سؤال:
کارفرمای پسرم دعائی به پسرم داد با بازو بند و گفت همیشه همراهت باشد و گفت خودم هم دارم و همیشه همراهم هست. گفت دعای نادعلی است. این دعای اصلی است، همیشه پیشت باشد و هیچ وقت از خودت دور نکن. از زمانی که این دعا را گرفته بیکار شده و اصلاً سراغ کار کردن نمی رود. آیا ممکن است این دعا باعث شده باشد که حالت سکون در پسرم ایجاد بشود؟!
پاسخ استاد:
قرار بوده ما روی زمین تلاش کنیم « لیس للانسان الا ما سعی »!
این قانون است برای کار زمینی باید تلاش کنیم، برای آگاهی و کار ماورائی اشتیاق به خرج بدهیم!
همه اینها متکی بر اختیار ماست شما می بینید که یک مسئله ای من را به خودش وابسته می کند یعنی اگر این دعا گردنم نباشد نمی توانم از منزل خارج شوم یا بدون آن احساس می کنم که من هیچ اعتماد به نفسی ندارم و از من یک موجود وابسته ساخته شده و من فکر می کنم که این است (دعا) که قرار است به جای من تلاش کند و من را به کمال برساند!
اگر قرار است این (دعا) انجام بدهد من چه کاره هستم؟!
با ترفندهای خیلی ظریف و جالبی ما را از اتکا به خودمان وا داشتند!
این که من بروم به سمت وحدت یا بروم به سمت کثرت را چه کسی باید تصمیم بگیرد؟
من باید تصمیم بگیرم!
اما وارد کردن یک سری مسائل به زندگی من باعث می شود که من عنان اختیار از دستم خارج بشود.
اگر با این ترفند ظریف توانستند عنان اختیار را از چنگم بیرون بیاورند، یعنی در واقع روی من خط می خورد!
بود و نبود من دیگر به درد نمی خورد!
با همین ترفند ساده از ما، موجوداتی بسازند که عنان اختیار از کفشان خارج شده و همچین فردی دیگر به درد نمی خورد!
ما می توانیم این قضیه را قطع کنیم (کنترل تشعشع منفی 1) اما شکل ایده آل این است که اصلاً همچین چیزی را نگه ندارند چون تشعشع دارد!
فاز اول این است که شما می توانید با پسرتان مذاکره بکنید.
می توانید به او بگوئید یا تو من را قانع کن که حمل این بازو بند مثبت است من هم این کار را می کنم. اگر دلائلی می تواند ارائه کند که هیچ!
اگر نمی تواند پس گوش کند این فاز اول است!
فاز دوم این است که او مستقل بشود و متوجه بشود که کمال به حمل هیچ چیزی نیاز ندارد!
باید درونی اتفاقاتی بیفتد، اتفاقاتی نهادینه باشد، متعلق به ما باشد، اگر حفاظ است، متعلق به ما باشد!
این حفاظ باید جزو وجودی ما باشد!
نه این که یک چیزی را حمل کنم، آن من را حفظ کند!
خیلی جاها ممکن است این همراه من نباشد یا اصلاً گم کنم بعد تکلیف چیست؟!
در چارچوب عرفان، هر کسی باید تبدیل بشود به فردی که مختار است!
قدرت تشخیص و قیاس و ارزیابی دارد!
و می تواند انتخاب راه بکند و روی پای خودش بایستد!
دوره 4
استاد محمد علی طاهری
کارفرمای پسرم دعائی به پسرم داد با بازو بند و گفت همیشه همراهت باشد و گفت خودم هم دارم و همیشه همراهم هست. گفت دعای نادعلی است. این دعای اصلی است، همیشه پیشت باشد و هیچ وقت از خودت دور نکن. از زمانی که این دعا را گرفته بیکار شده و اصلاً سراغ کار کردن نمی رود. آیا ممکن است این دعا باعث شده باشد که حالت سکون در پسرم ایجاد بشود؟!
پاسخ استاد:
قرار بوده ما روی زمین تلاش کنیم « لیس للانسان الا ما سعی »!
این قانون است برای کار زمینی باید تلاش کنیم، برای آگاهی و کار ماورائی اشتیاق به خرج بدهیم!
همه اینها متکی بر اختیار ماست شما می بینید که یک مسئله ای من را به خودش وابسته می کند یعنی اگر این دعا گردنم نباشد نمی توانم از منزل خارج شوم یا بدون آن احساس می کنم که من هیچ اعتماد به نفسی ندارم و از من یک موجود وابسته ساخته شده و من فکر می کنم که این است (دعا) که قرار است به جای من تلاش کند و من را به کمال برساند!
اگر قرار است این (دعا) انجام بدهد من چه کاره هستم؟!
با ترفندهای خیلی ظریف و جالبی ما را از اتکا به خودمان وا داشتند!
این که من بروم به سمت وحدت یا بروم به سمت کثرت را چه کسی باید تصمیم بگیرد؟
من باید تصمیم بگیرم!
اما وارد کردن یک سری مسائل به زندگی من باعث می شود که من عنان اختیار از دستم خارج بشود.
اگر با این ترفند ظریف توانستند عنان اختیار را از چنگم بیرون بیاورند، یعنی در واقع روی من خط می خورد!
بود و نبود من دیگر به درد نمی خورد!
با همین ترفند ساده از ما، موجوداتی بسازند که عنان اختیار از کفشان خارج شده و همچین فردی دیگر به درد نمی خورد!
ما می توانیم این قضیه را قطع کنیم (کنترل تشعشع منفی 1) اما شکل ایده آل این است که اصلاً همچین چیزی را نگه ندارند چون تشعشع دارد!
فاز اول این است که شما می توانید با پسرتان مذاکره بکنید.
می توانید به او بگوئید یا تو من را قانع کن که حمل این بازو بند مثبت است من هم این کار را می کنم. اگر دلائلی می تواند ارائه کند که هیچ!
اگر نمی تواند پس گوش کند این فاز اول است!
فاز دوم این است که او مستقل بشود و متوجه بشود که کمال به حمل هیچ چیزی نیاز ندارد!
باید درونی اتفاقاتی بیفتد، اتفاقاتی نهادینه باشد، متعلق به ما باشد، اگر حفاظ است، متعلق به ما باشد!
این حفاظ باید جزو وجودی ما باشد!
نه این که یک چیزی را حمل کنم، آن من را حفظ کند!
خیلی جاها ممکن است این همراه من نباشد یا اصلاً گم کنم بعد تکلیف چیست؟!
در چارچوب عرفان، هر کسی باید تبدیل بشود به فردی که مختار است!
قدرت تشخیص و قیاس و ارزیابی دارد!
و می تواند انتخاب راه بکند و روی پای خودش بایستد!
دوره 4
استاد محمد علی طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر