ديد كل نگر يا انطباق با كل!
سوال:
ارتباط گستردگي را احساس كنيم آن حالت ها را ولي در ارتباط هاي بعدي احساس نكنيم مشكلي نيست؟
جواب:
يك مسئله اي كه وجود دارد در ارتباط گستردگي ممكن است ظرف يكي دوتا ارتباط به ما منظور را بگويند بعد از آن بروند سر اصل ماجرا، يكبار، دوبار، سه بار- منظور را مي گويم- ممكن است هميشه هم باشد ممكن است نه، يك بار، دوبار، سه بار نشان بدهند منظور اين است اما بعد از آن بروند سر اصل مطلب يعني تطابق. اين تطابق ما يعني بالا بردن ظرفيت يعني گستردگي، يعني ارتقاء ظرفيت به عبارتي، يعني انطباق انسان با عظمت هستي، يعني انعكاس انسان با عالم هستي، يعني شكستن قيودات ذهني. وقتي در سطح عالم هستي منعكس مي شويم خيلي از قيدهاي ذهني ما، مشكلات ذهني ما خود به خود حل مي شود چون اين قدر ناچيز مي شود، اينقدر پيش پا افتاده مي شود كه ديگر نمي توانيم به آن معطوف شويم. اين ملموس است يا ملموس نيست؟
اصلا در يكسري كارهاي زميني هم ممكن است همين باشد. مثلا فرض كنيد يك نفر يك چهار پايه اي گذاشته جلوي خودش و چيزهاي خرده ريزي مي فروشد، دو تا آدامس، براي اين كسي كه ?? تومان- ?? تومان يا صد تومان- صدتومان وسايل مي فروشد دنيايش چه جوري است؟ و يك كسي كه كلي يكدفعه يك كشتي وسايل خريد و فروش مي كند، دنياي او چه جوري است؟ در دنياي او يك جزئياتي گم است، يك بسته آدامس گم است ولي در مورد اين اگر يك آدامسش را ببرند آن روز دنيايش بهم مي ريزد. لذا كارهاي جزيي اينجوري مكروه است، كارهايي كه با جز سر و كار داشته باشيم مكروه است به اين علت است.
حالا انسان ها فرض كنيد به دو دسته كلي تقسيم شان كنيم- البته مي شود به بي نهايت دسته تقسيم كرد- يك دسته جزء نگرند در جزئيات غرق هستند، يك عده اي تصور كنيد در كل. آن كسي كه در كل غرق است خيلي از حرف هاي شما را ممكن است شنيده، نشنيده برود، يك آدم جزء نگر تا شما يك كلمه مي گوييد، برمي گردد مي گويد « چي گفتيد؟ با من ؟ » يك آدم كل نگر كه در سطح هستي معطوف شده است خيلي از حرف هاي شما را اصلا نمي شنود، منظور از نمي شنود نه اينكه نشنيده باشد خيلي از حرف ها اصلا اهميتي ندارد مثل همان كشتي، يك كشتي آدامس معامله مي كند، محسوس است.
فرض كنيد كساني كه آسترونومي كار كردند، ستاره شناسي كار كردند، با آسمان كار كردند، ستاره ها را نگاه مي كنند و كار مي كنند امكان ندارد يكسري جزئيات زميني را ببينند، ديگر نمي توانند ببينند چرا؟ چون در يك عظمتي خواه ناخواه غرق مي شود و يكسري جزئيات را ديگر نمي تواند ببينند، اگر هم بخواهد ببيند نمي تواند ببيند. لذا ما چاره اي نداريم اگر بخواهيم از يك جايي جلوتر برويم كه الان در مقدمه عرفان و خودشناسي هستيم، اگر بخواهيم جلوتر برويم راهي نداريم كه ديد عظمت را، انطباق با عظمت را پيشي بگيريم و دنبال كنيم. تا به دنبال اين قضايا تيك هاي شخصيتي و اين مسايل بيرون ريزي هايش تمام شود، اين فاز يك به خوبي و خوشي تمام شود، مقدمه اي و يا فوندانسيوني پايه ريزي شده باشد كه در اين فوندانسيون يا اين چيزي كه پايه ريزي شده تازه بگويد « چه خبر است؟ من اينجا چكار مي كنم؟ »
بعد از اين بيرون ريزي ها و اين مسايل و اين انطباق ها هم كمك كند تا ما از جزء نگري- جزء نگري منظور اين است كه اجزايي كه مي تواند ما را متوقف كند- همان كه شما مي رويد به خوبي و خوشي به يك مهماني برمي گرديد با جار و جنجال اين عمومي است چرا؟ يكي بند كرده است به يك جزئياتي، يك جزئي را از يكي گرفته حالا اين جزء نظام آسايش جمعي را به خطر مي اندازد. اگر آن آدم كل نگر بود اين عيب را نمي توانست ببيند، اين عيب را نمي ديد.
اين عظمت صرفاً چراغ هايي را به دست او مي دهد كه بتواند عيب خويش را ببينند، عيب خودش را ببيند و مسلما فرصت پيدا كردن عيب ديگران را نمي تواند داشته باشد طبيعتاً ! بنابراين اين مسئله ديد كل نگري يا انطباق با كل در قالب ارتباط گستردگي بحث بسيار مهمي براي ما هست!
مطالب دوره 7 - استاد طاهري
سوال:
ارتباط گستردگي را احساس كنيم آن حالت ها را ولي در ارتباط هاي بعدي احساس نكنيم مشكلي نيست؟
جواب:
يك مسئله اي كه وجود دارد در ارتباط گستردگي ممكن است ظرف يكي دوتا ارتباط به ما منظور را بگويند بعد از آن بروند سر اصل ماجرا، يكبار، دوبار، سه بار- منظور را مي گويم- ممكن است هميشه هم باشد ممكن است نه، يك بار، دوبار، سه بار نشان بدهند منظور اين است اما بعد از آن بروند سر اصل مطلب يعني تطابق. اين تطابق ما يعني بالا بردن ظرفيت يعني گستردگي، يعني ارتقاء ظرفيت به عبارتي، يعني انطباق انسان با عظمت هستي، يعني انعكاس انسان با عالم هستي، يعني شكستن قيودات ذهني. وقتي در سطح عالم هستي منعكس مي شويم خيلي از قيدهاي ذهني ما، مشكلات ذهني ما خود به خود حل مي شود چون اين قدر ناچيز مي شود، اينقدر پيش پا افتاده مي شود كه ديگر نمي توانيم به آن معطوف شويم. اين ملموس است يا ملموس نيست؟
اصلا در يكسري كارهاي زميني هم ممكن است همين باشد. مثلا فرض كنيد يك نفر يك چهار پايه اي گذاشته جلوي خودش و چيزهاي خرده ريزي مي فروشد، دو تا آدامس، براي اين كسي كه ?? تومان- ?? تومان يا صد تومان- صدتومان وسايل مي فروشد دنيايش چه جوري است؟ و يك كسي كه كلي يكدفعه يك كشتي وسايل خريد و فروش مي كند، دنياي او چه جوري است؟ در دنياي او يك جزئياتي گم است، يك بسته آدامس گم است ولي در مورد اين اگر يك آدامسش را ببرند آن روز دنيايش بهم مي ريزد. لذا كارهاي جزيي اينجوري مكروه است، كارهايي كه با جز سر و كار داشته باشيم مكروه است به اين علت است.
حالا انسان ها فرض كنيد به دو دسته كلي تقسيم شان كنيم- البته مي شود به بي نهايت دسته تقسيم كرد- يك دسته جزء نگرند در جزئيات غرق هستند، يك عده اي تصور كنيد در كل. آن كسي كه در كل غرق است خيلي از حرف هاي شما را ممكن است شنيده، نشنيده برود، يك آدم جزء نگر تا شما يك كلمه مي گوييد، برمي گردد مي گويد « چي گفتيد؟ با من ؟ » يك آدم كل نگر كه در سطح هستي معطوف شده است خيلي از حرف هاي شما را اصلا نمي شنود، منظور از نمي شنود نه اينكه نشنيده باشد خيلي از حرف ها اصلا اهميتي ندارد مثل همان كشتي، يك كشتي آدامس معامله مي كند، محسوس است.
فرض كنيد كساني كه آسترونومي كار كردند، ستاره شناسي كار كردند، با آسمان كار كردند، ستاره ها را نگاه مي كنند و كار مي كنند امكان ندارد يكسري جزئيات زميني را ببينند، ديگر نمي توانند ببينند چرا؟ چون در يك عظمتي خواه ناخواه غرق مي شود و يكسري جزئيات را ديگر نمي تواند ببينند، اگر هم بخواهد ببيند نمي تواند ببيند. لذا ما چاره اي نداريم اگر بخواهيم از يك جايي جلوتر برويم كه الان در مقدمه عرفان و خودشناسي هستيم، اگر بخواهيم جلوتر برويم راهي نداريم كه ديد عظمت را، انطباق با عظمت را پيشي بگيريم و دنبال كنيم. تا به دنبال اين قضايا تيك هاي شخصيتي و اين مسايل بيرون ريزي هايش تمام شود، اين فاز يك به خوبي و خوشي تمام شود، مقدمه اي و يا فوندانسيوني پايه ريزي شده باشد كه در اين فوندانسيون يا اين چيزي كه پايه ريزي شده تازه بگويد « چه خبر است؟ من اينجا چكار مي كنم؟ »
بعد از اين بيرون ريزي ها و اين مسايل و اين انطباق ها هم كمك كند تا ما از جزء نگري- جزء نگري منظور اين است كه اجزايي كه مي تواند ما را متوقف كند- همان كه شما مي رويد به خوبي و خوشي به يك مهماني برمي گرديد با جار و جنجال اين عمومي است چرا؟ يكي بند كرده است به يك جزئياتي، يك جزئي را از يكي گرفته حالا اين جزء نظام آسايش جمعي را به خطر مي اندازد. اگر آن آدم كل نگر بود اين عيب را نمي توانست ببيند، اين عيب را نمي ديد.
اين عظمت صرفاً چراغ هايي را به دست او مي دهد كه بتواند عيب خويش را ببينند، عيب خودش را ببيند و مسلما فرصت پيدا كردن عيب ديگران را نمي تواند داشته باشد طبيعتاً ! بنابراين اين مسئله ديد كل نگري يا انطباق با كل در قالب ارتباط گستردگي بحث بسيار مهمي براي ما هست!
مطالب دوره 7 - استاد طاهري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر