری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر