تقريباً بسياري از انسانها در مواجهه با ظلم به سرعت به خداوند اعتراض مي کنند
تقريباً بسياري از انسانها در مواجهه با ظلم به سرعت به خداوند اعتراض مي کنند که چرا ظلم و بي عدالتي وجود دارد و گاهي به محض برخورد با ظلم و بي عدالتي، فقر و گرسنگي و ... خشمگين و ناراحت فرياد مي زنند که "پس خدا کجاست؟ مگر نمي بيند که چه فساد و ظلمي انسان را در برگرفته است؟". برخي نيز به دنبال اين اعتراض و شکايت مي گويند: "من اين خدا را ديگر قبول ندارم."
آنها فراموش کرده اند که طراح و خالق خير و شر خود خداوند است و اگر مي خواست که شر نباشد، جهاني مي آفريد که در آن نه ظلمي وجود داشت و نه فسادي. در اين صورت جهان، جهان ملايک بود و هنر انسان در غلبه بر شر، در هستي به ظهور نمي رسيد.
اگر به حالت اعتراض اين سؤال را طرح کنيم که چرا فرعون و امثال او پا به هستي گذاشته اند و يا بپرسيم که چرا ظلم وجود دارد، پاسخ اين است که يک مسأله مهم را ناديده گرفته ايم و آن، اين است که جهان دو قطبي آفريده شده است و ما در ميان دو قطب متضاد آن قرار گرفته ايم تا در آزمايشي بزرگ، خير و شر را تجربه کنيم و بتوانيم با انتخاب خود، مسير کمال را بيابيم و از ظلمت به سوي نور برويم و با اين عمل توانايي و قابليت ويژه خود را در جهان هستي نشان دهيم. اما اگر سمت و سو و انتخاب در ميان نبود و جهان به جاي دو قطبي بودن، تک قطبي بود، از آزمايش گريخته بوديم.
در اين حالت، صورت مسأله پاک شده بود و طرح آفرينش انسان به هيچ هدفي منتهي نمي شد. در واقع ظلم و بي عدالتي و ... لازمه جهان دو قطبي و جزء لاينفک آن است که انسان بايد با آگاهي و ادراکات مربوط به آن، خود را از آن باز دارد و راضي به ظلم نسبت به ديگران و هستي نباشد. ما مي توانيم با ظلم مبارزه کنيم و مي توانيم با آن همراه شويم؛ يعني يا راه امام حسين(ع) را برويم و يا راه يزيد را !
بنابراين، در جهان هستي مادي، قانون تضاد حاکم است و انسان در دل اين تضاد قرار دارد و از آن جدا نيست تا بتواند موضع خود را در مقابل اين تضاد مشخص کند و تکليف خود را بيابد و به آن جامه عمل بپوشاند؛ نه اين که به اصل صورت مسأله اعتراض کند که چرا تضاد وجود دارد. بايد به اين نکات توجه داشته باشيم و همچنين بدانيم که عدم درک تضاد حاکم بر زندگي انسان و اعتراض به وجود آن، به خودي خود موجب افزايش تضاد بين انسان و خالق مي شود و در عين حال که مشکلي را حل نمي کند، به سردرگمي و خودخوري بيشتر منجر مي گردد. علاوه بر اين، طرح اين اعتراض ها و چراها انرژي ذهني را هدر مي دهد و موجب حرص خوردن، خودخوري و ... شده، براي انسان نتيجه اي جز بيماري نخواهد داشت.
بينش انسان - استاد طاهري
#سايت_سايمنتولوژي_فرادرماني
#استاد_محمد_علي_طاهري
#انجمن_سايمنتولوژي_فرادرماني
#انجمن_مستر_عرفان_کيهاني_حلقه
#سايت_خبري_عرفان_حلقه
#Mediaerfanekeihani
#erfanekeihani
تقريباً بسياري از انسانها در مواجهه با ظلم به سرعت به خداوند اعتراض مي کنند که چرا ظلم و بي عدالتي وجود دارد و گاهي به محض برخورد با ظلم و بي عدالتي، فقر و گرسنگي و ... خشمگين و ناراحت فرياد مي زنند که "پس خدا کجاست؟ مگر نمي بيند که چه فساد و ظلمي انسان را در برگرفته است؟". برخي نيز به دنبال اين اعتراض و شکايت مي گويند: "من اين خدا را ديگر قبول ندارم."
آنها فراموش کرده اند که طراح و خالق خير و شر خود خداوند است و اگر مي خواست که شر نباشد، جهاني مي آفريد که در آن نه ظلمي وجود داشت و نه فسادي. در اين صورت جهان، جهان ملايک بود و هنر انسان در غلبه بر شر، در هستي به ظهور نمي رسيد.
اگر به حالت اعتراض اين سؤال را طرح کنيم که چرا فرعون و امثال او پا به هستي گذاشته اند و يا بپرسيم که چرا ظلم وجود دارد، پاسخ اين است که يک مسأله مهم را ناديده گرفته ايم و آن، اين است که جهان دو قطبي آفريده شده است و ما در ميان دو قطب متضاد آن قرار گرفته ايم تا در آزمايشي بزرگ، خير و شر را تجربه کنيم و بتوانيم با انتخاب خود، مسير کمال را بيابيم و از ظلمت به سوي نور برويم و با اين عمل توانايي و قابليت ويژه خود را در جهان هستي نشان دهيم. اما اگر سمت و سو و انتخاب در ميان نبود و جهان به جاي دو قطبي بودن، تک قطبي بود، از آزمايش گريخته بوديم.
در اين حالت، صورت مسأله پاک شده بود و طرح آفرينش انسان به هيچ هدفي منتهي نمي شد. در واقع ظلم و بي عدالتي و ... لازمه جهان دو قطبي و جزء لاينفک آن است که انسان بايد با آگاهي و ادراکات مربوط به آن، خود را از آن باز دارد و راضي به ظلم نسبت به ديگران و هستي نباشد. ما مي توانيم با ظلم مبارزه کنيم و مي توانيم با آن همراه شويم؛ يعني يا راه امام حسين(ع) را برويم و يا راه يزيد را !
بنابراين، در جهان هستي مادي، قانون تضاد حاکم است و انسان در دل اين تضاد قرار دارد و از آن جدا نيست تا بتواند موضع خود را در مقابل اين تضاد مشخص کند و تکليف خود را بيابد و به آن جامه عمل بپوشاند؛ نه اين که به اصل صورت مسأله اعتراض کند که چرا تضاد وجود دارد. بايد به اين نکات توجه داشته باشيم و همچنين بدانيم که عدم درک تضاد حاکم بر زندگي انسان و اعتراض به وجود آن، به خودي خود موجب افزايش تضاد بين انسان و خالق مي شود و در عين حال که مشکلي را حل نمي کند، به سردرگمي و خودخوري بيشتر منجر مي گردد. علاوه بر اين، طرح اين اعتراض ها و چراها انرژي ذهني را هدر مي دهد و موجب حرص خوردن، خودخوري و ... شده، براي انسان نتيجه اي جز بيماري نخواهد داشت.
بينش انسان - استاد طاهري
#سايت_سايمنتولوژي_فرادرماني
#استاد_محمد_علي_طاهري
#انجمن_سايمنتولوژي_فرادرماني
#انجمن_مستر_عرفان_کيهاني_حلقه
#سايت_خبري_عرفان_حلقه
#Mediaerfanekeihani
#erfanekeihani
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر