۱۳۹۴-۰۳-۰۲

پاسخ دادن به مسائل مطرح شده فوق

پاسخ دادن به مسائل مطرح شده فوق
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و تحیت؛ برای پاسخ دادن به مسائل مطرح شده فوق، لازم است -ولو به طور مختصر- در ضمن سئوال و جوابهایی بدانها پرداخت.
سئوال اول: فرض کنید که فرد پس از مطالعه و تفکرات بسیار در باب ادیان آسمانی و با اختیار و اراده خود -با انتخاب جاری شده از مطالعات و تفکر- اقدام به تغییر دین خود کرده باشد، آیا چنین فردی مرتد و محکوم به مرگ است؟ برای روشن شدن مسئله ابتدائاً باید به نکات زیر دقت شود.

نکته اول.
دین عبارت است از مجموعه معارف، شناختها، باورها، اوامر و نواهی ای که از طرف خدای جهان توسّط جبرئیل (ع) به پیامبر وقت (ص) اعلام شده است. در واقع دین، حقیقت راه و رسم زندگی انسان را طوری ترسیم می کند که او را از نقطه حضیض به اوج، و از مرحله حیوانی و سبُعی، به مرحله مَلِکی و فوق آن سوق می دهد. دین عهده دار سعادت انسان در دنیا و آخرت است و هم معارف و شناختهای حقّه و درست را می آموزاند و در فرد ایمان و باور بوجود می آورد و هم راه رسیدن و نیل به آنها را، و از این جهت است که قرآن کریم حرکت و سلوک دینی را راه راست، صراط الله و صراط العزیز الحمید نامیده است.
بنابراین اگر رسولان خداوند مردم را به دین و گرایشهای دینی دعوت کرده اند، برای این است که دین و دینی بودن، همان سیر و سلوک از مراحل گوناگون زندگیِ همراه با نقایص، سبُعیت، حیوانیّت و ورود به مراحل بالای آدمیت و انسان کامل شدن است.

دوم.
اینکه با توجه به نکته ای که در بند اول توضیح داده شد، بدین مضمون که دین ترکیبی از بودها و نبودها، بایدها و نبایدها و اوامر و نواهی است و اساس این معارف، بر شناخت درست و ایمان و اعقاد قلبی به آنهاست؛ بنابراین دین، تدین و دیانت در گرو فهمیدن درست، ایمان و التزام عملی به لوازم دین است، به همین جهت دین با زور، اکراه و اجبار قابل جمع نبوده و این دو (دین و اجبار) متضاد هم اند و اینکه در قرآن آمده است: “لااکراه فی الدّین”، دین به معنای فهمیدن درست و ایمان به مفاد و پیام آن است و این مسئله با اکراه فراهم نمی گردد.
ایمان یعنی اتصال روح و روان که اساس آن بر کشش و جذبه بوده و بدون حبّ و داد و و انجذاب درونی و باطنی بدست نمی آید، در واقع اساس دین بر عشق، محبت، دلبستگی و تعلق خاطر است و پر واضح است که این مفاهیم از مقولاتی چون اکراه، اجبار، زور، تحمیل، ارعاب، تهدید، ارهاب و حتی تطمیع، فرسنگها فاصله دارد و اینکه در منابع دینی آمده است که آیا دین غیر از حب و بغض است، یعنی اساس دین بر محبت و اساس خلافِ دین که از آن کفر تعبیر می شود، بر بغض و کینه استوار است.

سوم.
با عنایت به مطالب مذکور در بندهای یک و دو، باید دانست که پذیرفتن اصول معارف حقّه دینی با تعقل، تدبّر، برهان و استدلالِ صحیح می باشد و هم چنین پذیرفتن اوامر و نواهی دینی، مرهون معارف درست و ایمان به آنها و وثوق و اطمینان به صداقت، امانت، سلامت و عصمت رسولان الهی(ع) است. برای مثال وقتی که انسان با استدلال و برهان عقلی به این نتیجه برسد که عالم، خدایی دارد و آن خدا واجب الوجود و واجد کلیه کمالات و در نتیجه واجب العلم و القدره و دیگر کمالات، مبدأ عالم و غایت الغایات بوده و او رسولانی را برای سعادت بشر فرستاده و آنان را با ملائکه خود یاری فرموده است، از طریق ملائکه و رسولان خود، روش انسانی حرکت کردن را آموخته و اسم آن را دین گذاشته است و اکنون دینی که از ما خواسته شده مطابق آن عمل کنیم دین اسلام و دین نبی خاتم (ص) است.
پیامبری که رسالتش کلّی است یعنی جن و انس، شرقی و غربی، سیاه و سفید را شامل می شود و برای گروه خاصی نیست. بدلیل خاتمیت دین، پیامبر آن نیز خاتم است و در نتیجه ناسخ همه ادیان گذشته و معنای ناسخ بودن این است که با آمدن این دین، آن ادیان دیگر منسوخ بوده و تبعیت از آنها، با علم به خاتمیت این دین کفایت نمی کند (هرچند افرادی که غافلند و اطلاع دقیقی از سیر و تطوّر ادیان الهی ندارند اگر از آن ادیان پیروی کنند، در صورتی که مقصّر نباشند معذور خواهند بود). بنابراین اگر عقل ما حکم می کند دینی زندگی کنیم، همین عقل حکم می کند از آخرین و کاملترین آنها که همان دین اسلام است تبعیت کنیم. مثل این است که دوره یک نظریه سپری گردیده و نظریات جدیدتری آمده باشد و نقصان و بطلان آن پیشینیان را اعلام کرده است. اکنون اگر به جای دین اسلام به سراغ ادیان دیگر برویم مثل این است که نظریات جدیدتر و علمی تر را رها کرده و مجدداً بسراغ نظریاتی برویم که زمانشان گذشته است. اگر فردی مسیحی، یهودی یا زرتشتی واقعی باشد، موظف است به تمامی مطالب تورات، انجیل و اوستا عمل کند و یکی از همین مطالب، موظف بودن به تبعیت از رسول خاتم(ص) است. بنابراین عقل آدمی اگر تحت تأثیر هواهای نفسانی و توهّمات و تخیلات قرار نگیرد، چنین حکم می کند که سراغ دین اکمل برود و دین اکمل و خاتم، دین اسلام است.

چهارم.
همان طور که تذکر داده شد مبنای تدیّن، بر عقلانیت، فهم، باور و عشق استوار است. انسان در آغاز باید با دقت کافی و عقلانیتی مختار، آن را فهمیده و مورد تأمّل قرار دهد و آنگاه که به حقّانیت و درستی آن واقف شد، آن را بپذیرد. مادامی که فرد قانع نشده و دوباره سئوالات و پرسشهای زیادی در ذهن دارد، نمی تواند ادعا کند که نسبت به آنها علم، معرفت و ایمان دارد، چون ایمان، فرعِ بر علم و معرفت درست است و در غیر اینصورت تدین، تقلیدی از آباء، اُمّهات و اکابر خواهد بود. باید دانست که در اصل دین و دینداری، نمی توان تقلید کرد و باید خود فرد به علم و یقین (و بالتبع ایمان) دست یابد و اگر انسان به صورت مختار و آزاداندیشانه، روی ادیان الهی مطالعه کرده و میان آنها به نوعی مقایسه بپردازد، خواهد دید که دین خاتم با توجه به آن عناصری که دارد جاودانه شده، و توانسته امروز، فردا و فرداها به تمامی توقعات و انتظارات بشریت، پاسخی قانع کننده دهد.
بنابراین زمانیکه گفته می شود فرد با آزادی و اراده کاملِ نشئت گرفته از تفکر، تصمیم گرفته دین خود را تغییر دهد، سئوالی که پیش می آید این است که آیا در این سیر تفکر به کم و کاستی در این دین رسیده است؟ که در این صورت باید مطرح کند و با متخصصانش در میان بگذارد تا شبهه اش مرتفع گردد، یا اینکه در دین جدیدی که انتخاب کرده، خصوصیتی برتر و شاخص یافته که بر دین پیشین ترجیح دارد که در این صورت نیز باید با متخصصان ادیان، این مسائل را در میان بگذارد تا حقیقت امر برایش روشن گردد. اما اگر سلیقه در میان باشد، مبرهن است که با توجه به ماورائی بودن دین و تحت انقیاد بشر و طبیعت دنیوی نبودن، اصل و فرعش را باید رسولان الهی مشخص کنند و درست و غلط آن، با شاخص های آنان قابل بررسی و ارزیابی باشد، مگر آنکه خدای ناکرده انسان خودش را جای خدا بنشاند و بعنوان خدای زمین برای خود، دین و آئین درست کند که جای بحثش در یک مباحثه منطقی و صحیح نیست.
بنابراین اگر در اصل پذیرش دین، آزادی فکر و انتخاب آزادانه ضروری است، در ادامه آن هم به همین صورت آزادی و انتخاب مشهود است. اما پس از آنکه انسان آزادانه و با درک کامل، درستی و حقانیت یک مسئله را درک کرد و خلاف آن را نادرست و غلط تشخیص داد، (درست مثل آنکه برای صحت یک مطلب استدلالی کند و این استدلال از حیث ماده و صورت درست باشد و با این استدلال درست، صحت آن مطلب مورد باور قرار گیرد)، معنا ندارد از آن عُدول کرد و بسراغ مطلبی رفت که غلط بودن آن مشخص است، مگر آنکه به این نتیجه رسیده باشیم که آن استدلال درست نبوده که در این صورت مشخص است راه را درست طی نکرده ایم. بنابراین تغییر دین یا به معنی کاستی در دین قبل یا اکملّیت دین جدید است که این فرض ها با خاتمیت دین اسلام قابل جمع نیست، مگر اینکه خاتمیت دین اسلام را نپذیریم که در این صورت نقطه نظر خود را باید تغییر دهیم؛ البته برخی معتقدند تغییر دین می تواند به صورت سلیقه ای انجام پذیرد که این مسئله نیز بسیار خطرناک بوده و راه را برای ساخته شدن ادیان تقلبی، انبیای دروغین، رمّالان و دزدان معرفت، می گشاید و به تبع آن ضایعاتی برای دین رخ خواهد داد که جبرانشان ساده نخواهد بود.
پنجم.
ارتداد، مصدر باب افتعال از ماده ردّ و ردّه میباشد به معنای رد شد، عبور کرد، قبول نیفتاد، مردود شد و پس داد، آمده است. در اصطلاح قرآن کریم، روایات اسلامی و فقهی آمده است: «اگر شخصی پس از تشرف به دین اسلام، از آن خارج شود و غیر آن را برگزیده و یا هیچ دینی را برنگزیند و لادین زندگی کند، مرتد است». به نظر می رسد ظاهر آیه ۲۱۷ سوره بقره که می فرماید: اگر کسی از دینی که دارد مرتد گشته، از آن خارج گردد و کفر بورزد، هر دو صورت یعنی چه دین دیگری برگزیند چه لادین زندگی کند را شامل می شود. پس اگر کسی از دین حقّه و در فرض قرآن پس از آنکه به آن ایمان داشته خارج شود، مرتد شده و این فرد اگر در وضعیت ارتداد از دنیا برود، در صف کافران قرار خواهد گرفت.

ششم.
مرتد را فقها با توجه به روایات اسلامی به دو دسته کلی تقسیم کرده اند: ۱- مرتد فطری ۲- مرتد ملّی. مرتد فطری کسی است که با فطرت اسلامی به دنیا آمده و والدینش مسلمان بوده اند، در محیط اسلامی تربیت شده و پس از بالغ شدن از روی علم و اختیار دین دیگر یا لادینی را برگزیده است. اما مرتد ملّی کسی است که در محیط غیر اسلامی، از والدینی غیرمسلمان متولد شده و در همان محیط بزرگ شده اما پس از بلوغ به دین اسلام گرویده و سپس دوباره از دین اسلام برگشته است (چه به سمت وضعیت پیشین چه لادینی). لازم به ذکر است که ارتداد در هر دو جنس – چه زن چه مرد – تفاوتی ندارد.

هفتم.
از نظر فقهی در صورتی که مرتد زن باشد، در هیچ کدام از دو دسته کلی تقسیم بندی، به هیچ وجه حکم اعدام برای او اعمال نمی شود و تنها در صورتی که نزد مجتهد عادل جامع الشرایط، ارتدادش ثابت شد با دستور وی تحت نظر گرفته شده تا مجدداً مسائل و مشکلات او مورد مداقه و بررسی قرار گیرد تا شرایط بازگشت او به دین اسلام فراهم شود.

اما اگر مرتد مرد باشد، به این شرط که سابقه دین دیگر و یا لادینی داشته، با حکم مجتهد عادل جامع الشرایط، تحت نظر گرفته شده و با بحث و بررسی در زدودن اشکالات، شبهات و ذهنیتهای وی کوشیده می شود تا بازگردد. اما اگر فرد مرتد فطری باشد، یعنی در محیط اسلامی زندگی کرده و از مزایا، ویژگی ها و جهات برجسته اسلام مطلع باشد، با فرض اینکه از تمامی جهات، درستی عقاید اسلامی را قبول دارد و در عین حال از روی لجاجت و عناد آن را مردود و نادرست اعلام می دارد و در حقیقت برای دشمنی با اسلام مرتد شده، در این باره آراء فقها مختلف است.
نظر اینجانب این است که مرتد فطری هم اگر توبه کند، پذیرفته می شود لیکن وقتی معلوم و مبرهن شد که چنین فردی مرتد است، اگر ازدواج کرده باشد و همسرش متوجه ارتداد او شود، آن عقد باطل شده و هر دو بر یکدیگر حرام می شوند و همچنین اموال او از مالکیتش خارج و به ورثه منتقل می شود. اما اگر بین خود و خدای خود توبه کند، با عقدی جدید می تواند ازدواج مجددی با همسرش انجام دهد و اگر دوباره کسب و کاری را آغاز کند، نسبت به آنها مالک خواهد بود. لازم به ذکر است که بعد از توبه، هیچ کس حقّ تعرّض به وی را ندارد، اما اگر خدای ناکرده عناد ورزیده و روی همان کفر و جحد خود اصرار کند (با تمامی شرایط فوق) خدای جهان اجازه داده با حکم شرع فقیه عادل جامع الشرایط اعدام شود.

هشتم؛
ممکن است کسی بپرسد مگر در دین آزادی نیست؟ با این حساب چرا فرد مجبور است دین را با زور بپذیرد؟ اصلاً چرا در اسلام برای این نوع موارد اجازه اعدام داده شده است؟ برای روشن شدن پاسخ سئوال به این نکته مهم و ضروری باید توجه کرد که خدای جهان، همانطور که برای انسان حرمت قائل شده و کشتن بناحق یک آدم را ، مساوی با کشتن همه انسانها و انسانیت می داند و کیفر آن را آتش ابدی جهنم قرار داده است، برای خودش و دینش هم حرمت قائل است. اگر ما برای انسان حریم و حرمت قائلیم، برای خدای عالم و دینش نیز باید حریم و حرمت قائل شویم. کسی که با خدا و دین خدا، از روی عناد، لجاجت و کینه مقابله کند و هیچ دلیل موجه و منطقی برای این مقابله نداشته باشد، خدا اجازه دفاع داشته و از خود دفاع می کند، چون خدای عالم انسان را برای کمال خلق کرده است و کسی که با خدا دشمنی ورزیده و عناد از خود نشان دهد، پیدا است که نمی خواهد خودش را با خالق عالم و حرکت کلی جهان، همسو و هماهنگ سازد.
انبیاء از جانب خدا رسالت دارند تا دین را از قِبَل او برای بندگانش ارمغان آورند تا بندگان، خود را با آن منطبق ساخته و سعادت خود را بدست آوردند، و زمانی که در برابر خدا و رسولانش ایستادند و از خود انعطاف نشان ندادند، بطور طبیعی زیانش را خواهند دید. اما نکته بسیار مهم در این باره این است که ارتداد به سادگی قابل اثبات نیست و دیگران حق ندارند هرکسی را با این صفت مورد تهمت قرار دهند. اگر با فردی روبرو شدند که اشکالات و ایراداتی داشت و اهل منطق و استدلال بود، دانشمندان دین موظفند با کمال امنیت و بدون کوچکترین نگرانی و دغدغه، شرایط بحث و گفتگو با او را فراهم ساخته و با مباحثه، مناظرات فنی و علمی، شبهاتش را مرتفع سازند. صرف سئوال کردن یا حتی ایراد شبهه و اشکال، اگر منطقی باشد و برای مباحثه و مناظره یا برای تفهیم و تفهم فراهم آمده باشد، موجب کفر و ارتداد نیست، بلکه امری حسن و نیکوست چرا که در ارتداد عناد، کینه توزی و لجاجت ملحوظ است.
این موضوع قابل تاکید است که اگر فردی بواسطه عدم اقناع شدن زا سوی عالمان دین، به سوی دین دیگری و یا بی تفاوتی نسبت به اصل دین گرویده شود، مطابق اصول قرآنی و عقلی و روائی این علمای دین هستند که باید پاسخگو باشند.
#سايت_سايمنتولوژي_فرادرماني
#استاد_محمد_علي_طاهري
#انجمن_سايمنتولوژي_فرادرماني
#انجمن_مستر_عرفان_کيهاني_حلقه
#سايت_خبري_عرفان_حلقه
#Mediaerfanekeihani
#erfanekeihani

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر