مراتب ذکر و شکر وجودی
در مباحثي ما يك مراتبي را ميتوانيم داشته
باشيم، مثل ذكر يا مثل بحث همين شكر وجودي كه من خيلي مختصر اينجا ميگويم تا سر فرصت
خودش. آن اين است مطلبي ميتواند از زبان شروع شود ......مثلاً ذكر در ابتداي قضيه
ميتواند ورد باشد، ورد يعني تكرار،............. تكرار كنيم يك مانترا يك ذكر و بعد
از يك ارتقاء بياييم بگوييم كه اين ذكر ياد خداست .....«اَلا بِذِكرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ
القُلوُب» (رعد 28) ترجمه ميكنند
-حالا باز هم برگرديم به بحث ترجمه- ترجمه ميكنند
كه با ياد خدا دلها آرامش پيدا ميكند، اما ياد مخصوص غايب است،..... حاضر را ما هيچ
وقت يادش نميكنيم......
آن چيزي كه حاضر باشد، ما آن را حاضر بدانيم،
آيا ميگوييم يادش ميكنيم؟ ....چيزي را ميگوييم ياد ميكنيم كه غايب باشد يا از نظر
ما غايب محسوب شود، .....
ياد شامل آن ميشود، ما هرگز براي حاضر نميگوييم
كه ياد ميكنيم........
لذا اين ماجرا چي ميشود اگر ما بگوييم ياد
خدا؟ يعني خدا غايب است ما هم داريم يادش ميكنيم، درست است؟ يعنی به طور پنهاني ما
حيّ و حاضر بودنش را تحتالشعاع قرار داديم.........
در اينجا در واقع حس حضور است. اصل ماجرا از
نظر ما منتهي ميشود به حس حضور. اين حس حضور است كه مطلوب ماست، دنبالش هستيم،
......حالا در همه عبادات جهان، در همه راهها و طرق مختلف دنبال يك حس حضور هستند،
يك چيزي است كه غير قابل تعريف است.......... اين مسئله چيزهاي مختلف ديگر هم دارد،
.......
مثلاً ميتواند اين ورد، اين ذكر از مندونالله
شروع شود، ......بعد تازه بشود «ياالله»،
بعد «يا» دوباره اشاره به دور است، ......دوباره
بشود «الله» بعد شود «الله» زباني،
بعد شود قلبي، .....بعد شود وجودي، ......بعد
برسيم به بينامي او. .....
بنابراين اينها پلههاي مختلف در يك جايي ميآييم
ميبينيم، زباني است، قلبي است، وجودي است يك جايي بر فراز اينجا همه وجودمان دارد
آن را داد ميزند .....ولي در يك جايي اصلاً نام ديگر كاربرد ندارد........
اگر بگوييم «الله» با آن تعريفي كه كرديم چي
ميشود؟
آنچه را كه اسم ميگذاريم دوباره يك اختلافي
دارد با خودش، خودش بينام است.
اين دوره را اينطور شروع كرديم كه «به نام
بينام او بيا تا شروع كنيم» ......
و در واقع او نام ندارد و اين نامها قراردادهاي
زميني است كه بسته شده است كه ما بدانيم راجع به چه كسي ميخواهيم صحبت كنيم.
پس يك مرتبهاي هم هست كه در واقع به همان جا
ميرسيم «سبحانالله عمايصفون» (مؤمنون 91) آنجا ميرسيم كه او از هر چه كه توصيف كنيم،
هر چه نام بگذاريم در واقع مبّراست و جداست.
حالا در مورد شكر ممكن است زباني شود، قلبي
شود، وجودي شود و ممكن است كه از اين هم فراتر باشد يعني نتوانيم بگوييم آيا وجود ما
او را در بر گرفته است يا او وجود ما را در بر گرفته است و يا ادغام شديم فراتر از
وجود است. ...........
يعني يك جايي مرز اينها ... هميشه يك جايي دارد
كه آنجا غيرقابل تعريف است.
يعني كسي ميگويد همه وجود من را شكر گرفته
است ولي در يك صورتي است كه نميداند تو او را گرفتي يا او تو را گرفته است،
.........
يعني يك چيزي فراتر از اين ماجراها وجود دارد،
باز نميتوانيم تعريفش كنيم.
بنابراين يك اشارات كلّي ميكنيم، دوستاني كه
احساسهايي دارند و ميدانند كه چيز غريبي در آنها هست كه آگاهياش دارد به آنها ميگويد
كه ما شكر شما هستيم، شكري هستيم از وجود شما بدون اينكه نياز به كلام باشد، دوباره
سؤال كنم چند نفر از دوستانمان به اين تجربه نزديك شدند؟ در واقع اين هم يكي از آن
موردهايي است كه در مسير براي ما پيش ميآيد، دنبالش هستيم كه در واقع ندانيم كه ما
هستيم كه ميگوييم يا اوست كه ميگويد.
فقط اين ميان ما هستيم و يك موج شعف و شادي
بيعلّت، علتي براي شعف در اين حالت وجود ندارد ولي ميبينيم كه يك شادي قلبي، يك شعف
قلبي، نميدانيم وجودي هر چه اسم بگذاريم اشتباه است ولي يك شادي دروني، يك شعف دروني
ما را احاطه كرده است بيشتر از اين كلام ياري نميدهد.
س: نشاني از خبر خوب نميتواند باشد؟ ج: نه
اصلاً ارتباطي به خبرها،
بازيهاي نميخواهم بگويم كودكانه، بازيهاي
انساني است. .......
ما نشستيم منتظر خبريم، خبر خوبي بيايد، اين
مستقل از خبر است،
ميخواهد خبر خوب بيايد، ميخواهد خبر بد بيايد،
كسي كه در اين حالت است از اين سرمستي اين قضيه برخوردار است ربطي به خبر خوب و بد
ندارد. هر آن ممكن است خبر خوب بيايد، ممكن است خبر بد بيايد.
ترم دوم، جلسه پنجم، زنگ اول
محمد علی طاهری، عرفان کیهانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر