چه مي خواهم ؟
__ چه مي خواهم ؟ __
گاهي فکر ميکنم نميدانيم چه بخواهيم . عجيب در خواستن هايمان جباريم . عجيييب تحميل کاريم و اينها همه از اين روست که ما تصاحب گريم . ما اهل تصاحبيم . اهل تملکيم . اهل به دست آوردنيم . و در اين بين نمي نگريم که کدام حق ماست و کدام را بايد به دست اورد و کدام را نبايد .
يک ظاهري را امروزه ياد گرفته ايم ها . ولي در اين مساله حقيقتي نهفته است . حقيقتي عظيييم .
تا درست هستي را نبينم نميدانم صحيح خواستن چيست . نقطه ي صحيح خواستن کجاست .!!
تا درست نبيبنم از کجا ميدانم چه بايد بخواهم و عجيب اينجاست که از همين نقطه است که گره در کارمان مي افتد . از همين نقطه است که کارهايمان قفل ميکند و به نتيجه نميرسد . دقت کرده ايم که چه بسيار دفعات تلاش کرده ايم و به جوابي نرسيده ايم ؟
دقت کرده ايم که چه بسيار دفعات تقلا کرده ايم و نتيجه اي نداده است ؟ همين است . حتي زماني که نتيجه داده چيز ديگري خراب شده است ؟ نه ؟
حق خود را نميشناسم .
نميدانم چه بايد خواست . چطور بايد خواست . از کجا بايد خواست . در چه سطحي بايد خواست . چنگ زده ام به تمايلاتم و زمين نمي گذارم . با تمام قوا چنگ زده ام و رها نميکنم . در حالي که حق من را هيچ کس نميتواند از من بگيرد ، به شرطي که خودم بروم و حق خودم را بردارم . اما من تقلا ميکنم و چنگ به حق ديگران ميزنم و از حق خويش غافلم و در اين بين هم مدام از دست مي دهم . هم ظالمم و هم خسران ديده که کفران کرده ام و نديده ام ...
تنها ميخواهم به جهل . و در اين خواستن هايم نگاهم مدام به دهان ديگران است . لقمه ي ديگران را مي خواهم . . .
در حالي که بايد گذاشت زمين اين خواستن هاي ناصحيح را ...
__ طوفان - بهمن 92 __
__ چه مي خواهم ؟ __
گاهي فکر ميکنم نميدانيم چه بخواهيم . عجيب در خواستن هايمان جباريم . عجيييب تحميل کاريم و اينها همه از اين روست که ما تصاحب گريم . ما اهل تصاحبيم . اهل تملکيم . اهل به دست آوردنيم . و در اين بين نمي نگريم که کدام حق ماست و کدام را بايد به دست اورد و کدام را نبايد .
يک ظاهري را امروزه ياد گرفته ايم ها . ولي در اين مساله حقيقتي نهفته است . حقيقتي عظيييم .
تا درست هستي را نبينم نميدانم صحيح خواستن چيست . نقطه ي صحيح خواستن کجاست .!!
تا درست نبيبنم از کجا ميدانم چه بايد بخواهم و عجيب اينجاست که از همين نقطه است که گره در کارمان مي افتد . از همين نقطه است که کارهايمان قفل ميکند و به نتيجه نميرسد . دقت کرده ايم که چه بسيار دفعات تلاش کرده ايم و به جوابي نرسيده ايم ؟
دقت کرده ايم که چه بسيار دفعات تقلا کرده ايم و نتيجه اي نداده است ؟ همين است . حتي زماني که نتيجه داده چيز ديگري خراب شده است ؟ نه ؟
حق خود را نميشناسم .
نميدانم چه بايد خواست . چطور بايد خواست . از کجا بايد خواست . در چه سطحي بايد خواست . چنگ زده ام به تمايلاتم و زمين نمي گذارم . با تمام قوا چنگ زده ام و رها نميکنم . در حالي که حق من را هيچ کس نميتواند از من بگيرد ، به شرطي که خودم بروم و حق خودم را بردارم . اما من تقلا ميکنم و چنگ به حق ديگران ميزنم و از حق خويش غافلم و در اين بين هم مدام از دست مي دهم . هم ظالمم و هم خسران ديده که کفران کرده ام و نديده ام ...
تنها ميخواهم به جهل . و در اين خواستن هايم نگاهم مدام به دهان ديگران است . لقمه ي ديگران را مي خواهم . . .
در حالي که بايد گذاشت زمين اين خواستن هاي ناصحيح را ...
__ طوفان - بهمن 92 __
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر